تاریخ سند: 25 آبان 1357
مکالمات سوژه روز پنج شنبه 25/8/57 تا ساعت 0700 شنبه 27/8/57
متن سند:
مکالمات سوژه روز پنج شنبه 25 /8 /57 تا ساعت 0700 شنبه 27 /8 /57
مناقب با دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: کامیونداران گویا اعتصاب کردهاند و دیباج چند تا از آنها را کتک زده و چندتایی را هم برده است کلانتری. 25 /8 /57
دکتر: آقای مناقب! دستور آمده است شدت عمل به خرج بدهند و حتی قرار است گویا برای روز دادن حقوق، جلوی بانکها سرباز بگذارند که مردم بتوانند حقوق خود را بگیرند.
مناقب: اگر آنها بخواهند شدت عمل خرج بدهند، ما هم عکسالعمل نشان میدهیم. کلانتری ایرانشهر دو نفر جوان را که یکی به نام محمدحسن جلادت میباشد، بیخود گرفتهاند و بردهاند کلانتری، خواهش میکنم اقدام کنید. ضمناً در زارچ هم مجلسی بود و چراغ را خاموش کردند که فیلم را نمایش بدهند، معاون پاسگاه اشکذر با چند نفر ژاندارم حمله میکنند و تیر هوایی خالی میکنند و گاز اشکآور میاندازند؛ چرا اینها این کارها را میکنند؟ مگه این رئیس پاسگاه اشکذر دلش میخواهد خودش را کتک بزنند و خانهاش را آتش بزنند؟ از قول من صریحاً به آنها بگویید که مناقب گفته، من فقط یک زبان بیشتر ندارم و چقدر میتوانم از مردم التماس کنم که امنیت را حفظ کنند. خلاصه اگر تحریک کنند، من مسئول نیستم.
دکتر: این تاکسیها هم اعتصاب کردهاند1.
مناقب: من نگفتهام و حتی بهشان گفتم که تاکسی امری است ضروری. اگر دلتان خواست اعتصاب کنید، 20 دستگاه در شهر باشد برای کارهای ضروری مردم.
دکتر: در ضمن این بچهها که حمله میکنند به ادارات و حتی امروز تلفن کردهاند که میخواهند به بهداری حمله کنند، به آنها یک چیزی بگویید.
مناقب: من دهها بار گفتهام؛ حتی گفتم شماها مداخله نکنید.
دکتر: در هر صورت خواستم شما در جریان باشید.2
*****
مناقب با بندرعباس منزل آیتالله انواری تماس گرفت.
مخاطب: ایشان نیستن.
مناقب: برای آقای متین چه کاری کردهاید؟
مخاطب: هیچی.
مناقب: از قول من به ایشان بگویید که بیتفاوت نباشند و تظاهرات و یا یک تلفنی انجام بدهند و خلاصه بیتفاوت نباشند و دست روی دست نگذارند.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و پرسید: تازه چه خبر؟
رجبعلی: خبر تازهای نیست، جز اینکه محمدعلی هم امروز قرار است برود.
دکتر: میدانم، باپسر آقای حیدری قرار است بروند.
رجبعلی: اعلامیه آقا هم رسیده است و رفته برای تکثیر. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی تلفن کرد و گفت: چند تا از بچههای یزد که داشتند میرفتند کازرون، گویا در ماشین آنها اعلامیه خمینی بوده است و آنها را گرفتهاند و الان در هنگ شیراز زندانی میباشند. به ما گفته برای شما تلفن کنیم که شما یک کاری برای آنها بکنید. اسامی آنها عبارت است 1. قاسم حق شناس، زرگری دارد در بازار زرگرها 2. ابراهیمی، دفتر دار ناسیونال؛ شما در جریان باشید و یک اقدامی بکنید.
*****
شخصی به نام عقیلی از اصفهان تماس گرفت و شماره تلفن خمینی را خواست. رجبعلی هم شماره تلفن خمینی در پاریس را داد 7358954
*****
نجفی داماد سوژه تماس گرفت و گفت: اعلامیهها حاضر شده است؟
رجبعلی: بله، حاضر شده است.
نجفی: چندتاش را برای من نگهدارید.
*****
شخصی به نام جمال از منزل سوژه با منزل شخصی به نام محمدرضا مهرعلی تماس گرفت و گفت: تو، تعدادی اعلامیه هست که باید ببری امروز آبادان و شیراز.
محمدرضا: باشه، اگر شخصی را پیدا کردم که با من بیاید، من میروم.
جمال: حالا من میروم تفت، سالاری روضه دارد؛ برگشتیم بهت تلفن میزنم.
*****
مناقب تماس گرفت و پرسید: چه خبر؟
رجبعلی: تلفن شده است که چند تا جوان یزدی را گرفتهاند، که یکی به نام قاسم حق شناس که صدی صد داماد آقای انوری است و یکی هم ابراهیمی دفتردار ناسیونال و خلاصه چهار نفر بودهاند. حالا کاری میشود کرد یا نه؟
مناقب: چی کار میتوانم بکنم کازرون و شیراز، غیر از اینکه به آقای [بهاءالدین]محلاتی تلفن کنیم.
*****
مناقب با بندرعباس آقای انواری تماس گرفت و پرسید: راجع به دستگیری آقای متین چی کار کردهاید؟
انواری: آقای خیراندیش با استاندار تماس گرفته و استاندار قول داده است که از فردا تدریجاً آنها را آزاد نماید؛ اگر بدقولی کرد دستور میدهم که نانوانیها تعطیل کنند، تا ببینم چی میشود.
سپس احوالپرسی سوژه را کرد، مناقب گفت حالشان خوب است و خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام حاجی قمی از تهران تماس گرفت و پرسید: چون من هم میخواهم بروم پاریس، میخواستم آدرس و شماره تلفن آقا را در پاریس بپرسم.
مخاطب: ما نمیدانیم، شمارهها را با خودشان بردهاند.
*****
در مکالمهای که خانم کرمانشاهی با حمید نجفی کرد، پرسید: با حاجی آقا کیها رفتهاند پاریس؟
حمید نجفی: تا آنجایی که من اطلاع دارم، حاجی محمود و احمد آقا دستمالچی، آقای مدرسی.3
خانم کرمانشاهی: کدام مدرسی؟
حمید نجفی: نمیدانم؛ دکتر شاهی و اعتمادیان که تهران بودند، ولی باز هم گویا بودهاند که من نمیدانم.
خانم کرمانشاهی: قرار بود از آن اعلامیههای آقای خمینی برایمان بفرستید، چی شد؟
حمید: باشه، میفرستیم.
خانم کرمانشاهی: هرچی که تازه است، برایم بفرستید؛ حتی اعلامیههای آیتالله شیرازی را اگر دارید، بفرستید.
حمید: میدهم رجبعلی بیاورد.
*****
شخصی به نام [حسین] غزالی از مشهد تماس گرفت و پرسید: تازه چه خبر؟
رجبعلی: اعتصاب کامل الان در حدود ده روز است.
غزالی: اینجا قرار بود راهپیمایی انجام گیرد که تیراندازی شد و نشد. امروز صبح هم چهار نفر را شهید کردهاند و دو نفر هم جنازهشان در منزل آیتالله [سیدعبدالله] شیرازی است و 7 نفر هم جنازهشان منزل آیتالله [حسن] قمی هستن و تمامی شهر محاصره شده و هیچ کس بیرون نیست؛ این وضع مشهد هست4. دو نفر از دوستان هستن که مایلند برای محرم بیایند یزد.
رجبعلی: من نمیدانم، حاجی آقا هم که نیست. سپس خداحافظی کردند.
*****
عصمت خانم نجفی با رجبعلی تماس گرفت و گفت: مهدی معزالدینی الان از تهران تلفن کرد و گفت که محمدعلی از پاریس تماس گرفته؛ حال همگی خوب هست و آمدنشان هم فعلاً معلوم نیست.
*****
شخصی به نام موسوی از قم تماس گرفت و گفت: علمای تهران اعلامیهای دادهاند که دوشنبه بازار باز باشد و اعتصاب شکسته شود؛ به من اطلاع دادهاند و به من گفتهاند که به شما هم اطلاع بدهم که دوشنبه اعتصاب شکسته میشود.
توضیحات سند:
1. شهربانی یزد در گزارش این روز نوشت: « روز جاری در شهرهای یزد، اردکان و تفت مدارس، بازار و مغازهها به استثناء تعدادی از فروشندگان مایحتاج عمومی تعطیل و ادارات و بانکها نیمه تعطیل میباشد. در شهر بافق فقط مدارس و مغازهها تعطیل است. ضمناً در شهر یزد کارخانهها نیز تعطیل و اغلب تاکسیها در شهر کار نمی کنند و در شهر تفت در دبیرستان شاهپور نمایشگاه عکسی از کشته شدگان وقایع اخیر کشور تشکیل گردیده است.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. سند شماره: 622 /5 - 25 /8 /57
2. در روز 25 /8 /1357، ساواک یزد در گزارشی پیرامون کسانی که به عنوان منبع با سازمان یزد همکاری میکردند، تهیه و به اداره کل سوم ساواک ارسال نمود که نشانگر پایان عمر رژیم دیکتاتوری شاه بود: « منابع مذکور( 7087. 7092. 10319. 7095. 14715. 13940)که اکثراً حقوق بگیر بوده و با توجه به آموزش هائی که قبلاً به آنان داده شده و به آنان تفهیم گردیده که با وضعیت و موقعیت فعلی منطقه به طور مستمر با رعایت اصول حفاظت کامل حداقل در هفته دو الی سه بار تلفنی با رهبر عملیات تماس حاصل نمایند و اخبار مهم منطقه را فوری گزارش کنند و در صورت ضرورت ترتیب ملاقات حضوری با آنان داده شود؛ ولی منابع یادشده از این امر خودداری و حتی در ملاقاتهای تعیین شده حاضر نگردیدند و به نظر میرسد تحت تأثیر مقاله روزنامه کیهان که در چندی پیش اعلام نموده بود باید اسامی کارمندان رسمی و غیر رسمی ساواک که حقوق بگیر هستند اعلام شود و همچنین سایر مطالبی که در زمینه خط مشی ساواک در جراید کشور درج گردیده، قرار گرفته و اثر نامطلوبی در روحیه منابع به جا گذارده است، در نتیجه منابع مذکور از این وحشت دارند که احتمالاً نام آنان فاش گردد و به طور کلی نیز از ارسال هرگونه گزارشی خودداری مینمایند. مراتب جهت استحضار معروض میگردد.» همان . سند شماره: 4662 /26/ ﻫ - 25 /8 /57
3. ساواک یزد در گزارشی خطاب به اداره کل سوم ساواک در این خصوص نوشت: « همراهان شیخ محمد صدوقی که با [برای] ملاقات با خمینی به پاریس مسافرت کرده اند عبارتند از حاج محمود و احمد دستمالچی(اخوان) . دکتر ولی شاهی و اعتمادالدین مدرسی. ضمناً فرزند شیخ مذکور به نام محمدعلی چند روز بعد از مسافرت پدرش به اتفاق حیدری فرزند آیت اله حاج سید جواد حیدری به پاریس عزیمت نموده است.» همان . سند شماره: 4688 /26/ ﻫ - 30 /8 /57
4. در بولتن ساواک پیرامون وقایع مشهد نوشته شد: « از صبح روز 26 /8 /57 عدهای حدود 2000 نفر از قشریون مذهبی در منزل آیتالله سیدحسن طباطبائی قمی اجتماع و مقارن ساعت 1200 از منزل نامبرده خارج و در خیابان شهر مشهد ضمن انجام تظاهرات اخلالگرانه، به دادن شعارهای مضره و علیه مقامات عالیه مملکتی پرداخته اند. متظاهرین در خیابانهای اطراف حرم مطهر حضرت رضا(ع) با پارچههای آغشته به بنزین و مواد آتش زا قصد به آتش کشیدن تانکها و وسائل مأمورین فرمانداری نظامی مشهد را داشته اند که در نتیجه دخالت مأمورین، سه نفر از آشوبگران کشته و سه نفر دیگر مجروح گردیده اند. به دنبال کشته شدن افراد مذکور، جسد یکی از آنها به بیمارستان شاهرضا منتقل و تظاهرکنندگان دو جنازه دیگر را به منازل آیات اله قمی و سید عبداله شیرازی برده و در منزل آیت اله شیرزای تحصن اختیار نموده اند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک .شانزدهم . ص 262
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 152