تاریخ سند: 13 مهر 1357
تلفنگرام
متن سند:
از: قم تاریخ: 13 /7 /1357
به: کل سوم 312 ـ 343 شماره: 1830 /21 ﻫ
تلفنگرام
پیرو شماره: 13 /7 /57 ـ 1829 /21 ﻫ
اکثر کارگران کارخانجات شرکت سهامى ریسندگى و بافندگى و شرکت سهامى مخمل و ابریشم کاشان از ساعت 1500 روز جارى ضمن اعتراض به نقل مکان خمینى1 و پیروى از تعطیل بازار دست از کار کشیده و محل کار خود را ترک نمودهاند.
کارخانجات مذکور حدود 7000 نفر کارگر دارد که در سه شیفت کار مىکنند.
ضمناً عده قلیلى از کارگران که در بعضى از کارگاههاى چیتسازى باقیماندهاند بنا به خواهش و التماس کارفرما به منظور جلوگیرى از ضایعات پارچههاى اسیدى بوده است.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم. باصرى نیا
گوینده: ثروتى 13 /7 /57
گیرنده: کعبى
ساعت مخابره: 1530 روز 13 /7 /57
توضیحات سند:
* امروز (13 /7 /1357) اعلامیهاى با امضاى جامعه دبیران، هنرآموزان و معلمان کاشان منتشر گردید.
در قسمتى از این اعلامیه چنین آمده است:
ما معلمان همگام با همه دانشآموزان و معلمان سراسر کشور با اعتراض علیه جنایتهاى رژیم دیکتاتور مزدور امپریالیسم و نیز ادامه محاصره بزرگ سنگر انقلاب شیعه، زعیم آگاه و بیدارگر قرن، ابوذر زمان و او که جان اسلام است و روح خدا یعنى
امام خمینى از روز شنبه 15 مهر ماه به مدت یک هفته اعلام اعتصاب نموده زیرا ملتى که همه هستىاش استثمار شده و خودش مورد استحمار، روحیه تدریس و تدرس ندارد.
1. خروج امام از عراق و رفتن ایشان به مرزهاى کویت: امامخمینى در ملاقات با هیئت دولت در مورد هجرت از عراق به کویت چنین توصیف کردند: وقتى از ایران رفتیم و از ترکیه به عراق رفتیم کراراً آمدند و گفتند که عراق مال خود شماست تا آنکه در آن اواخر که دولتها یکى پس از دیگرى تغییر مىکرد ما مقتضى دیدیم که بر دامنه فعالیت خود بیافزائیم دولت عراق کم کم و تدریجاً در صدد جلوگیرى از این فعالیت برخاست ابتدا چند نفرى را به بهانه حفاظت در اطراف منزل ما گماشت و شایعه درست کرد که اشخاصى مىخواهند مرا ترور کنند معلوم بود که این دروغ است آخر ترور پنجاه نفرى که نمىشود.... تا آنکه یک رئیس امن از بغداد آمد او آدم ملایمى بود و سخنهایش هم متعارف بود... و بعد از چندى یک نفر دیگر آمد که مىگفتند این مقدم است بر آن، ایشان بطور رسمى گفت: ما چون تعهداتى با دولت ایران داریم از این جهت نمىتوانیم تحمل کنیم ... من به او گفتم که این یک تکلیف شرعى است که به من متوجه است من هم اعلامیه مىنویسم و هم در موقعش در منبر صحبت مىکنم و هم نوار پر مىکنم و به ایران مىفرستم این تکلیف شرعى من است و شما هم هر تکلیفى دارید عمل کنید .... بالاخره منتهى به اینکه بگویم من چنان علاقهاى به یک محلى ندارم، به هر جایى که بتوانم خدمت کنم آنجا خواهم رفت .... گفت: شما به هر جا که بروید همین مسئله هست یعنى جلوگیرى مىشود. گفتیم در صورتى که در آن موقع هیچ در ذهن من نبود که گفتم من مىروم خارج، من مىروم به پاریس که مملکتى است که دیگر وابسته به ایران و مستعمره ایران نیست. البته ناراحت شد ولى حرفى نزد بعد آقاى دعایى را دیدم که براى ترجمه آمده بودند بعد من دیدم که اینها خیال دارند با دوستان من بدرفتارى کنند گفتم: پایدارى کنند، گفته بودند که آگهى مىکنند که ما با خودش کارى نداریم لکن با اطرافیان او کار داریم. من خوف این را داشتم که ممکن است به اینها صدمهاى وارد شود به آقاى دعائى گفتم که شما مقدمات سفر و خروج مرا آماده کنید و بلیط تهیه کنید.... به هر حال ویزا دادند براى رفتن کویت.
تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج 2، صفحه 280.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان اصفهان، کتاب 4 صفحه 144