تاریخ سند: 16 آبان 1339
موضوع : مطالب مجله آدینه
متن سند:
شماره : 339/ گ ـ ر
در شماره اول مجله آدینه (مرد مبارز) یک ستون مطلبی به قلم صادق
کاتوزیان متخلص به (نغمه) به چاپ رسیده که ظاهرا فوق العاده و باطنا یک میل
شدید کمونیستی در آن به چشم می خورد گویا اولین شماره آدینه هفته قبل
توقیف شده و مجله ای که به نام شماره اول منتشر شده همان است که مطالب
کاتوزیان را چاپ کرده.
صادق کاتوزیان سابقا از
اعضای فعال حزب منحله
توده بوده که بعدا دچار
بدبختی هایی شده مدتی
معتاد بوده در حال حاضر
اعتیاد خود را ترک کرده
نویسنده و شاعر بسیار
خوبی است مخصوصا خیلی
عمیق و باسواد است در حال
حاضر در محضری که
شماره تلفن آن 48215
می باشد کار می کند.
یک برش از مطلب مورد نظر
به پیوست تقدیم1 می گردد.
به مدیر مجله مزبور تذکر داده شد
که متوجه نویسندگان مجله یا روزنامه خود باشد.
8 /9 /39
در پرونده مرد مبارز ضبط شود.
9 /9 /39
رونوشت برابر اصل است
اصل در پرونده ک ـ الف ـ 463 بایگانی است (کاتوزیان) 9 /9 /39
بایگانی شود 9 /9
توضیحات سند:
1ـ در این مقاله می نویسد:
از صادق کاتوزیان
اگر شهاب ثاقب...
فرمان جهش به سوی خورشید
در گوش ها طنین افکند.
عقابان
شتابزده به تسخیر واپسین انزوا
بال گشودند تا به سر منزل
مقصود اعظم از سرزمین های
دور و دریاهایی تاریک
راه سپرند، کشش به جهان
فرازها آغاز شد، قافله سالار
کاروان که پیشتر از همگامان
خود در بلندی ها و برتری ها
پرواز می نمود به یک
لمحه البصر شاید از پیکان
شهاب ثاقب ابلیس در اعماق
سیاهی ها با قیدوبند خدایان
شوم، پاسدار بقعه بیهودگی
خویشتن شد، قافله سالار تا سر
به حکم تقدیر نهد، با پندار
فرتوتش در هیئت خفاشان جامه
عقابی را بدرود گفته بود، آری
یک بار دیگر جبر ورجاوند و
ابدی زهر خود را ریخت،
کاروانیان همه از هم
می گسیختند، ولی همگان بدان
اندیشه بودند که تا واپسین
انزوا که سریر خورشید بود آرام
نگیرند، رفته رفته، کوشش ها و
جوشش ها در رخوت سکون
تردید زنجیر می شد: و برخی را
بال عزم، از تف صحراهایی
سوزان نمکزاران سوخت، و
گروهی دیگر درخشش سنگهای
صخره ها (به فریب شیطان)
خورشید زرین یافتند، و جمعی
نیز در زبونی خویشتن بر سلطه
ظلمت گرویدند ناباوریها
گمان ها را در نوردید،
خویشتن ها مردند و منش ها
گمشدند و درگیرودار این سوگ
عظیم، مفاهیم گزینش یافته
اعصار کهن، غریبانه خروش
برآوردند شاید گمشدگان را
به وادی موعود راهبر شوند،لکن
غلظت سیال نیستی، همانند
سرپوشی پولادین، انعکاس
برخورد مفاهیم کهن را بر لوح
ضمیر سرگشتگان و گمراهان
سواد مقصود اعظم ناشناس و
غریب وار نمود و نیروی شناخت
مفاهیم را از گمانها باز گرفت، و
زندگی مفاهیم (ارجدار) نیز
سرانجام یافت،...
بر این پایان
نامیمون قرن ها سایه افکندند!
کوه ها در حال رشد بودند و
دریاها می جوشیدند.
بادها و
طوفان های سرگردان با رقص
مرگ پای می کوبیدند، زندگی در
ظلمت و از درون سیاهی سیلان و
جولان تازه ای به خود گرفت و
عقابان نوخاسته اعقاب شکست
خورده خود را به نیسان سپرده
بودند.
گرد فراموشی تا اعماق
روحشان نفوذ داشت ولی در
مردم دیدگان عقابان، رازی
عجیب و شگفت انگیز چشم ها را
خیره می کرد، و هرکس در
دریافت و شناخت (راز) که همان
راه به فراسوی خورشید بود به
تکاپو شد ابهام چونان دیواری
ستبر در جلوی دیدها بپا خاسته و
چهره ی خورشید زنگار گرفته و
قیراندود گشته، لحظه ها هر یک
تاریک تر از دیگری چون قطار
اشتران سیاه پوش در گل
نشسته اند.
شیپورها خروشیدند
نفیرها دمیده شدند.
این بار
کاروانیان به تسخیر سرزمین
خورشید، هر یک قافله سالار
گشتند ولی خورشید قیراندود، و
شهاب های ثاقب سوزان ترند.
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - روزنامه مرد مبارز به روایت اسناد ساواک صفحه 48