تاریخ سند: 21 مرداد 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0700 شنبه 21/5/37 تا ساعت 0700 یکشنبه 22/5/37
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0700 شنبه 21 /5 /37 تا ساعت 0700 یکشنبه 22 /5 /37
شخصی از قم با محمدعلی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، گفت: حاجی آقا وقتی به آقا تلفن میکرد، من هم آنجا بودم. 0521
محمدعلی: فهمیدی که حاجی آقا چی گفت؟
ناشناس: تا اندازهای.
محمدعلی: آقا درست میگه، با تعطیل کردن یزد که کار درست نمیشه، باید یک دستور تعطیل عمومی صادر شود. از نجف چه خبر؟
ناشناس: فعلاً که هیچی، منتظرند که اخبار به دستشان برسد تا یک فکر و طرح نویی اجرا شود. از این چیزها گذشته است و گویا برای نوزدهم و بیستم اینها تهران هم حکومت نظامی شود.
محمدعلی: آقا از اینجا هرچه سعی میکند، نجف را نمیتواند بگیرد؛ شما اگر تماس گرفتید به احمد بگویید یک تلفنی اینجا بزند، آقا میخواهد با ایشان صحبت کند.1 سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی از اصفهان تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، گفت: نامهای که شما برای [سیدحسین]خادمی فرستاده بودید، رسید و سفارشات شما هم به ایشان گفته شد. مسئلهای که الان خیلی در مخاطره است، فرمانداری اینجا یا مرکزی بالاتر از فرمانداری، به ایشان فشار آوردهاند که شما باید یک کاغذی بنویسید که مغازهها را باز کنند و اگر یک کاغذی از ایشان گرفته شود و به مردم نشان بدهند و مردم باز نکنند، حکومت نظامی با لایحهای که اعلام کرده است بر مردم اجرا میشود و مردم را به دادگاههای نظامی میفرستند، شما و ما حتی به چند نفر سفارش کردیم که به ایشان بگویند که این کار را نکنند و اگر این نوشته شود، خون مردم پایمال میشود و خیلی مردم کشته شدهاند و دیشب مخفیانه مردم را بردند دفن کردهاند. شما لطف بفرمایید یک جوری به ایشان فشار بیاورید و تذکر بدهید.
صدوقی: والله به خدا من نمیدانم ایشان چطوری هستن، من دیروز هرچه در نامه باید بنویسم، نوشتم و هر قیدی باید بکنم کردهام.
ناشناس: از ظهر که آمدن به من گفتن که عدهای بازاریها را دیدهاند که بروند از ایشان یک چنین نامهای بگیرند و من گفتهام که هرکس برود پیش ایشان و چنین نامهای بگیرد، شریک جرم است.
صدوقی: من تلفن میکنم، میگویند آقا پهلوی تلفن نیست و یا تلفن قطع میشود. مردم باید بگویند که تماس ما با قم است و ما تابع قم هستیم.
ناشناس: به هر صورت، هر کاری که امکان دارد شما انجام بدهید.
صدوقی: چشم. سپس خداحافظی کرد.(شخص نامبرده، گویا شخصی به نام عمادی است که اکثراً از قم با سوژه در تماس است.)
*****
سوژه با خادمی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی و گفتن تسلیت، پرسید: تازه چه خبر؟
خادمی: آنجا چه خبر؟
صدوقی: نه، اینجا که هنوز خبری نشده است، من امروز تلفن کردم به آقای شریعتمداری و ایشان گفتن که جمعی هم از تهران آمدهاند و داریم مشورت میکنیم؛ نظر شما چیه؟ من به آقای شریعتمداری گفتم نظر من این است که اعلام تعطیل عمومی کنید. ایشان گفتن ممکن است حرف ما را گوش نکنند. من گفتم که شما هر امری بفرمایید ما که گوش میکنیم، حتی اگر ده روز باشد؛ تا نتیجه بگیریم، حالا بعد از این قضایا، جنابعالی را در فشار نگذاشتند که مثلاً چیزی بنویسد که پخش کنند که مردم مغازهها را باز کنند.
خادمی: خیر، امروز هم تعطیل بوده است.
صدوقی: یک کسی به من خبر داد که به جنابعالی فشار آوردهاند که بنویسید که بازاریها در را باز کنند.
خادمی: خیر.
صدوقی: اگر خدای نکرده سراغ شما آمدند، باید جواب منفی بدهید؛ چون خون مردم پایمال میشود و به علاوه بازاریها هم ناراحت میشوند و اگر آمدند به سراغتان، حواله بدهید به قم.
سپس خادمی حال خانواده سوژه را پرسید و در ضمن گفت: سالها آرزو میکرد که نمیرم، ببینم که آقازاده شما چطور از آب درمیآید.
صدوقی: انشاءالله که یکی از مخلصان و مریدان شما است.
خادمی: نه، دیدم که خیلی خوب شده و خوب درآمده است. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام حاجی عباس پسران تماس گرفت و گفت: من سه و چهار جا تلفن زدم، هیچ کدام نبودند. حالا شماره حاجی محمدعلی جواهری را پیدا کردم و بهش تلفن میزنم و حاجی یدالله برادرم هم تهران هست، منزل دکتر شادمان، آنجا هم تلفن کردم نبودند. حالا باز تماس میگیرم و نتیجه را میگویم.
*****
حاجی عباس تماس گرفت، جواب داده شد: منزل نیستن و همین الان رفتن مسجد.
حاجی عباس: به حاجی آقا بگویید که من با تهران تماس گرفتم و گفتن که امروز بازار رسمی بوده است، ولی فردا را نمیدانم. خلاصه به ایشان بگویید که امروز بازار تعطیل نبوده است و شماره من هم 24636 است، به بنده تلفن کنند و شب من میتوانم با همه آنها در تهران تماس بگیرم. سپس خداحافظی کرد.
*****
از منزل سوژه به شماره 22304 آقای قادریان تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، رجبعلی(مستخدم) به نامبرده گفت: حاجی آقا میخواهد با عراق، نجف صحبت کند، اگر بشود و شماره اش در خارج 333714- 33 و شماره اولش 00964.
قادریان: رزرو میکنیم، بعد زنگ میزنیم. به حاجی آقا خیلی سلام برسانید.
*****
حاجی عباس پسران تماس گرفت و گفت: به آقای بهارستان تلفن کردم و گفتند که عصری بازار تق و لق بوده است، ولی فردا معلوم نیست. من خدمت شما عرض کردم که شما نگویید که یادتان رفته است و باز اگر خبری بود، خدمتتان عرض میکنم.
*****
از کاریر، آقای قادریان تماس گرفت و گفت: شماره عراق را به تهران دادیم و خیلی التماس و سفارش کردم؛ انشاءالله امشب میدهد، در ضمن امری دیگر باشد. خداحافظی کرد.
*****
همان جوان یزدی دوباره از شیراز تماس گرفت و گفت: من اعلامیه را دیشب خواندم و برایتان فرستادم.
صدوقی: هنوز نرسیده است.
جوان: بازار امروز تعطیل بود و میخواهند نماز را هم تعطیل کنند، نظر شما چیست؟
صدوقی: تعطیل نکنند بهتر است و مجلس داشته باشند و صحبت بشه بعد از نماز، بهتر است و من هم میخواهم اعلامیهای بدهم انشاءالله.2
جوان: ما یک مقدار از این حوادث و جریانات عکس تهیه کردم که تا فردا و پس فردا میرسد و تعداد کشتهها از طریق اورژانس که گزارش آن را به آقای مصباح دادهاند، 39 نفر است و 11 نفر هم در سردخانه هستن و جمعاً 50 نفر کشته شدهاند، ولی تعداد زخمیها خیلی زیاد است.
صدوقی: خون چی؟ به آنها میرسه؟
جوان: تقریباً، ولی نمیگذارند آنطوری که باید و شاید برسانیم.
صدوقی: بله، نمیگذارند، میگویند همینطور باشند تا بمیرند.
جوان: در حدود 150 نفر زخمی هم در منازل هستن و ما هم سعی کردیم یک عده از بچههایی را که وارد هستن، برویم منزل آنها تا معالجه کنند زخمیها را. رادیو لندن گفته است تعداد مقتولین شیراز 13 نفر بوده است.
صدوقی: ولی شیراز از جهتی بدتر بوده است، ولی در اصفهان3 از یک جهت خیلی خوب بوده است که کلی تمام کانونهای فساد و ضد اسلامی را از بین بردهاند، ولی در شیراز فقط دوچرخه و ماشین را آتش زدهاند.
جوان: اینها را هم خود مأمورین آتش زدهاند.
صدوقی: میدانم.
جوان: پس به آقای محلاتی بگوییم که نماز را تعطیل نکنند؟
صدوقی: بله، بگویید که نماز و صحبت و مجلس برقرار باشه. سپس خداحافظی کردند.
*****
حاجی عباس پسران تماس گرفت و گفت: من با آقای بخشنده تماس گرفتم و گفت عصر در مسجد آذربایجانیها4 آقایی بالای منبر بود و صحبت کرد و تظاهراتی شد و پلیس مداخله کرد و مردم هم از ترس مغازههاشون را بستهاند، ولی از فردا خبری ندارند و آقای بهارستان هم همینطور گفته است و از فردا هم خبری ندارد.
صدوقی: پس اینها اساس نبوده است.
حاجی عباس: امری اگر باشد در نوکری حاضرم و من بیکار هستم.
توضیحات سند:
ـ
1. ماه مبارک رمضان روز پانزدهم مردادماه آغاز شد و جلسات سخنرانی شبهای آیتالله صدوقی در مسجد حظیره، به ظهرها تغییر یافت.
ایشان که به وسیله ارتباطاتی که داشت از جریان انقلاب اسلامی در سراسر کشور آگاهی مییافت، در روز بیستم مرداد که مصادف با روز پنجم ماه مبارک بود، در سخنرانی خود، ضمن صحبت پیرامون حکومتهای چنگیز و بنی امیه و فرعون و ربط دادن آن به حکومت پهلوی، گفت: «ای مردم! این حکومتهای فعلی که دستور از خارجی میگیرد، همه چیزتان را از شما گرفته و میگیرد. دین تان را، حجابتان را، تجارتتان را، کشاورزی تان را، علمای دینی تان را، اخلاقتان را، حتی تاریخ اسلامی را با تاریخ زرتشتی جایگزین کرده ... نمیدانید این دستگاه چقدر ظلم در حق شما کرده، آن حوادثی که اخیراً در یزد رخ داد، شهربانی 15 روز قبل مأمورینش را برای کشتن شما تعلیم میداد وگرنه برادر که روی برادر اسلحه نمیکشد. حتی زخمیها را که به بیمارستان بردند، دستور آمد آمپول و قرص و شربت به آنها ندهند و مواظبت نکنند تا بمیرند. ببینید چقدر ظالم هستند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 4. سند شماره: 3931 /26 ﻫ - 25 /5 /37
2. بعد از نماز ظهر و عصر روز 25 /5 /1357، در مسجد حظیره اعلامیهای به امضای آیات عظام: صدوقی،(ره)، خاتمی(ره)، اعرافی(ره)، سیدجواد مدرسی، سید حسن صدرالسادتی پخش شد که در آن، آمده بود: «... فاجعۀ اسفناک و کشتار بیرحمانۀ مردم با ایمان اصفهان، شیراز و فاجعۀ خونین ماه مبارکش، آتش زدن مسجد نو و شبستانش، فرشها و محرابش، کشتار بالغ بر 50 نفر از روزه دارانش، زخمی نمودن تعدادی بیشمار از مردمانش، و مانع شدن دستگاه جبار از رساندن خون و دارو به مجروحینش، فاجعۀ اسفناک و کشتار بیرحمانۀ مردم با ایمان اصفهان و سایر شهرستانها و بخشها و سایر جنایاتی که در این ایام شده، باز هم بر قلبهای سیاه تاریخچۀ رژیم طاغوتی افزود ... دامنۀ انقلاب تا قصبات هم کشیده شده است، هرچند رژیم غیرقانونی ایران با به مسلسل بستن مردم بیگناه، وحشیگری خود را عیان تر میکند، ملت غیور و بیدارشده ایران در مبارزاتی که برای احیاء آئین عظیم اسلام است از پای نخواهند نشست... » همان . ج 4. بخش ضمائم
3. در این ایام، دستگیری آیتالله طاهری در اصفهان و اعتراضات مردمی در آن شهر، یکی از دغدغههای آیتالله صدوقی بود. به همین دلیل بود که همزمان با جنایات رژیم پهلوی در شهرهای مختلف، و همچنین در اعتراض به دستگیری آیتالله طاهری(ره)، تلگرافی را به تاریخ « 27 شعبان 1398. 11 /5 /1357 » خطاب به آیات ثلاث قم ارسال نمود که در بخشی از آن آمده است: «... ریختن گارد مسلح نیمه شب در منزل سید بزرگوار و عالم فداکار حجتالاسلام حاج سید جلال الدین طاهری در اصفهان که تازه از سفر پر رنج تبعید بازگشته بودند با کمال توحش و بی رحمی با توهینات بی حد با سر و پای برهنه مانند جد بزرگوارش حضرت امیرالمؤمنین(ع) کشیده و بردهاند و معلوم نیست در کجا و با چه شرایطی به سر میبرند، کاسۀ صبر مسلمانان خاصه اهالی محترم و غیور اصفهان لبریز، تعطیل عمومی در سراسر اصفهان نموده... » همان . ج 4. بخش ضمائم
4. ساواک در گزارش وقایع این روز، درباره مسجد آذربایجانیها نوشته است: « بعد از نماز ظهر به علت ازدحام جمعیت در داخل مسجد از ورود افراد به داخل مسجد توسط مأمورین جلوگیری که تعدادی حدود یکهزار نفر پشت در مسجد اجتماع و بر له خمینی شعار میدادند و با دخالت پلیس متفرق و از مسیر سبزه میدان، پاچنار مجبور به خروج از بازار شدند. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب نهم . ص 2
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 196