صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تجارتخانه محمدحسن اعرابی

تاریخ سند: 15 آذر 1346


تجارتخانه محمدحسن اعرابی


متن سند:

حضور محترم حضرت مستطاب حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج سید مرتضی پسندیده دامت برکاته بعد از عرض سلام و استعلام از سلامتی وجود محترم دوام و بقا عمر عزت وجود مغتنم عالی را از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم.
مرقوم شریف مورخه 12 /9 /46 را دیروز زیارت کردم مطالب به استحضار سرکار علیه خانم رسید در خصوص گذرنامه1 ایشان به طوری که آقای لواسانی پیغام کرده اند محتمل است ظرف امروز و فردا آماده شود و مسلما مرقوم حضرتعالی به آقای سرتیپ مقدم2 هم تسریع در کار خواهد داشت بنده هم امروز عازم طهران هستم و ممکن است برای زیارت و ضمنا کاری که دارم چند روز به مشهد مشرف شوم در صورت توفیق نایب الزیاره خواهم بود.
سرکار علیه خانم هم اظهار میل کرده اند که به مشهد بیایند احتمال دارد ایشان هم مشرف شوند.
چون عازم حرکت طهران هستم زیاده از این جسارت نمی کنم.
با تقدیم احترامات فائقه محمدحسن اعرابی

توضیحات سند:

1ـ آیت الله پسندیده در این رابطه، چنین نقل کرده اند: «...
مرا به خیابان شمیران به سازمان امنیت بردند...
اتاقی در آنجا بود که به من گفتند: «بفرمائید به آنجا بروید».
دو نفر مامور هم آمدند و ایستادند.
پرونده مرا آوردند...
پرونده را نزد ناصر مقدم، رئیس سازمان امنیت بردند.
بعد که گفتند بفرمائید طبقه بالا برویم...
.
ناصر مقدم پشت میز نشسته بود و برای من بلند شد و احترام زیادی گذاشت.
.
گفت:«صلاح نیست در قم باشید، برگردید به خمین بروید و دیگر به قم نروید».
گفتم:«بسیار خوب»...
همان روز به آقای مقدم گفتم که: چرا خانواده آقای خمینی را قدغن کردید که به نجف بروند؟ گفت: «طبق احکام شرع، هر زنی باید با اجازه شوهرش مسافرت کند ایشان اجازه شوهر ندارد و به ما هم اجازه نداده اند.
اینها باید بمانند تا آقا اجازه بدهد!» گفتم: «می خواهد به منزل شوهرش برود.
» اول گفت که ایشان رفته اند گفتم: «خیر ایشان در قم هستند.
آن کسی که رفته عروس ایشان یعنی همسر حاج آقا مصطفی و خود حاج آقا مصطفی و دو فرزندشان حسین و مریم بوده اند.
» خلاصه هرچه گفتیم، موافقت نکرد.
من هم یک کاغذ محرمانه ای نوشتم و در جیب آقا حسین که خیلی بچه بود گذاشتم تا برای آقای خمینی ببرد.
چون بچه بود او را تفتیش نکردند و بعد که رد شد فهمیدم که کاغذ را هم به مقصد رسانده است...
مقدم به آقای توکلی تلفن کرده بود که آقای خمینی به خانم اجازه مسافرت به نجف را داده اند و ماموریت آماده ساختن مقدمات سفر را هم به آقای لواسانی محول کرده اند».
بنابراین، چون مجوز شرعی پیدا کرده است ما هم ایشان را به نجف می فرستیم.
«خاطرات آیت الله پسندیده، صص 124ـ122» 2ـ سپهبد ناصر مقدم فرزند یعقوب مدیر کل اداره سوم ساواک، تحصیلات نظامی خود را در دانشکده افسری و دانشگاه جنگ و فرماندهی عالی ستاد مشترک به پایان رسانید و علاوه بر تحصیلات نظامی در رشته حقوق قضایی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد.
او مشاغلی چون فرماندهی یگانهای مختلف رزمی و پشتیبانی رزمی در نیروی زمینی شاهنشاهی و ریاست اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران را به عهده داشت و خانه های امن ساواک در زمان وی طرح ریزی شد.
مقدم تا قبل از ریاست اداره دوم ارتش فردی درویش مسلک بود ولی به تدریج روحیات او تغییر کرد و به فردی بسیار تجمل پرست تبدیل شد.
مقدم تا درجه سپهبدی رسید و شاه به علت حوادث انقلاب او را رئیس ساواک کرد.
مقدم تماسهایی با جبهه ملی گرفت تا انقلاب را مهار کند ولی به جایی نرسید.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر و زندانی شد دادگاه انقلاب اسلامی وی را مفسد فی الارض شناخت و به اتفاق آراء او را به اعدام محکوم کردند.
حکم اعدام در ساعت 30 /3 بامداد 22 فروردین ماه 1358 به اجرا درآمد.
ر.ک : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، اسناد لانه جاسوس امریکا، ج 25 یاران امام به روایت اسناد ساواک کتاب 13 ـ صص 124ـ123

منبع:

کتاب آیت‌الله سید مرتضی پسندیده به روایت اسناد ساواک صفحه 131

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.