تاریخ سند: 1 خرداد 1357
درباره: عباس واعظ طبسی
متن سند:
شماره: 5902/ ﻫ 1 تاریخ: 1 /3 /2537[1357] 13570301
از: سازمان اطلاعات و امنیت خراسان
به: مدیریت کل اداره سوم 312
درباره: عباس واعظ طبسی
نامبرده بالا سه فقره تلگراف در مورد حوادث اخیر قم برای آیات شریعتمداری . گلپایگانی و آقای خزعلی مخابره و از حوادث اخیر قم و همچنین کشته شدن فرزند خزعلی1 اظهار تأسف نموده، اینک سه برگ فتوکپی تلگرافات مزبور به پیوست2 ایفاد میگردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت خراسان . شیخان
دایره بررسی . روحانی زاده 1 /4 /37
توضیحات سند:
1. شهید حسین خزعلی، فرزند آیتالله خزعلی، در سال 1338ش در مشهد به دنیا آمد. پس از طی دوران ابتدیی و دبیرستان، در رشته فیزیک به دانشگاه مشهد راه یافت. دانشجوی سال اول بود که در روز 19 اردیبهشت ماه سال 1357ش، در قم به شهادت رسید و در بهشت حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
آیتالله خزعلی در نقل خاطرات خود، پیرامون شهادت فرزندش میگوید:
« بعد از زندان قزل قلعه، به دنبال سخنرانیها و امضای اعلامیههای نهضت دستگاههای قضایی رژیم مرا به تبعید محکوم کردند، اما این بار تن به آن ندادم و به صورت مخفیانه در تهران زندگی میکردم. در اردیبهشت 1357 به احتمال زیاد به مناسبت چهلم شهدای تبریز، در شهر قم جوانان دست به اقداماتی از قبیل پخش اعلامیه زدند که در همین هنگام نیروهای امنیتی رژیم با آنها برخورد کردند که در نتیجهی تیراندازی، فرزندم حسین به شهادت رسید. حسین جوانی بسیار خوب و متعهد به شرع اسلام بود، مادرش حکایتهای سوزناکی از او نقل میکند. این پسر سعی داشت حتیالامکان از نظر اقتصادی خودکفا باشد. مادرش در این باره میگوید: یک بار رفتم مشهد و سری به حسین زدم؛ دیدم ناشتایی فقط نان خالی دارد، فهمیدم که پول نداشته پنیر بخرد. زمانی که در دامغان تبعید بودم و او دورهی دبیرستان را میگذارند، یک روز سر کلاس نرفت، معلم پرسیده بود چرا کلاس نیامدى؟ گفت: خورشید گرفته بود و به دلیل خواندن نماز آیات نتوانستم بیایم. زمانی که حسین به شهادت رسید، چنان که گفتم در تهران زندگی میکردم، بعضی از بستگان با چشم اشکآلود و حالت نگران کننده نزدم آمدند. پرسیدم: چه شده؟ گفتند: حسین شهید شد؛ من احساس کردم این جا باید استقامت نشان داد و دشمن نباید شاهد اشک ریختن ما باشد؛ در فکر تهیهی وسایل دفن و کفن برآمدم، اما آشنایان گفتند اگر بیرون بیایی تو را خواهند گرفت. گفتم: این موقع مرا بگیرند بهتر است. جسد را به تهران آوردند. برای دیدن بدن حسین حرکت کردم؛ مادرش هم آمده بود. مادر حسین میخواست جسد را ببیند. گفتم: به شرطی اجازه میدهم که هنگام دیدن آن هیچ ناله و فریادی بلند نکنی. خدا توفیق داد، مادر حسین نیز زاری نکرد و دوستان چون مرا ساکت دیدند، خیال کردند غم سنگینی بر قلبم فشار میآورد. علت آن را خودداری من از گریه کردن میدانستند؛ گفتند: برای این که آرام شوی قدری گریه کن. نگاه تندی به آنها کردم و گفتم به خدا اگر لباس دامادی پوشیده بود و به حجلهی زفاف میرفت، این قدر آرام نبودم که الان هستم؛ چون آنچه که پیش آمده، در راه خداست؛ در ضمن در فکر گریه کردن من نیز نباشید. خواستم برای تشییع جنازه به قم بروم، ولی دوستان و آشنایان مانع شدند و گفتند: در قم تو را میگیرند و به این علت فشار دیگری بر خانواده وارد میشود. حسین را در قبرستان معصومیهی قم دفن کردند. این حادثه بازتاب خوبی در قم داشت؛ البته خودم متوجه آن نبودم امام (ره) از نجف کاغذی نوشتند که « تو با این کارت کمر دشمن را شکستی ». با خواندن این نوشته گفتم: خدا را شکر، قدمی هر چند کوچک در راه نهضت برداشتیم. یکی از خواهران حسین در سوگ برادر، رثاخوانی خوبی کرد و در آن عبارات بسیار خوبی به کار برد. این رثاخوانی به سرعت در شهر قم منعکس شد و حتی زمان جنگ و تشییع شهدا نیز خوانده میشد.»
ر.ک: کتاب خاطرات آیتالله ابوالقاسم خزعلی، ص 138
2. متن تلگرافات ارسالی به ترتیب شرح زیر است:
الف . محضر مبارک حضرت آیتاله العظمی آقای شریعتمداری دامت برکاته
مراتب تأسف عمیق خویش را نسبت به حوادث دردناک اخیر حوزه علمیه، به ویژه آنچه در منزل حضرتعالی به وقوع پیوست، ابراز داشته سلامتی، کامیابی و پیروزی آن جناب را در راه تحقق اهداف آرمانهای مقدس اسلامی از پیشگاه خدای بزرگ خواستارم. » بخش ضمائم
ب . محضر مبارک حضرت آیتاله العظمی آقای گلپایگانی دامت برکاته
مراتب تأسف عمیق خویش را نسبت به حوادث دردناک اخیر حوزه علمیه، به ویژه آنچه در منزل حضرتعالی به وقوع پیوست، ابراز داشته سلامتی، کامیابی و پیروزی آن جناب را در راه تحقق اهداف آرمانهای مقدس اسلامی از پیشگاه خدای بزرگ خواستارم. » بخش ضمائم
ج . مدرسه حقانی . توسط جناب آقای قدوسی . حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای خزعلی زید عزه العالی
مراتب تأسف و تأثر عمیق خویش را نسبت به شهادت فرزند ارزشمندتان ابراز داشته برای آن جناب و تمام بازماندگان سلامت، عافیت و استقامت از خدای بزرگ مسئلت دارم. بخش ضمائم
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک صفحه 466