تاریخ سند: 23 مهر 1342
متن سند:
ورقه بازجوئی: از سرپاسبان دوم غلامرضا سپهر ابراهیم زاده* فرزند فضل اله
نام بازجو: ستوان یکم تیموری
س ـ خود را معرفی کنید.
ج ـ اسم غلامرضا شهرت سپهر ابراهیم زاده پدرم فضل اله شغل
سرپاسبان 2 مامور بازرسی و مبارزه با مواد مخدر بخش عیال و اولاد دارم سواد دارم.
س ـ روز گذشته از ساعت 8 صبح الی ساعت 24 از طرف کلانتری بخش 6 بشما
چه مأموریتی داده شد.
ج ـ من از ساعت 6 صبح الی 18 مامور مبارزه با مواد مخدر با سروان
پیرو سجاد بودم و از ساعت 18
باتفاق ریاست محترم کلانتری و
سر کار سروان پیرو سجاد و
سرپاسبان سوم حسن نجفی مقدم
و پاسبان شماره 3 و 245 مامور
شدیم که در مسجد فیل انتظامات
بر قرار نمائیم و پس از ختم
روضه های هاشمی نژاد و فصیحی
روضه خوانان را که شهربانی
خواسته بودند بشهربانی ببرند من
و پاسبان شماره 3 آقای فصیحی را
در ساعت 30 /7 بعد از ظهر
تحویل شهربانی دادم مجددا که
برگشتم جلو مسجد فیل پس از
پایان روضه خوانی سر کار سرگرد
قاسمی ریاست کلانتری و آقای
شمس آراء رئیس اطلاعات شهربانی که میخواستند آقای هاشمی نژاد را با ماشین ببرند دو نفر قبلاً
زیر ماشین خوابیدند یکنفر را من رد کردم و یکنفر دیگر را سر پاسبان نجفی بکنار زد و عده دیگر
یک بشکه جلو ماشین رئیس کلانتری انداختند چون بشکه رد کردیم ماشین رفت مردم با سنگ و
چوب بمن و رئیس کلانتری و سایر مأمورین با چوب سنگ حمله کردند که یک چوب بسر
من زدند و یک سنگ به ابروی سمت راست من زدند که آثارش پیداست.
س ـ حاضر هستید پزشک قانونی بروید ج ـ بله میروم س ـ مرتکبین را می شناسید
ج ـ اگر ببینم میشناسم.
س ـ اظهارات خود را چگونه گواهی مینمائید ج ـ امضاء میکنم.
توضیحات سند:
* وی در گزارشی از واقعه
مسجد فیل چنین یاد کرده است:
بفرموده مامور شدم
اینجانب سرپاسبان دوم
غلامرضا سپهر ابراهیم زاده
جهت دستگیری آقای فصیحی و
آقای هاشمی نژاد که در مسجد
فیل بنام روضه وعظ مینمود و
مردم را تحریک بر علیه دولت
قیام کنند در موقعیکه روضه
تمام شد و آقای هاشمی نژاد
سوار فولوکس [فولکس] سر
کار سرگرد قاسمی شدند مردم
اجتماع نموده و مشغول سنگ
زدن بماشین و مردم مامورین را
با سنگ و چوب از اطراف
ماشین دور کردند فدوی برای
اینکه مردم متفرق شوند و
بمامورین سنگ و چوب نزنند
مجبور شدم دو تیر والتر بهوا
تیراندازی نمایم که یکنفر با
ضربه ای چوب بکمرم و
ضربه ای دیگر به ابروی سمت
راست وارد که آثارش هویدا
میباشد مردم موقعیکه دیدند
آقای هاشمی را بردند رو
بکلانتری هجوم آورده مامورین
فرار نموده رو بکلانتری آمدند
و بنده تفنگ برنو گرفته و تعداد
ده 10 تیر فشنگ برنو بهوا
تیراندازی شد.
مراتب جهت اطلاع عرض شد.
22 /7 /42
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد به روایت اسناد ساواک صفحه 40