تاریخ سند: 21 مهر 1354
موضوع : نیک پی
متن سند:
از : 340
1ـ آقای علم وزیر دربار شاهنشاهی با نامبرده تماس حاصل و برای روز
دوشنبه 21 /7 /54 به وی وقت ملاقات داد.
2ـ یک نفر ناشناس که منزلش در منطقه 3 شهرداری پایتخت واقع است به خانم
عطائی منشی نامبرده اظهار نموده کلیه اعضاء منطقه 3 دزد و اهل سوءاستفاده
می باشند کما اینکه با اخذ
رشوه به عده ای که در خارج
محدوده زمین دارند اجازه
ساختمان می دهند.
3ـ نیک پی با آقای پهلبد1
تماس گرفت و در خواست
کرد چند عدد پَنل (تابلوی
فلزی که با ده پایه فلزی
داخل زمین در نمایشگاهها
مورد استفاده قرار می گیرد
بر روی تابلو تصاویر و
عکسهای مربوط به
نمایشگاه نصب می شود)
برای استفاده پارک
شاهنشاهی در اختیار
شهرداری پایتخت قرار
دهند.
توضیحات سند:
1ـ مهرداد پهلبد فرزند نصراللّه
در سال 1296 ه ش در تهران به
دنیا آمد.
تحصیلات متوسطه را
در تهران گذراند و سپس به
دانشکده فنی تهران راه یافت و
در رشته راه و ساختمان تحصیل
کرد و بعد از آن به فرانسه رفت.
مشارالیه که نام و شهرت خود را
از عزت اللّه مین باشیان به
مهرداد پهلبد تغییر داده بود، با
شمس پهلوی ازدواج کرد و در
سال 1329 که اداره کل هنرهای
زیبا تأسیس شد به عنوان معاون
وزیر فرهنگ و ریاست آن اداره
کل به کار مشغول شد و در
زمانی که اداره کل هنرهای زیبا
زیر نظر نخست وزیری اداره
می شد، وی به عنوان معاون
نخست وزیر وقت ـ علی امینی ـ
و ریاست آن اداره کل به کار
خود ادامه داد.
پس از تفکیک
اداره کل هنرهای زیبا از وزارت
فرهنگ، وزارت فرهنگ به
وزارت آموزش و پرورش
تغییر نام داد و اداره کل هنرهای
زیبا نیز به عنوان وزارت
فرهنگ، معرفی گردید که
مهرداد پهلبد وزیر آن شد.
مشارالیه که از عزت اللّه به
مهرداد و از مین باشیان به
پهلبد، رسیده بود و عضوی از
خاندان سلطنتی به شمار
می رفت تا سال 1357، وزیر
فرهنگ بود و ضمن شرکت در
لژهای فراماسونری، عضویت
دفتر سیاسی حزب رستاخیز را
نیز به عهده داشت.
مهرداد پهلبد
که در مدت طولانی تصدی
اداره کل هنرهای زیبا و وزارت
فرهنگ، بنابر اسناد موجود،
هیچگونه خدمت قابل توجهی به
فرهنگ و هنر ایران نکرده بود
در ارزیابی ساواک، فردی
رفیق باز، ولخرج، علاقمند به
مقام، شهرت، پول، زن و یکی از
زن بازهای خیلی معروف،
معرفی گردید.
مهرداد پهلبد در شهریور ماه
1357 در راستای سیاست
عوامفریبی، به همراه
نخست وزیری و تعدادی دیگر
از وزرا و...
.
از کار برکنار شد.
منبع:
کتاب
غلامرضا نیکپی به روایت اسناد ساواک صفحه 242