تاریخ سند: 28 دی 1356
موضوع : مذاکرات فرد ناشناس با خانم داریوش فروهر
متن سند:
از : 20 ه 12
به : 312 شماره : 25249 /20 ه 12
شخص ناشناسی ضمن تماس با خانم
داریوش فروهر (پروانه)1 اظهار داشت برنامه
دیروز دکتر سنجابی چطور شده چون جلسه
داشتند خانم فروهر گفت من نمی دانم چون
نویسندگان را کمیته خواسته و تهدید به کتک
زدن کرده و نگذاشته جلسه تشکیل بدهند.
ناشناس گفت نویسنده ها را شهربانی از اینرو
اجازه نداده که شما مجوز قانونی ندارید ولی
مانع تشکیل جلسه دکتر سنجابی2 نشده اند.
خانم فروهر گفت از جریانهای وحشتناک
اخیر خبر دارید؟ ناشناس جواب داد مربوط به همان مقاله اطلاعات3 بوده.
خانم فروهر گفت
چه مقاله کثافتی و تازه دیروز رستاخیز همان مطالب را دنبال کرد، البته نه بآن شکل اهانت آمیز
ولی در هر صورت به جای التیام و دنبال نکردن مقاله ای تحت عنوان حرکت هایی در جهت
مقابله با پیروزی نوشته و جریان مخصوص قم نبوده و در کاشان ـ اصفهان ـ شیراز و مشهد
هم خبرهایی بوده اما هیچکدام بشدت و وحشیگری قم نبوده در قم تعدادی از طلاب به خانه
مراجع تقلید جهت گوش کردن به سخنرانی آنان می رفتند ولی طبق معمول تعدادی ساواکی
در بین آنها بوده و با چوب می افتند بجان شیشه ها و پلیس از موقعیت استفاده کرده و تیراندازی
می کند و در بیمارستانهائی که این زخمیها بستری هستند اجازه خون دادن هم نمی دهند و
افرادی را که مراجعه می کنند بازداشت می نمایند یعنی درست مثل یک مملکت اشغال شده.
ناشناس گفت بالاخره خمینی کار دست همه می دهد و عکس العمل روی آن اعلامیه تندی
است که یک ماه پیش داده و در آن روی یک شخص بخصوص (اعلیحضرت همایونی) تکیه
کرده.
خانم فروهر گفت خمینی همیشه این کار را کرده.
ناشناس جواب داد لطف روحانیت ایران
در این بود که در عین اینکه یک نیروی سیاسی بود هیچوقت از دستگاه نمی برید با این شدت
زیرا معلوم نیست بعدا چه می شود این عمل
مانند پرواز در خلا می باشد زیرا با این روش
تند حکومت خلفا که نمی خواهند بوجود
آورند.
خانم فروهر گفت تازه خمینی خودش
بارها اعلام کرده نمی خواهد در این کارها
دخالت کند.
ناشناس گفت لحن موضوع
خمینی مرا متعجب کرده یکجا لیبرال و در
جای دیگر جور دیگر و این یک بدبختی برای
مملکت شده زیرا این نهضت مذهبی همیشه
یک نیروی سیاسی مطلقی بوده به این ترتیب
پاشیده می شود و یواش یواش جامعه
روحانیت که یک نیروی سیاسی متعادلی بوده
نیروئی می شود که قابل کنترل نخواهد بود
مثلاً مردم متعصب کاشان4 (که از
همشهری های خودم هستند) می ریزند توی
بازار و تظاهرات به راه می اندازند اگر این جریان باز شود تمام این لیبرال ها و جبهه ملی ها و کانون
نویسندگان دشمن آنها می شوند و الان دو نیروی سیاسی در کشور وجود دارد یکی خمینیزم که
با مارکسیستهای اسلامی نزدیک شده و دیگری توده ایها و جبهه ملی ها.
خانم فروهر گفت اینها
هیچکدام وجود ندارد واقعا دستگاه آنها را ساخته.
ناشناس گفت لحن خمینی یک حالت
انقلابی دارد.
خانم فروهر گفت دستگاه متأسفانه جلو یک مبارزه اصیل همراه با متانت را وقتی
به شکل کاروانسرا سنگ5 می گیرد آیا افرادی که در آن بودند می خواستند چریک شوند که این
اقدام را با آنها کرد و این مزخرفی که بنام مارکسیسم اسلامی که اصلاً به عقل آدم جور نمی آید
بآنها نمی چسبد و فقط دارند تمام راهها را می بندند.
ناشناس گفت درست است اما نیروی مقاوم
نباید از حدش تجاوز کند از خمینی و جنبش وی چیزی که منجر به آزادی اندیشه در ایران شود
بوجود نخواهد آمد او که نباید مقابله کند او باید حرفش را به عنوان یک پیشوای دینی بزند مگر
او می خواهد باعث پاشیدن حکومت و یا جمهوری اسلامی در ایران بشود، کدامیک را.
خانم
فروهر گفت اینها نیست او می خواهد هر کسی در همان حد که قانون اجازه می دهد کارش را
انجام دهد.
ناشناس گفت لحنی که در این چند سال و در مورد یک نفر بوده بیهوده بود و تدبیر
دیگری لازم بود تا به نتیجه برسد در تمام
ادوار روحانیت با دستگاه مخالفت داشته اما
قطع رابطه با دستگاه نکرده بریدن یک فکر
فرنگی و مارکسیستی می باشد و در مشرق
زمین مخالف یعنی دشمن و علمای بزرگ
شیعه با کارهای خمینی سخت مخالف
هستند وقتی روحانیت اعلامیه می دهد این
چه ربطی بآن مفهوم عرفانی مذهب که
جلوگیری از خشونت و ایجاد برابری و برادری
دارد می باشد.
خمینی و شریعتی مذهب را
بهانه قرار داده و در لباس مذهب فعالیت
سیاسی می کنند.
خانم فروهر گفت ولی
خمینی عکس این را اعلام می کند زیرا بارها
گفته با سیاست کاری ندارد این مذهب و
خدای من به من فرمان می دهد در برابر
استبداد ایستادگی کنم.
ناشناس گفت ما می توانیم حرف بزنیم و غیر مستقیم به دولت فشار
بیاوریم.
آیت الله کاشانی6 شعار نداد مگر دو روز قبل از مرگش ولی من می دیدم که همیشه بد
می گفت معهذا ارتباطش با دستگاه قطع نمی شد ایشان به [وسیله ]آقای سلیمان بهبودی7 به
شاه پیغام می داد که این کار را نکن و راه اصولی را انجام بده.
خانم فروهر گفت آنوقت یک حرف
شنوی داشتند اما حالا چی.
ناشناس گفت به علت مقابله با دستگاه گروههای مبارز در ایران به
نتیجه نخواهند رسید زیرا رژیم ایران ـ شاه ایران ـ سیستم دفاعی ایران حالت واقعی پیدا کرده و
افراد که آنقدر روی کارتر حساب می کردند چه نتیجه گرفتند آیا کارتر به خاطر نفت و موقعیت
سوق الجیشی و به خاطر اینکه در دهن گرگی چون روسیه قرار دارد حاضر است که برای
مخالفین ایران که مخالف دستگاه سلطنت می باشند گامی مؤثر بردارد او در ورشو به خاطر
جلب رضایت چندین میلیون لهستانی مهاجر در امریکا از حقوق بشر صحبت می کند اما در
ایران مخالف با دستگاه و شاه باشد که چه شود چه کسی را روی کار آورد که اینهمه به او اطمینان
داشته باشد اصلاً این موضوع که آشکار است و هیچ کار دستگاه نبوده او مستقیما در تلویزیون8
می گوید آمدم ایران تا از تجربیات 37 ساله شاه ایران و عقل و درایت ایشان که قیمتی می باشد
بهره مند گردم زیرا من سابقه یکسال ریاست جمهوری بیشتر ندارم و این آقایان کانون
نویسندگان می گفتند ما کانونی می خواهیم که با یک هویت سیاسی مخالف دستگاه انتقادآمیز
آیا باین ترتیب قابل قبول حکومت خواهد بود من آن روز در حضور هما ناطق و سیمین دانشور
گفتم شما که این اعلامیه های تند را امضاء می کنید در طول چند سال کدامیک از کتابهای شما
را سانسور کردند و بچاپ نرساندند و گفتم هما خانم شما که استاد دانشگاه هستید نه تنها جلو
چاپ کتابهایت را نگرفته اند بلکه هزینه چاپ آنرا هم دستگاه داده پس چرا تندروی می کنید
یک مقدار معتدل تر باشید شما که مثل سلطانپور توده ای که تازه از زندان آزاد شده نیستید
بعضی ها اعلامیه امضاء کرده اند که ماهی هفتاد هشتاد هزار تومان پول می گیرند و اینها چون به
اصطلاح خودشان را از غافله [قافله] عقب نگذارند با گروه همراهی می کنند و این باعث موفقیت
دستگاه است.
خانم فروهر گفت به هر حال یک ملت زیر سلطه همه این مراحل را باید طی کند و
بفهمند که به یک شخص نباید اینهمه میدان داد که هر کاری می خواهد انجام دهد.
ناشناس
گفت در حال حاضر پیشرفت توده ایها در دستگاه چشمگیر است و به توده ای عجیب میدان داده
شده و آنها شاه را بجای استالین قرار داده اند افرادی نظیر رضا براهنی و شاملو و جعفریان که
آنهمه عربده جویی می کنند باید از رهبران طراز اول باشند براهنی بزور در تلویزیون حاضر
می شود و غلط کردم می گوید آنوقت در امریکا با تشکیل کنگره رهبری گروهی را بدست می آورد
حتی فعالیت قبلی دکتر بقائی9 را در حزب جبهه ملی ببینید و حالا هم ملاحظه کن و اگر به
دقت توجه داشته باشید تشکیل شده از رسوبات مصدق ـ کریم پور شیرازی و ارسنجانی10 و
بقایای حزب توده و در پایان اضافه نمود اگر داریوش از وضع جلسه دکتر سنجابی اطلاعی داشت
ما را در جریان امر قرار دهید.
نظریه یکشنبه : خانم داریوش فروهر (پروانه) دنباله رو فعالیتهای داریوش فروهر می باشد و
بشدت تحت تأثیر افکار وی قرار گرفته و اغلب اوقات در غیاب داریوش فروهر با افراد مختلف
تماس گرفته و مبادله اخبار می نماید حتی با روزنامه آسوشیتدپرس تماس گرفته و با آقای بیل
در مورد واقعه قم صحبت نموده و به نظر می رسد ناشناس دکتر احسان اللّه نراقی بوده است.
نظریه سه شنبه : خبر فوق جالب و قابل ملاحظه و در خور بررسی و تعمق بیشتر نیز می باشد.
دهر
نظریه چهارشنبه : نظریه سه شنبه مورد تایید است.
آرزو
محترما به استحضار می رساند 1 /11 /36
موضوعی 122117 بایگانی شود
روحانی 9 /11 /36
توضیحات سند:
1 ـ پروانه اسکندری فرزند احمد در سال 1315 ه ش در تهران به دنیا آمد.
پدر وی از اعضای فعّال و مأمور پخش
اعلامیه های حزب پان ایرانیسم بود که از طرف اداره دوم ارتش به اصفهان تبعید شد.
مشارالیها در آذرماه سال 1336 دیپلم گرفت و به استخدام آموزش و پرورش درآمد، در سال 1338 در کنکور شرکت کرد
و در رشته علوم اجتماعی به تحصیل پرداخت.
وی که بنام فاطمه فروهر نیز خوانده می شد در سال 1339 در حالیکه دانشجوی سال دوم بود، به نامزدی داریوش فروهر
درآمد و همراه او به فعالیت در حزب ملت پرداخت.
مشارالیها که خود را از سال ششم ابتدائی معتقد به جهان بینی ناسیونالیستی و مکتب پان ایرانیسم معرفی کرده است،
در سال 1340 مسئول سازمان زنان کمیته شهرستان تهران وابسته به جبهه ملی معرفی شد.
او که در سال های 53 ـ 51 در انجمن ایران و انگلیس به فراگیری زبان انگلیسی اشتغال داشت، به واسطه بحث های
کلاس درس، مدتی از تدریس کنار گذاشته شد و سپس به منطقه 11 آموزش و پرورش منتقل شد و در سال 1356
راهنمای تعلیماتی ناحیه 6 آموزش و پرورش تهران بود.
پروانه اسکندری که در اکثر جلسات حزب ملت شرکت داشت، در سال 1356 در جلسه هیئت تحریریه خبر نامه اتحاد
نیروهای جبهه ملی نیز شرکت می کرد.
2ـ پنج شنبه اول دی 1356 با فرخ مروتی به دیدن دکتر سنجابی رفتم...
دکتر سنجابی از مذاکرات هیئت اجرائی جبهه
ملی ضد استبداد سخن گفت...
سنجابی همچنین تشکیل کمیته ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر را خبر داد و نامه ای
را که در این باره خطاب به دبیر کل سازمان ملل نوشته شده است و باید فرستاده شود به من داد که بخوانم هیئت مؤسس
این کمیته ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر را خبر داد...
.
اعتمادزاده (به آذین) محمود ـ ازهردری ـ جلد 2 ص 114 ـ 116
3ـ در پی شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی و برگزاری مجالس ختم، هفته و چهلم در سراسر ایران رژیم شاه در
یک اقدام انفعالی در 17 دی 1356 مقاله ای توهین آمیز با نام مستعار احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات انتشار
داد.
در پی چاپ این مقاله شهر قم حالتی غیرعادی به خود گرفت و فردای آن روز بازار و شهر قم و درسهای حوزه علمیه
یکپارچه تعطیل شد و سپس جمعیت به خانه مراجع و مدرسین حوزه هجوم برده و از آنان خواستند که در مقابل این
دهن کجی رژیم عکس العمل نشان دهند.
با حمله پلیس تظاهرات روز اول متفرق گردید در روز 19 دی نیز راهپیمایی
آرام طلاب و مردم ادامه یافت که نهایتا منجر به قتل و کشتار مردم معترض انجامید.
4ـ علمای کاشان در اعتراض به مقاله موهن روزنامه اطلاعات مورخه 17 دی 1356 اعلامیه ای صادر کردند که در پایان
این اعلامیه آمده است که «به همین مناسبت جهت اعتراض و اعلام همدردی به مدت چند روز اقامه جماعات و
حوزه های درس تعطیل گردید.
»
5 ـ به مناسبت عید قربان عده کثیری از اعضاء جبهه ملی در یکی از باغهای کاروانسرا سنگی واقع بین کرج و تهران
اجتماع کردند.
در این اجتماع عده ای به سخنرانی پرداخته و نظام (رژیم) و اختناق مطبوعات و زندانیان سیاسی و
نبودن آزادی برای احزاب را مطرح ساختند.
ناگهان در حین اجرای برنامه عده زیادی از مأمورین امنیتی و نظامی، مسلح
به انواع سلاح های سرد و گرم از دیوارهای باغ به درون جمعیت ریختند و به ضرب و شتم مردم پرداختند و عده زیادی را
به سختی مجروح و مصدوم نمودند.
روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی جلد 2 صفحه 332 و 333
6ـ آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در سال 1264 شمسی در تهران متولد شد.
پدرش آیت الله سید مصطفی کاشانی از
علمای بزرگ عصر خویش بود.
وی در سال 1280 و در سن 16 سالگی همراه پدرش به نجف اشرف عزیمت کرد و در آنجا
مشغول به تحصیل شد.
در نجف علاوه بر استفاده از درس پدر از استادان درجه اول دیگری چون آیات عظام : محمدتقی شیرازی، آخوند
خراسانی و میرزا حسین خلیلی بهره برد و در سن 25 سالگی به مقام اجتهاد رسید.
در سال 1285 به عنوان مشاور آیت الله خراسانی سهم مهمی در تهیه اعلامیه های مشروطه داشت.
وقتی انگلیسیها به
عراق حمله کردند در منطقه کوت العماره حدود 18 ماه علیه متجاوزین جنگید.
هنگامی که قرارداد 1919 منعقد شد،
احمدشاه در سفر بود، وی در برگشت با آیت الله کاشانی در نجف دیدار کرد و او حقایق را برای احمدشاه روشن ساخت.
در سال 1920 آیت الله کاشانی با کمک مراجع دیگر جمعیت اسلامی عراق را تشکیل داد و برای مبارزه با سلطه انگلیس
در عراق دست به انقلابی زد که به انقلاب 1920 عراق مشهور شد.
پس از آن به ایران آمد و مبارزات خود را در ایران علیه
انگلیس ادامه داد.
پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، توسط متفقین دستگیر و یک سال در اراک، رشت و
کرمانشاه بازداشت شد.
پس از آزادی باز هم به مبارزه خود ادامه داد و به همین دلیل در زمان قوام السلطنه دوباره
دستگیر شد و 18 ماه به قزوین تبعید شد.
پس از ترور شاه و متهم کردن کاشانی به دست داشتن در این ترور در 15 خرداد 1327 ش به قلعه فلک الافلاک خرم آباد
تبعید شد و پس از مدتی نیز به لبنان تبعید شد که 18 ماه به طول انجامید.
پس از بازگشت از لبنان در سال 1329 به نمایندگی از مردم تهران، به مجلس راه یافت و رهبری نیروهای مذهبی را در
مجلس پانزدهم به عهده گرفت.
از جمله اقدامات آیت الله کاشانی، جلوگیری از انعقاد قرارداد گس ـ گلشائیان بود و
سرانجام مهمترین خدمتش همکاری نیروهای مذهبی و ملی برای ملی شدن نفت در مجلس شانزدهم بود.
در آن زمان
رهبری گروه ملی به عهده دکتر مصدق بود.
مصدق اعلام کرد که قرارداد دارسی و قرارداد 1933 را به رسمیت
نمی شناسد و در روز 20 مهر 1329 دولت را استیضاح کرد و روز 4 آذر همان سال پیشنهاد ملی شدن نفت مطرح شد.
در
این هنگام آیت الله کاشانی به حمایت از مصدق پرداخت تا سرانجام در 24 اسفند 1329 نفت ملی شد و در 29 اسفند
همان سال به تصویب سنا رسید.
با روی کار آمدن قوام و برکناری مصدق در 25 تیر 1331 آیت الله کاشانی اعلام کرد اگر
قوام ظرف 48 ساعت نرود اعلام جهاد خواهد کرد.
در پی این سخن روز 30 تیر مردم به خیابانها ریختند و شاه سریعا
قوام را برکنار کرد و مصدق روی کار آمد.
بعد از این، بین کاشانی و مصدق دوری افتاد و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که منجر به برکناری مصدق شد آیت الله
کاشانی که می دید دوباره رابطه با انگلیس شروع شده به مبارزه با انگلستان پرداخت و در سال 1335 ه ش دستگیر و
زندانی شد.
چند سال پس از خلاصی از زندان سرانجام در 22 اسفند 1340 به رحمت ایزدی پیوست و در جوار مرقد
حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری به خاک سپرده شد.
آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد ساواک / تهران / 1380 / 2 جلد
7ـ سلیمان بهبودی فرزند سلمان در سال 1271 ه ش در تهران متولد شد.
پس از تحصیلات مقدماتی در سال 1299
وارد ژاندارمری شد و در سال 1304 به ریاست سرایدارخانه رضاشاه پهلوی انتخاب شد.
وی همچنین جهت اثبات و سپردگی و وابستگی اش به استعمار به عضویت لژ فراماسونری درآمد و در لژهای کوروش،
تهران، مولوی، خیام، همایون و پهلوی عضویت یافت.
نامبرده تا آخر سلطنت رضاشاه در این مقام خدمت کرد تا اینکه در جریان انتقال قدرت به محمدرضا وی جواهرات قصر
را با این توجیه که به سرقت رفته دزدید و بعدا در کشورهای اروپائی به فروش رساند.
سلیمان بهبودی با روی کار آمدن محمدرضا به خدمت در دربار او شتافت تا اینکه در سال 1332 به عنوان رئیس
تشریفات داخلی دربار انتخاب شد.
نامبرده تا سال 1343 در این منصب خدمت کرد تا اینکه به دلیل نطق فرزندش مهندس ناصر بهبودی نماینده مجلس
شورای ملی در مخالفت با تصویب طرح مصونیت قضائی مستشاران آمریکائی در ایران و با تقاضای منصور نخست وزیر
وقت و به دستور محمدرضا برکنار گردید.
با اینکه سلیمان بهبودی از مسئولیت دربار برکنار شد ولی علّت آنرا بازنشستگی اعلام کردند ولی محمدرضا با تمام
درخواست هایش در جهت رفع مشکلات مالی و اداریش بعد از بازنشستگی موافقت کرد.
بهبودی جهت خوش خدمتی بیشتر به خاندان پهلوی کتابی بنام بیست سال با اعلیحضرت رضاشاه نوشت که با کمک
دربار چاپ و منتشر شد.
8ـ کارتر در سفرش به ایران با هدف هماهنگ نمودن صلح اعراب و اسرائیل و سایر اهداف پنهانی به دلیل اعتراضاتی که
در زمینه حقوق بشر به حکومت شاه در مجامع بین المللی می شد با چشم پوشی از همه جنایت های رژیم اظهاراتی به
شرح ذیل در تأیید او داشته است:
«موضوع حقوق بشر نیز یکی از آن مطالبی است که به طرز عمیق از طرف ملت های ما و رهبران دو کشور مدنظر قرار
دارد.
»
هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی جلد 2 صفحه 774
9ـ دکتر مظفر بقائی فرزند میرزا شهاب الدوله در سال 1287 ه ش در کرمان متولد شد.
نامبرده جزء اولین دسته
محصلینی بود که در زمان رضاشاه برای تحصیل به اروپا اعزام شد و در دانشگاه سوربن پاریس در رشته فلسفه و
آموزش و پرورش کودک تحصیل کرد و به ادعای خودش مدرک دکتری گرفت اما در کتاب «ایران و تاریخ» نوشته بهرام
افراسیابی در صفحه 126 چنین ذکر شده است : «مظفر بقائی برای تحصیلات به فرانسه رفته بود و به علت عیاشی و
ولگردی موفق به درس خواندن نگشته و بدون گرفتن عنوان از فرانسه باز می گردد.
اولین دغلکاری او این بود که برای
خودش عنوان دکتری جعل کرده بود...
»
بفائی از سال 1324 وارد فعالیت های سیاسی شد و در تشکیل حزب دمکرات ایران با قوام السلطنه همکاری کرد و در
دانشگاه تهران نیز کار می کرد.
برای اولین بار در سال 1336 به عنوان نماینده شهر کرمان به مجلس شورای ملی راه یافت.
بقایی در جنبش ملی گرایی ایران چهره ای شاخص بود و از طریق روزنامه اش (شاهد) خط مشی سیاسی خود را ادامه
داد.
وی با تأسیس حزب زحمتکشان به عقاید سیاسی خود تشکل بخشید
وی از جمله سیاستمدارانی بود که با اعمال سیاست های منافقانه خود آسیب های فراوانی به کشور وارد کرد.
همدستی او ـ البته بطور مخفیانه و غیرمحسوس ـ با کودتاچیان 28 مرداد 32 و مخالفت هایش با دکتر مصدق از آن
جمله است.
او در یک دادگاه مسخره شاه ساخته در محاکمات بدوی محکوم شد اما دادگاه تجدیدنظر پس از خوش
رقصی های بقائی او را تبرئه کرد.
بقائی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ظاهرا ادعای طرفداری از انقلاب را داشت امّا انتشار وصیت نامه سیاسی او مطالب
را به گونه دیگری نشان داد.
وی در سال 1359 دستگیر شد و ضمن سپردن تعهد به این که از کشور خارج نشود آزاد گردید ولی در شهریور همان سال
سفری به امریکا انجام داد...
بقایی در فروردین ماه سال 66 پس از بازگشت از امریکا، در کرمان دستگیر شد.
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی در همان تاریخ در بازرسی از منزل وی مقادیر زیادی اسناد مربوط به حزب
زحمتکشان و اشیاء و نشریات غیرمشروع، بدست آمد.
سرانجام بقایی در آبان ماه 1366 در بیمارستان مهر تهران
درگذشت.
زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقائی کرمانی، حسین آبادیان، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1380
10ـ سید حسن ارسنجانی (1301 ـ 1348 ه ش) فارغ التحصیل رشته حقوق، منتشر کننده روزنامه «داریا» نماینده
دوره پانزدهم مجلس شورای ملی، معاون سیاسی قوام السلطنه و وزیر کشاورزی در کابینه دکتر علی امینی و اسداللّه
علم بود.
در جریان اصلاحات ارضی ثروت هنگفتی به دست آورد.
وی همان کسی است که در نوزدهم دی ماه 1341
چندین هزار نفر از دهقانانی را که در اصلاحات ارضی ظاهرا صاحب زمین شده بودند در سالن ورزشی پارک شهر، تحت
عنوان «کنگره روستائیان» گرد آورد.
در این مجمع که عده ای از مسئولان دولت، نظامیان بلندپایه، درباریان،
روزنامه نگاران داخلی و خارجی نیز حضور داشتند، شاه در حلقه محاصره مأموران امنیتی و در میان هلهله و فریاد و
رقص و نمایش رعایا وارد سالن شد و شش اصل انقلاب به اصطلاح سفید را اعلام کرد.
منبع:
کتاب
کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک صفحه 345