صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

نگرش نمادین به‌آیات قرآن

نگرش نمادین به‌آیات قرآن


متن سند:

نگرش نمادین به‌آیات قرآن
نگرش نمادین به ‌آیات قرآنی یا همان تفسیر نمادین و علمی، از مبانی فکری جریان‌های التقاطی، انحرافی و نیز روشنفکران غربزده به شمار می‌رود.‌ این‌گونه تفسیر و تحلیل از‌آیات، حاصل نگرش تعقلی و حذف مفاهیم غیبی‌ و الهی در معادلات اجتماعی و عدم اعتقاد به ماورای ماده است.
پیشتر به علل و عوامل فکری نگاه مهدی‌ هاشمی به‌آیات قرآن‌ اشاره شد و در‌ این فصل پای سخنان صریح وی درباره نگرش خاصش به مفاهیم قرآنی و روایی خواهیم نشست. هنگامی که در خصوص مفاهیمی چون توبه، رضا، جن، توکل، صبر و... سخن به میان می‌آورد، به نگرش سمبلیکی و نمادین او به‌ این مفاهیم پی‌خواهیم برد.‌ این قسمت برای‌آشنایی هر چه بیشتر با نگاه مهدی‌ هاشمی درباره «شهادت» به یکی از کتاب‌های وی‌اشاره می‌کنیم. او حتی با زیرکی خاص خود هم نتوانسته است نگرش نمادینش را به‌آیات قرآن، دور نگه دارد. در کتاب «شهادت» صفحه ۱۱ و ۱۲ می‌خوانیم:
«۵- رابطه پیروزی:‌ آیه ۱۱۱ سوره توبه «ان الله ‌اشتری من المؤمنین انفسهم وأموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل‌الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوریه و الانجیل والقرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم» با التفات به کلمه جنت که در اصطلاحات مسامحه‌آمیز ترجمه قرآن فقط به باغ و بهشت تعبیر شده بیانگر ارتباط پیروزی در جهاد و شهادت است. جنت همان پیروزی ‌ایده‌آل توحید بوده و در بسیاری از‌آیات قرآن، مرحله پیروزی بشر را در آخرین صحنه‌های مبارزه توحیدی به جنات تجری من تحتها الأنهار بیان نموده است. انحصار کلمه جنت به غایات اخروی دور از انصاف می‌باشد و بد نیست‌ آیه زیر را در‌ این رابطه مورد، فراتر قرار دهیم.
«فمن کفر بعد ذلک عنکم فقد ضل سواء السبیل»‌آیه ۱۲ سوره مائده. ترجمه: هر کس پس از دخول در جنت روش کفر و تمرد پیش بگیرد از راه راست منحرف گشته است. بدیهی است ترسیم خالقی پس از دخول جنت تنها در صورتی امکان پذیر است که جنت را سمبل پیروزی جهانی در همین دنیا بدانیم.»
با نگاهی به سخنرانی‌های مهدی‌ هاشمی چه قبل و چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌توان نگاه نمادین او را به برخی مفاهیم بازشناخت، نگرشی که وی و همفکرانش حتی‌الامکان از بروز در بین عامه مردم جلوگیری می‌کردند. مهدی ‌هاشمی، در یکی از سخنرانی‌های خود پیش از انقلاب اسلامی، شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، تحت عنوان «فرازهایی از سوره قدر» روح امیر مؤمنان(ع) را انگیزه فکری امیر مؤمنان(ع) و زنده بودن او را زنده بودن انگیزه‌های فکری وی ذکر می‌کند:
«ضربتی که ابن ملجم بر فرق علی(ع) زد کاری که توانست بکند‌این بود که جسم على را مضروب ساخت اما روحش سالم است. روح علی(ع) همان انگیزه‌های فکری علی(ع) است، همان مکتب روحی علی(ع) است. پس در حقیقت در‌ این لحظاتی که ما نشستیم ‌اینجا در قرن چهاردهم هجری علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) هم زنده است.»
مطالعه مقالات مهدی‌ هاشمی مشخص می‌کند که وی در تفسیر علمی و عقلی ‌آیات و مفاهیم قرآنی، جاپای سایر گروه‌ها و روشنفکران غربزده گذاشته است.
اگر گروهک‌های التقاطی، مفاهیمی چون «صلوه» را به قیام، «صیام» را به سکوت و حفظ اسرار درون گروهی و «زکات» را به کمک به انقلاب تعبیر می‌کنند و یا روشنفکرانی چون «حسنین هیکل» از حمله «ابابیل» به سپاه ابرهه به «ویروس وبا» یاد می‌کنند، مهدی‌ هاشمی نیز همین نگرشهای نمادین و سمبلیکی را به برخی از مفاهیم اسلامی دارد.
پیشتر به تضاد ‌اندیشه‌های امام(ره) با جریان مهدی ‌هاشمی ‌اشاره کردیم. حضرت امام(ره) معتقد به تقدم تزکیه بر مبارزه بود ولی ‌این جریان اصالت را به مبارزه می‌داد. تز مهدی‌ هاشمی مبنی بر حل شدن مسایل اخلاقی در ضمن انقلاب، که منجر به سقوط اخلاقی و فکری او و گروهش شد، از‌ این باور سرچشمه می‌گیرد. مهدی‌ هاشمی با وجودی که خود شاهد بزرگترین انقلاب در عرصه مذهب، سیاست و فرهنگ در قرن بیستم بود، دیدگاه سید قطب را دیدگاهی حق و نافذ برمی‌شمارد. دیدگاهی که هنوز نمودی عینی و عملی از آن نه تنها در جهان بلکه حتی در کشور مصر نیز به منصه ظهور نرسیده است. بی‌شک ‌این دیدگاه گذشته از‌ اینکه در رذائل اخلاقی چون «خود محوری»، «عدم مشورت»، عرضه نکردن برداشت‌های خود به بزرگان ریشه دارد، به تفکر ‌ایدئالیستی و چشم پوشیدن از واقعیت‌های عینی و ملموس اجتماعی نیز وابسته است.
جریان مهدی‌هاشمی، همفکران و مدافعان او را چیزی جز پیچکی ناخواسته نمی‌توان به شمار آورد که با شروع نهضت روحانیت خود را به درخت تنومند انقلاب پیچیدند.
مهدی‌هاشمی در حالی دیدگاه سید قطب را مطلق می‌داند و بر آن مهر صحت می‌زند و آن را تنها راهکار عملی قرآن در جامعه برمی شمرد که چون دیگر افراد جامعه از نگاه تربیتی امام(ره) نسبت به قرآن آگاه است وی در جلسه هفتم «تفسیر قرآن» و ضمن توضیح دیدگاه‌های علما، نظریات تربیتی امام(ره) را‌ اینگونه بیان می‌کند. دیدگاهی که چه از نظر تئوری و چه از نظر عملی مورد پذیرش مهدی‌ هاشمی و همفکرانش نبوده است:
«معمولاً در مکاتبی‌که برای تربیت بشر در طول تاریخ آمده، مکتب اسلام تنها مکتبی ‌است که انسان را به عنوان یک اصل قرار داده و یک محور؛ و‌ این محور را در یک تلقی و دید بسیار خاص الخواصی، برایش شئونی و شرایط و وظایفی مطرح می‌کند با‌ این اعتقاد که اگر‌ این محور یعنی انسان به آن رشد نهایی برسد،‌ این قرب الى‌الله ‌این انسان منشأ همه تحولات و انقلاب‌هاست. یک بار این مکتب، یک سیستم ارایه می‌دهد؛ یک سیستم خشک و می‌گوید با‌ این سیستم می‌شود جلوی ثروت را گرفت و تعدیل کرد؛ ثروت را یا در کنار ‌این سیستم هم، اصل را بر انسان گذاشته؛ یعنی مبنای حرکت و مبنای تحول، انسان است. امام معتقد است که‌ این مقاصد قرآن و محتوای قرآن هم بعد آخر ‌اینها همه‌اش مقدمه‌ای است بر‌ این که یک انسان کامل ساخته بشود نه یک انسان. انسانهای کامل یعنی انسانی که معرفتی الهی داشته باشد و نیل به لقاء الله داشته باشد و مهذب باشد و انسانی که آن بطون قرآن را درک بکند.‌ این یک انسان عارف کامل پخته، متقی، مبارز انقلابی‌خواهد شد که‌ این انسان کامل و‌ این انسانهای کامل هسته‌های اولیه نظامی خواهند شد که آن نظام می‌تواند سیستمهای اسلام را پیاده بکند. یعنی تأکید امام بر روی انسان سازی از‌ این نظر بیشتر است که آن نظام عدل الهی هر چه که باشد آن سیستم سیاسی نظام اقتصادی اسلام هر چه باشد پیاده شدنش با کاکل انسان باشد و‌ این انسان باید در راستای ‌این مکتب با‌ این همه لطافتها ساخته شود و مهذب شود و رشد بکند از آن مقامات دنیه به آن مقامات عالیه رشد کند؛ تا بتواند مخاطب خدا باشد؛ تا بتواند مجری احکام خدا، بتواند مبنای همه حرکت‌های الهی در زمین باشد و لذا که ‌ایشان اگر سیستمی هم برای اسلام قایل باشد – على‌القاعده که قایل هست و نظامی که معتقد است برای اجرای اسلام - که همان نظام ولایتی است. همه‌ اینها را مرهون مبارزه با هوای نفس و تهذیب نفس[و] تقرب الى‌الله [می‌داند]. همه‌اش‌ این مسئله است که بشریت را اصلاح کند و آمدن انبیا هم بر‌ این مبنا بوده و همه داد و بیدادها بر سر‌این بوده که انسان بهتری را می‌تواند بسازد. اسلام مدعی است که با‌ این اصول و منهج بهترین انسان را با بهترین اصول می‌تواند تربیت بکند و امام در‌ این منهج تفسیری، بیشتر تأکید بر‌ این دارد که ما قرآن را طوری باش برخورد [کنیم] که انسان ساز باشد، که هم به انسان بُعد علمی بدهد، هم بُعد عقلی بدهد، هم بعُد تعبدی، هم بُعد اخلاقی، هم بُعد عرفانی، هم بُعد علمی و‌ این چند بُعد اگر در انسان در راستای قرآن بوجود بیاید، هیچ جای بحثی نیست که‌ این انسان یک انسان متحرکه، مؤمنه، با شعوره و فردی است که در جنگها تحمل خواهد کرد. در گرسنگیها، تشنگیها مبارزات، فردی است مسئول؛ فردی نیست که عقب‌نشینی بکند تغییر موضع نمی‌دهد، نوسان ندارد، انسان چی، یعنی یک انسان کامل انسان که در جهان ما به آن نیازمندیم شدیداً‌ این نوع انسانها ما کم داریم در انقلاب.»

منبع:

کتاب بن‌بست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشه‌های انحراف صفحه 123
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.