صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

نام کتاب: سه مقاله دیگر

نام کتاب: سه مقاله دیگر


متن سند:

نام کتاب: سه مقاله دیگر
نام نویسنده: جلال آل‌احمد
تاریخ چاپ و تیراژ: تیر ۱۳۴۲ چاپ دوم در ۹۴ صفحه جیبی

سوابق:
کتاب مزبور بدون مجوز و ذکر نام ناشر و چاپخانه مباشر طبع انتشار یافته است. در سال ۴۹ نظر بخش ۳۱۲ درباره مندرجات آن خواسته شد و مطالب آن را ت حریک آمیز دانسته است. کتاب یاد شده در تاریخ ۲۱/۸/۵۳ مورد بررسی مجدد (۳۴۷) قرار گرفت.
این کتاب حاوی یک مقدمه تحت عنوان فریادی از سرچاه و سه مقاله به نامهای ورشکستگی مطبوعات، چند نکته درباره خط و زبان، بلبشوی کتاب‌های درسی می‌باشد. در صفحات ۵ تا ۷ در مقدمه که به تاریخ ۳/۴/۴۲ نوشته شده نویسنده پیرامون پراکندگی صاحبان قلم و وجود خفقان بحث کرده می‌افزاید: «حرف من در این فریاد از سرچاه اینکه مبادا حق اندیشیدن را از ما گرفته باشند! چه ما در این عرصات سالهاست که نشسته‌ایم و رضایت داده‌ایم به اینکه دیگری یا دیگران برایمان نقشه بکشند و به‌جای ما بیندیشند. وقتی همه وسائل آزاد کسب خبر و برخورد عقاید را بستند چنین می‌شود که هست...حرف دیگرم اینکه مبادا دوره آرمان‌های بزرگ برای ما گذشته باشد؟ چون هم اکنون بزرگ‌ترین آرزوی یک شهرنشین متمدن! که به دست جادوئی غرب لمس شده است داشتن خانه‌ای است و مقامی امن و آرامشی و دیگر هیچ...» در صفحات ۹ تا ۳۹ تحت عنوان «ورشکستگی مطبوعات» پیرامون ابتذال مطبوعات ایران و تقلید ظاهری آنها از غرب و نقش منحرف کننده‌شان برای جوانان بحث کرده می‌نویسد: «تاریخ مطبوعات فارسی اگر به دقت تدوین شود چیزی است شبیه به داستان شهدا، شهدای صراحت لهجه و ابتکار و ذوق و گاهی دهان دریدگی، حبس و توقیف ابدی و گاهی هم قتل، از عشقی و صوراسرافیل بگیر و بیا و همین تجربه تلخ است که کار مطبوعات را به اینجا کشانیده است... و واقعاً برای حفظ ظاهر چه چیز آبرومندتر از این مجلات رنگین بی‌آزار؟ که هم صورت ظاهر مشروطیت را حفظ می‌کند و هم هیچ‌گونه خطری ندارند، نه شوقی در دلی می‌افکند که منجر به عصیانی شود و نه هیچ کله‌ای را به بوی سرخ نکرده‌ترین قرمه سبزی‌ها دچار می‌سازد تا فریادی یا نعرهای این سکوت وحشت زا را بدرد، نه از حق و عدالت سخنی در اوراق آنهاست... دولت چه می‌گوید: «پس بگذار کارشان را بکنند و حتی تشویقشآن‌هم باید کرد» و این است رفتار دولت‌های محروسه این ملک با این نوع مطبوعات بهشان اعلان بلندبالا می‌دهند... دلیل دیگر اینکه دولتها بی‌توجه به عاقبت فضاحت بار امر به شدت هر چه تمامتر هر نوع نشریه و مطبوعه جدی و اصولی را در این دهساله اخیر کوبیده‌اند و این تازه در دنباله تجربه تلخی است که مردم این مملکت از فعالیت‌های سیاسی سال بیست به این طرف دارند. هر چه کرده‌اند و هر چه کشته دادند - هر چه جان به کف گذاشته‌اند و هر چه نفس زده‌اند به‌جایی نرسیده است. دلمان را خوش کنیم و بگوییم لابد و متأسفانه شرایط اجازه نداده است یا سیاست‌های بین‌المللی قوی‌تر از آن بوده‌اند که ما گمان می‌کنده‌ایم. درحالی‌که واقع امر آن است که بی‌عرضه بوده‌ایم - جدی نبوده‌ایم - چرا که مناسب آن حرفهایی که می‌زدیم تشکیلات اداره کننده نداشته‌ایم، استقامت نداشته‌ایم و به هر حال درخور همین وضع بوده‌ایم در چنین وضعی جوانان ناچار سرخورده‌اند، به فکر چاره افتاده‌اند که پس چه کنیم؟ به اولین وسیله پولدار شویم - خودمان را به اولین خریدار بفروشیم یا به مخدرات پناه ببریم - از مخدرات هم عرق که زود از پا در می‌آید - تریاک را هم قدغن کردند تا در مجامع بین‌المللی پز بدهند و به‌جای آن هروئین و کوکآیین را وارد کنند، مثل هر جنس خارجی دیگر و حسابش را بکنید مطبوعات ما را در بست همین جوانها اداره می‌کنند به همین سرخوردگان از مبارزه‌های سیاسی... از روزی که بوق افتضاح شهریور بیست را زدند تا به امروز مطبوعات فارسی سه دوره مشخص و مختلف را ازنظر وضع ظاهر و زبان و تعداد انتشار و محتویات پیموده‌اند یا دارند می‌پیمایند. تا حدود سال ۲۴ و ۲۵ دوره رواج مطبوعات دهن دریده است. در این دوره هر بقالی امتیازی گرفته و هر سرگروهبان اخراج شده‌ای از قشون و هر کارمند دون پایه ادارهای مدیر محترم روزنامه‌ای است و مردم عادی در جستجوی آن مطبوعه‌ای هستند که ساده‌تر فحش می‌دهد و صریح‌تر؛ چرا که حالا دیگر هر کس برای خودش حکومتی است و در فکر املاک غصب شده‌ای بودند که باید از نو واگذار می‌شد.» در صفحه ۳۶ این مقاله متعاقب شرح پیشکسوتان اهل مطبوعات نظیر فرامرزی، جواهر کلام، مستعان و رضا گنجه‌ای درباره خلیل ملکی می‌نویسد: «میدانیم که او با پنجاه و سه نفر بود آبروی حزب توده بود و اداره کننده تمام تظاهرات جدی و علمی آن و بعد با انشعاب خود و یارانش از آن حزب، زمینه را برای فعالیت‌های جدی‌تر خالی کرد و نه‌تنها مغز متفکر آن حزب بود بلکه در نهضت ملی نیز چنین لقبی را داشت با کتاب‌هایی که نوشت و روزنامه‌هایی که اداره کرد... بحث درباره کمونیسم و سوسیالیسم و نقد بر هر یک از آن‌ها کاری است که با ملکی شروع شد و احیاناً به همت چند نفر دیگر مثل خامه‌ای، قاسمی و طبری۱ و دیگران که اجبارۀ جلای وطن کردند... اسفند ۱۳۳۷.»
کتاب مزبور تاکنون مضره اعلام نشده و لازم است که جمع‌آوری گردد.
مضره اعلام شود. ۱۰/۲/۵۴

توضیحات سند:

________
۱- احسان طبری: در سال ۱۲۹۵ در یک خانواده مذهبی در شهر ساری به دنیا آمد. در جوانی با دکتر تقی ارانی آشنا شد و تحت تأثیر او به مارکسیسم گروید. سال ۱۳۱۶ در دوران استبداد رضاشاهی طبری در زمره «گروه ۵۳ نفر» زندانی شد پس از سقوط رضاشاه از بنیان‌گذاران حزب توده شد. در سال ۱۳۲۷ در پی ترور نافرجام محمدرضا شاه، حزب توده غیرقانونی اعلام گردید و طبری به شوروی گریخت و در دوران حکومت وحشت» استالین و مالنکوف و خروشچف تا سال ۱۳۳۶ در شوروی بسر برد و از آن پس تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران در آلمان شرقی به سر برد. وی از مدرسه عالی حزبی در رشته تاریخ فلسفه فارغ‌التحصیل شد و پایان نامه خود را درباره «فلسفه ابن سینا نگاشت» و سپس در «آکادمی علوم اجتماعی» شوروی به تحصیل ادامه داد و در رشته تاریخ فلسفه به مقام علمی «نامزد علوم فلسفی» دست‌یافت. بنا دیا آور احسان طبری در کشورهای سوسیالیستی فردی مشهور بود و به‌عنوان تئوریسین مارکسیسم ایران و حزب توده و یکی از برجسته‌ترین متفکرین مارکسیسم شهرت داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ورود به ایران مسئول بخش آموزش حزب توده بود وی بعدها از نقادان جدی مارکسیسم شد و به دین اسلام گرایش یافت. طبری بالاخره در تهران درگذشت. از وی آثار بسیاری بر جای مانده است که می‌توان به کژراهه، شتاخت و سنجش مارکسیسم اشاره کرد. "

منبع:

کتاب جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک صفحه 273


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.