تاریخ سند: 20 خرداد 1342
در تاریخ 18 جاری دو نفر معمم که خود را به نامهای
متن سند:
از: سمنان تاریخ: 20 /3 /1342
به: تهران شماره: 3357
تلگراف وارده
در تاریخ 18 جاری دو نفر معمم که خود را به نامهای:
1. محمد فرزند عباسعلی شهرت حاجی سلطانی به شناسنامه 48 علاء1 سمنان متولد 1320 دارنده کارت تحصیلی حوزه علمیه مشهد.2
2. سیدعلی فرزند هاشم شهرت هاشمی دارنده شناسنامه 711 صادره لنحو (یا سنحو) متولد 1307 از تهران، با قطار مسافری عادی تهران. مشهد به سمت منطقه استحفاظی حرکت و چون اعمال و رفتار آنها ایجاد سوء ظن نموده، از این جهت تحت مراقبت مأمورین قرار گرفتند؛ استنباط گردید نامبردگان تعمداً اخبار کذبی را که مربوط به جریانات روز تهران و آقای خمینی و مقاومت مذهبی مومنین است، پخش مینمایند. متهم ردیف 1 در سمنان پیاده و بهطور غیرمحسوس به شهربانی هدایت میشود. ضمن بازرسی بدنی و اثاثیه او چند جلد دفترچه و دو برگ اعلامیه خمینی و اوراق دیگری که مطالب آنها شامل سخنرانیهایی درخصوص مخالفت با حقوق اعطایی اجتماعی و آزادی زنان و سینماها و تسلط بیگانگان بر کشورهای اسلامی و نحوه دفاع ملت مسلمان و ... و نهراسیدن از زجر و شکنجه و مطالب دیگری در مورد مرحوم هژیر3 و بهائیت4 بوده کشف، ضمن بازجوئی معترف است از آقای خمینی بر حسب دستور اکید و تجویز آیتاله شاهرودی5 مقیم نجف تقلید و تبعیت محض مینماید.
مضافاً متهم ردیف 2 به مسافرت خود ادامه و در داخل قطار عبا و عمامه خود را کنار گذارده و ظاهراً خود را از دید اشخاص نهان مینموده؛ معهذا با چنین وضعیت مشغول نشر اکاذیب بوده، لذا به منظور جلوگیری از هرگونه بینظمی در داخل قطار و طبق دستور اینجانب، وسیله پلیس راهآهن در ایستگاه آشور 163 کیلومتری شاهرود سبزوار جلب، ضمن بازرسی در ایستگاه نامبرده، مدارکی از او به دست آمده که در جریان بررسی است و نیمه شب روز جاری به ساواک تحویل شده؛ مقرر فرمایند در مورد صدور قرار تأمین دو نفر متهم بالا اقدام و نظریه نسبت به اعزام نامبردگان به مرکز ابلاغ گردد. لحسائی
174- 20 /3 /42
بخش 313 اداره سوم در جریان فرمودند چون مأمورین این اداره از این دو مظنون بودند تلفنی به رئیس ساواک دستور تحقیق داده شد. اینک نتیجه را گزارش میدهد. 21 /3 /42
اداره یکم بخش 313 اقدام شود. 21 /3 /42
______________________
1 .روستای علاء، از روستاهای شهر سمنان و در فاصله 9 کیلومتری جنوب غربی این شهرستان واقع است.
2 .ساواک سمنان طی شماره: 3555 - 25 /3 /42 دربارهی وی نوشته است: « وضع برگ خاتمه خدمت سربازی و شناسنامه متهم ردیف یک از نظر تاریخ صدور خاتمه همچنین اختلاف گویی زیادی که مورد تاریخ معاودت از عشقآباد روسیه و سکونت در تهران و مشهد مینماید با اظهار ارتش منطبق نیست و ضمن بازجویی اظهار میدارد با سروان بیکدل نام که فعلاً درجه سرگردی دارد و وابسته به ضد اطلاعات ارتش میباشد آشناست در صورت تصویب اجازه فرمایند متهم مزبور به مرکز اعزام تا وضع او از هر لحاظ که در مظان اتهام قرار گرفته و همچنین شرکت در بلوای 15 خرداد تهران روشن گردد.»؛ که با این درخواست موافقت شده است. بخش ضمائم
.3عبدالحسین هژیر، فرزند محمد وثوق در سال 1280 ش به دنیا آمد. در کودکی هنگام بازی با ترقه یک چشم خود را از دست داد. تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در مدارس مظفری و دارالفنون به پایان رساند و وارد مدرسه علوم سیاسی شد وی از عناصر وابسته به تشکیلات بهائیت بود. وی به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. پس از دو سال استعفا داد و به سفارت شوروی وارد شد. در همان سال روزنامه پیکان را به مدیریت پدرش و سردبیری خودش دایر کرد. در سال 1307 همزمان با اخراج ایرانیان از سفارت شوروی هژیر هم بیکار شد تا اینکه وزارت طرق و شوارع تشکیل گردید و تقیزاده هم در راس آن قرار گرفت و هژیر به سمت بازرس در آنجا مشغول کار شد. پس از انتقال سیدحسن تقیزاده به وزارت دارایی، وی نیز به آن وزارتخانه انتقال یافت. هژیر در وزارت مالیه عملاً مشاور وزیر در امور نفتی بود و پس از مدت کوتاهی رئیس اداره حقوقی شد. پس از روی کار آمدن فروغی، داور در راس وزارت دارائی قرار گرفت و چون در آن زمان هژیر کار مهمی نداشت به جای دکتر علی علامیر، مفتش بانک ملی ایران شد. چون در آن زمان بانک ملی وظایف بانک مرکزی را انجام میداد جهت انتشار اسکناس دو امضا لازم بود که یکی مدیر کل بانک ملی و دیگری امضای مفتش بود که امضای هژیر روی سری دوم اسکناسهای منتشره وجود دارد. در 1318 مدیر کل وزارت دارائی شد و در همان سال به جای ابوالحسن ابتهاج به معاونت بانک ملی رسید. در اسفند 1320 موفق شد در آخرین ترمیم کابینه محمدعلی فروغی به سمت وزیر پیشه و هنر و بازرگانی منصوب شود. در کابینۀ دوم علی سهیلی، هژیر وزیر راه شد و در کابینه محمد ساعد مراغهای مقام وزارت کشور را گرفت، ولی در ترمیم سوم کابینه جای خود را به محمد سروری معاون خویش سپرد و از دولت خارج شد. در کابینههای اول و دوم حکیمی وزیر دارائی بود و متوالیاً در چهار ترمیم کابینۀ قوام سمت خود را حفظ کرد. در سال 1326 در کابینۀ حکیمی به وزارت مشاور انتخاب شد و پس از سقوط حکیمی با رای اکثریت مجلس به زمامداری رسید. پس از کنارهگیری از نخستوزیری و در سال 1328 به نمایندگی مجلس موسسان انتخاب شد، سپس وزیر دربار و فعال مایشأ شد. وی روز سیزدهم آبان 1328 در مجلس عزاداری و روضهخوانی که دربار در مسجد سپهسالار تشکیل داده بود هدف گلولۀ حسن امامی عضو جمعیت فدائیان اسلام قرار گرفت و پس از 24 ساعت درگذشت. هژیر هنگام فوت 49 ساله بود. وی گاهی دچار اوهام و خرافات میشد، از عدد 13 وحشت زیادی داشت. عدهای محاسباتی کردهاند و تصادف این رقم را با سوانح زندگی او مرتبط ساختهاند. نام او (عبدالحسین هژیر) سیزده حرف است. روز 13 خرداد متولد شد. در طول زندگانی 13 بار به مقام وزارت رسید و در 13 آبان تیر خورد و در 13 صفر درگذشت. آن چه باعث قتل هژبر گردید وابستگی او به سیاست انگلیس و ارتباط با میس لمیتون جاسوس حرفهای انگلیس در ایران بود. خصوصاً با گسترش نهضت هژبر از مخالفان این نهضت بود.
4. بهائیان در عصر پهلوی جایگاه مهمی در دولت و عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و بهویژه اقتصادی داشتند. ارتباط خاندان پهلوی با بهاییها به اواخر دوران سلطنت احمدشاه قاجار میرسد. زمانی که انگلیسیها کودتای سوم اسفند 1299ش را طراحی میکردند از عامل خود اردشیر جی در تهران درخواست شناسایی صاحب منصبی را نمودند که در کودتای پیش رو از او بهعنوان فرمانده نظامی عملیات بهره ببرند.
اردشیر جی برای اجرای فرمان مستقیم سراغ حبیبالله عینالملک ـ پدر امیرعباس هویدا ـ از بهاییهای مشهور و خادم عباس افندی رفت و این پیشنهاد اربابان خود را با او در میان گذاشت. عینالملک، رضاخان را با ارباب اردشیر جی آشنا کرد و اردشیر وسیله آشنایی رضاخان با فریزر گشت و ژنرال فریزر او را به دیگر انگلیسیهای دستاندرکار، چون هاوارد، اسمایس و گاردنر ـ کنسول انگلیس در بوشهر ـ معرفی نمود. بهره عینالملک از این واسطهگری، عنوان و منصب ژنرال کنسولی ایران در دمشق بود که پس از موفقیت کودتای سوم اسفند 1299 به دست آمد.
رضاخان با صعود به وزارت، صدارت و پادشاهی، همچنان حامی بهاییان بود. شیفتگی و تعلق فکری او به این تشکیلات به میزانی بود که اسدالله صنیعی، یکی از سران بهایی در ایران را به آجودانی ولیعهد ـ محمدرضا ـ انتخاب کرد. اسدالله صنیعی در دوران محمدرضا، چندین بار به مقام وزارت در وزارتخانههای دفاع و کشاورزی رسید و ضمن دزدیهای زیاد از بودجه وزارت، کمکهای شایانی به تشکیلات و عناصر بهایی نمود و مستقیم از بیتالعدل فرمان میگرفت. محمدرضا پهلوی نیز مثل رضاخان طرفدار و حامی بهائیت بود و مناصب کلیدی را به آنان واگذار کرد.
پیشرفت بیشازپیش بهائیت مرهون حمایت تمامقد مثلث دولتهای انگلستان، آمریکا و اسرائیل بود و دولت پهلوی نیز در این مسیر بهعنوان مجری اربابان خارجی عمل میکرد. روند رو به رشد بهائیت با حمایت مستمر حکومت پهلوی به چنان جایگاهی رسیدکه مقام نخستوزیری ایران به یکی از بهاییهای شناخته شده به نام امیرعباس هویدا رسیدکه سوابق پدرش در معرفی رضاخان به انگلیسیها مشهود است. محمدرضا نیز برای جبران خدمت عینالملک به رضاخان، پسر او به نام امیرعباس هویدا را به نخستوزیری ایران برگزید که او به مدت سیزده سال در منصب صدارت به بهاییان و بیتالعدل اعظم و اسرائیل خدمت کرد. در دوران نخستوزیری هویدا، بهائیت گسترشی اعجابآور داشت. آنها بهویژه در زمینه اقتصادی و پولی در تمام ارکان نفوذ کرده و شریانهای اقتصادی کشور را در دست گرفته بودند.
درزمینه سیاسی نیز در کابینه هویدا هشت وزیر بهایی حضور داشت و این وزرا تمام هم و غم وزارتخانه متبوعه خود را خدمت به تشکیلات بهائیت قرار داده بودند و همزمان فرمانبردار رهبری این تشکیلات در اسرائیل و اروپا بودند. وزارت دربار در دوران پهلوی یکی از مهمترین وزارتخانهها محسوب میشد، چون شاه در آنجا بر جریان امور کشور نظارهگر بود، اما در دربار نیز بهاییها نفوذ کرده و از طریق دکتر عبدالکریم ایادی ـ پزشک ویژه شاه و بهایی مشهور و قدرتمند ـ تمام امور جاری کشور را به نفع تشکیلات بهائیت هدایت میکردند. انتصاب فردی بهایی به نام پرویز ثابتی به مدیریت اداره کل سوم ساواک ـ امنیت داخلی ـ برای برخورد خشن با نیروهای اسلامی و انقلابی و سرکوب کوچکترین مخالفتها نیز ازجمله دیگر مأموریت این تشکیلات بهحساب میآمد تا هرچه بیشتر جریان اسلامی را تضعیف کنند.
سازمان تلویزیون ایران نیز که در آبادان ایستگاه مستقلی داشت، از مراکز حساس دیگری بود که در تصاحب تشکیلات بهائیت قرار داشت و حبیب ثابت مدیریت آن را به دست گرفته بود. در این مؤسسه، جهتگیری فعالیتها در دست این تشکیلات ضد دین قرار گرفت تا ضمن پیگیری فعالیتهای تبلیغی و تشکیلاتی خود از پخش برنامهها علیه بهائیت جلوگیری شود و تا حد امکان در تلویزیون ملی کشور اسلامی، فعالیت دینی و اسلامی صورت نگیرد و تمرکز برنامههای تلویزیون، اشاعه فساد و بیبندوباری و سوق دادن جوانان به لاابالیگری و غرق کردن جامعه در تباهی باشد. قدرت بهاییان در دوره پهلوی بسیار بیشتر از این بود و مجال وسیعتری میطلبد. این مطالب بخش کوچکی بود از آنچه در جامعه ایران پیش از انقلاب اسلامی روی میداد.
5 .آیتاللهالعظمی سیدمحمود شاهرودى، فرزند سیدعلى در سال 1301 ش در روستاى آقا عبدالله شاهرود دیده به جهان گشود. نسب او به زید بن على ابن الحسین (علیهالسلام) مىرسد. پس از خواندن مقدمات علوم و سطوح فقه و اصول در شاهرود و بسطام، در سن 28 سالگى به نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آنجا به سر برد. وى از محضر مرحوم آخوند خراسانى و محقق نائینى بهره گرفت و چندین سال در نجف به تدریس اشتغال داشت. بعد از فوت مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانى، مرجعیت بخشى از اهل تقلید ایران و عراق را به خود اختصاص داد. ایشان در عصر آیتالله سیدمحسن حکیم در ردیف علما و مراجع بزرگ شیعه بود که بعد از فوت آقاى حکیم تصدى حوزه نجف و زعامت شیعیان به وى منتهى شد. به دنبال رفتار وحشیانه رژیم عراق با اتباع ایرانى و همچنین حوزههاى علمیه عراق در تاریخ 12 خرداد 1353 در نجف، تحت بازجویى مأمورین حکومت عراق قرار گرفت. مأمورین بعثى چندین مرتبه به شکل نامطلوبى به منزل آیتاللّه شاهرودى هجوم بردند و ایشان را مورد بازجویى قرار دادند. سرانجام آیتالله شاهرودى در شهریورماه 1353 ش بر اثر فشارها و بدرفتاریهاى رژیم عراق، دارفانى را وداع گفت.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک / استان سمنان - کتاب 1 صفحه 13