تاریخ سند: 22 اسفند 1344
موضوع: تجمع عده ای از طرفداران نهضت آزادی در مسجد جلیلی
متن سند:
شماره : 31527 /20 الف
ساعت 1900 روز جمعه 20 /12 /44 عده ای از عناصر طرفدار نهضت
آزادی و طرفدار روحانیون مخالف دولت در مسجد جلیلی واقع در اول خیابان
ایرانشهر حضور داشتند.
افراد شناخته شده عبارتند از کنی.
شالچی.
رضا
تقدسی.
احمد رضایی.
1 فتوت دانش آموز.
عباس محمدی ـ معمار.
برادران
بقائی (بازاری).
سید محمدصادق قاضی طباطبایی (مدتی بازداشت بوده است).
برنامه جلسه با تلاوت قرآن توسط یکی از حاضرین و بعد تفسیر آن توسط احمد
رضائی شروع شد و در این تفسیر اشاره به مجاهدت و فداکاری در راه دین
گردید و ناطق گفت مؤمن در هر دو راه پیروز است اگر موفق شد که چه بهتر و اگر
کشته شود در راه خدا و دین شهید شده است.
در ساعت 200 چون آقای دکتر زنجانی واعظ جلسه نیامد سخنرانی جلسه به
آقای کنی محول شد و نامبرده تحت عنوان خلقت بشر چیست و آیا منظور
خداوند از این خلقت چیست و سرانجام زندگی کردن یعنی چه صحبت نمود و
طی مقدمه ای گفت اگر بنا بود انسان به دنیا بیاید تا عمری را فقط صرف آبگوشت
و چلوکباب بنماید و فقط هدفش زندگی بهتر و یا بهداشت برای همه و اقتصاد
برای همه باشد و بدین ترتیب عمر خود را تلف کند می توان برای حیوانات هم
اصطبل مجهز به بهداشت و نظافت و خوراک بهتر نمود پس فرق میان حیوان و
انسان چیست؟
آیا منظور از این همه کشت و کشتارها، جنگها ـ غرور و نخوتها ـ زورگوئیها ـ
فشارها ـ عدم آرامش روحی و جسمی در جهان چیست؟
و بعد رو به حاضرین نموده گفت کدام یک از شما می توانید منظور از خلقت بشر
را بیان کنید؟ شالچی در پاسخ گفت فرق بین بشر و حیوان محقق است و منظور
بشر از خلقت و زندگی کردن فقط رسیدن به تکامل اصلی است که آن هم خوب
فکر کردن و درست درک کردن از راه دین و آیتی است.
آقای کنی گفت این بحث
مستلزم وقت کافی است و این بحث به نظر من جامع و مورد توجه عموم مردم
می باشد و اگر این مسأله حل شود مردم به کلیه اشکالات زندگی خود پی می برند
و آقایان کاملا بایستی به آن توجه کنند ناطق سپس در مورد علل عقب ماندگی
ملت ها و نقش گردانندگان امور هر مملکت در جهت مشوب کردن افکار آنان
صحبت نموده گفت این عمل در اصطلاح بازی کردن با فکر مردم و از جمله نسل
جوان مملکت که اکثریت هر مملکت را تشکیل داده و گردانندگان چرخهای این
مملکت می باشند است و هیچ گاه نمی گذارند این نسل آنی درست فکر کند و وقت
فکر کردن را داشته باشد به هر عنوان و وسایلی که باشد آنان را به عنوان تفریح و
ورزش و غیره سرگرم و حتی مبالغی هم صرف تهیه و ساختمان استودیوهای
[استادیوم های] 100 هزار نفری می نمایند تا روز جمعه هفته را هم که مسلمین
باید صرف امور فردی و اجتماعی بنمایند آنها را به تماشای بازی فوتبال که هر
بازی آن چند ساعت وقت چند هزار جوان را می گیرد دعوت می نمایند و عده ای
دیگر هم به رفتن سینما و قمار و غیره می پردازند.
من نمی گویم ورزش حرام
است خیر باید دید منظور
اصلی چیست وقت جوان مملکت بایستی صرف خوب اندیشیدن باشد نه تماشای فوتبال.
در این موقع
یکی از دوستان مهندس بازرگان که مرد مسنی می باشد گفت من خودم روی جهاتی هفته قبل برای دیدن
مسابقه فوتبال به امجدیه رفتم سر موضوعی بین چند نفر مشاجره در گرفت و آنها با سنگ به جان هم
افتادند و پاسبان به جای نظم دادن مردم و رسیدگی به اعتراض شاکی بدون مقدمه فحش ناموس به همه
مردم داد این وضع تفریحات و این هم وضع پاسبان عهده دار نظم و قانون است.
این جلسه در ساعت 2115 به پایان رسید.
نظریه منبع ـ این جلسات وارد مراحل جدی شده و در آن از وضع دستگاه انتقاد و به هیأت حاکمه حملاتی
می شود و هر هفته افراد بیشتری به این جلسات می آیند به خصوص جلسه دیگری در شب های جمعه در
مسجد هدایت واقع در خیابان اسلامبول تشکیل می گردد و آیت الله زنجانی در آن تفسیر قرآن می نماید و
به طوری که گفته می شود در این تفسیرها زنجانی به دولت حمله نموده و اغلب افراد عضو جبهه ملی و
نهضت آزادی در آن شرکت می نمایند.
توضیحات سند:
1ـ احمد رضایی فرزند خلیل اللّه
در سال 1324 ش در تهران
متولد شد.
از دوران دبیرستان
در فعالیت های سیاسی شرکت
داشت.
از سال پنجم متوسطه
وارد نهضت آزادی شد و به
دنبال آشنایی با سران و
بنیانگذاران سازمان مجاهدین
خلق (منافقین) به آن سازمان
پیوست.
در جریان دستگیری
اولیه کادر رهبری سازمان وی
تنها فردی بود که دستگیر نشد.
پس از دستگیری کادر اولیه و
رهبری سازمان توسط ساواک،
وی به اتفاق برادرش رضا
رضایی و کاظم ذوالانوار به
بازسازی سازمان پرداختند.
احمد رضایی از جمله کادرهای
ایدئولوژی سازمان بود که
جزوه «نهضت حسینی» سازمان
تألیف اوست که برای اولین بار
با جمله شرک آمیز و التقاطی «به
نام خدا و خلق قهرمان» آغاز
شده بود.
احمد رضایی در 11
بهمن 1350 در درگیری با
مأموران رژیم که موفق به
شناسایی وی شده بودند در
محله آب منگل تهران کشته شد.
منبع:
کتاب
آیتالله محمدرضا مهدوی کنی به روایت اسناد ساواک صفحه 9