تاریخ سند: 21 آبان 1347
موضوع : فخرالدین حجازی
متن سند:
از : 20ه3
به : 316 شماره : 29641 /20ه3
نامبرده بالا در ساعت 2100 روز 15 /8 در حسینیه ارشاد به منبر رفته و
ضمن گفتار خود اظهار داشت شوروی بودجه ای که خرج اورانیوم می کند اگر
موقتا در راه خدمت به بشر خرج نماید خیلی بهتر است اگر مخارجی که در راه اتم
می نماید برای بشر به کار برند می توانند زندگی بشر را از هر جهت تأمین سازند
آیا بهتر نیست این مخارج گزاف را در راه خدمت به بشر به کار برند و از آدم کشی
دست بردارند و از این همه جنایت که در دنیا می شود جلوگیری نمایند.
سطح
معلومات خیلی بالا آمده است ولی در راه خدمت به بشر به کار نمی رود بلکه در
راه نابودی بشر به کار برده می شود.
یک دسته دست به خون گروهی فرو برده و
دستکش مخمل به دست کرده اند تا معلوم نشود دستشان خون آلود است بعد
میکروفون را کنار گذاشت و شروع به درد دل کردن نمود و گفت من دیگر منبر
نمی روم زیرا نمی گذارند من الان در فشار قرار گرفته ام و نمی گذارند در این جا
صحبت کنم ای جوانان دیگر بحث من تمام شد چون نمی گذارند منبر بروم هر
روز به بهانه ای چیزی می گویند و مقصودشان این است که من منبر نروم من در
مشهد از آقای میلانی اجازه دارم و از آقای خمینی هم اجازه دارم و از آقای
خوئی اجازه دارم آقای خوئی به من اجازه داده است که ریشم را بتراشم این ها به
بهانه های پوچ
مانع هستند در این موقع عده ای از جوانان حاضر در جلسه با کمال ناراحتی ابراز احساسات کردند و گفتند
کی نمی گذارد شما صحبت کنید و چه کسانی شما را در فشار قرار داده اگر نمی گذارند جناب عالی در این
جا به منبر بروید در جای دیگر صحبت بفرمایید نامبرده اشاره به وحدت اسلام نمود و گفت من قربان نجف
بروم، قربان کربلا بروم، قربان مشهد بروم، قربان سامرا بروم، قربان بغداد بروم، قربان جهان اسلام بروم
دیگر این بهانه های بی جا و این حرف ها چیست در پایان جلسه مردم موضوع را تفسیر می کردند یکی
می گفت آخوندها اذیتش می کنند.
عده دیگر اظهار داشتند فلسفی و عده دیگر او را در فشار قرار داده اند و
بعضی ها می گفتند شاید دستگاه نمی گذارد منبر برود و عده دیگر عقیده داشتند شاید این شخص عقیده به
اسلام ندارد که ریش نمی گذارند.
26 /8
منبع:
کتاب
فخرالدین حجازی به روایت اسناد ساواک صفحه 144