تاریخ سند: 17 تیر 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0715 شنبه 17/4/37 تا ساعت 0715 یکشنبه 18/4/37
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0715 شنبه 17 /4 /37 تا ساعت 0715 یکشنبه 18 /4 /37
دکتر پاک نژاد با محمدعلی تماس گرفت و گفت: حاجی آقا شما تشریف نیاورید، ما همه کارش را انجام دادهایم. 0417
محمدعلی: آمدن خدمت شما؟
دکتر پاک نژاد: بله، در ضمن راجع به گدازنده به حاجی آقا عرض کنید خوشبختانه آنها دروغ گفتهاند؛ ولی خوب نمیدانم ایشان حاضر میشوند به رئیس شهربانی تلفنی بکنند یا نه؟
محمدعلی: نمیدانم، ولی بعید است.
دکتر پاک نژاد: اگر ایشان یک کلام بگویند، کار تمام است، برای اینکه چون من وقتی به ایشان میگفتم (منظور رئیس شهربانی) ایشان میخندیدند و گفتن حاجی آقا خودش چرا ... [نقطه چین در اصل]در ضمن خانمها اینها هم در آزمایشگاه هستن. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی تلفن زد و بعد از احوالپرسی گفت: امری بود؟
صدوقی: بله، راجع به کار اوستا اسدالله بود و میاد خدمتتان، اگر به خود ایشان هم واگذار شود، ایشان مورد اطمینان هستن؛ برخلاف پدر و عموشان.
ناشناس: وکالت دارند؟
صدوقی: از پدرشان دارند.
ناشناس: پس بگیرند بیاورند، وکالت بگیرند برای قبول انتقال و فروش و فروشش را هر موقع شما تجویز نموده باشید.
صدوقی: حالا کجا بودی؟
ناشناس: دنبال وزیر نیرو بودم.
صدوقی: رفته برای چه کار...[نقطه چین در اصل] آزاد باش رفیق!
ناشناس: من آزادم، خیالتان راحت باشد، من به جان خودتان، زشتترین حرفها را میروم جلوی رویشان میزنم. من اهل تملق نیستم، وزیر بهداری که آمده بود اینجا، رفتم تو اداره بهداری جلوی پنجاه نفر زشتترین انتقادها را ازش کردم.
صدوقی: خوب کردید.
ناشناس: وزیر نیرو رفته بود تو اداره برق، و از بیسر و سامانی آب و برق و عدم توجه دولت آنچنان گفتم که استاندار ریش گرو میگذاشت که کوتاه بیایم من، برای اینها که نمیروم مجد و ثنا بکنم، اینها را باید آئینه بدهند دستشان، من به وزیر بهداری گفتم تا شما وزیر بهداری و بهزیستی هستید، بهداری که یعنی دکتر، درمان و نسخه و دوا، بهزیستی کو؟ با این مفهوم وسیعش.
صدوقی: من یک شرح مفصلی راجع به این گرانی آب...[نقطه چین در اصل]
ناشناس: حالا خبر ندارید، آمده بود دیروز آب را تحقیق کردند، دیدند که متری 8 ریال است و خودکفا نیست و خرج سازمان درنمیآید و باید آب را گران کرد تا خرج سازمان دربیاید و من بهش جواب دادم سیاست دولت، ایران را خلاصه کرده است در تهران و تمام رفاه و پولها و سرمایهداران آنجا جمع شده، حالا چطور به دو تا بلوچ و یزدی میگویید خرج آب خودتان را بدهید، آقای وزیر ما نان گدایی توی قصههامون بود، ولی آب گدایی نبود که داره پیدا میشه، من دو روز پیش استاندار را بردم قلعه اسدون1 و نشان دادم که چطور مردم سطل سطل آب میآورند و یک هفته نگه میدارند و آن آب را میخورند. توجه فرمودید حاجی آقا، ما یک دفعه هم رفتیم نطق ورودی را کردیم و گفتیم از زندگی که عاجز هستیم و نمیتوانیم تصمیم بگیریم، بیایید مرگ مردم را ارزان کنید و مسئله قبرستان را مطرح کردم که حالا فقرا میتوانند مفت آنجا بخوابند. اگر من دنبال وکیل و وزیر بودم، وضع روشن بود. مطمئن باشید، من فقط برای اینکه حرفم را بزنم میروم، تا آن زمان که راهم ندهند.
صدوقی: چشمشان کور بشه که راه ندهند، اگر قدرت باشه راه میدهند.
ناشناس: خلاصه بدون اجازه میرویم و حرفمون را میزنیم و کارمون را میکنیم و دیروز گفتم راجع به آب یزد، ده تا ده تا چاه قاچاق به مردم میدهند و آنجا را که لازم است نمیدهند و اخاذی میکنند، با حضور وزیر گفتم و رؤسای تمام سازمانها هم نشسته بودند و گفتم اخاذی میکنند و چی کار میکنند. حرفمون را میزنیم. سپس خداحافظی کرد.
*****
شخصی تلفن زد و با محمدعلی صحبت کرد و پرسید: سؤالی دارم.
محمدعلی: بفرمایید.
ناشناس: ما زارچ2 روضه خوانی بنا کردیم و شیخ رحیمی را دعوت کردیم برای روضه، ولی ایشان آمدن، ولی بقیه آخوندها را که دعوت کرده بودیم نیامدن؛ میخواستم علتش را بپرسم.
محمدعلی: والله بعضی کارها را کرده بود، که آقا فرمودند هر جا ایشان برود، منبر کسی نباید برود، به خاطر اینکه بعضی استقبالها را رفته بود و در بعضی مجالس شرکت کرده بود که منافات داشته با شئون روحانیت، آنها هم تصمیم گرفتهاند که با هم جایی منبر نروند.
ناشناس: پس آقا دستور داده، ما هم نباید پای منبر ایشان برویم.
محمدعلی: بله . سپس خداحافظی کردند.
*****
درّعلی3 تماس گرفت و پرسید: این حاجی آقا رحیمی زارچی منبر رفتنشان چطوری است؟
صدوقی: تا ایشان توبه نکنند، منبر رفتن ایشان درست نیست و تا زمانی که رئیس انجمن است نباید پای منبر ایشان رفت، تا زمانی که استعفا نماید، خلاصه عرض کنم.
*****
امینی تماس گرفت و پرسید: آقای مهندس بازرگان4 و دکتر سحابی5 منزل شما هستن؟
صدوقی: تشریف بردند.
امینی: اصلاً از یزد رفتن؟
صدوقی: بله.
*****
آتشی تلفن زد و گفت: هنوز علی آباد6 نرفتهاید؟
صدوقی: تا نیم ساعت دیگه تشریف بیاورید با هم برویم.
آتشی: من رفتم علی آباد، دیدم نیستید و کاری داشتم شهر آمدم و حالا قراره بچه را ببرم دکتر پاک نژاد و عصری میآیم خدمتتان.
صدوقی: پس ظهر نمیآیید؟
آتشی: نه، عصری. سپس خداحافظی کردند. آراسته هم گویا با سوژه میباشد.
*****
ربانی تماس گرفت، رجبعلی گفت: رفتهاند علی آباد.
ربانی: فردا هم قراره جایی بروند؟
رجبعلی: گویا قراره بروند بافق و بنافت،7 چون صحبتی بوده است.
*****
مفیدی از قم تماس گرفت و حاجی بیبی گوشی را برداشت و گفت: حاجی آقا منزل نیستن.
مفیدی: به ایشان اطلاع بدهید که نائین میخواهند جشن بگیرند، حتماً تذکر بدهند که جشن نگیرند.
****
رضوی تماس گرفت و پرسید: امشب مهندس بازرگان در حظیره منبر میروند؟
مخاطب: نمیدانم.
رضوی: پس کی حاجی آقا تشریف میآورند که میخواستم برنامه بهاباد8 را تعیین کنیم؟
مخاطب: شب میآیند. سپس خداحافظی کردند.
*****
رضوی تماس گرفت و گفت: برنامه بهاباد چطور شد؟
محمدعلی: ساعت 5 صبح تشریف بیاورید.
*****
از بافق تلفن شد که فردا کی حاجی آقا میآیند بهاباد؟
محمدعلی: از اینجا 5 /4 یا 5 قدیم حرکت میکنیم.
توضیحات سند:
ـ
1. قلعه اسدون قلعهای در شرق شهر یزد واقع در ابتدای بلوار دهه فجر.
2. منطقه تاریخی زارچ، در شمال غربی یزد واقع شده و بنا به روایتی از جمله بناهای«زالزر» است. قنات زارچ یکی از کهن ترین قناتهای منطقه یزد است که آب آن هنوز جاری است. آبجوی زارچ در یزد معروف بوده و از آثار «ارسلان خاتون» همسر سلطان علاءالدوله کالنجار است.
3. تقی دُرعلی فرزند محمد، از طلبههای مدرسه علمیه یزد و اهل محله فراشاه یزد بود که درباره او نوشته شد: «اطلاعیه رسیده حاکی است د رتاریخ 11 /4 /37(شب مبعث) نامبرده بالا که در مدرسه علمیه یزد طلبه و اهل فراشاه میباشد، به فراشاه رفته و در آنجا بالای منبر مطالب اهانت آمیز علیه کد 66 [محمدرضا پهلوی] بیان که اهالی قصد کتک زدنش را داشته و نامبرده از منبر پائین و به یزد متواری میگردد.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 3. سند شماره: 423 /10- 06- 501 - 13 /4 /37
4. مهندس مهدى بازرگان در سال 1278 ﻫ ش در تبریز به دنیا آمد. وى جزو اولین کسانى است که پس از اتمام دوران متوسطه در تبریز و تهران براى ادامه تحصیلات عالى به فرانسه عزیمت و در رشته مهندسى ترمودینامیک تحصیلات خود را به پایان برد. مهندس بازرگان پس از بازگشت به ایران به عضویت کادر علمى دانشگاه تهران درآمد. وى فعالیت سیاسى خود را از جبهه ملى آغاز نمود. در دوران نخست وزیرى دکتر محمد مصدق ریاست شرکت ملى نفت ایران و بعد سازمان آب تهران را عهدهدار گردید. پس از تعطیلى و توقف کار جبهه ملى اول با سقوط دکتر مصدق بر اثر کودتاى 28 مرداد 1332 از جمله کسانى بود که جبهه ملى دوم را تاسیس نمود. وى به همراه مرحوم آیتاللّه طالقانى، دکتر یداللّه سحابى، رحیم عطایى، منصور عطایى، عباس سمیعى و حسن نزیه از جبهه ملى دوم کناره گرفته و نهضت آزادى ایران را تأسیس نمودند. در سال 1342 سران نهضت آزادى دستگیر و مهندس بازرگان و آیتاللّه طالقانى به 10 سال زندان محکوم شدند. لیکن پس از سپرى شدن 6 سال مهندس بازرگان آزاد شد. مهندس بازرگان در سال 1356 به اتفاق جمعى از سیاسیون و حقوقدانان نظیر کریم سنجابى، ناصر میناچى، حسن نزیه و... جمعیت دفاع از آزادى و حقوق بشر را تأسیس کردند. لذا از طرف گروه انتقام که ساخته و پرداخته رژیم شاه بود بمبی در مقابل درب منزل وى منفجر شد. قبل از پیروزى انقلاب از طرف امام در راس هیئتى به آبادان رفت تا جریان اعتصاب کارگران نفت را علیه رژیم که کمر آن را در بعد اقتصادى شکسته بود سامان بهتر و بیشترى دهد و به مسائل آنان رسیدگى کند. وى همچنین سفرى به پاریس نمود تا حضرت امام را از طرح شعار «شاه باید برود» منصرف کند، چه به اعتقاد او طرح شعار رفتن شاه با برخوردارى از ارتش و ساواک و پشتیبانى آمریکا را شعارى مناسب و راه کارى عملى نمىدانست. آقاى بازرگان پس از پیروزى انقلاب اسلامى از سوى امام(ره) به عضویت شوراى انقلاب درآمد و با پیشنهاد اعضاى شورا به امام(ره) از طرف ایشان مسئولیت تشکیل دولت موقت که اولین دولت اسلامى پس از پیروزى انقلاب بود را بر عهده گرفت. دولت موقت مهندس بازرگان به دلیل اتخاذ روشهاى غیر انقلابى به خصوص اتخاذ مواضع مخالف با تسخیر لانه جاسوسى آمریکا و نیز اصرار بر انحلال مجلس خبرگان و رد این پیشنهاد از سوى امام، استعفا داد که بلافاصله مورد پذیرش امام واقع گردید. او در نخستین دوره مجلس شوراى اسلامى از سوى مردم تهران به مجلس راه یافت. مهندس بازرگان در تاریخ 30 /10 /1373 در تهران درگذشت.
5. یدالله سحابى، فرزند على در سال 1284 ش در محلهی سنگلج تهران متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایى و متوسطه وارد مدرسه دارالمعلمین شد و سپس در سال 1310 در رشتهی علوم طبیعى لیسانس گرفت و براى ادامهی تحصیلات به فرانسه رفت و موفق به اخذ دکتراى زمینشناسى از دانشگاه لیل فرانسه شد. در سال 1315 به ایران بازگشت و در هنگام انجام خدمت نظام وظیفه، در دانشسراى عالى تهران به تدریس پرداخت. در آبان ماه سال 1325 به ریاست ادارهی فرهنگ تهران منصوب شد و در دى ماه همان سال از این کار استعفا داد. وى در سال 1330 به همکارى با دکتر مصدق و فعالیتهاى سیاسى مشغول و در سال 1332 در نهضت مقاومت ملى عضو شد. سحابی پس از چند سال، نهضت آزادى را به همراه مهندس بازرگان تاسیس کرد که در اولین دورهی دستگیرى سران نهضت آزادى در سال 1341 به 4 سال زندان محکوم شد. وى قبل از انقلاب اسلامی در سمتهایى چون ریاست دبیرستان کمال، استادی دانشگاه و مشاور موضوعات زمینشناسى سازمان برنامه و بودجه فعالیت داشت و در دوران انقلاب، از سوى امام(ره) به عضویت شوراى انقلاب درآمد؛ سپس در مجلس خبرگان قانون اساسى و اولین دورهی مجلس شوراى اسلامى از سوى مردم تهران به این مجالس راه یافت. وى همچنین معاونت نخستوزیر در دولت بازرگان را به عهده داشت. سحابی در فروردین سال 1381 در تهران درگذشت. اسناد ساواک . پرونده انفرادى
6. روستای علی آباد با قدمتی چند هزار ساله، از مجموعه روستاهای دهستان پیشکوه، در فاصله ۳۵ کیلومتری شهرستان تفت و۶۰ کیلومتری یزد قرار دارد و یکی از مناطق ییلاقی استان یزد به شمار میرود. این روستا، در کتب تاریخی به نام «الجوز» معروف بوده که بعدها به نام «علی آباد» تغییر نام داده است.
7. بنافت یا بنادک سادات، روستائی ییلاقی است که در شیرکوه واقع است.
8. بهاباد، یکی از بخشهای شهرستان بافق است که عنوان آن از دو واژه «به» و «آباد» به معنی «آبادی بهتر یا بهترین آبادی» تشکیل شده است. بهاباد به خاطر موقعیت ویژه اش بارها به دست جباران تاریخ افتاده یا با قهر طبیعت به کلی نابود شده است. فرقه اسماعیلیه در اطراف این بخش قلعههای مستحکمی داشتند؛ زمانی که هلاکوخان برای سرکوب آنها به این منطقه آمد، آنان علاوه بر انهدام قلعه ها، بهاباد را با خاک یکسان کردند که آثار این خرابی به نام «شهرک» در چند کیلومتری بهاباد فعلی قرار دارد. آثار تاریخی بهاباد عبارتند از: مسجد جامع ، آب انبار حاج مهدی، مقبره ملا عبدالله ، شیخ ضیاءالدین و تعدادی قلعه و برج که از این میان مسجد جامع بهاباد از شکوه و عظمتی ویژه برخوردار است.
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 110