تاریخ سند: 9 فروردین 1344
اداره دادرسی ارتش
متن سند:
نام و شهرت بازپرس سرهنگ بهزادی
نام و شهرت متهم حبیباله عسگراولادی
تاریخ بازپرسی 9 /1 /44
اداره دادرسی ارتش
به تاریخ 9 /1 /44
س- خود را معرفی نمائید و مفاد ماده و تبصره 125 اصلاحی قانون دادرسی کیفری به شما تفهیم میشود مواظب اظهارات خود باشید.
ج- نام حبیباله، شهرت عسگراولادی مسلمان (معروف به عسگری)، فرزند مرحوم حسین، سن [متولد] 1311، دارای شناسنامه 118 صادره بخش 9 تهران، شغل و محل کار برنج فروشی خیابان سیروس، سرای دماوند، باسواد اهل تهران ساکن خیابان بوذرجمهرینو، کوچه امامزاده یحیی، کوچه حزیره پلاک 49، مذهب شیعه اثنیعشری، تبعه ایران، پیشینه کیفری ندارم، دارای عیال و اولاد، از مفاد ماده و تبصره 125 اصلاحی آئین دادرسی کیفری مطلع شدم هروقت اقامتگاه خود را تغییر دادم اطلاع میدهم مواظب اظهارات خود هستم. حبیبالله عسگری
س- شما متهم هستید به توطئه به منظور به همزدن اساس حکومت، مخفی کردن اسلحه غیرمجاز، اخفاء متهم آیا به این اتهامات معترف هستید؟
ج- همچنان که در معرفی خود عرض کردهام حقیر تبعه قوانین کشور بوده و هستم و شرکت در هرگونه توطئه را تکذیب مینمایم و آقای حاج هاشم امانی و آقای حاج صادق امانی در شب بیست و یکم ماه رمضان بعد از افطار به منزل حقیر به رسم مهمانی آمدند و هیچ گونه اتهامی را برعلیه ایشان نمیدانستم و حاج هاشم فقط همان شب آنجا بود و حاج صادق فردا شب بعد از افطار از منزل من خارج شدند و جامهدانی به رسم امانت به حقیر سپردند که از محتویات آن بیاطلاع بودم تا مأمورین محترم اداره اطلاعات آن را باز نمودند و اتهام مخفی کردن متهم و اسلحه غیرمجاز را تکذیب مینمایم. حبیبالله عسگری
س- جریان آشنائی خود را با آقای صادق امانی و آقای هاشم امانی به طور مشروح و کامل بنویسید.
ج- آشنائی حقیر با آقایان نامبرده فوق سوابق کسبی است و شاید در حدود بیش از ده سال باشد که با تجارتخانه آقای حاج سعید امانی1 که برادر بزرگتر آقایان باشد معاملاتی داشته و مدتی نیز در مجاورت سرائی که آقایان در آنجا هستند بودهام و در این مدت بعضی اوقات معاملات ما متروک میشده و در سال گذشته حتی چند فقره روغن از ایشان خریداری نمودهام که تحصیلدار تجارتخانه آقای هاشم امانی بوده و چند روز قبل از دستگیری (بازداشت حقیر) نیز یک قطعه چک متفرقه که به ایشان داده بودم مرجوع شده به مبلغ دویست تومان که هنوز به تجارتخانه ایشان بدهکارم و ضمناً شاید در مسجد امینالدوله2 نیز که حقیر از طفولیت در آن مسجد بودهام آقایان را دیده باشم و در حدود یکسال پیش چون بنده در هیئت دینی شرکت میکردم که در ماه رمضان گذشته تصمیم گرفته شد برنامه دینی آن را به طور کلاس و درس تنظیم شود و از آقای سیدمحمد بهشتی اصفهانی دعوت شد که شرکت نمایند و ایشان برنامه زندگی یک نفر مسلمان را به طور کلی از اول شروع فرمودند که ابتداء از نظر اسلام چگونه همسر انتخاب کنیم و بعد در چگونگی تربیت کودک در اسلام شروع فرمودند (که هنوز تمام نشده بود) لذا تصمیم بر این گرفتم که با رفقا و آشنایان خود که در هیئتهای دیگری شرکت دارند یا در هیئتی شرکت ندارند گفتگو نمایم که اگر ممکن باشد برنامه هرچند هیئت را که ممکن باشد به صورت کلاس درس تنظیم شود پس از گفتگو با بعضی از آشناها معلوم شد موافقین اصلاح برنامه هیئتها زیاد هستند و اغلب در همین فکر هستند چون برنامه هیئتهای دینی اغلب به سینهزدن و زنجیرزدن و امثال این میگذشت لذا بنده و حاج مهدی شفیق از طرف هیئت شبهای سهشنبه و چند نفر آقایان دیگر به اسامی حاج ابوالفضل توکلی و حاج سیدمحمود محتشمی و حاج هاشم امانی و مهدی عراقی و حاج احمد شهاب و بعضی دیگر که بعضی اوقات شرکت میکردند که اسامی آنها را درست به خاطر ندارم در یک هیئت برای تبادل نظر در اینباره که چگونه ممکن است برنامه هیئتها را اصلاح کرد که در مقابل گذشتن وقت اشخاص بهرههای واقعی دینی نیز برده باشند. پس از چند جلسه گفتگو معلوم شد اشخاص دیگری نیز به همین فکر بودهاند و قرار شد که از این جلسه چهارنفر و از جلسات دیگر نیز که دو جلسه بود هر کدام چهار نفر انتخاب شدند که جمعاً 12 نفر میشد و به اسامی زیرین موسوم بودند. از جلسه ما حاج شفیق ـ حاج توکلی و آقای عراقی و خود اینجانب و از دو جلسه دیگر سیداسداله لاجوردی و محمد صادق اسلامی و حسین لاجوردی[رحمانی] و حبیبالهیان و میرفندرسکی و خلیلی و بهادران و صادق امانی که جمعاً به نام هیئت مرکزی گفته میشد و از آقایان مذکور چند نفر به علل کثرت مشغله و نبودن در مرکز و تاخیر در اطلاع و غیره شرکت نمیکردند که میتوان آقای میرفندرسکی و بهادران و صادق امانی و مهدی عراقی را نام برد و بعضی اوقات هم اشخاص دیگری به جای بعضی از آقایان شرکت میکردند که اسامی آنها را به خاطر ندارم و پس از گفتگوهای زیاد قرار شد برای نظم دادن به امور هیئتها که در آن شرکت داریم یا باید تأسیس کنیم برنامه منظم برقرار نمائیم و مقدمتاً برای این موضوع اساسنامهای لازم بود که مشخص شود که هر هیئت یا افرادی که مطابق این اساسنامه رفتار نمایند با این هیئتها ارتباط دارند چون اغلب افراد یکدیگر و سوابق زندگی دیگری را نمیدانستیم لذا در اساسنامهای که (یک نسخه از آن تقدیم شده) ذکر شده که برنامه ما بهتر شناختن اسلام و بهتر عمل کردن و بهتر شناساندن آن به دیگران با پیروی مراجع معظم تقلید معرفی شده و برای این که اغلب ماها اطلاع لازم در امور مذهبی نداشتیم لذا قرار شد که بحثهای دینی لازم را از روحانیون دانشمند و روشن گرفته و در هیئت طرح کنیم و حجت الاسلام آقای حاج شیخ مرتضی مطهری و آقای سیدمحمد بهشتی اصفهانی و حجت الاسلام آقای حاج شیخ محیالدین انواری در نظر گرفته شدند که در موضوع بحثهای لازم به ایشان مراجعه شود و ابتدا بحث انسان و سرنوشت یا قضا و قدر که به قلم آقای مطهری میباشد از آقایان گرفته و مورد بحث قرار گرفت که یک نسخه از آن تقدیم شده و گویا کتاب ایشان در شرف چاپ نیز بوده که از چاپ آن مطلع نیستم و بحث دومی که قبل از ماه رمضان شروع شده بود تاریخ زندگی پیغمبر اسلام(ص) بوده که به علت تعطیل هیئتها تمام نشد و آقایان گفته بودند هرکس لازم بداند در صورتی که درسهای مذکور را نتواند مشکلات آن را حل نماید نزد آقای شیخ محمدجواد باهنر درس بخواند و خود اینجانب نیز انسان و سرنوشت را نزد ایشان درس خوانده و در هیئت گفتهام این نیز یکی از طرق آشنائی بنده با اخوان امانی میباشد و همانطوری که در بازجوئیهای قبل عرض کردم پس از آزادی حضرت آیتاله العظمی خمینی در سال گذشته پس از مدت کوتاهی حقیر نماینده بعضی از قبوض مالی ایشان را مفتخر شدم و اشخاص که برای تصفیه حسابهای دینی خود با ایشان دستگردان میکردند و در خیابانهای مختلف بودند و نمیتوانستند برای پرداخت وجوه مختصر به قم مراجعه کنند از معظمالیه تقاضا کرده بودند که حواله فرمایند و بعضی از این حوالهها را برای اینجانب میفرستادند که پس از وصول عین پول را به شخص ایشان بپردازم حتی تا مدتی اجازه تبدیل پول را به اسکناس درشتتر نداده بودند و بعدها اجازه تبدیل آن را به اسکناس درشتتر دریافت نموده و فرموده بودند حضوراً تا [یا] توسط هر شخص مطمئن به خود اینجانب بدهید و هیچگونه حواله یا پرداخت هزینه را اجازه نفرموده بودند، حتی هزینه ایاب و ذهاب به قم برای تصفیه حساب یا گرفتن قبوض را نیز از جیب خودم پرداخت نمودهام و حداقل برای قبول این نمایندگی هر پانزده روز یک مرتبه به قم مشرف میشدم و بعضی اوقات بیشتر؛ و با توجه به این که مرجع تقلیدی که پس از یک دوره فترت و مشخص نبودن مقام مرجع به این سمت معرفی شود؛ چون مسلمانان دین خود و زندگی دینی خود را میخواهند به تبعیت ایشان واگذار نمایند، لذا برای قبول آزمایشهای مختلفی را شروع میکنند و شخصاً به اندازه فهم خودم به عناوین مختلف برای ثبوت تقوی و عدالت ایشان به اندازهای که ممکن بود، آزمایش نمودم تا تقلید ایشان را برخود لازم دیدم در امور دینی که شرح آن مایه تصدیع است و همچنین اشخاصی دیگری که توجه پیدا کرده بودند که اینجانب نماینده مالی معظمالیه هستم مسائل دینی بسیاری که به نظرم اغلب برای آزمایش بود به توسط بنده سئوال میکردند و در روز مراجعه به ایشان جواب میفرمودند و به صاحبش جواب آن را میرساندم یک روز در حدود 8 ماه پیش از بازداشت اینجانب آقای حاج هاشم امانی به درب حجره برای امور کسبی مراجعه کرد و ضمناً سئوال کرد اصولاً از نظر حضرت آیتاله خمینی راجع به ترور اطلاع دارید؟ عرض کردم خیر ایشان گفتند: ممکن است اگر فرصتی شد از ایشان سئوال کنید عرض کردم اگر ممکن شد اطاعت میکنم با قید به اینکه حقیر کوچکترین احتمالی برایم نبود که خود ایشان مستقیماً یا غیرمستقیم میتوانند در این گونه امور شرکت کنند با توضیح این که ایشان نیز تصریح به اسم عمل کننده یا شخص مورد نظر نکردند و با این که مسائل آزمایشی در ابتدای قبول مرجعیت بسیار است. در روزی که برای امور مالی به حضور ایشان رسیدم در اطاقی که تشریف داشتند دو نفر کنار ایشان با هم صحبت میکردند و شخصی در مقابل ایشان نشسته و آهسته سئوالاتی میکرد و به من اجازه فرمودند که نزدیک ایشان بنشینم آن شخص که ظاهراً تهرانی مینمود ولی من او را نشناختم ضمن گله و شکایت از اوضاع روز سئوال کرد به نظر حضرتعالی راهی برای کشتن یکی از رجال مؤثر هست؟ ایشان در جواب فرمودند: مبارزه روحانیت قانونی و منطقی است و این گونه امور صلاح و جایز نیست و نصایح دیگری که به یاد ندارم. حقیر دیگر جا برای طرح سئوال آقای امانی ندیدم. پس از تصفیه حساب مرخص شد [شدم و] به تهران آمدم و ایشان در روزی که برای کار کسبی به سرائی که در آن هستم آمدند، عرض کردم، یادم نیست که به ایشان گفتم که دیگری سئوال کرد یا خیر و مدتی از این قضیه گذشت یک روز دیگر نمیدانم حاج هاشم یا حاج صادق مراجعه کردند و گفتند ممکن است شما یک سئوال دیگری از آقا برای ما بکنید و سئوال این است که اگر اشخاص دیگری قصد ترور داشته باشند مخالفت شود؟ اینجانب برحسب رویه گذشته که هر مسئلهای که کسی سئوال میکرد به عرض ایشان میرساندم در موقع رفتن به حضور ایشان شخصاً از ایشان سئوال کردم ایشان با یک قیافه ناراحت فرمودند: شما چه کارهاید که ممانعت بکنید یا نکنید؟ چون روز اول که دسته اولین قبوض را به توسط یک طلبه فرستادند آن طلبه گفت که آقا فرمودند شما چون برای وصول قبوض تصمیم گرفتهای، در اجتماعات عمومی شرکت نکن و برای وصول کوشش بیشتر نما و از فرصت خود در این راه استفاده کن و توضیحاً اصولاً ایشان از گفتگوی امور غیرقانونی ناراحت و عصبانی میشده خلاصه با عصبانیت رد شده و جوابی جز عصبانیت ندادند. و پس از مراجعت؛ شخص سئوال کننده که نمیدانم کدام یک از آقایان امانی بودند، مراجعه کرده، جریان را عرض کردم. البته توضیح عرض میکنم که اینجانب تا به حال نیز نمیدانم آقایان امانی از کدام یک از مراجع تقلید میکنند چون از ایشان سئوال نکردم و سئوال این دو مسئله را به عنوان آزمایش ایشان تشخیص داده و هیچگونه توهمی برای ایشان نزد اینجانب پیش نیامد چون سوابق خانوادگی خانواده امانی در بازار تهران کوچکترین نقطه ابهامی نداشته که برای من یا برای دیگری ابهام یا تردیدی حاصل کند و در شبی که در منزل بنده بودند گفتند یک چمدان داریم در منزل شما به رسم امانت میگذاریم. بنده عرض کردم در منزل من جا نیست خودتان، ملاحظه میکنید. چون با هم گفتگوی دفتر و پول نیز میکردند احتمال دادم دفاتر کسبی ایشان است که برای فرار از مالیات میخواهند بیاورند. ایشان گفتند یکی دو شب باشد میبریم قبول کردم. قرار شد شب بعد بیاورند و چون شب بعد میخواستم برای دیدن همشیرهام به منزل آنها بروم و ممکن است منزل نباشم لذا گفتم کجا است من کسی را میفرستم ببرد و ایشان آدرس کوچه مقابل پاچنار را دادند و حقیر یکباربر با دوچرخه در شب بعد فرستادم و چون میخواستم منزل خواهرم بروم آدرس منزل سیدساجدین تقربی شوهر خواهر خود را دادم و خودم در خانه آنها بودم که باربر چمدان را آورد و در اطاق مهمانخانه آنها در قفسه نزدیک درب گذاشتم و بعد از آن هم روزی که مأمورین اداره محترم اطلاعات شهربانی آمدند و نشانی چمدان امانت را دادند بدون کوچکترین وقفهای آن را تحویل نمودم و پس از بازنمودن متأسفانه معلوم شد که اسلحه در داخل چمدان بود و ضمناً دفتر کوچکی نیز دیده میشد که حقیر گفتگوی آن را شنیده بودم. حبیبالله عسگری
س- آیا شما از نظر آقایان صادق امانی و هاشم امانی کاملاً مورد اعتماد بودید و بین شماها اعتماد متقابل برقرار بود یا خیر؟
ج- به طور کلی بنده از آقایان خلاف شرعی ندیده بودم ولی قضاوت آقایان را درباره خودم نمیدانم ولی در امور کسبی تا اندازهای مورد اعتماد آنان بودهام. حبیبالله عسگری
س- آیا مورد اعتماد آقای آیتاله خمینی هم بودید؟
ج- البته در امور مالی عرض کردم تا حدودی ولی در سایر امور نمیتوانم شخصاً قضاوت کنم. حبیبالله عسگری
س- آیا جمعیتی را که تشکیل داده بودید اسم معین و مشخصی داشت؟ شما قبلاً نوشتید که هیئت مرکزی آن از 12 نفر تشکیل میشد ولی اسم بیش از 9 نفر را بردید. کلیه اسامی 12 نفر را بنویسید.
ج- اصولاً این هیئتها سه هیئت بود و با هم در امور دینی بر مبنای اساسنامه موجود و پیروی مراجع با هم تشریک مساعی داشتند و اسم مشخص نداشت و معروف بود به هیئتهای مؤتلفه اسلامی و هیئت مرکزی آن مطابق اساسنامه شش نفر پیشبینی شده بود ولی بیشتر عمل نمیشده و اسامی آقایان که قرار بوده شرکت نمایند عبارت بوده از خود اینجانب، حاج مهدی شفیق، حاج ابوالفضل توکلی و حاج حبیبالهیان و آقای میرفندرسکی و آقای مهدی عراقی و محمد صادق اسلامی و آقای سیداسداله لاجوردی و آقای خلیلی که کارگاه لباسشوئی دارند و آقای حاج مهدی بهادران و آقای صادق امانی و آقای حسین رحمانی (که اسم فامیل ایشان در صفحه قبل اشتباهاً لاجوردی نوشته شده) ولی چند نفر از آقایان به علل مشاغل کسبی و خارج از مرکز بودن کمتر شرکت میکردند که میتوان آقای بهادران و آقای صادق امانی و آقای مهدی عراقی و آقای حاج میرفندرسکی و بعضی دیگر آقایان گاهی به جای اینان شرکت میکردند که اسامی آنان را به خاطر ندارم و از نظر تقسیمبندیهای اساسنامه چون ابتدای تأسیس بوده تقسیمبندی صحیحی نشد و در امور مالی که پیشبینی میشد برای پرداخت حقوق معلم و هزینه تهیه بحث آقای حاج مهدی شفیق بیشتر قبول زحمت میکردند و نمیدانم که در این مورد دفتری تنظیم کرده بودند یا خیر. حبیبالله عسگری
س- به طوری که قبلاً توضیح دادید از طرف آقای امانی دوبار از شما خواسته شد که به قم بروید و از آیتاله خمینی در مورد ترور استعلام نظر نمائید که بار اول که نزد ایشان رفتید ملاحظه کردید که یک نفر در حضور ایشان است و نظر آیتاله را در مورد ترور سئوال میکند. آیا میتوانید این شخص را معرفی کنید؟
ج- همانطور که عرض کردم شخصی ناشناسی بود به نظرم تهرانی آمد. حبیبالله عسگری
س- آیا به نظر شما این تصادف امکانپذیر است که شما نزد آیتاله خمینی بروید که نظر ایشان را در مورد ترور استفسار کنید و در همان روز و ساعت و لحظه در اطاق ایشان فرد دیگری همین سئوال را از ایشان مطرح کند به طوری که شما خودتان را بینیاز از طرح سئوال بدانید؟
ج- همانطوری که عرض شد برای سئوال خدمت ایشان رفتم ولی چون دیگری همین سئوال را کرد خود را بینیاز از سئوال دیدم. حبیبالله عسگری
س- وقتی که آقای امانی به شما مأموریت دادند که در قم از آیتاله خمینی در مورد ترور کسب نظر کنید آیا شما از آقای امانی غرض از این استفسار را سئوال نکردید و پیش خود فکر نکردید که چگونه آقای امانی چنین سئوالی را مطرح میسازند؟
ج- عرض کردم که ابداً ایشان به من نفرمودند و خود من همانطوری که راجع به سوابق زندگی خانوادگی ایشان کوچکترین توهم و گمان سوئی نمیتوانستم ببرم نسبت به ایشان هم هیچ احتمالی برای من پیش نیامد و عرض شد چون در اوائل مرجعیت هر مرجعی آزمایشهائی از طرف اشخاص میشود و ایشان اشخاص محقق و تحصیل کردهای بودند به نظرم آزمایش رسید و بس، چون اطلاع از مراجع تقلید ایشان نداشته و ندارم. حبیبالله عسگری
س- اگر من به مغازه برنج فروشی شما بیایم و مثلاً در مورد مظنه برنج دمسیاه اعلاء درجه 1 از شما استعلام قیمت کنم قطعاً شما پیش خودتان فکر خواهید کرد که یا من قصد خرید این جنس را دارم و یا این که از آن جنس موجود دارم و فروشنده آن هستم و به طور کلی بین من و جنس مزبور رابطهای هست و از استعلام بهاء نظر خاصی دارم و به جهت قیمت آن را پرسیدهام. در موقعی که آقای امانی موضوع ترور را با شما مطرح کردند شما حداقل پیش خودتان هم این سئوال را مطرح نکردید؟
ج- البته کلیه امور با هم قابل قیاس نیست امور کسبی با امور دینی را نمیتوان قیاس کرد بلکه امور دینی را هم نمیتوان در مذهب شیعه با هم قیاس نمود چون در مذهب قیاس نیست چه رسد به این که موضوع سئوال قیمت برنج را با سئوال مسئله دینی قیاس کنیم و سئوال مشخص نوع برنج و خصوصیات آن را با یک سئوال کلی مجهول قیاس نمائیم ماحصل این که برای اینجانب نسبت به برادران امانی هیچ سوءظنی پیش نیامد و جای طرح سئوال از خود را نیز ندیدم. حبیبالله عسگری
س- آیا به نظر شما موضوع ترور یک امر دینی است؟
ج- بنده که در موضوع دین نمیتوانم و صلاحیت نظر دادن ندارم باید از اشخاص صلاحیتدار دینی سئوال کنم ولی چون حقیر سابق از حضرت آیتاله العظمی بروجردی مرحوم تقلید میکردم ایشان میفرمودند که در مباحات زندگی نیز تقلید از مجتهد لازم است. حبیبالله عسگری
س- موقعی که برای بار دوم آقای امانی به شما مراجعه و اظهار نمود که به قم بروید و از آیتاله خمینی سئوال کنید که اگر اشخاصی یافت شوند که قصد ترور اشخاص مؤثر را داشته باشند ما آنها را منع بکنیم یا نکنیم آیتاله چه پاسخی به شما دادند؟
ج- در سئوالات قبل عرض شد که ایشان متغیر شده و فرمودند شما چکارهاید که ممانعت کنید یا ممانعت نکنید. حبیبالله عسگری
س- آیا بار دوم که آقای امانی این مأموریت را به شما دادند باز هم شما نسبت به ایشان مشکوک نشدید که این چه سئوالاتی است که از شما میکنند؟
ج- همانطور که عرض شد حقیر حمل به تکمیل سئوال قبل ایشان و آزمایشی تشخیص دادم و نوعاً اشخاص را در حین غضب آزمایش میکنند چون معظمالیه به تهران آورده شده بودند و ممکن بود اشخاص حس کنند که ایشان عصبانی است برای آزمایش این گونه سئوالات را طرح میکنند و برای من با سوابق و متانت و موقعیت و اطلاعات دینی ایشان و این که من خود حامل دو فتوای منفی برای ایشان بودم هیچ فکر و سئوالی پیش نیامد. حبیبالله عسگری
س- عقیده شخص شما در مورد ترور چیست؟
ج- بنده از نظر دینی مقلد هستم و از حضرت آیتاله خمینی تقلید مینمایم و ایشان چون بقاء و بر تقلید میت را جایز میدانند برتقلید حضرت آیتاله بروجردی مرحوم باقی هستم و بحمدالله مراجع دینی عموماً و معظمالیهما خصوصاً با هرعمل غیرقانونی مخالف هستند. حقیر به شهادت زندگی سی و دو سالهام کوچکترین عمل خلاف قانونی را مستقیم یا غیرمستقیم دخالت نداشته و انشاءالله نخواهم داشت. حبیبالله عسگری
س- چه شبی برادران امانی به منزل شما آمدند؟
ج- شب دوشنبه بیست و یکم ماه مبارک رمضان مطابق پنجم بهمن به منزل حقیر آمدند بعد از افطار. حبیبالله عسگری
س- آیا شما آنها را دعوت کرده بودید؟
ج- بنده آن شب را افطار در منزل خواهرم دعوت داشتم (خواهر بزرگی که ناتنی است و همسر حاج محمود حاجحیدری است) برای افطار و بعد از افطار معمولاً منزل بودم و دعوت قبلی از آقایان نکرده بودم ولی تنها در منزل مشغول پاک کردن برف منزل بودم و همسرم نیز در منزل خواهرم مانده بود و تنها بدون دعوت قبلی تشریف آوردند. حبیبالله عسگری
س- آیا آقایان امانی قبلاً هم به منزل شما میآمدند؟
ج- البته همانطوری که عرض شد در جلسات مذهبی سابق الذکر هرگاه منزل من بود، میآمدند؛ نه به اتفاق بلکه چون هر دو در یک جلسه نبودند هر کدام در آن هیئت که مربوط بودند شرکت میکردند. حبیبالله عسگری
س- آیا قبلاً اتفاق افتاد بود که برادران امانی به طور ناگهانی و بدون دعوت به منزل شما بیایند و شام و ناهار در منزل شما بمانند و شب را هم در منزلتان به سر برند؟
ج- سابقهای که برای صرف شام یا نهار یا غیره باشد به خاطر ندارم ولی ممکن است گاهی اتفاق افتاده باشد. حبیبالله عسگری
س- آیا اتفاق افتاده است که برادران امانی شب در منزل شما مانده باشند؟
ج- هیچگاه برای ماندن شب در منزل من سابقه ندارد چون وسیله پذیرائی هم برای استراحت نداشتم و آن شب نیز ناچار بگذاردن کرسی شدم که برای استراحت آقایان ممکن باشد. حبیبالله عسگری
س- آن شب که برادران امانی بدون دعوت و اطلاع قبلی به منزل شما آمدند آیا متعجب نشدید؟
ج- چون به رفقا عرض کرده بودم چون وسیله پذیرائی برای دعوت ندارم هرگاه خواستند به منزل من بیائید خود تشریف بیاورید، آمدن ایشان که از حیث سوابق مشتاق دیدارشان بودم جای تعجب برایم نبود. حبیبالله عسگری
س- ایرانیها معمولاً عادت دارند که وقتی مهمان ناخوانده برایشان میرسد از او سئوال میکنند که مثلاً چه عجب شد به منزل ما آمدید! چه اتفاقی افتاده و از این قبیل سؤالات، وقتی برادران امانی که بنا به گفته خودتان هیچگاه با هم به منزل شما نیامده بودند یک مرتبه بدون مقدمه بعد از افطار به منزل شما آمدند و حتی شب را هم برای اولینبار در منزل شما ماندند آیا شما از آنها سئوال نکردید که چطور به منزل شما آمدهاند و چه اتفاقی برایشان رخ داده است؟
ج- البته یک حساب طلبی آقایان امانی از شوهر خواهرم سید ساجدین تقربی داشتند که سه سال پیش حقیر ایشان را به آقایان امانی معرفی نموده بودم و در سال گذشته تقربی به علت رکود کارش ناچار شد که به شاگردی اشتغال ورزد و حساب آقایان باقی ماند. آقای حاج هاشم چندینبار متذکر شده بود که حاج سعید اخوی بزرگ من چون از این حساب اطلاع نداشته به حساب شخص من میخواهد بگذارد شما هرگونه ترتیبی با تقربی میدهید، بدهید و من ناچاراً چندینبار به تقربی گوشزد کردم ایشان هم که وسیلهای نداشت برای پرداخت و آن شب وقتی دو برادر با هم تشریف آوردند من فکر کردم راجع به آن حساب میخواهند صحبت کنند ولی اصولاً راجع به حساب تا آخر هم صحبتی نشد. حبیبالله عسگری
فعلاً به تحقیقات خاتمه داده میشود. 9 /1 /44
توضیحات سند:
1. سعيد امانى، فرزند احمد در سال 1304 ﻫ ش در تهران متولد شد. وى كه در بازار تهران به كار خواربار فروشى اشتغال داشت، پس از اعدام انقلابى منصور و پيگيرى ساواك براى دستگيرى برادرش شهيد حاج صادق امانى، در تاريخ 4 /11 /43 دستگير، ولى از اتهامات وارده تبرئه گرديد. با پیروزی انقلاب اسلامی وی انجمنهای اسلامی اصناف و بازار را با نظر شهید بهشتی تأسیس کرد. وی همچنین عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و عضو مؤسس و شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی بود. سعید امانی که دو دوره نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت سرانجام در سال 1380 درگذشت.
2. مسجد و مدرسۀ امینالدوله در خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، بازار چهل تن، کوچه غریبان واقع شده است. این مسجد در اواخر سده سیزدههم ﻫ . ق ساخته شده و به نام بانی آن فرخخان امینالدوله نامیده شده است. با توجه به تاریخ فوت امینالدوله (سال 1283ﻫ ق ـ 1247ﻫ .ش) و وقفنامه موجود در ادارۀ اوقاف جنوب تهران به نظر میرسد تاریخ احداث بنای مسجد امینالدوله قبل از این سال بوده و بیش از صد و پنجاه سال از احداث بنای آن گذشته است. بنای اولیه و قدیمی مسجد و مدرسه در سال 1380ﻫ . ق به دستور آیتالله العظمی حاج آقا حسین بروجردی تخریب و مسجد و مدرسۀ فعلی در سال 1282ﻫ . ق احداث شده است. قدیمیترین پیشنماز مسجد و مدرسۀ امینالدوله که نامش در منابع ذکر شده، آقا شیخ محمد در سال 1305ﻫ . ق و آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی بودهاند. حاج شیخ محمدحسین زاهد نیز از سال 1316 تا 1329 ﻫ . ش در این مسجد به اقامۀ جماعت میپرداخته، پس از فوت ایشان به درخواست مردم محل، آیتالله عبدالکریم حقشناس به مسجد امینالدوله آمده و امامت ایشان از سال 1330 شروع و تا سال 1375 ﻫ . ش ادامه داشته است.
پس از تبعید شهید آیتالله دکتر بهشتی از قم به تهران، مرحوم آیتالله حاج عبدالکریم حقشناس امام جماعت مسجد امینالدوله ایشان را به هیئت مؤید معرفی نمود، سپس از دکتر بهشتی دعوت به عمل آمد تا در جلسات هیئت مؤید در شبهای سهشنبه و چهارشنبه در مسجد امینالدوله شرکت کند. این همان هیئتی است که توسط آقای حبیبالله عسگراولادی و عدهای دیگر پس از سال 1333 ش تشکیل شد.
در یکی از اسناد مرکز انقلاب اسلامی، با اشاره به برگزاری مراسم سخنرانی در مسجد و مدرسۀ امینالدوله و سخنرانی توسط شیخ ذبیحالله محلاتی، شرکتکنندگان در این مراسم را عناصر مرموز، مخالف و وابسته به نهضت آزادی و فدائیان اسلام دانسته، از این مسجد به عنوان مرکز تماس و قراردادهای آنها نام برده است. همچنین براساس گزارش پلیس تهران در سال 1345 ش در اغلب شبها کلاسهایی تحت عنوان درس اخلاق در مسجد امینالدوله برگزار و شیخ عبدالکریم حقشناس، سیدعلی خوانساری، شیخ احمد زرگر، ناصر بهاری و عدهای دیگر از اعضای فدائیان اسلام به سخنرانی پرداختهاند.
این مسجد محل تشکیل برخی از جلسات هیئت مؤتلفه و طلاب انقلابی بود. (مساجد دیرینه سال تهران، صفحه 85 تا 88، همچنین نک: خاطرات حبیبالله عسگراولادی، صفحه 18 و 58)
منبع:
کتاب
حبیبالله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 111