خرابکاری های ج.م.ع. در میان دانشجویان ایرانی خارج از کشور و وابستگی آنان به کمونیستها
متن سند:
اتحادیه آسیائی ـ آفریقائی روز 6 فوریه 1961 در کوتزینگن (آلمان
باختری) جلسه ای تشکیل داد که دانشجویان ایرانی و بیگانه در آن شرکت
کردند.
موضوع گفتگوی جلسه بستن دانشگاه تهران بود.
نخستین سخنگو آقای بیدولی به بستن دانشگاه تهران اعتراض کرده گفت باید به
عنوان همدردی با
دانشجویان دانشگاه نامبرده
تظاهراتی بشود.
وی
همچنین پشتیبانی سازمان
آسیائی و آفریقائی را از
سازمان دانشجویان در
گوتزینگن اعلام داشت.
دومین سخنگو دانشجوی
ایرانی بنام آقای پاشائی در
پایان گفته هایش قطعنامه ای
را که کمیته آسیائی ـ
آفریقائی تهیه کرده بود
خواند.
در این قطعنامه
سازمان دانشجویان ایرانی ـ
آفریقائی آسیائی و
دانشجویان دیگر به بستن
دانشگاه تهران اعتراض نموده بودند.
سخنگوی سوّم آقای حسن کیان زاد نام داشت.
این دانشجوی ایرانی درباره
بستن دانشگاه تهران سخن گفت و اظهار داشت (به عقیده او) به این کار اعتراض
شود.
اتحادیه دانشجویان آسیائی ـ آفریقائی به سرپرستی مصریها روز 8 فوریه 1961
دست به تظاهراتی علیه بستن دانشگاه تهران زد.
بیدولی حتی برای گرفتن اجازه
از پلیس محلی برای برپا نمودن تظاهرات در خواستی از طرف دانشجویان
ایرانی تهیه کرده بود.
در این درخواست علت تظاهرات را بستن دانشگاه تهران و
روش «ضد دمکراسی» که دولت ایران از آن پیروی می کرد ذکر نموده بودند.
اتحادیه آسیائی ـ آفریقائی بیانیه ای بنام دانشجویان ایرانی منتشر ساخت که در
آن ضد سلطنت و علیه رژیم ایران اشاراتی شده بود.
اما دانشجویان ایرانی به این
اشارات اعتراض نموده در نتیجه آنها را از بیانیه حذف کردند.
در جلسه ای که بعد از ظهر همان روز (8 فوریه) از طرف کمیته اتحادیه آسیائی ـ
آفریقائی و سازمان دانشجویان ایرانی گوتزینگن برپا شد تصمیم گرفتند که
اتحادیه آسیائی ـ آفریقائی
نیز در تقاضای گرفتن اجازه
دست زدن به تظاهرات
شرکت کند.
این در خواست
را هفت تن از اعضای و
رئیس کمیته اتحادیه آسیائی
ـ آفریقائی که یک دانشجوی
برمه ای بنام تون بود امضاء
کرده سپس آن را به پلیس
دادند.
بعدا یک دانشجوی
آلمانی و یک دانشجوی
مصری (بنام محغیل) به
شهربانی رفتند تا موافقت آن
اداره را برپا ساختن تظاهرات
بدست آورند.
در 8 فوریه 1961 هنگامیکه
اتحادیه آسیائی ـ آفریقائی و دانشجویان آلبانی به عنوان همدردی با دانشجویان
ایرانی که در دانشگاه تهران متحصن گشته بودند دست به تظاهرات زدند هیچیک
از دانشجویان ایرانی در این سخنرانیها شرکت نکردند.
آقای تون و یک
دانشجوی آلمانی تنها سخنگویان در تظاهرات نامبرده بودند.
این کار اعتراض
دانشجویان ایرانی را برانگیخت که در چنین مواردی باید یکی از دانشجویان
ایرانی سخنرانی کند.
در جلسه ای که روز نهم فوریه تشکیل گردید نمایندگان سازمان دانشجویان
ایرانی و اتحادیه آسیائی ـ آفریقائی حضور داشتند و قرار شد آقای بینا
دانشجوی ایرانی در این جلسه سخنرانی کند.
همچنین یکی از دانشجویان ایرانی
به آقای تون اخطار کرد که نباید در سخنرانی به دولت ایران حمله نماید.
در نتیجه
این ترتیبات تظاهرات ساعت 8 بعد از ظهر شروع و 260 تن در آن شرکت کردند.
شماره آلمانیها در این میان بسیار کم بود.
تظاهر کنندگان پس از گذشتن از
چندین خیابان در یکی از میدانهای همگانی گوتزینگن اجتماع کرده و آقای
حبیبی (ایرانی) آقای تون را به عنوان نخستین سخنگو معرفی نمود.
همچنین روز 16 فوریه
1961 در آخن علیه کشته
شدن پاتریس لومومبا دست
به تظاهراتی زده شد.
شماره
تظاهر کنندگان به دویست
می رسید.
دو تن دانشجوی
ایرانی بنام منوچهر بوذری و
کوزه کنانی به عنوان
نمایندگان سازمان
دانشجویان ایرانی در این
تظاهرات شرکت کردند.
چند هفته بعد ج.
م.
ع مردی
بنام قادر را به آلمان فرستاد
تا دانشجویان ایرانی را در
این کشور برای اعتصاب و
خرابکاری آماده سازد.
آنچه در بالا گذشت در نظر مصریها تنها مقدمه ای برای کلیات و هدف های عملی
بعدی بشمار می رفت.
قادر در جغرافیای آلمان تبحر داشت و در این زمینه نقش مهمی را بازی می کرد.
مقامات ج.
م.
ع از پیروزیهای وی در برانگیختن دانشجویان ایرانی و اردنی و
وادار کردن آنان به خرابکاری و اعتصاب بسیار خشنود بودند.
سفیر کبیر شوروی در مصر 26 ژانویه 1962 به دیدن علی صبری رفت و نامبرده
گفت که از مسکو بوی دستور داده شده تا برای ترتیب یک انقلاب در ایران و
برانداختن شاه از ج.
م.
ع کمک بخواهد.
سفیر کبیر شوروی از صبری خواست با بکار بردن نفوذ ـ مطبوعات و رادیوی
مصر در کشورهای اسلامی برای رسیدن باین هدفها با وی همکاری کند.
ناصر1 در برابر تصمیم شوروی برای برانداختن شاه واکنشی موافقی از خود
نشان داد و تأکید کرد که برای به وجود آوردن انقلاب باید به افسران ارتش ایران
که مهمترین عامل هستند و هنوز به پادشاه خود وفادار می باشند توجه کرد.
برای
شروع کار نخست ناصر به روزنامه های لبنانیش (آنهائی که ناصر با پول
خریده بود) دستور داد تا به حمله های دامنه داری علیه ایران دست بزنند.
وزیر
خارجه مصر تلگراف رمزی به سفارت کبیر آن کشور در ژنو مخابره و در آن
دستور داد تا دانشجویان ایرانی که علیه بستن دانشگاه تهران و پیش آمدهای
وابسته بان دست به تظاهرات زده بودند تماس گرفته و عده همه گونه کمک را با
نان بدهد.
در این تلگراف گوشزد شده بود که مقامات ج.
م.
ع همه وسائل تبلیغاتی
خود را مانند رادیو ـ تلویزیون و روزنامه ها در دسترس دانشجویان ایرانی که
علیه بستن دانشگاه تهران تظاهر می کنند خواهد گذاشت.
به موازات این اتفاقات ـ یعنی تظاهرات و تحصن دانشجویان در دانشگاه تهران
که در مارس 1962 روی داد ـ در برخی از کشورهای اروپائی نیز منجمله اتریش
به عنوان همدردی با دانشجویان دانشگاه تهران دست به تظاهراتی زده شد.
خلاصه بیشتر عملیات خرابکارانه ح.
م.
ع در میان دانشجویان ایرانی در
کشورهای بیگانه بوسیله اتحادیه آسیائی ـ آفریقائی که در واقع مهمترین عامل
ج.
م.
ع برای پیشرفت مقاصدش در این زمینه می باشد صورت می گیرد.
این اتحادیه در بیشتر شهرهای اروپائی و حتی در آمریکا دارای شعبه می باشد و
مقاصدش را بوسیله نفوذی که در دانشجویان دارد عملی می سازد.
اتحادیه
نامبرده در میان دانشجویان ایرانی هواخواه جبهه ملی و هواخواه نیروی سوم و
همچنین در میان دانشجویانی که نسبت به ایدئولوژی این دو گروه متمایل هستند
بسیار با نفوذ می باشد حتی بعضی از کسانی که به جبهه ملی بستگی دارند در این
اتحادیه عضو هستند اما پس از انقلاب سوریه دیگر این اتحادیه چندان فعالیتی
ندارد.
سال گذشته هنگامیکه مسئله تمدید نکردن اعتبار گذرنامه خسرو قشقائی2 به
میان آمده بود سفیر کبیر مصر در آلمان غربی به خسرو اطلاع داد که اگر خواسته
باشد دولت مصر او را به عنوان پناهنده سیاسی خواهد پذیرفت و گذرنامه
سیاسی یا عادی بنام وی صادر خواهد کرد و افزود در صورتی که نامبرده
(قشقائی) مایل باشد می تواند مصر را پایگاه عملیات خود قرار داده در این کشور
ساکن گردد.
در همین هنگام روزنامه باختر امروز در مقاله شماره ژانویه 1962 خود برای
نخستین بار به وجود یک فرستنده جبهه ملی در اروپا اشاره نمود.
پس از چندی
یک فرستنده رادیو که خود را "ایران آزاد" می نامید کار خود را آغاز کرد.
پس از
بازرسی های زیادی معلوم شد فرستنده رادیوی نامبرده در مصر می باشد.
روز5 فوریه 1962 دانشجویان ایرانی که در آلمان باختری هستند به دنبال
تظاهراتی که بواسطه بسته شدن دانشگاه تهران صورت گرفته بود به سفارت کبیر
هند رفته درخواست کمک نمودند.
ولی مقامات سفارت کبیر هند از پذیرفتن
آنان خودداری کردند.
دانشجویان سپس به سفارت کبیر مصر رفته در آنجا به
گرمی از ایشان پذیرائی و وعده همه گونه کمکی بآنان داده شد.
با در نظر گرفتن
این نکته که دو تن دانشجوی ایرانی بنام منوچهر بوذری و کوزه کنانی که به عنوان
نماینده دانشجویان ایرانی در تظاهرات وابسته به کشته شدن لومومبا پذیرفته
شدند هر دو از کمونیستهای سابقه دار می باشند باین نتیجه می رسیم که همکاری
میان کمونیستها و مأموران ناصر در آلمان کاملاً وجود دارد.
از سوی دیگر با در
نظر گرفتن همکاری خسرو قشقائی با عوامل توده ای و پشتیبانی هواخواهان
توده از خسرو می توان اطمینان داشت که کمونیستها در کار پشتیبانی ناصر از
خسرو قشقائی دست داشته اند.
توضیحات سند:
1ـ جمال عبدالناصر رهبر پیشین
مصر در 15 ژانویه 1918 در
اسکندریه مصر بدنیا آمد.
او در
قاهره از آکادمی علوم نظامی
فارغ التحصیل شد.
از 1942 که
افسر ارتش مصر بود با همکاری
افسران همدوره اش قصد
سرنگون کردن حکومت ملک
فاروق را داشت.
او در جنگ
1948 اعراب علیه اسرائیل
شرکت داشت.
پس از شکست
اعراب در جنگ، ناصر جنبش
افسران آزاد را پی ریزی کرد.
در ژوئیه 1954 جنبش افسران
آزاد در یک کودتا به حکومت
فاروق خاتمه داد.
ـ رهبری این
کودتا به عهده ژنرال محمد
نجیب و دستیار وی جمال
عبدالناصر بود.
بدنبال اعلام
جمهوری در مصر، فاروق و
خانواده اش تبعید شدند.
اولین
رئیس جمهور مصر ژنرال محمد
نجیب بود که در 1954 توسط
سرهنگ جمال عبدالناصر برکنار
شد.
ناصر که معتقد به
انترناسیونالیزم عربی و اتحاد
میان آن کشورها بود تا زمان
مرگش یعنی تقریبا 16 سال
رئیس جمهور مصر باقی ماند.
ناصر در ژوئیه 1956 کانال
سوئز را ملی اعلام کرد و یک
سازمان مصری را برای اداره آن
تأسیس کرد.
در 1958 سه
کشور مصر، سوریه و یمن تحت
عنوان جمهوری متحده عرب با
یکدیگر متحد شدند و در یک
همه پرسی جمال عبدالناصر به
ریاست جمهوری آن برگزیده
شد.
این اتحاد دیری نپائید و
براثر بروز اختلافاتی در 1961
از هم گسیخت و سه کشور از هم
جدا شدند جمال عبدالناصر
سرانجام در 28 سپتامبر 1970
در سن 52 سالگی بر اثر
سکته قلبی در گذشت (ر.ک:
مشاهیر سیاسی قرن بیستم، احمد
ساجدی)
1ـ خسرو قشقایی فرزند
صولت الدوله قشقایی و برادر
ناصر قشقایی از چهره های
سیاسی و جنجالی پس از شهریور
1320 است.
صولت الدوله خود
از رهبران ایل و از مخالفان
رضاخان بود که بدست رضاخان
کشته شد.
پس از شهریور 1320
برادران قشقایی وارد صحنه
سیاست شدند.
خسرو قشقائی در
دولت مصدق ابتدا همکار مصدق
بوده در دورهای 16ـ 17 به
مجلس شورای ملی راه یافت.
مدتی با قوام السطنه همکاری
کرد.
پس از جریان 28 مرداد به
خانه مصدق رفت و اعلام
همکاری نمود.
به دکتر مصدق
پناهندگی در ایل را پیشنهاد کرد.
پس از کودتای 28 مرداد مدتی با
عوامل رژیم درگیر و با وساطت
علی هیئت «ماسون» به برادران
قشقایی پیشنهاد مهاجرت به
خارج از کشور داده می شود و
راهی آلمان می گردد.
پس از
پیروزی انقلاب اسلامی به ایران
باز می گردد و قصد حرکتی ضد
انقلابی می نماید.
به جبهه ملی
نزدیک می گردد با محافل
آمریکای ها مرتبط و هر از گاهی
در منطقه فارس ـ فیروزآباد
مشکلاتی بوجود می آورد.
پس از
بدست آوردن اسناد و مدارک که
دال برهمکاری وی با سازمان
جاسوسی سیا بدست می آید،
خسروخان دستگیر و در خرداد
سال 1361 اعدام می گردد.
وی
از طرفداران سرسخت شاهپور
بختیار بوده است.
(سپهبد تیمور بختیار به روایت
اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد
تاریخی، ص 237، 238)
منبع:
کتاب
چپ در ایران - حزب توده در خارج از کشور به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 128