صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

درباره : کمونیستهای ایرانی مقیم آلمان پیرو شماره : 233 مورخه 30/2/39

تاریخ سند: 23 خرداد 1339


درباره : کمونیستهای ایرانی مقیم آلمان پیرو شماره : 233 مورخه 30/2/39


متن سند:

از : کشور ـ آلمان غربی ـ هوشنگ به : مرکز ـ اداره کل سوم شماره :338 از موقعی که آدرس کمونیستهای ایران مقیم آلمان شرقی را بدست آورده ایم مرتبا بوسیله پست برای آنها روزنامه اخبار ایران را می فرستیم به طوری که مامور ویژه1 ما اطلاع می دهد این موضوع تأثیر شایانی بخشیده و دستگاه رهبری سخت به تکاپو افتاده.
به طوری که رادمنش به مأمور ضمن نصیحت درباره رعایت حفاظت گفته است «وضع خیلی جدی شده ولی با وجود این باید از ترس و هراس رفقا جلوگیری کرد» بزرگ علوی هم به علت عدم اعتماد به همکاران خود رفت و آمد را قطع و اظهار نموده دیگر در حوزه شرکت نخواهد نمود.
فعالیت های حزب توده در خارج از کشور بایگانی شود.
16 /10 /42

توضیحات سند:

1ـ مامور ویژه اشاره به حسین یزدی دارد که نورالدین کیانوری در وصف سوابق و فعالیتهای وی توضیحاتی بشرح زیر داده است : «حسین یزدی پسر دکتر مرتضی یزدی بود که در برلین غربی زندگی می کرد.
برادر کوچک او به نام فریدون نیز در سدن آلمان دمکراتیک در رشته مهندسی تحصیل می کرد.
همسر دکتر رادمنش، دختر محمد یزدی، برادر دکتر مرتضی یزدی بود.
او پس از شهریور 1320 جزء موسسین حزب توده شد و پس از مدتی، بعلت بدنامی برکنار شد.
دارو دسته دکتر یزدی برای جلب دکتر رادمنش به طرف خود، دختر محمد یزدی را برای رادمنش گرفتند و بدین ترتیب دکتر رادمنش داماد یزدی ها شد.
مرتضی یزدی در برلین در رشته پزشکی تحصیل می کرد، او در آلمان با دکتر ارانی آشنائی عادی کاملاً غیر سیاسی داشت و هیچگونه علاقه و فعالیت سیاسی نداشت و کمونیست هم نبود.
علت گرفتاری او این بود که هنگام آمدن او به ایران، مرتضی علوی بوسیله یزدی نامه ای برای دکتر ارانی می فرستد و این نامه هنگام بازداشت ارانی بدست شهربانی می افتد.
دکتر یزدی، که کوچکترین شرکتی در فعالیت سیاسی گروه نداشته دستگیر می شود.
پس از دستگیری مرتضی یزدی، به رغم اینکه او ضعف نشان داد و به رغم اینکه دادستان ارتش در توجیه عفو او صریحا اعلام کرد که او خدمت بزرگی به ما کرده است، این دوستان حاضر به پذیرش واقعیت نبودند و از یزدی دفاع می کردند و می گفتند همه اینها بازی است.
دکتر یزدی در زندان، پس از تسلیم به رژیم شاه، پسرش حسین یزدی را که به توصیه حزب برای تحصیل به آلمان فرستاده شده بود به ساواک مربوط ساخت و حسین هم برادرش فریدون را با خود همراه کرد.
خود دکتر یزدی نیز پس از آزادی به طور دائم با رادمنش و اسکندری مکاتبه داشت، و به این ترتیب این بستگی به تمام معنا حفظ شده بود.
بدین دلیل، حسین و فریدون یزدی، مشیر و مشاور و آجودان دکتر رادمنش بودند.
در تمام این سالها حسین یزدی نامه های دکتر رادمنش را برای پست کردن به برلین غربی می برد و اگر کسی می خواست از اروپای غربی یا ایران با رادمنش تماس بگیرد، اینکار با واسطه حسین یزدی انجام می شد.
در این زمان مقام حسین یزدی در ساواک آنقدر بالا گرفته بود که نه تنها با ساواک بلکه با اداره جاسوسی، آلمان غربی نیز مستقیما مربوط بود و آنها یک پاسپورت قلابی آلمان غربی با نام مستعار به او داده بودند که به وسیله آن آزادنه به همه جای اروپا سفر کند.
بدین ترتیب، حسین یزدی به طور مداوم از برلین غربی به آلمان دمکراتیک می آمد و به خانه رادمنش تردد می کرد و گاه شب در آنجا می ماند.
او در عین حال مشیر و مشاور رضا روستا نیز بود و همه کارهای او را در برلین غربی انجام می داد.
اولین کثافت کاری حسین یزدی دستبردی بود که به خانه روستا زد و حدود سه هزار دلار پول اتحادیه کارگری را دزدید، این مسئله مسکوت ماند تا بالاخره خانم دکتر رادمنش اعلام کرد که از گاو صندوق دکتر اسناد حزبی و مقداری پول به سرقت رفته است، و اعلام کرد که فقط حسین یزدی که اتومبیل یک رفیق حزبی را در برلین گرفته بوده به اینجا آمده است.
این سند بلافاصله در هیئت اجرائیه مورد بحث قرار گرفت و این حدس مطرح شد که شاید حسین یزدی در اینکار دخالت داشته است، لذا به دوستان خود در حزب سوسیالیست متحده آلمان اطلاع دادیم، حسین یزدی ماموریت دیگری نیز داشت و آن ترور من بود، برای انجام این ماموریت، یک روز قبل از موعد اجرای آن به برلین شرقی آمده و در مرز دو آلمان دستگیر شد.
در تحقیقات معلوم شد که او هم مامور ساواک و هم مامور سازمان امنیت آلمان غربی بوده است.
حسین یزدی خود در اینباره چنین توضیح داده است : «در سال 1950 عضو سازمان جوانان حزب توده شدم و چون در این راه خیلی فعال بودم بزودی مراحل ترقی را پیمودم تا آنجا که قبل از اعزام به اروپا مسئول بخش شدم و در تابستان 1954 از طرف سازمان جوانان حزب توده از راه اطریش برای تحصیل به آلمان شرقی اعزام شدم و در دانشگاه برلین شرقی به تحصیل پرداخته و سپس به دستور حزب در برلین غربی اقامت گزیدم.
در همان موقع فعالیت برای سران توده ای بود که فکر پشت پا زدن به همه این خیمه شب بازیها روز به روز در من بیشتر تقویت می شد.
دلائل اصلی روشن شدن فکرم عبارت بود از : 1ـ طرز فکر اکثر آلمانها و زندگی حقیرانه در کشورهای کمونیستی.
2ـ آشنائی نزدیک با رهبران توده ای و شناختن شخصیتهای پست آن.
3ـ مخالفت و دشمنی اکثر سران حزب توده با پدرم.
4ـ غرور ملی و عشق به برگشتن به وطن.
لذا من در سال 1959 دیگر به قدری آماده همکاری با سازمان امنیت بودم که فکر می کنم که اگر آن تماس اتفاقی رخ نمی داد من خودم رهسپار یکی از سفارتخانه های ایران می شدم.
(خاطرات نورالدین کیانوری، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه ـ ص 391 الی 394) «ساواک ـ پرونده های انفرادی)

منبع:

کتاب چپ در ایران - حزب توده در خارج از کشور به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 14

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.