صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: درباره منزل آقای قمی

تاریخ سند: 14 فروردین 1342


موضوع: درباره منزل آقای قمی


متن سند:

تاریخ:14 /1 /1342
موضوع: درباره منزل آقای قمی

امروز صبح در ساعت 8:15 در منزل آقای قمی اعلامیه‌ای برای مردم و طلاب قرائت می‌شد که متن آن عبارت بود از تلگراف جهت آقای قمی از طرف آقای خمینی که: بر سرما چه آوردند، در مدرسه فیضیه1 چه کردند،2 به امر آقای علم نخست‌وزیر در بازار تهران با طلاب تهران چه کردند،3 چقدر سر و دست شکستند چقدر عبا و عمامه4 از طلاب سوختند، چقدر مال مردم را به یغما بردند. اینک خود را برای هر چیز آماده کرده اگر به قیمت جانم تمام شود. و بعضی از طلاب این اعلامیه‌ها را در جیب دارند هر کس که صلاح باشد و صلاح بدانند در اختیارش می‌گذارند و حتی در میان کسبه‌ها و دکاکین.
ضمیمه پرونده مربوطه شود. 15 /1 /42

توضیحات سند:

1. مدرسه فیضیه از بناهای‌ عهد صفویه است که در جنب صحن کهنه قم و در میدان آستانه واقع شده است و بر اساس آنچه در تواریخ آمده، از بناهای‌ شاه‌طهماسب اول(سلطنت: 930 ـ 984ق ) می‌باشد که در سال 934ق.‌ بنا گردیده است. وجه‌تسمیه آن به فیضیه را نیز به دلیل سکونت فقیه و عالم ربانی‌ حضرت آیت‌الله‌العظمی‌ ملامحسن فیض کاشانی(زندگی: 1007 ـ 1090 ق)‌ دانسته‌اند. مدرسه فیضیه در سالیان دراز بدون طلبه بوده و رونق نداشت تا آنکه با حضور مرجع بزرگ شیعه حضرت آیت‌الله‌العظمی‌ آقای‌ حاج شیخ عبدالکریم حائری‌ در شهر قم، این مدرسه، زندگی‌ مجدد یافت و با حضور صدها طلبه و تشکیل ده‌ها کلاس درس، به مرکزی‌ برای‌ ترویج افکار عالی‌ مکتب امام صادق (ع) مبدل شد. در همان زمان طبقه دوم (به‌ استثناء آنچه در زمان فتحعلی‌ شاه بنا شده بود) ساخته شد.
در عصر مرجعیت حضرت آیت‌الله‌العظمی‌ آقای‌ حاج سید محمدحسین طباطبایی‌ بروجردی‌، بیش‌ازپیش بر اعتبار این مدرسه افزوده شد، تا جایی‌که آن مرکز علمی‌ و مدرسه بزرگ قدیمی‌، مشهور خاص و عام گشت و هر کس برای‌ زیارت حضرت معصومه سلام‌الله علیها به قم وارد می‌شد، سری‌ هم به مدرسه فیضیه می‌زد و از آن بازدید به عمل می‌آورد زیرا اولاً مدرسه فیضیه مرکز مدارس شهر و محل تجمع طلاب علوم دینیه بود و ثانیاً به‌واسطه قرب حرم مطهر و نماز جماعتی‌ که توسط مجتهدین بزرگ و عالی‌قدری‌ که در آن برگزار می‌‌شد، مردم از این رهگذر به فیض نماز نائل می‌‌شدند و ثالثاً مکان تدریس بزرگ‌ترین مجتهدین عصر چون آیت‌الله‌العظمی‌ بروجردی‌ و آیت‌الله‌العظمی‌ خوانساری‌ و دیگران بود، لذا همواره از جمعیت روحانی‌ و غیرروحانی‌ موج می‌زده است.
در دوران انقلاب اسلامی‌ و مبارزه با شاه، فیضیه به قلب تپنده این نهضت مبدل شد و همواره روحانیون انقلابی‌، فاضل و دانشمند، در این مدرسه به سخنرانی‌های‌ آتشین علیه رژیم شاه پرداختند. فیضیه بارها مورد هجوم وحشیانه مأمورین ساواک شاه و ارتش شاهنشاهی‌ و پلیس واقع شد که ازجمله آن‌ها می‌توان به‌ دوم فروردین 1342ش،‌ سالگرد شهادت امام صادق (ع) و دیگری‌ 17 خرداد 1354 اشاره کرد. در سالیان متمادی‌، طرح‌های‌ متعددی‌ برای‌ از بین بردن این پایگاه علمی‌ و انقلابی‌ توسط ساواک به مرحله اجرا درآمد که آخرین آن، تعطیلی‌ فیضیه بود که در سال 1354 صورت گرفت.
باهمه این توطئه‌ها، فیضیه به حرکت خود ادامه داد و روحانیون شیعه همچنان به مبارزه خود استمرار بخشیدند تا رژیم شاه سرنگون شد و فیضیه مجدداً بازگشایی‌ و بازسازی‌ شده و جایگاه خویش را نه‌تنها در ایران که در جهان اسلام بازکرده و اینک به‌عنوان اصلی‌ترین مرکز تربیت فضلا و دانشمند، جایگاه خاصی‌ پیدا کرده است. (مدرسه فیضیه، مرکز بررسی‌ اسناد تاریخی)
2. حادثه حمله به مدرسۀ فیضیه قم: در نوروز سال 1342، مراجع عظام، علما، روحانیون و مردم مسلمان از پیشنهاد امام خمینی مبنی بر تحریم عید و برافراشتن پرچم سیاه بر سر در منازل در عید نوروز، استقبال کردند و بدین‌سان عید شادی‌آفرین، رنگ عزا گرفت و کارت تبریک مبدّل به کارت تسلیت شد. در مساجد، حسینیه‌ها و منازل علما به‌جای جلوس عید، مجلس عزا برپا بود. سخنرانان دینی و علما خطرات هیئت حاکمه را برای اسلام بازگو کردند. در بسیاری از محافل، به‌خصوص در شهر قم، پارچه‌های سیاهی آویخته شده و عبارت «امسال مسلمین عید ندارند» روی آن‌ها نوشته شده بود. بسیاری از روحانیون و طلاب نوار سیاه رنگی به سینه زده بودند و اعلامیه‌های زیادی به‌صورت جمعی یا فردی از جانب روحانیون شهرهای مختلف صادر شد. چون شهادت امام جعفر صادق (ع) هم در همان ایام بود، غالب اعلامیه‌ها به دو مناسبت اعلام عزای عمومی کرده بودند. نمونه‌ای از تراکت‌ها این بود: «ملت عزا دارد، زیرا هیئت حاکمه مستبد ایران تجاوز به احکام قرآن و قانون اساسی نموده و روحانیون و آزادی‌خواهان را به زندان و زجر و شکنجه کشیده است.» در اعلامیه جمعی از علمای تهران آمده بود که «به مناسبت تصادف ایام نوروز با شهادت رئیس مذهب تشیع حضرت امام جعفر صادق(ع) و حوادث ناگواری که به اسلام و مسلمین وارد و موجب تأثر شدید شده است، جامعه روحانیت عزادار و به‌عنوان عید جلوس نخواهند داشت». هنگام تحویل سال بین انبوه جمعیت که در صحن حضرت معصومه علیهاالسلام و مساجد اطراف موج می‌زد و به‌محض این‌که چراغ‌ها به علامت تحویل سال خاموش شد، اعلامیۀ امام و تراکت «روحانیت اسلام امسال عید ندارد» پخش شد. امام خمینی در این اعلامیه چنین اعلام کرده بود: «دستگاه حاکمه به احکام مقدسۀ اسلام تجاوز کرد و به احکام مسلمۀ قرآن قصد تجاوز دارد. نوامیس مسلمین در شرف هتک است و دستگاه جابره با تصویب‌نامه‌های خلاف شرع و قانون اساسی می‌خواهد زنان عفیف را ننگین و ملت ایران را سرافکنده کند، دستگاه جابره در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند، یعنی احکام ضروریه اسلام و قرآن کریم را زیر پا بگذارد، دخترهای هجده‌ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه‌ها بکشد یعنی با زور و سرنیزه دخترهای جوان عفیف مسلمان را به مراکز فحشا ببرد. هدف اجانب قرآن و روحانیت است. دست‌های ناپاک اجانب با دست این قبیل دولت‌ها قصد دارد قرآن را از میان بردارد. روحانیّت را پایمال کند ما باید به نفع یهود آمریکا و فلسطین هتک شویم، به زندان برویم، معدوم گردیم، فدای اغراض شوم اجانب شویم. آن‌ها اسلام و روحانیت را برای اجرای مقاصد خود مضر و مانع می‌دانند، این سد باید به دست دولت‌های مستبد شکسته شود، موجودیت دستگاه رهین شکستن این سد است، قرآن و روحانیت باید سرکوب شود من این عید را برای جامعۀ مسلمین عزا اعلام می‌کنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم. من به دستگاه جابره اعلام‌خطر می‌کنم، من به خدای تعالی، از انقلاب سیاه و انقلاب از پایین نگران هستم، دستگاه‌ها با سوء‌تدبیر و سوء‌نیت گویی مقدمات آن را فراهم می‌کنند. من چاره در این می‌بینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غم‌خوار ملت ایران باشد بیاید. بار الها! من تکلیف فعلی خود را ادا کردم. «اللهم قد بلّغت» و اگر زنده ماندم تکلیف بعدی خود را به خواست خداوند ادا خواهم کرد. خداوندا! قرآن کریم و ناموس مسلمین را از شر اجانب نجات بده ـ روح‌الله ‌الموسوی‌الخمینی»
دولت علم پس از آنکه در ماجرای انجمن‌های ایالتی و ولایتی از علما شکست خورد و عقب‌نشینی کرد و در قضیه رفراندوم ششم بهمن نیز با تحریم علما روبه‌رو شد، به شدت خشمگین گردیده بود. او در مواجهه با تحریم عید نوروز، صبر خود را به‌کلی از دست داد و تصمیم گرفت از علما و مردم مذهبی، زهرچشم بگیرد. به این منظور، مدرسه فیضیه در شهر قم را انتخاب کرد.
صبح روز دوّم فروردین که مصادف با 25 شوال 1382 سالگرد شهادت حضرت امام صادق علیه‌السلام بود ماشین‌های شرکت واحد یکی پس از دیگری وارد قم شده، سرنشینان خود را پیاده کردند، کسی نمی‌دانست که سرنشینان آنها چه کسانی هستند و روی چه غرض و انگیزه‌ای راهی قم شده‌اند؟! به دنبال آمدن ماشین‌های شرکت واحد ناگهان ده‌ها کامیون نظامی که مجهز به پایه‌های مسلسل سنگین بود، مملو از سربازان زره‌پوش و مسلح وارد قم شد و پس از مانور کوتاهی در شهر به بیرون دروازه بازگشت و در آنجا متوقف گردید.
عصر دوّم فروردین در مدرسه فیضیه مجلس عزاداری برپا بود و جمعیت زیادی از هر طبقه و قشر حضور داشتند. کامیون‌های سربازان مسلح در میدان آستانه متوقف شده و مأموران امنیتی محل را در محاصره داشتند. اوضاع غیرعادی می‌نمود و رفت‌وآمد مأموران حاکی از وقوع یک حادثه بود. گوینده بالای منبر به شرح زندگی حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام و مبارزات آن حضرت پرداخت تا به حوزۀ علمیه قم به‌عنوان دانشگاه امام صادق (ع) رسید و این‌که حفظ و حراست احکام اسلام و استقلال کشور به آن‌ها ارتباط مستقیم دارد و در همین حال، صلوات فرستادن جمعی آغاز شد. ناطق از مردم خواست بی‌جا صلوات نفرستند. در همین زمان یکی از روحانیون، وقتی دید اطراف او صلوات نابجا می‌فرستند، اعتراض کرد که یک‌باره مورد هجوم مأموران آماده و پراکنده قرار گرفت. واعظ سعی نمود که مجلس را آرام کند، اما متوجه شد موضوع بیش از این‌هاست، ناگهان فریاد کشید: «آی مردم، آی مسلمانانی که از صدها فرسنگ راه به این شهر مقدس آمده‌اید، به شهر و دیار خود که بازگشتید به همه برسانید که دیگر به روحانیت اجازه ذکر مصیبت برای رئیس مذهب جعفری هم نمی‌دهند ....» ناگاه صدای صلوات بلند و واعظ امکان ادامه سخن نیافت و پایین آمد، یکی از مأموران میکروفون را در اختیار گرفت و فریاد زد «به روح پرفتوح اعلیحضرت فقید رضاشاه کبیر!» بلندگو قطع شد و جمعی فریاد زدند که خفه شو! اجتماع به هم‌ریخت. عده‌ای فرار کردند، جمعی فریاد کشیدند، هجوم جمعی به‌سوی درب خروجی، بیرون رفتن را با اشکال بیشتر مواجه ساخت. طولی نکشید که فقط طلاب و مأموران لباس عوض کرده باقی ماندند که تعداد آن‌ها را حدود هزار نفر یا بیشتر ذکر کرده‌اند. همۀ آن‌ها سرها را به فرم آلمانی زده بودند. لباس‌های دهاتی یک‌شکل پوشیده و فریاد «جاوید شاه!» را سر داده و به طلاب حمله کردند. روحانیون به دفاع برخاستند و عده‌ای در طبقۀ دوّم سنگر گرفته و با آجر به‌سوی شاه‌پرستان حمله کردند و در این هنگام نیروی شهربانی با یونیفورم وارد معرکه شد و مدرسۀ فیضیه میدان نبرد گردید. رگبار گلوله شروع شد. تعدادی از طلاب از ارتفاع به پایین پرتاب شدند. هزاران نفر از مردم در میدان آستانه ناظر هجوم مسلحانۀ مأموران به مدرسه فیضیه بودند. مردم را با گاز‌ اشک‌آور و سرنیزه متفرق کردند و در پایان، لباس و کتاب و وسایل طلاب را وسط مدرسه جمع کردند و به آتش کشیدند و در تاریکی شب پس از اتمام وحشی‌گری‌های تاریخی و به‌جا گذاشتن تعدادی زیاد کشته و مجروح و مصدوم با خوشحالی و غرور از اعمالی که انجام داده بودند محل را ترک گفتند. در روز بعد در حمله دیگری به همین مدرسه جمعی دیگر را مجروح ساختند، و هم‌زمان مدرسۀ طالبیۀ تبریز به علت نصب اعلامیۀ امام خمینی به دیوار مدرسه مورد یورش قرار گرفت. صدمات وارده بر طلاب با چاقو و دشنه و گلوله زیاد بود. این اعمالِ رژیم بیش‌ازپیش موجب خشم و تنفر عمومی شد. حوادث فروردین سال 42 به‌خصوص تهاجم به مدرسه فیضیه به دو منظور انجام می‌شد: اولاً روحانیت و به‌خصوص مقام نخست آن، ‌که به‌صورت شخصیت مقاوم و مبارزی درآمده بود، سرکوب گردد و این اقدام نیز با نام ملت، به‌ویژه قشر کارگر و دهقان، انجام گیرد و در ثانی با تبلیغات گسترده وانمود شود که مخالفان تمدن بزرگ ـ دشمنان ملت ـ معترضان به رفراندوم از هر طبقه و هر لباسی که باشند از خطر مصون نیستند.
امام خمینی در اطلاعیه‌ای که به مناسبت چهلم حادثه فیضیه صادر کردند در اشاره به تلفات این فاجعه فرمودند: «در این چهل روز ما نتوانستیم احصائیه مقتولین و مصدومین و غارت‌شدگان را درست به دست بیاوریم. نمى‌دانیم چند نفر در زیرخاک، و چند نفر در سیاهچاله‌هاى زندان‌ها، و چند نفر در پنهانى به سر مى‌برند. چنانکه بعد از سال‌های دراز، عدد مقتولین‌ مسجد گوهرشاد را، که با کامیون‌ها حمل کردند، نمى‌دانیم‌.» این اطلاعیه در تاریخ 17 /2 /42 در همین مجلد آمده است. (بنگرید به کتاب‌های: بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، چاپ و صحافی افست سهامی عام، چاپ دوم، 1361، صحفات 334 تا 348؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر سید جلال‌الدین مدنی، نشر دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، بی‌تا، ص 30 – 23)
3. این سخنان امام خمینی، بخشی از تلگراف ایشان با عنوان «تلگراف حضرت آیت‌الله‌العظمی آقای خمینی به آیات عظام تهران (استیضاح اسدالله علم)» است که در تاریخ 13 فروردین 1342 صادر شده و ما آن را در همین مجلد در تاریخ 19 /1 /1342 آورده‌ایم. اشاره امام به حوادثی است که در روزهای سوم و چهارم بهمن‌ماه 1341 در بازار تهران روی داد. ماجرا ازاین‌قرار بود که به دنبال تلاش‌های زیادی که علماء قم و به‌ویژه امام خمینی رحمت‌الله علیه برای منصرف کردن شاه از اجرای لوایح شش‌گانه انجام دادند و ثمری نبخشید، علما تصمیم گرفتند با سخنرانی و صدور اعلامیه به روشنگری پرداخته و مردم را از رأی دادن به این لوایح منصرف کنند. لذا امام خمینی و آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی به همراه تعدادی دیگر از علما، اعلامیه‌هایی را در تحریم و ردّ این انتخابات صادر کردند. امام خمینی در اعلامیه‌ای که در روز اول بهمن 1341 صادر کرد، برگزاری رفراندوم را به دلیل عدم پیش‌بینی در قوانین ایران و اطلاع ناکافی مردم از آن و همچنین نبود آزادی و حق انتخاب آزاد و البته مغایرت این لوایح با دستورات اسلام، تحریم کردند. این اعلامیه یک روز پس‌ازانتشار در تهران، به شهرهای دیگر نیز رسید. بازارهای مرکزی تهران بلافاصله تعطیل شد و مردم به خیابان‌ها ریختند. مرحوم آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد خوانساری نیز در این جنبش اعتراضی، مردم را همراهی کردند و جمعیت درحالی‌که شعارهایی با مضمون «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است» سرمی‌دادند، به منزل آیت‌الله سید محمد بهبهانی رسیدند و در منزل ایشان و اطراف آن مستقر شدند. مرحوم حجت‌الاسلام فلسفی برای مردم سخنرانی کردند و با اشاره به مضرات لوایح شش‌گانه، اعلام نمود که بازار تهران در سه روز آینده تعطیل خواهد بود. اطلاعیه مشترک آیت‌الله خوانساری و آیت‌الله بهبهانی در مخالفت با لوایح مزبور که در همان‌جا تنظیم شده بود نیز توسط ایشان برای مردم قرائت شد و سپس از جمعیت خواسته شد که بعدازظهر در مسجد سید عزیز الله در بازار تهران اجتماع نمایند. مردم که در حال متفرق شدن بودند، ناگهان با یورش مأمورین شهربانی و نیروهای نظامی مواجه‌شدند و درگیری شدیدی صورت گرفت. نیروهای انتظامی، اجتماعات مردم را در بسیاری از مناطق مرکزی تهران سرکوب و مضروب نمودند. همچنین آیت‌الله خوانساری که به‌قصد عزیمت به مسجد حرکت کرده بود، با فشار و اهانت پلیس مجبور به بازگشت به منزل شد و از خروج آیت‌الله بهبهانی از منزل نیز جلوگیری گردید که درنهایت دولت با سرکوب شدید و دستگیری تعداد زیادی از مردم و مبارزین، این جریان را متوقف نمود.
عصر روز چهارشنبه سوم بهمن 1341 تعداد زیادی از روحانیون تهران در منزل مرحوم آیت‌الله شیخ محمد غروی کاشانی اجتماع کردند تا درباره مقابله با رفراندوم شاه تصمیم‌گیری نمایند که ناگهان عوامل ساواک و شهربانی به منزل آیت‌الله غروی وارد شدند و تمام حاضران را دستگیر و به زندان منتقل کردند. علما و بزرگان مخالف رفراندوم نیز از دیگر مناطق دستگیر و به زندان‌های تهران منتقل شدند. روز چهارم بهمن نیز عده زیادی از مردم، به‌ویژه دانشجویان، در مسجد شاه اجتماع کردند که بلافاصله مأمورین انتظامی در آنجا حضور پیدا کردند و با برخوردی شدید، تعدادی را مضروب و عده‌ای را نیز دستگیر کردند. در صبح همین روز هم عوامل ساواک و شهربانی با شعار «جاوید شاه» به دانشگاه تهران هجوم آوردند و با حمله به دانشجویان معترض، که آن‌ها نیز در صف مخالفان با رفراندوم قرار داشتند، و ضرب‌وجرح دانشجویان، تمام سرسراهای دانشکدۀ پزشکی، فنی و علوم را از خون پر کردند. بدین ترتیب مأموران انتظامی و ساواک در روزهای قبل از برگزاری رفراندوم که در ششم بهمن برگزار شد، تعداد زیادی از مردم و مخالفان را دستگیر و سرکوب کردند. (روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، انتشارات بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، چاپ نوزدهم، بی‌تا، ص 261 تا 273)
4. اصل: امامه

منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 02 صفحه 31

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.