ضعف تعبد
متن سند:
ضعف تعبد
ضعف تعبد، پیامد دو عامل اخلاقی و فکری است. مهدی هاشمی به عوامل نفسانی و اخلاقی در خود اشاره میکند که باعث شکستن جدار تقوی و ضعف معنویت شده و سپس ضعف تعبد را درپی داشته است.
در کنار معاشرت با احزاب و افراد گوناگون، زندگی سیاسی، گریز از درس اخلاق علما و مشورت نکردن، قرار گرفتن مهدی هاشمی در فضای مسموم منابع خارجی و مطلق دانستن دیدگاههای کسانی که آگاهانه یا ناآگاهانه درصدد تضعیف دین و روحانیت بودند، وی را نسبت به برداشتهای بزرگان دین درگذشته و حال بدبین ساخت.
این روند تا بدانجا ادامه یافت که وی ضمن رد تعبد، به بسیاری از مفاهیم دینی که تعبد شرط اساسی آنهاست، به صورت تعقلی نگریست و روزنههای بازگشت خویش را به راه صحیح مسدود ساخت. وی در نوار سوم، ضمن بیان نگرش تعقلی به برخی مفاهیم دینی چون توکل، شفاعت، توسل و گریه، نقطه آغازین انحراف را نادیده گرفتن نظریات علما و عدم تعبد نسبت به آنان بر میشمارد و میگوید:
«نقطه انحراف او این بود که ما به کل فکر علما دهن کجی میکردیم که این خُب غلط است؛ یعنی علما خیلی از مسایلشان حق بوده...»1
مهدی هاشمی در جای دیگری، در بیان علل عدم انتخاب راه صحیح برای رسیدن به تفکر اصیل اسلامی، به مطلق دانستن دیدگاههای نویسندگانی اشاره میکند که نگرش تعقلی آنان به مفاهیم دینی و سایر مقولههای سیاسی، اجتماعی، تاریخی و.... آنان را از طرح هرگونه مسایل غیبی و تعبدی در تحلیلها باز داشته بود:
«در مورد قسمت اول یا بند الف، نپیمودن راه صحیح برای دستیابیبه تفکر اصیل اسلامی این را کلاً اشاره بکنیم که خود ما در طول این چند سال چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب در روش برداشت از اسلام و مقولههای اسلامی آن، مقدمات آن زمینههای لازمی که مشخصاً وجود داشته در حوزهها و در فقه ما و دراندیشه اسلامی، برای استخراج و استنباط و درک مسایل اسلامی آن مقدمات را یا اصلاً نمیپیمودهایم، طی نمیکردیم؛ یا بطور ناقص و خیلی ضعیف عمل میکردیم و همین نپیمودن و مراعات نکردن آن مقدمات و زمینهها ما را به یک سلسله برداشتهای غلط یا لغزشها و انحرافات فکریانداخته که ذیلاً به آناشاره میشود:
«اولین نتیجه این حالت مطلق کردن برداشتهای دانشمندان اسلامی از اسلامی بود، مثل سید قطب، محمد قطب و مرحوم شریعتی و غیره که دقیقاً اینطوری بود که آن نظریات و برداشتهایی که این دانشمندان از مسایل اصول و فروع اسلام یا تاریخ یا جامعه یا هر یک از مقولههای اسلامی داشتند با اینکه یک برداشت بود و یک نظریه بود و حق مطلب این بود که این برداشت و آن نظریه تلقی میشد؛ منتهی چونکه آن زمینههای لازم در ما نبود و مقدمات را مراعات نمیکردیم، این نظریهها برای ما میشد الگو، ملاک. و ما از این نقطه درک و فهم و شناخت و تبیین و تبلیغاتمان را شکل میدادیم و همین نقطه آغاز یک سری لغزشهایی در شناخت و فهم ماست که البته حالا اگر بتوانیم یک یک اینها را به تفصیل وارد بشویم.
سید قطب و محمد قطب و کلاً سران اخوانالمسلمین در مصر اینها یک نوع مکتب تعقلی و بینش تعقلی را از قرآن داشتند و در تفاسیر خودشان منعکس است. بینش تعقلی متکی به تاریخگرایی و اجتماعیگری؛ و کمتر مسایل تعبدی و غیبی را مطرح کردهاند. یک چنین جوی حاکم است بر کل نوشتههای سید قطب، محمد قطب، زینب الغزالی و حتی مولودی و ندوی و این دانشمندانی که در پاکستان و هندوستان بودهاند و هکذا دکتر شریعتی؛ آن هم بیشتر جو جامعه شناسی بر بینشهای اسلامیاش حاکم بوده و به عنوان یک فردی که خُب یک سری برداشتهای جدیدی از جاذبیتهای جامعهشناسی یا غیر جامعهشناسی اسلام داشته در حد خودش محترم بوده؛ منتهی ما بخاطر همان خلأ درونی که در خودمان احساس میکردیم و وجود داشت این نظریات [را] به عنوان سکوی اصلی درک و بینش و فهم اسلامی تلقی میکردیم و همین باعث شد که مسایل بعدی را متوقف کنیم در بینشها و در برداشتهای این شخصیت که این به نظر من یک نوع لغزش جزیی از اول بوده و بعداً در ادامه به انحراف کشیده شد.»2
در بخشی از اعترافات مهدی هاشمی، هنگامی که از علل انحراف وی سخن به میان میآید، از مقولههایی چون، مطلق دانستن اصل خشونت، توجیه وسیله برای رسیدن به هدف، نگرش خطی به معادلات سیاسی، وجود خصلتهای شیطانی چون قدرتطلبیدر خود یاد میکند و ضعف تعبد و پرداختن به تعقل را سومین عامل انحراف میداند:
«3- ضعف تعبد و معنویت و پرداختن به تعقل و تجزیه و تحلیل و اینکه همه چیز را با منطق تعقلی باید فهمید.»3
دقت در این جمله پرده از نگرش انحرافی این جریان نسبت به مقوله «تعبد» بر میدارد که نمیتوان جز «تقابل تعبد و تعقل»، نامی بر آن نهاد.
از منظر این جریان و دیگر گروههای روشنفکری، تعبد در مقابل تعقل قرار دارد و تعقل در برابر تعبد. این نیز به سان برداشت دیگر جریانهای وابسته به جناحهای روشنفکری، درباره «دین و علم» و «دین و سیاست» است. بیشک این برداشتهای غلط حاصل عدم درک واقعی از اسلام، تأثیرپذیری از منابع خارجی و مطلق دانستن دیدگاههای نویسندگان خارجی و روشنفکران غربزده است. در اسلام راهی که علم میپیماید و فرضیهای که قطعیت مییابد، بر آن مهر تأیید زده میشود.
تعقل صحیح چیزی جز تعبد و سیاست چیزی جز اجرای احکام دین به شمار نمیرود. مفهوم این جملات آن است که اگر علم به جایی که دین بدان اشاره دارد، نرسیده است دلیل اشتباه دین نیست. در گذشته نیز دین بر مقولهها و مفاهیم بسیاری مهر صحت میزد که پس از قرنها انکار آن توسط علم، امروزه صحت باورهای دینی آن مشخص شده است. از این رو میتوان گفت اگر تعقل به درک واقعی برخی مفاهیم دینی نرسید، دلیل مردود شمردناین مفاهیم نیست. گذشته ازاین، تعبد چیزی جز تعقل درست نیست. با این تفاوت که راه و ابزارهای رسیدن به آن، نه تنها در قالب واژهها نمیگنجد، بلکه چنین دری تنها در کف تمنای کسی نهاده میشود که خود این مسیر نورانی را طی کرده باشد.
مجموعه علل و عوامل مختلف نفسانی و فکری باعث شد تا مهدی هاشمی به جایی برسد که در آن از تعبد به عنوان برداشت و تلقى عدهای خاص در طول تاریخ اسلام و ابزاری برای پیشبرد اهداف این عده یاد کند. برداشتی که قبل از مهدی هاشمی در نوشتههای نویسندگان دوران مشروطیت و نیز مستشرقین و روشنفکران غربزده به وضوح به چشم میخورد. بطلان این برداشت را میتوان در آیات قرآن کریم و حتی سایر کتابهای آسمانی و سیره و سخن پیامبران الهی و ائمه اطهار(ع) مشاهد کرد. مهدی هاشمی در خصوص این موضوع میگوید:
«یک حالت انفعال داشتیم از مسایل تعبد و این طوری تحلیل میکردیم تعبد را که یک عدهای در طول تاریخ همواره بودهاند میگفتند اسلام قابل فهم نیست؛ قرآن قابل فهم نیست برای همه و بعد آنها آمدند قرآن را منحصر به یک طبقه و قشر خاص کردند و این را تحلیل میکردیم. خُب در نتیجه دوری مردم از قرآن و اینکه بگوییم اسلام، قابل شناخت برای توده مردم نیست، مردم هم به گمراهی زیادی میافتادند. در طول تاریخ که این خُب یک واقعیت تاریخی هست؛ اما در تحلیلمان این را خیلی افراط میکردیم و در انفعال از این حالت، میآمدیم به یک عکسالعمل افراطی بیشتری میافتادیم که پس برای همه قابل تعقل هست و برای همه قابل فهم هست قرآن. و لذا هم در بین خود ما، یعنی در خود من و هم در بین دوستانی که با ما بودند این حالت اینکه مثلاً آیات قرآن را میتوانند به سادگی بفهمند تفسیر بکنند و از قرآن نتیجهگیری کنند در بحث و مشاجرات خودشان بهش استدلال بکنند به این دلیل، یک نمونه عینیاش همان برخورد با آیات قرآن بوده است.»4
توضیحات سند:
1. نوار شماره سه.
2. نوار شماره یک.
3. پرونده مهدی هاشمی، ج 9 ص 28.
4. نوار شماره یک.
منبع:
کتاب
بنبست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشههای انحراف صفحه 110