تاریخ سند: 29 دی 1350
موضوع : وصول 1630 کاشف 500
متن سند:
از : قم
به : کل سوم 312 شماره : 5223 /21
روز 28 /10 /50 دکتر شادمان1 استاندار استان
مرکز به قم وارد و پس از زیارت حرم مطهر از
اردوگاه معاودین بازدید و ساعت 1300 با
آیت اله شریعتمداری ملاقات و در خصوص
کمک برانده شدگان از ایشان تشکر و قصد
ملاقات با آیت اله نجفی و گلپایگانی را داشته که
آقایان از پذیرفتن ایشان خودداری میکند.
مهران
برابر پی نوشت تیمسار مدیریت کل بولتن
رونوشت برابر با اصل است اصل در 66151 است.
در اجرای اوامر اقدام گردید.
در پرونده 9292 بایگانی شود.
توضیحات سند:
1ـ سید ضیاءالدین شادمان فرزند مرحوم حاج سیّد ابوتراب که مردی عالم و روحانی بود.
در 15 آذر 1302 در تهران تولد یافت.
پدرش سید ابوتراب روحانی بود.
سید ضیاءالدین، دوره ابتدائی را در دبستان رودکی و متوسطه را در دبیرستان دارالفنون تهران
به پایان رساند.
لیسانس اقتصاد را از دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دکترای اقتصاد کارگری و بیمه های اجتماعی را از دانشگاه
حقوق پاریس گرفت.
پس از مراجعت به ایران، در وزارت دارائی به شغل حسابداری پرداخت و مدتی نیز معاون جیره بندی تهران
و بازرس وزارتی شد سپس با سمت بازرسی هیات مدیره بیمه های اجتماعی، مامور خدمت در وزارت کار شد چندی هم عضو
هیات مدیره و معاون مدیر عامل شرکت سهامی بیمه ایران گردید.
در 1338ش برای مطالعه در امور بیمه به کشورهای اروپائی
رفت که پس از بازگشت، مدیریت کل وزارت دارائی را به عهده گرفت.
در همین زمان در تشکیل «دوره ای» کانون مترقی خواه به
همراه هشت نفر دیگر جزو هسته مرکزی آن به شمار میرفت.
زمانی که مدیر عامل فروشگاه فردوسی بود به نمایندگی از طرف
مردم جیرفت در دوره 21 مجلس شورای ملی راه یافت و با عضویت در هیات رئیسه مجلس، سمت کارپردازی در مجلس شورای
ملی را به عهده گرفت.
با نخست وزیر شدن حسنعلی منصور، از نمایندگی مجلس استعفا کرد و شهردار تهران سپس استاندار
استان مرکزی گردید در خرداد 1354 معاون نخست وزیر در امور اجتماعی و سرپرست دفتر نظارت و همکاریها شد که چند ماه
بعد به سمت وزیر مشاور و معاون پارلمانی نخست وزیر منصوب شد.
با استعفای دولت هویدا در نیمه مرداد 1356 از مقام خود
برکنار گردید.
ر.ک: اسناد لانه جاسوسی، ج 20، دانشجویان پیرو خط امام و دفتر انتشارات اسلامی؛ قریشی، حسن،
چهره های آشنا، تهران، سازمان چاپ و نشر کیهان، 1344 ش؛
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک - جلد سوم صفحه 74