تاریخ سند: 9 آذر 1357
متن سند:
به: کل سوم312 [شماره:] 12563 /21 ﻫ
از: قم
آقای حسن سعید از تهران شب گذشته ضمن تماس با محمدی [آیتالله شریعتمداری] در مورد تحریکات علیه جمالی [آیتاله خوئی] اظهار داشت که اخیراً تلگرافی از طرف صدوقی یزدی مخابره شده که خوشایند نبوده1و توضیح بیشتری در این مورد نداده و افزوده که قرار است سیدجواد اعلمالهدی ضمن مسافرتی با همتی [خمینی] مذاکراتی بنماید.
محمدی [آیتالله شریعتمداری] در مورد جمالی [آیتالله خوئی] اظهار میدارد که ایشان باید حفظ شوند و کار خلافی که صورت نگرفته وانگهی در دیدار معموله جمالی [آیتالله خوئی] نصیحتی هم نموده و نمیبایست کفران نعمت شود و در مورد همتی [خمینی] نیز که با فرستادن احمدی [احمد عباسی] و حسام [مهندس شریعتمداری] و ملاقات با همتی [خمینی] آنچه را که لازم بود توجه دادهایم.
محمدی [آیتالله شریعتمداری] در خاتمه در مورد دیدار از جمالی [آیتالله خوئی] اضافه مینماید تا جائی که اطلاع حاصل نموده همتی [خمینی] هم در اینمورد نصیحتی ننموده است.
2 استحضاراً معروض [گردید].
باصرینیا
گوینده آقای هلاکوئی
گیرنده کندری ساعت 1020 روز 9 /9 /57
در بولتن درج شده به استحضار ریاست دایره عملیات برسد.
9 /9 /57
آقای مجتبوی 12 /9/ در پرونده 67908 بایگانی شود.
غائم 4 /10 /57
توضیحات سند:
1.
شهید آیتالله محمد صدوقی به خاطر سکوت و موضعگیریهای خاص آیتالله سیدابوالقاسم خوئی در قبال نهضت اسلامی ایران بالاخص در سال 57، از اردیبهشت تا آبان همان سال در چندین نوبت نامه و تلگرافهایی برای ایشان ارسال داشت و ضمن تشریح اوضاع مردم، انقلاب اسلامی و جنایات رژیم پهلوی، انتقادهایی از وی به عمل آورد که متأسفانه مورد توجه آن مرحوم قرار نگرفت.
شهید صدوقی در آخرین تلگراف به تاریخ 29 /8 /57 چنین نوشت:«حضرت آیتالله الخویی دامبقائه، قد اذهبتم طیباتکم، ماهکذا الظن بکم» یعنی: خوبیهایتان را از بین بردید، چنین گمانی به شما نمیرفت.
آنچه در سند آمده مربوط به همین مکاتبه میباشد.
مشروح نامهها و تلگرافها در کتاب اسناد انقلاب اسلامی، جلد دوم، صفحه 261 تا 263، 453 تا 455 و 457 درج گردیده است.
2.
همانطور که در متن سند نیز آمده است، اسامی رمز محمدی، جمالی و همتی، احمدی، حسام به ترتیب شریعتمداری، خوئی، خمینی، احمد عباسی (داماد شریعتمداری) و مهندس حسن شریعتمداری (فرزند شریعتمداری) است.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 458