تاریخ سند: 4 تیر 1343
ریاست محترم ساواک خرمشهر
متن سند:
[تاریخ:] 4 /4 /1343
ریاست محترم ساواک خرمشهر
محترماً به عرض میرسد در لیله 3 /4 /43 برای استماع سخنان آقای ناصر مکارم به مسجد آذربایجانیها رفتم. ابتدا در مورد طریقه صحیح برخورد خریدار و فروشنده سخن گفتند و از بعضی خریدار و فروشندهها انتقاد نمودند و بعد در مورد مبالغی که صرف تبلیغ دینی در ممالک اروپایی میشود صحبت کردند و گفتند شخصی به من میگفت که مدتی پیش برای اشتغال به کار به آلمان رفتم و در مؤسسهای استخدام شدم. پس از گذشت اولین ماه وقتی میخواستم حقوق بگیرم متوجه شدم که مقداری از مبلغ مقرر کمتر به من پرداختهاند. پرسیدم چرا. گفتند این پول را برای کلیسا کسر میکنیم میگفت من اعتراض کردم که من مسلمانم. گفتند هر دینی میخواهی داشته باش. آن جوان میگفت که من بعداً فهمیدم در تمام آلمان این رسم هست نحوه تبلیغ آنها چنین است که مثلاً در خارج از کشورشان از جمله در ایران میروند به فلان ده و میبینند اهالی یک داروخانه ندارند به وسیله ایادی خود یک داروخانه در آنجا تأسیس مینمایند و یا حس میکنند که به یک آسیای موتوری نیازمندند یک آسیای موتوری تهیه و در آن ده به کار میگذارند که اهالی به وسیله آن گندمهای خود را آرد کنند و رفع نیاز نمایند. استفادهکنندگان میبینند که اگر بخواهند آنها را بیرون کنند باید داروخانه و آسیای موتوری را نیز همراه آنها بفرستند ناچارند دندان روی جگر بگذارند و تحمل کنند آن وضع را. همچنین گفت یک حکایت برایتان بکنم در آن خیلی چیزها میشود فهمید این جریان در اصفهان اتفاق افتاده است. بقالی که کارش روغنفروشی بود شبی درحالیکه ظرفهای روغن مغازهاش پر از روغن بود درب دکان را بست و به منزل رفت صبح که آمد و درب مغازه را باز نمود با کمال تعجب مشاهده نمود که ظروف روغن خالی است. شب بعد این جریان تکرار شد. شب سوم تصمیم گرفت در مغازه بخوابد و از خارج قفلی به درب زد و کلید آن را به دست شاگردش داد و در کنجی کز کرد. چند ساعت بعد که خیابانها خلوت شد و سروصداها خوابید صدای فریاد و خنده عدهای لات و اوباش به گوشش رسید. هر لحظه صاحب صدا نزدیکتر میشد همین که به دکان نامبرده رسیدند یک نی باریک از لای درز به داخل ظروف روغن فرو بردند و یکی پس از دیگری مک زدند تا اینکه یکی پس از دیگری تمام شدند شب بعد ظروف را خالی، آنها را پر از فاضلابهای کثیف و متعفن نمود. آن شب نیز آمدند اولی مک زد. مزۀ بد و بوی متعفنی به مشامش رسید ولی از ترس آنکه رفقا دستش نیندازند به آنها چیزی نگفت. دومی که خورد به رفیقش گفت امشب کره برایمان گذاشته. حالا چه قدر زیادند کسانی که به نام تمدن، ندانسته از این فاضلابها میخورند و در مورد مبارزه با تبلیغات ادیان مختلف گفت بهترین طریق آن این است که کمک کنیم تا مدرسه دارالتبلیغ قم زودتر ساخته شود که ما بتوانیم با کمک شما مبلغ و واعظ تربیت نموده و به شهرستانها بفرستیم. تاکنون پنج هزار تومان از این بلیتها فروش رفته، دو هزار تومان دیگر از این قبضها مانده فردا شب آقایان پول با خودشان بیاورند و این قبوض را بخرند تا انشاءالله زودتر وارد مرحله عمل شویم و دیگر ساختمان حوزه علمیه در شهر خودتان است که در شهر خود نیز مبلّغ تربیت کنید که هادی شما باشد. این پولها به قم فرستاده شده و میشود که برای منظور فوق از آن استفاده شود.
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 131