تاریخ سند: 24 فروردین 1354
موضوع: ملاقات با شیخ احمد آذری، انصاری شیرازی و فاضل لنکرانی
متن سند:
رونوشت گزارش خبر شماره 917 /21 ـ منبع 9731
در تعطیلات نوروز فرصتی پیش آمد تا بتوانم چند روزی به بندرعباس مسافرت کنم.
در ضمن اطلاع داشتم چند نفر از روحانیون ساکن قم چون از طرفداران خمینی بودهاند به شهرهای نائین و یزد تبعید شدهاند به فکرم رسید ضمن عبور از این دو شهر با آنها ملاقات کنم و از روحیه و طرز زندگی و معاشرت آنها اطلاع حاصل نمایم.
در نائین دو نفر به نام شیخ احمد آذری و انصاری شیرازی تبعید بودند که من با هر دوی آنها سابقه آشنائی و مراوده داشتم بدین سبب ملاقات با آنها غیره منتظره و غیر طبیعی نبود.
ابتدا به سراغ آذری رفتم و او را در منزلش ملاقات کردم.
از حال و زندگی و کارش جویا شدم اظهار داشت میخواهید حال یکنفر تبعیدی چگونه باشد در حالی که سختگیریهائی هم انجام میشود زیرا رئیس شهربانی محدودیتهایی درباره ما معمول میدارد.
پرسیدم چگونه محدودیتی گفت آب نائین شور است و ما ناگزیر تا چند کیلومتر از شهر خارج میشویم و مقداری آب آشامیدنی میآوریم رئیس شهربانی سختگیری میکند که نباید از شهر خارج شوید و من در اینجا یک دستگاه ماشین خریدهام تا بدینوسیله هم گاهی گردش کنم و در ضمن آب مصرفی خود را از بیرون شهر بیاورم.
آذری گفت واقعاً نائین شهر خسته کننده و غیر قابل سکونت است و من تعجب میکنم چرا اینجا را شهر کردهاند.
پرسیدم در اینجا امام جماعتش کیست اظهار داشت شخصی به نام عبائی 1 که مرد بسیار خوبی است و وقتی ما وارد نائین شدیم به سراغ من آمد و با اصرار مرا به مسجد خود برد و مرا مجبور کرد که اقامه جماعت کنم.
چند مرتبه هم به مسجد رفتم ولی شهربانی از اینکار من را بازداشت با آقای عبائی هم روزها مباحثهای داریم از شیخ آذری پرسیدم با بهبود روابط ایران و عراق وضع آقای خمینی چه میشود گفت میخواهد چه بشود؟ در عراق خواهد بود و وضعش هم با مراوده ایرانیان به مراتب بهتر خواهد شد.
آذری گفت اخیراً دولت یک نفر از عده ما را آزاد ساخته در حالیکه شرایطش عیناً مثل دیگران بود یعنی به سه سال محکوم شده بود.
پرسیدم نام او چیست گفت آقای منتظری گفتم منظور منتظری نجفآبادی است گفت خیر منتظری قمی است و من تعجب میکنم چطور آزاد شده است گفتم به نظر من غیرعادی به نظر نمیرسد لابد تشخیص داده مبارزه دیگر بیفایده است و ثمری ندارد و نامهای به شاهنشاه نوشته و تقاضای بخشودگی کرده است.
شاید اگر شما هم چنین نامهای بنویسید مورد عفو قرار گیرید شیخ آذری گفت برای ما درست نیست که از کار خود استغفار و توبه کنیم.
احساس کردم دلش میخواهد آزاد شود ولی میخواهد آبرومندانه آزاد شود بدون توبه.
از آذری آدرس منزل شیخ انصاری شیرازی را پرسیدم گفت در پیدا کردنش به زحمت میافتید پسرش را همراه من کرد و در ضمن گفت امشب باید مهمان من باشید و منتظر شما میمانم باری به اتفاق پسر آذری به منزل انصاری شیرازی رفتم انصاری مردی واقعاً وارسته و خیلی متواضع است و به حسن خلق و تواضع شهرت دارد.
انصاری مرا با خرسندی پذیرفت.
در پیش او سیدی بود از طلاب قم که گویا برای دیدن انصاری به آنجا آمده بود از حالش پرسیدم گفت من مبتلا به دیسک هستم و از این بابت سخت ناراحتم پرسیدم از وضع خود راضی هستید گفت راضی هستم به رضای خدا پرسیدم در اینجا با افراد مراوده دارید اظهار داشت خیلی کم.
در اینجا رئیس شهربانی ما را سخت محدود کرده است و به طوریکه شنیدهام وضع آقای فاضل در یزد بدتر از ماست و نسبت به او سختگیری بیشتری معمول میگردد.
اگر یزد رفتید از ایشان ملاقات کنید گفتم چنین قصدی داریم سعی میکنم ایشان را ببینم انصاری اصرار داشت شب را مهمان او باشم گفتم آقای آذری از من قول گرفته است که شب پیش او باشم با او خداحافظی کرده و بیرون آمدم و قدم زنان در کوچهها و خیابانها به راه افتادم تا به منزل آذری رسیدم چون نائین در روز خیابانهایش خلوت است تا چه رسد به شب زیرا غروب بیشتر مغازهها را میبندند و شهر در خاموشی فرو میرود در منزل آذری با او مشغول مذاکره بودیم که صدای در بلند شد و او به طرف در خانه رفت پس از چند دقیقه مراجعت کرد و گفت من و آقای انصاری و آقای عبائی را برای اجرای صیغه عقد در چند کیلومتری خارج از شهر دعوت کردهاند به من اجازه میدهید بروم و مراجعت کنم.
نیم ساعت بیشتر طول نمیکشد.
گفتم مانعی ندارد.
در کتابخانهاش مشغول مطالعه شدم بعد از یک ساعت بازگشت و گفت مراسم عقد ازدواج انجام شد و وقتی در آنجا بودیم اهالی ده نسبت به آقای خمینی ابراز احساسات میکردند و شعارهایی میدادند.
صبح زود با آذری خداحافظی کرده و راهی یزد شدم در یزد شیخ محمد موحدی معروف به فاضل را ملاقات کردم.
نامبرده از مدرسین حوزه علمیه قم بود و حقاً جوان فاضلی است و در حوزه درسش قریب به سیصد طلبه حاضر میشدند از موحدی پرسیدم در این شهر اوقات خود را چگونه میگذرانید؟ گفت معمولاً صبحها به کتابخانه وزیری میروم و در گوشهای مشغول مطالعه و نوشتن میشوم تا نزدیک ظهر و بعدازظهرها هم پیادهروی میکنم.
پرسیدم دراینجا یزدیها با شما رفت و آمدی میکنند؟ گفت اصولاً در یزد وضع اخلاقی مردمش عجیب است در اینجا فقط به کار و پول فکر میکنند.
به موحدی گفتم از آذری شنیدم که منتظری قمی آزاد شده آیا درست است گفت من الان از شما میشنوم چگونه چنین چیزی ممکن است؟ گفتم حتماً اظهار ندامت کرده و مورد عفو قرار گرفته است.
گفت ممکن است پارتی داشته گفتم به هر صورت پارتی هم که داشته باشد نباید قدری از خودش مایه بگذارد و تا تسلیم نشود که دیگر در مبارزه و سیاست دخالت نمیکند پارتی موثر نخواهد بود بهخصوص که منتظری پیش خود ارزیابی کرده که مبارزه هیچگونه ثمری ندارد و زمان هم تغییر کرده و احساس مینمود که مردم هم دیگر آمادگی گذشته را ندارند بدین جهت تشخیص داده که تسلیم شدن بهتر است از اینکه در ناراحتی و غربت زندگی کند.
موحدی گفت ممکن است.
بهر صورت برای من غیرمنتظره است.
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه یکشنبه: مفاد گزارش صحیح است.
آزادی شیخ احمد منتظری قمی باعث اعجاب سایر تبعیدیها شده.
نظریه دوشنبه: مفاد گزارش مورد تائید میباشد مراتب استحضاراً معروض میگردد.
نظریه سه شنبه:نظریات فوق مورد تائید است.
اصل در پرونده کلاسه 161133 است.
در پرونده کلاسه 18355 بایگانی شود.
13 /2 /54
توضیحات سند:
1.
آیتالله محمد عبائی خراسانی، فرزند حجتالاسلام حاج میرزا حسین عبائی در سال 1318ﻫ ش در محله سناباد مشهد زاده شد.
ادبیات و سطح را نزد پدر و دائی خود سید علی رضوی و ادیب نیشابوری و میرزا احمد مدرس یزدی و شیخ هاشم قزوینی خواند.
پس از اتمام سطح به درس خارج فقه و اصول آیتالله العظمی میلانی و قزوینی حاضر شد.
در سال 1340 به قم آمد و از محضر آیات عظام بروجردی، حضرت امام(ره)، محقق داماد، شیخ مرتضی حائری و میرزاهاشم آملی بهرهمند گردید.
وی از 1340 ش تاکنون در حوزه علمیه به تحصیل و تدریس مشغول بوده است.
عبائی خراسانی فعالیت سیاسی را با شروع نهضت اسلامی در سال 1341 آغاز کرد.
در سالهای 1351 و 1352 چند بار دستگیر و زندانی شد.
در سال 1352 به مدت 8 ماه به بندر دیلم تبعید گردید و اندکی پس از آن به مدت 28 ماه به شهرستان نایین تبعید شد.
مدیریت دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم و نمایندگی حضرت امام در این دفتر و نیز امامت جمعه موقت مشهد و نمایندگی مجلس خبرگان رهبری در دور دوم از جمله مسئولیتهای وی بود.
آیتالله عبائی خراسانی در 22 مهر 1383 درگذشت.
حوزه، شماره 39 [مرداد ـ شهریور 1369] ص 35، خراسان، شماره 10520 [30 آبان 1364]، ص 7
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی محمد فاضل لنکرانی به روایت اسناد ساواک صفحه 206