صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

متن سند:

و اضافه نموده به علت این که با عقاید آنان موافق نبوده است در حدود مهر ماه سال 46 از جرگه این عده خارج و با آنان قطع ارتباط و تماس می نماید1.
بیژن جزنی توضیح : نامبرده که در تاریخ 19 /10 /46 دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفته بود تا تاریخ 17 /11 /46 کمترین اطلاعی از فعالیت خود و سایر همکارانش در اختیار مامورین تحقیق قرار نداده و در تاریخ مذکور که مامورین تحقیق پس از یک بازجویی از سایر دستگیر شدگان فعالیت و اقدامات ناصواب وی را بازگو نمودند ناگزیر به اعتراف شده که اینک خلاصه ای از آن را نقل می نماید : مشخصات : نام بیژن فرزند حسین شهرت جزنی دارنده شناسنامه شماره 766 صادره از تهران متولد سال 1316 شغل کارمند موسسه فیلمساز ساکن تهران خیابان حقوقی کوچه مستوفی الممالک شماره 2 /1 مسلمان تبعه ایران دارای عیال و اولاد.
باسواد دارای سابقه محکومیت کیفری سوابق : 1ـ در آذر ماه سال 32 به اتهام فعالیت مضره از طریق مامورین فرمانداری نظامی بازداشت که خود را به نام «حسین محمودی» معرفی و پس از سه ماه بازداشت در فرمانداری نظامی آزاد و پرونده وی از طریق دادستانی ارتش به دادگاه احاله و با مشخصات حسین محمودی به مدت شش ماه محکوم می گردد.
2ـ در تاریخ 23 /11 /39 به اتهام فعالیت مضره و تحریک و اخلال نظم وسیله مامورین انتظامی دستگیر (نامبرده ابتدا خود را احمد دامغانی معرفی و چون از نظر مامورین شناخته شده بود ناگزیر هویت اصلی خود را بیان) و طبق قرار صادره از طریق شعبه 7 بازرسی دادستانی ارتش بازداشت که در تاریخ 27 /1 /40 قرار صادره با اخذ تعهد به قید التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل و از زندان آزاد می شود.
3ـ در تاریخ 2 /11 /40 به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور در محوطه دانشگاه دستگیر و از طریق شعبه 7 بازرسی بازداشت می شود که در تاریخ 2 /4 /41 با تبدیل قرار تامین از زندان آزاد می گردد.
4ـ در 2 /3 /44 به اتهام فعالیت و پخش اوراق مضره توسط مامورین دستگیر و از طرف بازپرس شعبه 8 دادستانی ارتش بازداشت می گردد که پرونده اتهامی او در دادگاه عادی منجر به صدور حکم محکومیت به مدت نه ماه زندان عادی گردیده که به علت عدم تجدید نظرخواهی متهم قطعیت یافته است.
خلاصه اظهارات بیژن جزنی با نام مستعار (اخلاقی) 1ـ نامبرده اظهار می کند در اوایل سال 1342 منوچهر کلانتری نظری1 دائی اینجانب از من تقاضا کرد به خانه اش (خانه پدری اش در چهار صددستگاه) بروم و در آنجا دکتر شهرزاد حضور داشت و مذاکراتی شروع شد مبنی براینکه آیا به نحوی می شود فعالیتهای مخفی با افکار کمونیستی را دنبال گرفت و چه هدفها و روشهایی این فعالیتها می تواند داشته باشد.
در آن موقع چند سال بود که در دانشگاه فعالیت می کردم و با اینکه تمایلات مارکسیستی داشتم ولی در افکار و اعمال در حدود شعارها و هدفهای عمومی غیر ایدئولوژیک فعالیت می کردم یعنی قائل به این موضوع بودم که در شرایط کلی جامعه همکاری و همفکری همه کسانی که خواستار آزادی و استقلال ایران هستند لازم است بنابراین جلسه مدتی طول کشید تا وارد بحث اصلی خود شد بعد در تاریخی که به خاطر ندارم آقای کیومرث ایزدی هم به جلسه اضافه شد و آقای کلانتری و شهرزاد و احتمالاً کیومرث ایزدی از مدتی قبل به فکر این فعالیتها بوده اند تقریبا هر سه نفر در مورد اینکه با یک کار خیلی فوری و کوچک می توان حکومت را در دست گرفت فکر می کردند و این واقعا برای من حیرت انگیز بود.
من طبق مطالعات و افکار خود از نظر این افراد تعجب می کردم و همواره این کار را نشدنی می دانستم و استدلال می کردم که انقلابها لازمه شرایط و عوامل متعددی است که جنبه کیفی و کمی دارد به هر حال مدتها این اختلاف دو نفر با من یا در مواقعی که آقای کیومرث بود سه نفر با من ادامه داشت.
در طی سالهای 42 و 43 واقعه خاصی بجز شرکت در این جلسه که یک ماه یا بیشتر یکبار تشکیل می شدند ندارم و نمی دانم آقایان بجز من با فرد یا افراد دیگری در این مدت تماس داشته اند یا نه.
در اواخر سال 43 و قبل از بازداشت من (در سال 44) بحث از مسائل اختلافات چین و شوروی پیش آمد که تقریبا من به علت چینی نبودن مورد انتقاد بودم و در این میان دکتر شهرزاد کمتر از کلانتری جوش چینی می زد.
این جلسه در یک جریان مشترک بود و آن عدم تمایل به حزب توده کمیته مرکزی آن بود.
پس از آزاد شدن از زندان در آخر سال 44 مجددا با منوچهر کلانتری رابطه برقرار شد و در اوائل سال 45 بود که به خانه ای که در خیابان تخت جمشید گرفته بود دعوت شدم و در آنجا مجددا آقای دکتر شهرزاد را دیدم و در صحبتهایی که می شد این طور استنباط کردم که آقای کیومرث به علت عدم فعالیت از طرف کمیته و بی نتیجه دانستن فعالیتهای آن از کار کناره گرفته است به هر حال پیش از چندی کلانتری گفت که در غیاب من با حسن ظریفی دانشجوی سابق حقوق تماس گرفته و با او روابطی دارد و این موضوع در جلسه سه نفری مطرح شد و قرار شد من و کلانتری ظریفی را ببینیم ولی از وجود شهرزاد اطلاعی نداشته باشد لذا من و کلانتری در خانه ظریفی که در خیابان آمل بود سه نفری یکدیگر را می دیدیم ظریفی شخصی بود از نظر فکری مارکسیست (مثل بقیه ما) و من او را در جریان فعالیتهای دانشگاه می شناختم به هر حال مدتی این جلسه تشکیل شد و گاهی هم من و کلانتری و شهرزاد یکدیگر را می دیدیم.
در جلسات سه نفری با ظریفی بود که او گفت آقای سورکی را می بیند و با او مذاکراتی دارد.
ضمنا این موضوع مطرح بود که هر برنامه ای بخواهیم داشته باشیم این تعداد افراد خیلی کم و ناچیز هستند.
با اینکه در اتمسفر جلسات ما نظر مساعدی در مورد همکاری با سورکی وجود نداشت (به علت بی تجربگی و شلوغی کار او و سوابق قبلی که منجر به زندان او شده بود) معذالک قرار شد که من با ظریفی ملاقاتی با سورکی و یکی دیگر از دوستان او بکنیم و در این جلسه هم به یکدیگر معرفی نشویم (البته سورکی مرامی شناخت ولی رفیقش نمی شناخت) در جلسه با شخصی که بعدا هویتش زاهدی معرفی شد آشنا شدیم.
بحث بر سر این بود که آیا می توان با روش قهرآمیز مقاصد انقلابی را پیش برد و اصولاً چه تعبیر و تفسیری از این قهرآمیز می شود و به اصطلاح در شرایط ایران چه طرح و برنامه ای باید پیش گرفته شود.
در آن جلسات که شاید دوبار یا بیشتر تشکیل شد بحثهای زیادی پیرامون این مساله به عمل آمد و بالاخره روی این طرح موافقت شد که درست است نمی شود با عده کمی در جلسات شرکت نکرد.
قرار شد دو جلسه داشته باشیم یکی من.
ظریفی و سورکی و کلانتری و دیگری کلانتری.
زاهدی و فرد دیگری که به اسم مستعار کفایی به افراد معرفی شد و این کفایی آقای شهرزاد بود مسئولیت سه نفر اول بیشتر کارهای سیاسی از قبیل دیدن افراد و ایجاد باصطلاح شبکه سیاسی بود و من شخصا به علت آشنائی های دانشگاهی و جبهه ای قرار شد که باصطلاح در خارج از سازمان افرادی که می توانم ببینم و آنها را آماده کنم و من با آقای مجید احسن و فرخ نگهدار و قاسم رشیدی و عده ای دیگر از دانشجویان یا فارغ التحصیلان بدون این که با آنها صحبتی در مورد فعالیت سازمان مخفی بکنم صحبت می کردم و ضمنا روابط خود را با دوستان جبهه ملی بجز افراد فوق الذکر یعنی آقای متین دفتری، هوشنگ کشاورز صدر1 و آقای فروهر ادامه می دادم و اصولاً در این موارد به من اختیار داده شده بود که هر طور صلاح می دانم عمل کنم نتیجه این اقدامات من معرفی سه نفر مجید احسن.
فرخ نگهدار و قاسم رشیدی به سازمان در سال 46 شد از کم و کیف جلسات کلانتری و زاهدی و کفایی بجز گزارشاتی که در جلسه ما (من.
ظریفی و سورکی) مطرح می شد اطلاعی ندارم و قرار بود که شرح جزئیات در این جلسات داده نشود و به طور کلی از برنامه تدارکات اطلاع داشته باشیم مسائلی که در برنامه تدارکات بود تهیه پول برای خرید اسلحه و یا سایر لوازم بود و موضوع دیگر ایجاد شناسایی در مناطقی که باصطلاح فکر می شد زمینه طبیعی و اجتماعی بیشتری برای عملیات پارتیزانی دارند و در این مورد صحبت بیشتر از ناحیه مازندران و گیلان به علت وضع جنگلی آنجاها بود در اواخر سال 45 ازطرف کلانتری اظهار سردرگمی و ناامیدی شد و شاید در همین موقع بود که موضوع از بین بردن دو جلسه و ادغام آن مطرح شد که در این وقت عضویت شهرزاد که تا آن موقع برای افراد ناشناخته بود رسما به کمیته اطلاع داده شد البته دکتر شهرزاد قبل از عضویت در کمیته به علت روابط قبلی با کلانتری از همه کم کیف جلسات اطلاع داشت با عضویت رسمی دکتر شهرزاد در کمیته تا حدودی ناراحتی فکری کلانتری مرتفع شد و برای اینکه عملاً مطالعه شود که آیا در بین ایرانیان خارج از ایران چه امکاناتی وجود دارد.
چون کمیته ما به طور کلی از جریانات خارج از ایران همانقدر اطلاع داشت که یک فرد عادی می تواند داشته باشد حتی در اواخر رادیو پیک1 هم از طرف افراد گرفته و شنیده نمیشد به هر حال کلانتری برای حدود سه ماه به خارج رفت قرار بود که پس از این مدت بیاید و نظرات خودش را در مورد اوضاع خارج و دستجات و گروهها و انشعابات اخیر حزب توده (منظور قاسمی و فروتن)2 بیان کند به هر حال کلانتری در فروردین 46 به اروپا و مستقیما به لندن مسافرت کرد و آخرین خبری که از او دارم این است که مقیم لندن بوده و زندگی آرام و بی دغدغه را شروع کرده و فکر نمی کنم بجز زندگی خصوصی و مشغولیات خانوادگی و فردی تماس با کسی یا جایی گرفته باشد.
اظهار می کند طبق گزارشات قبلی کلانتری بنا بود افرادی که با آقای شهرزاد کار می کردند برنامه هایی اجراء کرده و نسبت به مناطق کوهستانی و جنگلی آشنایی حاصل کنند ولی بعدا شهرزاد گله می کرد که این افراد تن به کار نمی دهند و به فرمان من (کفایی) نمی روند و به هر حال با آنها نمی تواند کار کند.
این شکایت و نظراتی که دال بر خستگی کفایی (شهرزاد) بود موجب شد که به پیشنهاد سایرین من (جزنی) به جای او تماس بگیرم و ضمنا آشنایی هایی که با افراد غیر عضو در دورور [دوروبر] سازمان دارم بیک صورتی در بیاید که کفایی آن را اداره کند و من سه نفر قبل الذکر را به او معرفی کردم و او هم قرار تماس با کاردان را به من داد که در ملاقات دیدم که او مشعوف کلانتری نظری برادر کوچکتر منوچهر کلانتری نظری است و گفت با کریمی می تواند تماس بگیرد و خودش هم با شخصی به نام ناصر اصفهانی تماس دارد به این ترتیب کاردان (مشعوف کلانتری) واسطه بین من و دو نفر دیگر شد.
برای تشکیل جلسات کمیته احتیاج به محل داشتیم و تا آنوقت جلسات در خانه ظریفی یا سورکی تشکیل می شد قرار شد که مشعوف کلانتری خانه ای بگیرد که این کار انجام و در حدود بیمارستان پهلوی کوچه خودرو خانه ای گرفت و در این خانه تا وقتی در اجاره بود جلسات کمیته تشکیل می شد.
همانطور که نوشتم بنا بود تدارک کارهای پارتیزانی بشود و علاوه براینکه من به کاردان در مورد برنامه های منطقه شناسی او تاکید کردم از او توضیح خواستم روی هم رفته گفت که این موضع را جدی نگرفته است به هر حال قرار شد با دو نفر کریمی و ناصری برنامه هایی بروند و بعد که تدارک بیشتری از نظر فردی و مالی بشود اکیپ های بیشتر و مدتهای طولانی تری به برنامه بروند.
در این مورد شاید دو یا سه برنامه رفته باشد و گفت درصدد است طرحی تهیه کند تا منطقه را تقسیم کند وجوهی هم بابت خرید چند نقشه از سحاب از من گرفت که شاید در حدود دویست تومان باشد.
در یکی دو ماه قبل یک نفر به نام مستعار برومند قرار تماس او داده شد که گویا به نظر ایشان بدرد کار برای همان برنامه کوهنوردی می خورد.
پس از خانه حدود بیمارستان پهلوی مشعوف کلانتری خانه ای در خیابان عباس آباد کرایه کرد که عینا به همین منظور قبلی بکار می رفت یعنی محل تشکیل جلسات کمیته و احتمالاً محل ملاقات خود او با افرادش بوده است.
به هر حال من هم او را به طور انفرادی در همان خانه می دیدم و در غیاب او خودم به خانه می آمدم و سایر افراد کمیته بخانه می آمدند.
بهای اجاره این خانه در حدود چهارصد تومان بود خود مشعوف و افراد زیر دستش ماهیانه یک هزار ریال و پانصد ریال به عنوان حق عضویت می دادند و بقیه اجاره و هزینه های مربوطه را از من می گرفت که من به حساب حق عضویت خودم می گذاشتم مبالغی هم مشعوف به عنوان خرید وسائل کوهنوردی گرفت که شاید مبلغ آن بیش از هزار تومان می شود.
مبالغی هم برای تامین کسری وسائل منزل گرفت.
شاید سه ماه قبل از بازداشت بود که کفایی (شهرزاد) نظرات خاصی مبنی براینکه به نظر من (شهرزاد) ما (افراد کمیته و سایر زیردستان) اهل اینکار یعنی جنگ پارتیزانی نیستیم و بیخود خود را مشغول کرده ایم و نتیجه ای نخواهیم گرفت اظهار کرد و بالاخره از کار کناره گیری کرد و افرادش را به سعدآبادی (ظریفی) منتقل کرد و بعد هم در جلسات کمیته شرکت نکرد.
سورکی دنباله کار منوچهر کلانتری را گرفته بود و ظریفی بجز افراد شهرزاد که تحویل گرفته بود با دو یا سه نفر تماس فردی داشت که از دوستان خودش بود.
تا وقتی منوچهر کلانتری بود از کسی حق عضویت مشخص و وجوه مشخصی جمع آوری نمی شد و او خودش عهده دار مخارج بود و حتی موقع رفتن مبلغ پنج یا شش هزار تومان در اختیار من گذاشت و آن را از جیب خودش داده بود در هر جلسه که افراد کمیته می آمدند مبلغی می دادند که مقداری از آن صرف مخارج مربوط به کار من (خانه و سایر مخارج فوق الذکر مشعوف) می شد و فرد دیگری که مخارج داشت سورکی بود که اضافه وجوه را می گرفت و به جز آن مبلغ اولیه کلانتری مبلغی پیش من نبود من آن مبلغ را مدیون سازمان بودم تا در صورت لزوم بپردازم و لزومی پیش نیامده بود تا موضوع خرید اتومبیل پیش آمد.
3ـ درباره خرید اتومبیل می نویسد : کلانتری در موقع اقامت در تهران اتومبیلی برای افرادی که با آنها کار می کرد خریده بود و بعد این اتومبیل فروخته شد و مبلغی از آن خرج جاری شده بود و بقیه آن در حدود هشت هزار تومان به من جهت نگهداری داده شد که این اواخر دوباره در حدود ده هزار تومان به سورکی دادم که اتومبیل بخرند و مبلغی هم روی بقیه آن گذاشتم و به کاردان دادم که آنها هم اتومبیل بخرند و این موضوع مربوط به ده روز قبل از بازداشت است.
4ـ درباره وجود اسلحه چنین می گوید : در مورد اسلحه جمعا صحبت از شش قبضه اسلحه کمری بود یعنی در کمیته صحبت شده بود دو قبضه اسلحه را نمی دانم از چه موقع و توسط چه کسی تهیه شده بود و گویا در اختیار کلانتری بوده است زیرا سورکی می گفت که کلانتری قبل از رفتن خود به یکی از افراد گفته است که در فلان منطقه شاه آباد این دو قبضه اسلحه را چال کرده که مشعوف کلانتری ضمن مراجعه به کیومرث ایزدی محل اختفاء دو قبضه اسلحه را تعیین و آنها را پیدا ولی گفت که زنگ زده و خراب است.
این موضوع مربوط به حدود یک ماه یا شاید کمتر از دستگیری من می شود.
دو قبضه اسلحه دیگر صحبتش بود که گویا سورکی خودش خریده بوده است و زمان آن هم معلوم نیست و همانها بود که در اتومبیل موقع بازداشت فکر می کنم بدست آمد و قبلاً رویت نشده بود.
در طی سال 45 که تاریخ آن را بیاد ندارم ظریفی هم دو قبضه اسلحه تهیه کرده بود که یکی را این اواخر به من دادند که به کاردان (مشعوف کلانتری) دادم و گویا اسلحه کمری خفیف بود.
بنابراین نزد کاردان سه قبضه اسلحه کمری بود که دو تا از زیر خاک این اواخر در آورده بود و می گفت غیر قابل استفاده است و یکی هم اسلحه خفیف که از من گرفته بود و می خواست با آن تمرین تیراندازی کند.
در روز ملاقات با سورکی قرار بود که یکی از سلاحها را بدهد که طبق اظهارات مشعوف یکی از سلاحهای از زیر خاک در آمده از نوع براونینگ است با یکی از سلاحهای او مطابقت کند.
به هر حال این تدارکات انجام شد تا باصطلاح عده ای از افراد بتوانند آماده شوند تا در تدارک یک پول قابل توجه اقدام نمایند.
5ـ در مورد دستبرد به بانکها و موسسات مالی و اقتصادی چنین می نویسد: از وقتی کلانتری بود و شاید حتی قبل از آن بیشتر این فکر وجود داشت که برای تدارک پول باید بانک یا منبعی از این نوع مورد دستبرد قرار گیرد و این جزو تدارکات ابتدایی محسوب می شد زیرا بدون چنین پولی قادر به خرید اسلحه و جمع آوری افراد و بکار گماشتن آنها برای تدارک منطقه شناسی و غیره نبودند.
و به اصطلاح برای جمع کردن عده قابل توجهی که بتوانند در آینده طرح جنگهای پارتیزانی را پیاده کنند احتیاج به پول گزافی تصور می شد که خواهد بود.
6ـ در زمینه تهیه پول و نحوه این امر چنین می نویسد : طرحی را که کلانتری در پی آن بود و چند ماه گویا روی آن کار کرده بود مربوط به اتومبیلهای حامل پول بانک صادرات بود که پول جمع آوری می کند و پول پخش می کند.
اما پس از مدتی شاید با رفتن خود او این طرح دنبال نشد...
.
به هر حال آخرین طرحی که وجود داشت طرح سرقت بانک تعاونی و توزیع شعبه قصابخانه بود که طبق تحقیقات و تعقیباتی که شده بود در روزهای جمعه یک سرویس فوق العاده داشت برای کسب اطلاع بیشتر چند وقت این بانک زیر نظر گرفته شد و از این موضوع به جز افراد کمیته که به طور کلی از آن اطلاع داشتند افراد سورکی و مشعوف با کریمی و برومند اطلاع داشتند.
پس ده نفر از این موضوع اطلاع داشتند.
ا ین بانک طبق تحقیقاتی که گویا هرمزی کرده از تعقیب یک اتومبیل که پول قصابها را جمع می کرد بدست آمده بود و بنا بود اول آن ماشین زده شود ولی پس از آنکه سرویس شبانه بانک تعاونی و توزیع کشف شد افراد و سورکی چند نوبت روز به آنجا رفتند و باصطلاح دید زدند و نقشه تقریبی داخل بانک را تهیه کردند و در این اواخر برای تعیین تعداد افراد کارمند داخل بانک در سرویس شبانه به من و افراد من یعنی کاردان و دیگران وظایفی داده شد که من خودم یک بار شب به دیدن منطقه رفتم و بعد کاردان و کریمی و برومند در این کار فعالیت کردند و تعداد افراد را کمتر از 6 نفر تشخیص دادند.
در ملاقات من با سرمدی و سورکی نتیجه تحقیقات این افراد مطرح می شد.
برای انجام کار قرار شد دو اکیپ کار کند.
یکی به عنوان عمل کننده و یکی به عنوان محافظ قرار براین شد که اکیپ کاردان.
کریم و برومند و احتمالاً خود من به عنوان راننده اکیپ محافظ باشیم و سورکی و سه نفر افرادش اکیپ عمل کننده دو اتومبیل قرار شد خریداری شود یکی توسط اکیپ سورکی و یکی توسط اکیپ ما که قبلاً توضیح داده شد.
در آخرین جلسه با سورکی و سرمدی قرار شد که پس از دستبرد اتومبیل عمل کننده را برای از بین بردن رد آن در سد کرج بیاندازیم و من قبلاً بروم و محل انداختن این اتومبیل را در سد بازدید کنم.
برای فرار دو مسیر در نظر گرفته شد یکی مسیر شرقی و یکی مسیر غربی.
مسیر شرقی را من پیشنهاد کردم و محل ملاقات دو اکیپ در مسیر شرقی پشت کارخانه برق ژاله تعیین شد مسیر غربی را سرمدی پیشنهاد کرد و قرار شد که من برای تسلط به مسیر غربی آن را قبلاً بروم و محل ملاقات دو اکیپ در مسیر غربی خیابان آریامهر پشت جلالیه تعیین شد و قرار شد که حداکثر کوشش بشود که بدون سر و صدا و تلفات و ناراحتی سرقت انجام شود و از اسلحه برای ترساندن استفاده شود.
بعد که این طرح را با کاردان (مشعوف) مطرح کردم موضوع تلفن ها را متذکر شد و من هم یادداشت کردم که سیم تلفنهای بانک که طبق استخراج از دفتر تلفن دو شماره بود قطع شود همچنین قرار بود پس از ورود اکیپ عملیات به بانک دست کارمندان را از پشت ببندد و با مشعوف که صحبت کردیم قرار شد که برای جلوگیری از داد و فریاد بعدی آنها یا در حین عملیات یک دستمال در دهان هر کدام پس از بستن دست گذاشته شود.
موضوع تلفن ها.
گذاشتن دستمال همانطور که متذکر شدم بعد از جلسه سه نفری (سورکی.
جزنی.
سرمدی) بین من و مشعوف مطرح شد.
روی کاغذ کوچکی از من گرفته شد کلماتی که عبارت از مسیر غربی خیابان آریامهر بازدید شد.
کارخانه برق را در خیابان میرهادی موقع بحث با سورکی و سرمدی یادداشت کردم و کلمات سیم تلفن.
دستمال دهن را همان روز سه شنبه در خیابان گلشن روی کاغذ نوشتم این کلمات مربوط به همین برنامه دستبرد بانک است که با اظهارات فوق مطابقت دارد.
7ـ جزنی درباره ایجاد یک واحد درمانی به عبارت دیگر تهیه وسائل و لوازم و تامین نیازمندی عوامل در مواقعی که احتیاج به عمل جراحی و غیره داشتند چنین می نویسد: «از مدتها پیش بنا بود وسائل جراحی و داروی لازم برای عمل جراحی یا معالجات عمومی در خارج شهر (بیماریهای عفونی) تهیه شود.
به همین علت لیست یک مقدار ابزار جراحی و دارو از مدتها پیش تهیه شده بود شاید دکتر شهرزاد بیشتر در جریان تهیه لیست باشد.
این لیست موقع رفتن کلانتری به من داده شد و اخیرا که مورد دستبرد بانک مطرح شد افراد پیشنهاد کردند که وسایل لازم برای مداوا و جراحی خریداری شود.
به هر حال این صورتها را به مشعوف دادم ببرد قیمت بگیرد و او هم برده بود و همان روز سه شنبه پیش از بازداشت که او را در خانهاش آن را به من داد حدود هشت هزار تومان دارو و وسائل می شده است من توضیحاتی که او داده بود و سئوالاتی که داشت پشت یکی از سه کاغذ یادداشت کردم.
در مورد داروها همه چیز قابل تهیه و بی اشکال بود مگر مرفین که گویا برای عمل جراحی و بعد از آن لازم است و به هر حال در صورت داروها نوشته شده بود و دارو فروشها گفته بودند که نمی توانند آن را آزاد بفروشند و مشعوف هم به من گفت آن را پشت همان کاغذ صورت دارو و وسایل یادداشت کردم و بعد روی کاغذ کوچک که در واقع مسائلی را که باید انجام بدهم و برای اینکه فراموش نکنم یا باید تذکر بدهم به افراد روی آن نوشته بودم این کلمه مرفین را هم اضافه کرده و قصدم این بود از آشنایانی که در این کار یعنی داروخانه و دارو فروشی داشتند استفاده کنم که امکان من یکی دکتر شهرزاد بود که داروخانه داشت و یا برای تهیه مرفین به باجناق خود که داروخانه دارد.
8ـ در مورد ارتباط سایر افراد با اعضاء کمیته عینا چنین می نویسد: در مورد افرادی که با سایر افراد کمیته تماس داشتند و من معرفی کرده باشم در حدود اواسط امسال (1346) یا زودتر موقعی که شهرزاد (کفائی) کاردان را به من منتقل کرد من هم سه نفر از افرادی را که در طی جریانات دانشگاه می شناختم و با آنها آشنا بودم و باصطلاح به صورت سمپاتیزان با آنها رابطه غیر رسمی داشتم پس از بحث بیشتری هر کدام را جدا از دیگری به شهرزاد معرفی کردم که با آنها تماس بگیرد و اولین تماس آنها در سازمان ما همان تماس بود که با شهرزاد (کفایی) گرفته اند.
این سه نفر عبارت بودند از آقای مجید احسن.
فرخ نگهدار و قاسم رشیدی1.
این افراد مطابق صحبتهای من با یک سازمان سیاسی مخفی با تمایلات مارکسیستی تماس می گرفتند و نسبت به برنامه های آینده و فعالیتهای تدارکاتی سازمان اطلاعی ندارند.
نامبرده در مورد ارتباط سایر افراد با اعضاء اصلی کمیته و عناصری که با این عده در ارتباط و تماس بوده اند توضیحات مفصلی در اختیار گذارده و ضمن معرفی و اسامی مستعار و حقیقی حدود مسئولیت و وظایف آنان را تشریح و همچنین خانه های امن را که برای تشکیل جلسات اعضاء کمیته اصلی و سایر مسائل مربوط به کارهای پارتیزانی در اختیار داشتند با شرح جزئیات در اوراق بازجویی بیان نموده است.
9ـ بیژن جزنی درباره عقاید و افکار کمیته چنین بیان می کند: به طور دقیق تر اگر بخواهیم تعریف وضع فکری و سیاسی این سازمان را بکنیم این افراد به طور کلی تمایل مارکسیستی داشتند و بعضی تمایل چینی داشتند مثل سورکی و زاهدی.
کلانتری و تا حدود کمتری دکتر شهرزاد ولی من و ظریفی تمایل چینی یا شوروی نداشتیم و کوشش می کردیم در بحث هایی که می شد تمایل چینی را تخفیف بدهیم.
به هر حال تصمیم گرفته شد که این بحث ها دنبال نشود تا تشتت و اختلاف پیش نیاید.
از نظر راه حل های سیاسی معتقد به راه حل غیر مسالمت آمیز در شرایط ایران بوده و در عین حال استفاده از راههای مسالمت آمیز را در جنب راه غیر مسالمت آمیز انکار نمی کردند.
از نقطه نظر غیر توده ای یا مخالفت با راه و روش و کار کمیته مرکزی حزب توده کلاً مشترک بوده اند ولو آنکه در نحوه ابراز عقاید و احساسات درجات مختلفی داشته باشند.
اصولاً بحثی در این مورد درگیر نمی شد.
هدفهای عملی تری را افراد در مقابل خود می دیدند و این هدفها به ایجاد حکومت مستقل ملی از همه عناصر بود.
به همین جهت همکاری من با سازمان دانشجویان که به تصمیم و نظر خود در سالهای قبل شروع شده بود بدون مخالفت افراد ادامه پیدا کرد.
نامبرده به منظور اثبات نظریه و عقاید و افکار کمیته و چگونگی گرایش و انتخاب این افراد در زمینه فعالیتهای منظور به راه و روش غیر مسالمت آمیز «یعنی قهرآمیز» ضمن شرح مبسوط و مفصل با تجزیه و تحلیل و بررسی از اوضاع سیاسی ایران چنین نتیجه گرفته است : «...
همانطوری که قبلاً توضیح دادم علت جمع شدن افراد دور هم چه در سال 42 و چه در سال 45 این موضوع بود که فعالیت سیاسی به صورت علنی یا نیمه علنی غیرممکن است و باصطلاح هیچ امکانی برای این قبیل فعالیتها از طرف دولت و دستگاههای مربوطه آن باقی گذاشته نشده است پس چگونه می توان فعالیت و مبارزه را ادامه داد؟ یک راه می ماند و آن ایجاد یک سازمان صد در صد مخفی است که می تواند حیات خود را حفظ کند و به همین جهت در سازمان مورد بحث تمهیداتی برای مخفی ماندن کامل روابط و فعالیتها انجام گردید.
مثل عدم شناسایی افراد و یا شناسایی حداقل لازم و وضع اسامی مستعار و عدم مراجعه به خانه های یکدیگر و غیره.
اما پس از ایجاد روابط چه راه و روشی را برای مبارزه باید پیش گرفت؟ و اصولاً هدف این مبارزه کدامست؟ در همان بحث های ابتدایی همه موافق بودند که هدف و یا شعارهای مبارزه ما مسائل جنبش ملی است یعنی قائل به طرح شعارهای ایدئولوژیک نبودند و مبارزه را تا مرحله رسیدن به حاکمیت در کادر مبارزه در راه آزادی و مبارزه در راه قطع کامل نفوذ سیاسی.
اقتصادی و نظامی استعمار (ضد استعمار) می شناختند.
اما اینکه این مبارزه به چه طریقی باید انجام گیرد؟ ضمن اینکه کمیته منکر استفاده از تمام روش ها و امکانات نبود یعنی از سطحی ترین امکانات گرفته تا فعالیتهای سیاسی علنی و نیمه علنی را تایید می کرد اساسا قائل بود که پیروزی در شرایط ایران از راه قهرآمیز میسر است.
در مورد انتخاب راه قهرآمیز همانطور که توضیح دادم این انتخاب به این معنی بود که ضمن تایید وسائل و طرق مختلف آنچه موجب پیروزی خواهد شد نهایتا و اساسا در جامعه ما نیروی قهریه است.
رسیدن به این نتیجه برای من و شاید برای سایرین ناشی از استنتاج از فعالیتهای گذشته ای بود که در ایران انجام شده بود که مختصرا توضیح داده شد.

توضیحات سند:

1ـ دو سطر ابتدایی سند مربوط به موضوع مورد بحث نمی باشد ولی به لحاظ فقط شکل اصلی سند و رعایت امانتداری عین سند تایپ شده است.
1ـ منوچهر کلانتری نظری، فرزند جعفر، در سال 1314 در تهران متولد شد.
وی از سالهای قبل از 1332 از اعضا و فعالین سازمان جوانان حزب توده و پس از 28 مرداد به نفع جبهه ملی فعالیت داشته است.
در سال 1345 یکی از شرکاء تبلی فیلم به همراه بیژن جزنی بوده است.
در جریان کشف گروههای کمونیستی در سال 1346 با نام مستعار ابهری از گردانندگان گروه در خارج کشور بوده که برای اقامت در انگلستان با یک خانم استرالیایی بطور مصلحتی ازدواج کرده است.
پس از کشته شدن جزنی، مشعوف کلانتری و سودابه جزنی از کشور خارج و نزد وی فعالیت داشته اند.
وی فارغ التحصیل حقوق از انگلستان و از اعضای فعال کنفدراسیون دانشجویان و در ارتباط با عناصر حزب توده و عناصر جبهه ملی بوده است.
در سال 1354 در تظاهرات اکراد مقیم لندن مقابل سفارت عراق تجمع و به طرف سفارت ایران و آمریکا حرکت و نسبت به سرکوب اکراد توسط رژیم شاه اعتراض داشته اند.
نامبرده در سال 1371 متقاضی ادامه فعالیت در زمینه وکالت دادگستری بوده است.
ـ اسناد ساواک، پرونده های انفرادی 1ـ امیرهوشنگ کشاورز صدر فرزند سید محمدعلی در سال 1311 در تهران متولد شد.
وی از سال 1334 توسط پدرش که عضو جبهه ملی بوده فعالیت خود را آغاز نموده و در زمان دانشجویی تا سال 1341 چندین بار به اتهام شرکت در تظاهرات دانشجوئی، پخش اعلامیه و نشریه جوانان سوسیالیست، دستگیر و هر بار به دلیل فقد مدرک کافی آزاد شده است.
در سال 1345 توسط ساواک احضار و متعهد شده که در هیچ گروه و دسته سیاسی فعالیت نکند.
در سال 1347 با وساطت دکتر معظمی و شریف امامی به عنوان کارمند کتابخانه مجلس سنا استخدام و در سال 1351 در مؤسسه تحقیقاتی روستایی وابسته به بنیاد فرح دیبا کار می کرده است.
نامبرده از سال 1356 مجددا فعالیت خود را آغاز و به منزل دکتر شاپور بختیار و داریوش فروهر تردد و در جلسات شرکت داشته است.
ـ اسناد ساواک، پرونده های انفرادی 1ـ این رادیو ارگان روزانه حزب توده بود و از سال 1339 تا پائیز 1355 فعالیت داشت.
مرکز آن در بلغارستان (صوفیه) بود و از ایستگاه رادیوی این کشور پخش می شد.
مدتی مسئول رادیو حمید صفری بود.
سپس فرج اله میزانی (با نام مستعار جواد جوانشیر) از پلنوم 12 مسئول آن گردید.
اعضاء تحریریه و گویندگان رادیو پیک عبارت بودند از: سرهنگ ناظمی (نام مستعار امیر نیک آئین) بهرام دانش - رحیم نامور - محمد پور هرمزان - ملکه محمدی - کاظم ندیم و افراد دیگری که بطور متناوب در اداره رادیو فوق شرکت داشتند.
(سیاست و سازمان حزب توده ص 204) 2ـ دکتر غلامحسین فروتن در اسفند 1290 شمسی بدنیا آمد.
در دارالفنون تحصیل کرد و در 1306 ش برای ادامه تحصیل با بورس دولتی به فرانسه اعزام شد.
در 1316 ش دوره دکترای خود را در 26 سالگی با بالاترین رتبه در بیوشیمی به پایان رساند.
پس از اتمام تحصیلات به وی پیشنهاد اقامت و کار تحقیقی در فرانسه شد اما او نپذیرفت و در تابستان 1316 به ایران بازگشت و پس از خدمت وظیفه سربازی در 1319 به تدریس در دانشگاه تهران پرداخت.
فروتن در 1322 به عضویت حزب توده درآمد و به موازات تدریس در دانشگاه و مدارس رازی و مدرسه فرانسوی در ایران، مسئول در حوزه حزبی و در دو کمیسیون تفتیش و تبلیغات ایالت تهران عضویت داشت در کنگره اول (1323) به نمایندگی از اردبیل حضور داشت.
در 1325 پس از شکست غائله دمکرات آذربایجان به عضویت هیأت اجرائیه موقت حزب توده درآمد.
نامبرده مسئولیت برگزاری کنگره دوم حزب در اردی بهشت 1327 را عهده دار بود که در شرایط نیمه مخفی برگزار شد.
دومین کنگره وی به عضویت کمیته مرکزی و هیات اجرائیه درآمد.
بعد از 15 بهمن 1327 مخفی شد و در 1328 از سوی دادگاه نظامی غیابا به ده سال زندان محکوم گردید وی با دکتر بهرامی و سه تن دیگر از اعضاء کمیته مرکز (شرمینی قریشی و متقی) کمیته رهبری حزب توده در ایران را تشکیل دادند.
فروتن در عین عضویت در این کمیته، مسئول تهیه و اجرای طرح فرار رهبران حزب توده از زندان بود.
فروتن در سال 1344 به کمک سازمان انقلابی توده به آلمان غربی گریخت.
فروتن پس از ورود به غرب به عضویت سازمان انقلابی درآمد اما او به علت مشی کاستروئیستی آن و نیز نفوذ عوامل حزب توده در رهبری این سازمان دیری نپائید و در اواخر 1345 فروتن، قاسمی و سغائی را از سازمان انقلابی اخراج کردند.
در 1346 فروتن به همراه قاسمی فرانسه را به قصد مونیخ ترک و از ژانویه 1968 در این شهر اقامت کرد.
در آلمان فروتن و قاسمی به همت چند تن از اعضای توفان، سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان را بنا نهادند.
با مرگ قاسمی در 1353 و ریشه اختلافات بجا مانده باعث شد تا در سال 1356 سازمان توفان دستخوش انشعاب شد.
عده ای به دنبال ایجاد حزب کارگران و دهقانان ایران که بعدا به «حزب کار» تغییر نام یافت رفتند و بخشی دیگر بعدها «سازمان کارگران مبارز ایران» را تشکیل دادند.
از 1353 تا انشعاب در سازمان توفان دکتر فروتن مسئول انتشار توفان ارگان این سازمان بود تا این که در 1364 به بیماری سرطان مبتلا شد، سه بار تحت عمل جراحی قرار گرفت که به علت کهولت (78) سالگی و ابتلا به بیماری ذات الریه در 17 /5 /1377 درگذشت بنا به وصیت وی پیکرش را سوزاندند و در 17 /6 /1377 خاکسترش را به دریا سپردند.
برگرفته از یادنامه دکتر غلامحسین فروتن در نشریه راه آینده شماره ویژه نامه شهریور 1377 1ـ قاسم رشیدی فرزند سرهنگ رشیدی، یکی از افسران عضو سازمان نظامی حزب توده و دانشجوی رشته مهندسی، از فعالین حزب توده و یکی از پایه گذاران تشکیلات گراتس، اداره کننده دو حوزه حزبی و عضو اصلی کمیته شهری.
(سند ساواک)

منبع:

کتاب چپ در ایران - چریک‌های فدایی خلق به روایت اسناد ساواک صفحه 123



















صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.