تاریخ سند: 2 شهریور 1357
موضوع: شیخ هادی روحانیراد فرزند دوست محمد اهل کلّهبست
متن سند:
شماره: 78 – 12 -4 -1 /04 تاریخ: 2 /6 /2537[] 0602
از: شهربانی بابل
به: ریاست کمیته مشترک ضد خرابکاری
موضوع: شیخ هادی روحانیراد فرزند دوست محمد اهل کلّهبست
مقام عالی را آگاه میسازم، نامبرده فوق که یکی از وعاظ افراطی و متعصّبین مذهبی میباشد برابر نامه شماره 4541 / 2ﻫ ب – 2 /6 /37 سازمان اطلاعات و امنیت بابل وسیله یگان ژاندارمری این شهرستان دستگیر1 و اینک مشارالیه به همراه کلیه وسائل مکشوفه مندرج در صورتجلسه تنظیمی پیوست2 توسط مأمورین این شهربانی به آن کمیته اعزام و معرفی میگردد.3
رئیس شهربانی بابل ـ سرهنگ اکبر جلیلزاده
گیرندگان:
ریاست اداره اطلاعات شهربانی کشور شاهنشاهی جهت آگاهی؛
ریاست شهربانی استان مازندران جهت آگاهی؛
ریاست سازمان اطلاعات و امنیت بابل، بازگشت به شماره فوق جهت اطلاع.
ضمیمه پرونده شیخ هادی روحانی شود. 3 /6 /37
241- انفرادی 109
توضیحات سند:
1. آیتالله محمّد فاضل استرآبادی در کتاب خاطرات خود در خصوص دستگیری آیتالله روحانی مینویسد: «مرحوم آیتالله روحانی از نظر فکری و عملی خیلی وابسته به امام و انقلاب بود. به فرموده رهبر معظم (روحی فداه): «شجاع» بود و در اعتراض به دستگاه حاکمه در مجالس خصوصی و عمومی صریحاللهجه بود. ماه رمضان سال 57 منبر و محراب مسجد جامع را اداره میکرد و در افشاگری مفاسد حکومت – به نظر من – خیلی تند صحبت میکرد تا جایی که تحمل او برای مسئولان امنیت شهر، ناممکن شد و وی را در دههی دوم ماه، دستگیر و به زندان تهران منتقل کردند. این جریان بر بابل خیلی گران تمام شد تا جایی که جوانان مصمم به تحصن در مسجد کاظم بیک و بازاریان مصمم بر بستن کل مغازههای شهر شدند. باید بگویم به وسیله یکی از روحانیون معتدل شهر به من پیغام دادند که فردا بازار تعطیل نشود ما آقای روحانی را آزاد میکنیم. من به آن روحانی گفتم: ما به پیغام و وعده قانع و مطمئن نمیشویم و اگر آنان صداقت دارند همین امشب حاج آقا را آزاد کنند و خود حاج آقا آزادی خود را تلفنی به ما اطلاع دهد. آن روحانی هرچه سعی کرد مرا قانع کند موفق نشد و فردای آن شب نیز هیچ مغازهای باز نشد. وقتی که مرحوم آیتالله روحانی را بازداشت و در تهران زندانی کردند، انقلابیون تصمیم گرفتند در مسجد کاظم بیک متحصن شوند. یادم میآید که ماه رمضان بود و آیتالله روحانی شبها در مسجد جامع منبر میرفتند. مقدمات تحصن را فراهم کرده بودند، اما من با این کار مخالفت کردم. در عین حال که به آیتالله روحانی علاقه داشتم و کارهای ایشان را هم تأیید میکردم، اما در این قضیه مخالف تحصن در مسجد کاظم بیک بودم. شبی که قرار بود فردا بازار تعطیل شود، یکی از روحانیون که حامل پیامی از طرف ساواک بود به منزل ما آمد. البته ایشان خودش هیچ گونه وابستگی به ساواک نداشت و انصافاً مرد سالمی بود و الان هم هست، ولی یکی از دوستانش با ساواک ارتباط داشت. بر این اساس ساواک از طریق ایشان به ما پیام داد که شما فردا بازار را تعطیل نکنید و ما آقای روحانی را آزاد میکنیم. من در جواب گفتم که چنین چیزی امکان ندارد و باید بازار تعطیل شود. ایشان گفتند: «آخر چرا؟ آنها که میخواهند آقای روحانی را آزاد کنند ». من گفتم: اگر همین امشب ایشان را آزاد کنند و ما حداقل تلفنی با ایشان صحبت کنیم و خبر آزادی را بشنویم ولو این که در تهران باشند، فردا بازار را تعطیل نمیکنیم. در غیر این صورت فردا بازار تعطیل خواهد شد. البته آنها قبول نکردند و بازار بابل بالاخره تعطیل شد. در اثر اعتراضات مردمی و بازاریان یکی دو روز بعد از تعطیلی بازار حاج آقا روحانی آزاد گردید و به بابل برگشت و مجدداً فعالیتهای خود را از سر گرفت. البته همان طور که میدانید انقلابیون وقتی از زندان آزاد میشدند، انقلابی تر از گذشته و با قدرت بیشتری به مبارزه ادامه میدادند. به هر حال وقتی بازاریان بابل در اعتراض به دستگیری آقای روحانی بازار را تعطیل میکردند، من هم آنان را تأیید کردم و وقتی از من خواستند که وساطت کنم تا بازار تعطیل نشود و در مقابل آقای روحانی هم آزاد شود، من این وساطت را نپذیرفتم و معتقد به تعطیلی بازار بودم. اما در مورد تحصن مردم در مسجد کاظمبیک، بنده سابقه حمله به مسجد کرمان و مسجد جامع یزد در ذهنم بود. فاجعههایی مانند آتشزدن سینما رکس آبادان را نیز در ذهن داشتم. به همین لحاظ از تحصن در مسجد کاظم بیک واقعاً نگران بودم. نکند دشمن بهانهای به دستش بیفتد و به مسجد حمله کند و مردم را به خاک و خون بکشد. گرچه شهادت و شهید دادن به نفع ما و انقلاب بود، اما در عین حال تا جایی که امکان داشت باید از بروز حوادث و وقایع این چنین جلوگیری میکردیم. به هر حال انقلابیون اعم از مسجدیها و دانشآموزان و جوانان آمدند در مسجد اجتماع کردند و حتی یکی دو روز هم در مسجد تحصن کردند و یک شب هم افطار را که نان و خرما بود، در مسجد خوردند. اما من از آنها خواهش کردم به دلیل اینکه بهانهای به دست دشمن نیفتد و ما نتوانیم فعالیتهای دیگر را هم انجام دهیم، لذا به تحصن خاتمه بدهید. آنها هم بر اساس اعتمادی که نسبت به یکدیگر داشتیم پذیرفتند و به تحصن پایان دادند.»
خاطرات حجتالاسلام حاج شیخ محمّد فاضل استرآبادی، تدوین: محمدرضا احمدی (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387)، صص 217 تا 219.
2. صورت جلسه مورد اشاره، به این شرح است: «در ساعت 2300 مورخه 2 / 6/ 37 مبلغ نهصد و هشتاد و سه هزار و پانصد ریال وجه مکشوفه که از منزل حاج شیخ هادی روحانی ساکن کلهبست به صورت اسکناسهای مصرحه زیر کشف شده بود، فیما بین ژاندارمری و مشارالیه تحویل و تحول گردید. 1- اسکناسهای ده هزار ریالی 67 قطعه /670000 ریال 2- اسکناسهای پنج هزار ریالی 62 قطعه /21000 ریال 3- اسکناسهای یک هزار ریالی 91 قطعه /91000 ریال 4- اسکناسهای پانصد ریالی 25 قطعه /12500 ریال جمعاً به مبلغ 983500 ریال بود که عیناً در حضور حاضرین صورتجلسه گردید.» . پس از آزادی آیتالله روحانی از زندان، ساواک مازندران طی شماره: 2929/ 2ﻫ - 14 /6 / 57 به بال نوشت: «مبلغ 98350 هزار تومان مکشوفه از منزل نامبرده فوق به انضمام مدارک بدست آمده به پیوست اعاده میگردد. خواهشمند است دستور فرمائید چنانه مدارک مذکور غیر مضرّه تشخیص داده شده با وجوه مربوطه در قبال اخذ رسید به وی تحویل و نتیجه را اعلام نمایند.»
3. ساواک بابل خبر انتقال آیتالله روحانی(ره) به کمیته مشترک را طی شماره: 4544/ 2ﻫ ب - 2 /6 /37 به شرح زیر برای ساواک ساری ارسال کرد:
«هادی روحانیراد که ساعت 23 مورخه 1 / 6 /37 در مسجد جامع بابل مبادرت به اظهارات خلاف و عنوان مطالب تحریکآمیز و شعار بر له خمینی نموده بود و متن سخنرانی وی روی نوار ضبط گردیده، با توجه به اینکه قبلاً به این سازمان احضار و تذکرات لازم به وی داده شده بود در اجرای اوامر صادره روز جاری در روستای کلّهبست وسیله مأمورین ژاندارمری بابل دستگیر و از منزل وی بازرسی که مدارک قابل بررسی کشف و نامبرده توسط مأمورین شهربانی بابل ساعت 2330 جاری به کمیته مشترک اعزام گردیده، پرونده اتهامی و صورتجلسه بازرسی پستی تقدیم میگردد.»
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 06 صفحه 132
