تاریخ سند: 5 مرداد 1344
متن سند:
از : جلسه سازمان جبهه ملی تهران
شماره : 10722 /20 الف
ساعت 2030 روز یکشنبه 3 /5 /44 جلسه سازمان جبهه ملی در منزل
حسین شاه حسینی تشکیل گردید.
افراد شناخته شده عبارتند از حاج علی آقاصدری.
حسین شاه حسینی1.
ابوالفضل قاسمی2 مهندس هاشم صباغیان.
موسی شیخ زادگان.
چون در جلسه پیش یکی
دو نفر از افراد غیبت کرده
بودند قرار بر این شد که
تصمیم جلسه گذشته بازگو
شود لذا شاه حسینی گفت
در جلسه پیش از طرف
آقای مهندس صباغیان
پیشنهاد شد حالا که جبهه
ملی سوم شروع بکار کرده و
موقعیت خوبست ما نیز
شروع به دادن اعلامیه های
تند و تیز به نام این جبهه
کنیم و چون ما شناخته شده
نیستیم بدیهی است هر کار
تندی بکنیم به حساب آنان
گذاشته خواهد شد.
قاسمی گفت وضع ما از لحاظ هدف هنوز روشن نشده و من معتقدم بدون تجمع
روشن کنیم ما چه می خواهیم بکنیم آیا طرفدار مبارزه قانون هستیم؟ آیا قانون
اساسی را قبول داریم آیا هیئت حاکمه فعلی مورد قبول ما است؟ و یا اینکه هیئت
حاکمه بد عمل می کند؟ ما با هیئت حاکمه مخالف ولی پیرو قانون هستیم من
معتقدم تا این مسئله روشن نشود کار ما چندان نتیجه نخواهد داشت بهتر است
صریح و سریع عمل کنیم هدف روشن شده سپس وارد کار شویم.
شیخ زادگان گفت من معتقدم ما می توانیم در کادر قانون اساسی خیلی خوب کار
کنیم بنابراین لزومی ندارد به روشهای غیر قانونی دست بزنیم.
حاج صدری
ضمن تایید همین نظر گفت خبط جبهه در این بود که به معتقدات خود عمل
نمی کرد بنابراین شکست او از این جهت بود که تبعیت از قانون نمی کرد ما باید
همان راه منتهی خیلی جدی برویم.
شانه چی گفت همانطوری که بارها گفته ام باید چند نفر به جمع ما اضافه شود تا از
لحاظ فکری و ارائه راه روش ما را کمک نمایند ما اگر هم آدمهای مبارز و مجربی
باشیم از این جهت ضعیف هستیم.
قاسمی گفت ما با نظر آقای
شانه چی جدا مخالفیم علم
با عقیده از هم جدا هستند
چه بسیار علما و
سیاستمداران معتقد به علم
نیستند بهبهانی3 و
طباطبایی4 در صدر
مشروطیت درس سیاست
نخوانده بودند ولی به آزادی
ایمان داشتند ولی
ناصرالملک ها با اینکه
عالی ترین تحصیلات آن
روز دنیا را داشتند و
تحصیلکرده اکسفورد بودند
به مشروطه ایمان نداشتند
بنابراین من جمع خودمان را
که در اجتماع درس سیاست آموخته اند خیلی اجل تر از دکتر هدایت اللّه متین
دفتری5 و غیره می دانم.
شاه حسینی گفت هدف ما روشن کردن و واژگون کردن
این دستگاه و نابودی این هیئت حاکمه است بنابراین کار از روش قانونی نشد از
روش دیگر استفاده می کنیم خلاصه اینکه اگر هم از روش قانونی حرف بزنیم
باید وجدانا قبول کنیم تابع این روش نخواهیم بود این ظاهر امر است در حقیقت
از هر وسیله و روش و قدرت برای نابودی دستگاه استفاده خواهیم کرد.
شانه
چی گفت بله روش ما باید تخریبی و انقلابی باشد.
مهندس صباغیان گفت بنابر
این باید ما موجودیت جبهه ملی سوم را نیز در نظر بگیریم وجود و سازمان خود
را برای آنان شرح داده بدوا از روش قانونی آنها برای مبارزه استفاده کنیم بعد
هرچقدر توانستیم مبارزه را تشدید کنیم شاه حسینی گفت متأسفانه باید اطلاع
داد این جبهه سوم6 هنوز مورد تأیید خود آنها نیست و حقیقت امر این است که
جبهه ملی با عضویت نمایندگان حزب ایران و حزب مردم ایران.
جامعه
سوسیالیستها و حزب ملت ایران...
در روز عید غدیر تشکیل شد ولی نهضت
آزادی دعوت آنها را نپذیرفت.
روز بعد سرهنگ مولوی به باقر کاظمی7 تلفن
می کند بر اثر این تلفن کار
آنان متوقف می ماند.
اعلامیه های اخیر را حزب
ملت ایران و جامعه
سوسیالیستها8 داده اند و
این موضوع مورد تأیید
حزب مردم ایران هم هست
نهضت آزادی نیز قول داده
نظر مخالفی ابراز نکند بعد
از این اعلامیه ها باقر
کاظمی گفته است چون
نمایندگان احزاب تخلف
کرده اند نمایندگان جدید از
احزاب خواسته خواهد شد.
قاسمی گفت با این حساب
چطور می خواهید این جبهه
که نه کارش و وضعش معلوم است و جز احزاب کسی را قبول ندارد شما را به
عنوان واحد رهبری کننده بپذیرد اصولا اینها که مورد تأیید خودشان و دستجات
و افراد نیستند چه کاری می توانند بکنند؟
شاه حسینی گفت واحدی الآن می تواند کاری کند که همه افراد آن مورد تأیید
روشنفکران و همه مذهبیون باشد مذهبی ها اکثریت رهبران جبهه را آدم لامذهب
می دانند تنها فردی که الآن می تواند نقش مقبولیت عامه را در این مبارزه عهده دار
شود آیت الله فرید زنجانی است که با او مذاکره شده دکتر مصدق و علما هم تأیید
می کنند و کسی را که می توان باز به او ملحق کرد آیت الله شیخ حسین لنکرانی
است که هم روشنفکرها قبول دارند و هم از رفقای آیت الله خمینی است.
احمد
صدر حاج سید جوادی دادستان سابق نیز خوب است بنابر این ما باید مطالعه
کنیم سه نفری پیدا کنیم که بتوانیم آنها را جلو گذاشته کار را شروع کنیم.
قاسمی
گفت مثل اینکه صالح و دکتر سنجابی نیز مورد تایید علما هستند ولی روحیه
مبارزه در آنان فعلا نیست به میدان نمی آیند.
در اینجا شانه چی خواست پیشنهاد دیگری بدهد ولی گفته شد این پیشنهاد
مطرح است و تا رد نشود ما نمی توانیم پیشنهاد دیگر را عنوان کنیم و بعد درباره
پیشنهاد معرفی سه نفر بحث زیاد شد و بالاخره بنا شد در جلسه آینده در این
مورد مطالعه گردد تا ببینیم چه کسانی می توانند با آیت الله فرید زنجانی یک واحد
رهبری سه نفری را بوجود آورند.
شاه حسینی دکتر معظمی9 را پیشنهاد کرد و
گفت این شخص برای این کار خوبست ولی از دکتر مصدق رنجیدگی دارد و پیش
نمی آید.
قاسمی گفت او آدم سیاستمدار است و حسابش درست است وقتی افق روشن
گردید پیش می آید تا در تقسیم غنائم ضرر نکند.
در پایان قاسمی گفت من 15 روز در تهران نیستم مرخصی گرفته ام بنابراین بنا
شد جلسه در این مدت تعطیل گردد.
به استحضار ریاست بخش 316 و 326 برسد.
سپس بایگانی شود.
توضیحات سند:
1ـ حسین شاه حسینی :
وی، در سال 1306 در محله
قدیمی تهران (سرچشمه) به دنیا
آمد.
پدرش حاج شیخ
زین العابدین نوری شاه حسینی،
از مدافعان شهید آیت الله
سیّدحسن مدرس بود.
پس از
فوت پدر، با دوستان وی خاصه
مرحوم آیت الله حاج
سیّدابوالقاسم کاشانی، رابطه
برقرار کرد و از این طریق، وارد
عرصه سیاست شد.
پس از ترور
عبدالحسین هژیر، برای اولین
بار به زندان افتاد.
پس از
آزادی، تحصیلات خود را پس
از اخذ دیپلم در هنرسرای عالی،
نیمه تمام گذاشت.
در انتخابات دوره هفدهم، در
زمره فعالان جبهه ملّی به حساب
می آمد.
پس از ایجاد شدن
اختلاف میان آیت الله کاشانی و
دکتر محمّد مصدّق، جانب
مصدّق را گرفت.
پس از کودتای 28 مرداد، در
نهضت مقاومت ملّی مشارکت
کرد و چند بار دستگیر شد.
در
سال 1342، به دلیل فعالیت، بار
دیگر دستگیر و روانه زندان
گردید و با فعالیت نهضت
آزادی، به بازرگان نزدیک شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی،
در دولت موقت به سمت معاون
نخست وزیر و رئیس سازمان
تربیت بدنی ایران و کمیته ملّی
المپیک منصوب شد.
بعد از سال
1360، همراه عده ای از اعضای
نهضت آزادی، جبهه ملّی ...
«جمعیت دفاع از آزادی و
حاکمیت ملّی ایران» را تشکیل
داد.
وی، همراه ملیّون، از نظام
جمهوری اسلامی فاصله گرفت.
2ـ کارمند دانشگاه تهران، عضو
جبهه ملی، عضو حزب ایران ـ
پس از نخست وزیری بختیار،
وی دبیر کل حزب ایران شد.
قاسمی از سال های
1 /11 /1343 به استخدام
ساواک درآمده، او رابطه اش به
ساواک آن سان مفید بود که در
ارزیابی گزارشات وی را
«عالی» توصیف کردند.
ایشان
اخبار نهضت آزادی، جبهه ملی
و محافل را به ساواک می داد...
.
در سال 1357 بابت این خدمت
000 /500 ریال پاداش
دریافت داشت.
قاسمی کلیه حرکت های سیاسی
ملیون را زیر نظر داشت.
از سال
1343 ماهانه 5000 ریال بابت
همکاری حقوق می گرفت.
با
داشتن «کد» ساواک از وی
بعنوان منبع 9672 نام می برد.
و
حدود 39 پوشه گزارش در
پرونده محصول منبع فوق
موجود است.
قاسمی در
سال های 1357 و 1356 فعال
بوده، اما در سال 1358 ـ خاصه
پس از فراز بختیار بعنوان منتقد
انقلاب و نظام درآمد.
او پس از
دستگیری و محاکمه بدلیل
ارتباط با شاپور بختیار، توطئه
و مشارکت درکودتا، سوابق
عضویت در ساواک، مواضع
ضد انقلابی حزب ایران محکوم
گردید ـ و در سال 1366 آزاد
گردید.
3ـ شهید آیت الله سیدعبداللّه
بهبهانی از رهبران
برجسته مشروطیت ایران، فرزند
سیداسماعیل در سال 1260 ق
متولد شد.
پس از تحصیل در
نجف اشرف، به درس میرزا
شیرازی حاضر و پس از تکمیل
دروس علمی به ایران بازگشت
و در تهران از علمای طراز اول
بود.
ایشان در دوران تحصیل و
تدریس 25 رساله فقهی
نگاشت.
آیت الله بهبهانی از
ابتدای ورود به تهران با دولتیان
ارتباط زیادی نداشت.
حتی به
صورت ضمنی با عین الدوله
مخالف بود.
در محرم 1323 به دنبال انتشار
عکسی از مسیو نوز بلژیکی،
وزیر کل گمرکات ایران در یک
مجلس با لباس روحانیت،
بهبهانی واکنش تندی از خود
نشان داد و خواستار اخراج و
تنبیه او شد.
از آن پس که
نارضایتی مردم آغاز شده بود،
آیت الله بهبهانی و آیت الله
سیدمحمد طباطبایی به مبارزه
علیه استبداد، فساد، فجایع،
مظالم رژیم فاسد قاجار و
درباریان پرداخت.
طی چند دیدار آیت الله بهبهانی
و آیت الله طباطبایی در 25
رمضان 1323 در منزل
طباطبایی پیمان همبستگی و
همراهی دو مجتهد با یکدیگر
استوار شد.
طرح عدالت خانه،
قانون، رعایت مصالح
اسلامی...
زمینه انقلاب
مشروطیت پدید آمد.
دو سید
سندین همواره در طی دوران
مبارزه با یکدیگر بودند...
تحمل زندان، تهدید، اذیت و
آزار توانست با همکاری مراجع
نجف، علمای ایران،
شخصیت های مذهبی خاصه
مردم علیه استبداد قیام و انقلاب
را به ثمر برسانند.
4ـ سیدمحمد علامه طباطبایی
مورخ، ادیب، شاعر،
روزنامه نگار، محقق معاصر در
26 خرداد 1281 در اردستان
(زواره) متولد شد.
تحصیل را از
شش سالگی آغاز، سپس برای
ادامه تحصیل به اصفهان رفت.
زبان عربی و فرانسه را آموخت،
سپس در زادگاه کار تدریس
را آغاز نمود.
در سال 1302 به
تهران آمد و در مدرسه
دارالفنون تحصیلات خود را
تکمیل و در مدرسه حقوق
تحصیلات عالیه نمود.
سپس به
استخدام وزارت معارف
درآمد.
کار روزنامه نگاری، تحقیق را
از نوجوانی شروع و در طی
دوران عمرش ادامه داد.
در سال
1338 بازنشسته شد.
ولی
نویسندگی را همچنان ادامه داد.
خاصه آن که به زبان های
اوستایی، پهلوی، انگلیسی نیز
آشنا بود.
استاد محیط طباطبایی در طی
دوران عمر خود افزون از
2000 مقاله نوشت و دهها کتاب
تألیف نمود.
از جمله آثار ایشان:
ـ فرهنگ اسلامی
ـ نقش سیدجمال الدین
اسدآبادی در بیداری شرق ؛
ـ تصحیح دیوان حافظ، سعدی،
خیام؛
ـ تطور حکومت در ایران بعد از
اسلام؛
ـ مطبوعات در عصر مشروطه؛
استاد محیط طباطبایی در سال
1371 در تهران درگذشت.
ر.ک: گلزار مشاهیر، ص 181
5ـ هدایت اللّه متین دفتری در
سال 1312 در تهران بدنیا آمد.
پدرش، سناتور احمد متین
دفتری، نخست وزیر دوران
رضاخان و خود، نواده دکتر
محمّد مصدّق است.
تحصیلات متوسطه را، در تهران
و سپس در انگلستان، رشته
اقتصاد را به پایان رساند.
وی، پس از بازگشت، به هیئت
علمی دانشگاه تهران پیوست.
در سال 1337، مدیر اطّلاعات
و روابط عمومی دادگستری
شد.
در سال 1339، انجمن
دوستداران آمریکائی در
خاورمیانه، به وی بورس همکاری
افتخاری با کنگره داد که امکان
اقامت 9 ماهه در واشنگتن دی.
سی.
و تحقیق در مرکز حکومتی
آمریکا را، برایش فراهم آورد تا
بتواند فعالیتهای کنگره را نظاره
کند.
او، در بازگشت از آن سفر،
وکیلی فعال در امور تابعیت شد.
در
سال 1341، عضو کمیته انتشارات
جبهه ملّی گردید.
متین دفتری، با
شناختی که از امریکا و ارتباطی که
با سفارت داشت و مسافرتی که به
واشنگتن کرد، همواره اصول آن را
تحسین می کرد.
وی، در سال 1337 با مریم واضح
نوری ـ که تحصیل کرده انگلیس
بود ـ ازدواج کرد.
ارتباط ثبت
شده وی با سفارت آمریکا، از 21
شهریور 1339 تا 8 شهریور
1358 ادامه داشت.
اوّلین سفر به
امریکا را همراه همسرش به دعوت
انجمن دوستداران آمریکائی
خاورمیانه به آن کشور کرد.
در
دوران نهضت اسلامی (1355 ـ
1357)، ارتباط وی بیشتر و در
سال 1358، قبل از پناهندگی او به
اروپا، استمرار یافت.
در سالهای 1357، این ارتباط
وسیعتر شد.
از اسناد به جای مانده،
مشخص است که در مقام «منبع» و
«گزارشگر» از اوضاع ایران
تحلیلهائی به سفارت می داده
است.
عدم درک ناصحیح او از
اسلام، انقلاب اسلامی، روحانیت
و امام، به قدری واضح است که
گاهی مأمور سفارت، وی را متوجه
برخی مسائل عینی می نموده
است.
! متین دفتری، در اسفند
1357، جبهه ملّی دمکراتیک را
تأسیس و در سال 1358، با
همکاری برخی از عناصر چپ
کنفدراسیون دانشجویان خارج از
کشور، چپهای ایران، فعالیت علیه
انقلاب اسلامی و جمهوری
اسلامی را ادامه داد.
پس از اعلام
انحلال جبهه و حکم جلب وی، به
فرانسه پناهنده شد.
در سال
1361، با شورای مقاومت ملّی به
رهبری منافقین، همکاری خود را
آغاز نمود.
پس از تعطیل شورا
توسط سازمان، وی، به عنوان
عضو ساده سازمان، به زندگی خود
ادامه داد.
(احزاب سیاسی ایران، بخش دوم،
مجموعه اسناد لانه جاسوسی
آمریکا، 1367)
6ـ جبهه ملی: تشکیل جبهه ملی
ایران به سال 1328 بازمی گردد.
در این سال عمر مجلس پانزدهم به
پایان رسید و تعیین تکلیف مسئله
نفت جنوب به مجلس شانزدهم
محول شد.
در پایان همین سال
تعدادی از رجال سیاسی کشور به
رهبری دکتر مصدق به اعتراض به
تقلب در انتخابات مجلس در دربار
متحصن شدند.
این عده 20 نفره
پس از اتمام تحصن نافرجام در
منزل مصدق گرد آمده و پس از
مذاکرات مفصل و تشکیل
کمیسیونهای مختلف و تدوین
اساسنامه در اول آبان 1328
موجودیت جبهه ملی ایران به
رهبری دکتر مصدق را اعلام
کردند.
مؤسسان جبهه، مدیران
برخی جراید و سران احزاب و
گروههای سیاسی بودند که با حفظ
تشکل حزبی خود به عضویت جبهه
ملی درآمدند و شامل افراد ذیل
می شدند: دکتر محمد مصدق، دکتر
حسین فاطمی، دکتر مظفر بقایی،
حائری زاده، حسین مکی، دکتر
کریم سنجابی، زیرک زاده، محمود
نریمان، عبدالغدیر آزاد، عمید
نوری، سیدعلی شایگان، آیت الله
غروی، شمس الدین علایی، جلالی
نائینی، عباس خلیلی، حسن صدر،
رضا کاویانی، ارسلان خلعت بری،
یوسف مشاور و احمد ملکی.
جبهه ملی هدف خود را ایجاد
حکومت ملی به وسیله تأمین
آزادی انتخابات و آزادی افکار
اعلام کرد.
گروههای تشکیل دهنده
جبهه ملی اول عبارت بودند از :
حزب ایران، (به رهبری داریوش
فروهر)، حزب زحمتکشان ملت
ایران (به رهبری مظفر بقایی)،
مجمع مسلمانان مجاهد (به رهبری
شمس قنات آبادی) و حزب مردم
ایران (به رهبری محمد نخشب).
به
دنبال تکرار انتخابات مجلس
شانزدهم هشت نفر از اعضای جبهه
ملی شامل مصدق، مکی، شایگان،
بقایی، حایری زاده، آزاد و نریمان
به مجلس راه یافتند و فراکسیون
نهضت ملی را تأسیس کردند.
نمایندگان فراکسیون با شعار «ملی
شدن نفت در سراسر کشور» هدف
خود را حفظ حقوق ایران در قضیه
نفت و مخالفت با لوایح پیشنهادی
دولت قرار دادند.
مصدق از قیام 30 تیر 1331
دارای قدرتی بود که به فرموده
امام خمینی (ره) حتی
می توانست شاه و نظام سلطنت را
سرنگون کند که به خاطر
محافظه کاری و تمایل به حفظ نظام
پادشاهی مشروطه بدین مهم
توجهی نکرد.
اختلاف سلیقه خودمحوری و
جاه طلبی برخی اعضاء، ضعف
سازماندهی، عدم شفافیت
ایدئولوژی و خلاء رهبری که با
استقلال مصدق در نخست وزیر و
ترک عملی جبهه ملی توسط وی به
اوج خود رسید.
از جمله دیگر علل
بود که موجبات سقوط جریان
ملی گرایی لیبرال و سرنگونی
دولت مصدق توسط کودتای
انگلیسی ـ آمریکایی 28 مرداد را
تسریع کرد.
هرچند اگر حمایت
نیروهای مذهبی نبود حکومت
مصدق 13 ماه قبل و پس از
اختلافات با دربار و استعفای او
پایان می گرفت و تنها قیام
عمومی 30 تیر بود که دیگر بار
امکان قدرت مصدق را فراهم
کرد.
و البته ملّیون قدر پشتوانه
مذهبی و مردمی نهضت را
ندانستند و خود را بر پیروزی
کودتاگران در 28 مرداد 1332
هموار گرداندند.
پس از کودتا برخی عناصر و
گروههای ملی در قالب نهضت
مقاومت ملی فعالیتهای
زیرزمینی محدود ناموفق علیه
رژیم آغاز کردند.
اما فعالیتهای
نهضت مقاومت با دستگیری
برخی فعالین آن در تهران و
شهرستانها به رکود گرایید.
مصدق به حبس و تبعید در
احمدآباد محکوم و تا پایان عمر
(سال 1345) تحت نظر باقی ماند
و دکتر فاطمی اعدام شد.
جبهه ملی دوم : جبهه ملی دوم
پس از رایزنیهای فراوان ملیون
و همکاران سابق مصدق تبعیدی
در 30 تیر 1339 با انتشار
بیانیه ای اعلام موجودیت کرد.
سران جبهه در اولین اقدام با
توجه به سخنان شاه مبنی بر
برگزاری مجدد انتخابات محلی
بیستم طی ملاقاتی با
شریف امامی نخست وزیر وقت و
وزیر کشور خواهان تأمین آزادی
انتخابات و مطبوعات و
اجتماعات شدند.
به دنبال عدم
پذیرش این شرایط نمایندگان
جبهه ملی در مجلس سنا تحصن
کردند که به بازداشت آنان
انجامید و تنها اللهیار صالح از
حوزه انتخابیه کاشان راه یافت.
با روی کار آمدن امینی
(اردیبهشت 1340) و علی رغم
اشتراک نظرهایش با ملیون
امریکوفیل در خصوص ایجاد
اصلاحات میان او و جبهه ملی
ائتلاف نیرومندی علیه رقیب
مشترک یعنی شاه و دربار
انگلوفیل بوجود نیامد و برعکس
جناح مقابل توانست با دامن زدن
به اختلافات آنان هر دو را
تضعیف و از صحنه بیرون کند.
در
28 /2 /40 با موافقت دولت
میتینگ جبهه ملی در میدان
جلالیه با حضور انبوه مردم تهران
که برای اولین بار پس از کودتا
28 مرداد چنین مجالی می یافتند،
برگزار شد.
همچنین در دی ماه
1341 تنها کنگره جبهه ملی در
طول حیات جبهه ملی اول تا
چهارم برگزار گردید.
به هنگام
افتتاح کنگره برخی از نمایندگان
روحانی عضو در اعتراض به
حضور بانوان بدون حجاب
(پروانه فروهر و هما دارایی)
جلسه را ترک گفتند.
در ادامه
پس از انتخاب مصدق به عنوان
رئیس افتخاری کنگره رأی گیری
به عمل آمد و اللهیار صالح به
ریاست اجلاس برگزیده شد.
یکی از موارد اختلاف انگیز
کنگره بر سر عضویت گروه تازه
تأسیس ملی و مذهبی نهضت
آزادی بود که علی رغم مجادلات
فراوان با درخواست این گروه
برای عضویت در جبهه مخالفت
شد و منجر به اعتراض و ترک
اجلاس توسط نمایندگان نهضت
آزادی گردید و پس از آن
سیاست صبر و انتظار را در پیش
گرفتند.
جبهه ملی سوم: جبهه ملی سوم را
باید ادامه و دنباله طبیعی جبهه
ملی دوم دانست.
گروههای عضو
جبهه ملی سوم که در 7 /5 /44
رسما اعلام موجودیت کرد
عبارت بودند از : حزب ملت
ایران، حزب مردم ایران، جامعه
سوسیالیستها و نهضت آزادی.
رهبر جبهه ملی سوم را سیدباقر
کاظمی از نخبگان سیاسی قدیمی
کشور برعهده گرفت.
اما دو هفته
پس از اعلام موجودیت فروهر و
خلیل ملکی رهبران گروههای
کوچک سوسیالیستها و حزب
ملت دستگیر شدند.
قبل از آن هم
رهبران نهضت آزادی دستگیر
شده بودند.
بدین سان جبهه ملی
سوم قبل از شروع و گسترش
فعالیتها فرو پاشید و شاه به
ملی گرایان امکان داد از خوان
نعمت دلارهای نفتی بهره مند
شوند تا منافع آنان با منافع
پهلوی ها گره خورد، برخی دیگر
که فعالیت سیاسی را کنار نهاده
بودند وارد فعالیتهای آموزش
عالی شدند.
در طول سالهای 44
تا 56 هیچ گونه فعالیت سیاسی
تشکیلاتی و حتی انفرادی از
ملی گرایان لیبرال (به جز افرادی
مانند داریوش فروهر) در
مخالفت با استبداد و استعمار
نوین ایران و افزایش نفوذ
بیگانگان مشاهده نمی شود.
اینان
تنها گاهگاهی در دوره ها و
محافل خصوصی گردهم
می آمدند و نومیدانه به بحثهای
تکراری و جاری می پرداختند.
در طول تمام این سالها چشم
ملی گرایان لیبرال به آمریکا بود
تا به گوشه چشمی به آنها و چشم
غره ای به شاه امکان فعالیت و
ایجاد فضای باز سیاسی در ایران
را فراهم آورد.
جبهه ملی چهارم: به اعتراف
رهبران جبهه ملی آغاز مجدد
فعالیتهای این گروه ناشی از
پیدایش فضای باز سیاسی کشور
بود که تحت تأثیر به قدرت
رسیدن دموکراتها در کاخ سفید
بوجود آمد تا پس از وقفه ای 12
ساله ملیون فعالیتهای خود
را از سر گیرند.
این زمانی بود که
شاه همانند ابتدای دهه 1340
می خواست با انجام برخی
اصلاحات جزیی و هدایت شده
بساط قدرت خویش را استحکام
بخشد.
زمینه ساز آغاز به کار جبهه
ملی چهارم فعالیتهای متفرقی بود
که ملیون لیبرال در قالب چند نامه
سرگشاده خطاب به سران رژیم و
سخنرانیهای محفلی انتقادی آنان
بود.
در بیانیه اعلام موجودیت
جبهه ملی چهارم و نامه خطاب به
سران رژیم هیچ نشانه ای از طرح
خواسته های اساسی و اعلام
مخالفت صریح یا ضمنی با رژیم به
چشم نمی خورد.
آغاز وضعیت
انقلابی و خیزش های مردم علیه
نظام پهلوی با قیام 19 دی 56
مردم قم و سپس برپایی مراسم
چهلم شهدا به صورت ادواری در
شهرهای مختلف آغاز می شود.
در
این مقطع تأکید سران جبهه مبارزه
قانونی در چهارچوب قانون
اساسی بود.
در اعلامیه دکتر
سنجابی به مناسبت قیام مردم تبریز
آمده بود که، »در این مرحله مبارزه
قانونی که ما هستیم شعار خود را
در یک خواسته متمرکز سازیم :
سرنوشت ملت ما به وسیله مبعوثان
حقیقی ملت تعیین می شود.
»
در 30 تیر 1357 «اتحاد نیروهای
ملی به «جبهه ملی چهارم» تغییر
نام یافت.
در این تشکل ریاست
هیأت اجرایی بر
عهده دکتر کریم سنجانی و اعضای
آن بختیار، فروهر، حبیبی و مبشری
بودند.
در شهریور 57 سران جبهه
ملی برای تحقق خواسته های خود
در چهارچوب قانون اساسی و
کسب برخی امتیازات مشغول
مذاکره و چانه زنی با دولت
شریف امامی بودند اما حضور
میلیونی مردم در مراسم عید فطر و
متعاقبا کشتار مردم مسلمان در 17
شهریور معادلات طرفین را برهم
زد.
در وضعیت انقلابی کشور طی
نیمه دوم همین سال در جهت
جلوگیری از تعارض میان رهبران و
نیروهای انقلابی با رژیم به ناچار
اتخاذ مواضع تندتری کرد ولی
همچنان خواهان انجام اصلاحات
در قالب قانون اساسی بود.
سنجابی رهبر جبهه ملی طی
مصاحبه ای در 19 مهر 57 اعلام
کرد : «سلطنت مشروطه را رد
نمی کنیم و با آن مخالفتی نداریم.
آنچه ما می خواهیم از بین رفتن
کامل استبداد است».
سنجابی
حتی پس از ملاقات با امام در
غیرقانونی و نامشروع بودن نظام
پادشاهی و عدم امکان سازش با
آن خودداری کرد.
البته ملیون
لیبرال علی رغم اعلام موضع
علنی در خفا همچنان به دنبال
سازش با رژیم شاه بودند.
پس از
بازگشت سنجانی از پاریس و
بازداشت ظاهری اش، وی و
شاهپور بختیار ملاقاتهایی با
سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک
و شخص شاه داشتند.
سنجابی در
دیدار با مقدم گفت : «ما ممکن
است برای شاه به منزله آخرین
تیر ترکش باشیم»
در این مقطع نراقی از رهبران
جبهه برای شاه پیام آورده بود که
آنان تحت شرایطی حاضرند با
پشت کردن به مذهبیون با شاه
برای تشکیل دولت به توافق
برسند.
شاه نیز پس از مذاکره
مستقیم با ملیون به آنان پیشنهاد
تشکیل دولت داد.
سران جبهه نیز
در جلسات داخلی خود کلیت
پیشنهاد را پذیرفته و در پی
یافتن فرد مطلوب و نیز حل
مشکل خود با امام بودند.
«اکثر
افراد شرکت کننده ابراز عقیده
کرده اند که اگر لزومی به جلب
همکاری مورد نظر باشد.
این
صحیح نیست جبهه ملی خود را
تحت عنوان تلاش برای همکاری
با خمینی کوچک کند.
» در آذر
57 که سنجابی و فروهر تحت نظر
مقامات ساواک به سر می بردند
خطاب به مقامات عالی رتبه
رژیم پهلوی گفتند : بازداشت ما
دو نفر در ابتدای امر می توانست
مقداری موجه باشد.
اما هر چه
زمان بگذرد میدان برای دیگران
و بخصوص آخوندها خالی
می ماند و ما از سازماندهی و
ایجاد یک سازمان متشکل در
مقابل آنان عقب خواهیم ماند.
وقت آن رسیده که جبهه ملی
تلاشهای خود را شدت دهد و
سازماندهی کند تا بتواند در
آینده مقابل آخوندها ایستادگی
نماید.
همزمان جبهه ملی برای
مطرح کردن خود به عنوان
جانشین نظام پادشاهی و جلب
نظر ایالات متحده تماسهایی با
مقامات سفارت آمریکا در ایران
برقرار کرد.
ارزیابی مسئولان
سفارت پس از اولین ملاقات با
وی چنین است : سنجابی
می خواست چیزی را که وی
حسن نیت خودش ـ عقاید
روشنفکرانه و گرایش طرفدار
غرب برای توجه ایالات متحده
می داند ـ را به طور غیرمستقیم
منتقل کند.
در آخرین روزهای
منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی
و ورود امام خمینی به وطن،
جبهه ملی هر چه بیشتر از کاروان
انقلاب عقب افتاد و راه مخالفت
با برخی مواضع امام و
فاصله گیری تدریجی از آن را
پیش گرفت و سرانجام به دنبال
اعلام مخالفت صریح با لایحه
قصاص و قصد راهپیمایی و
تحریک مردم، حضرت امام طی
سخنانی تند و انقلابی در 25
خرداد 1360 غیرقانونی و
مرتد بودن این تشکیلات را
اعلام نمودند.
(ر.ک : ریچارد کاتم،
ناسیونالیسم در ایران، ترجمه
احمد تدین، تهران، کویر، 1370،
صص 7 ـ 65
محسن مدیر شانه چی، احزاب
سیاسی ایران، نشریه خاوران،
سال 3، شماره 136، آذر 1372،
صص 6 ـ 10.
کریم سنجابی، امیدها و ناامیدها،
لندن، انتشارات ملیون، 1361،
ص 21.
7ـ سید باقرخان کاظمی مهذّب
الدوله، از نخبگان سیاسی
کهنه کار ایران به شمار می رفت
که در دهه 20، در دولتهای
متعدد، به مقامهای مهم دولتی و
وزارت خارجه و دارایی رسید.
در دوره حکومت مصدّق وزارت
امور خارجه و عضو نهضت
مقاومت ملی بود به دلیل اعتراض
به انعقاد قرارداد با کنسرسیوم
نفتی و شرکتهای چند ملیتی
آمریکایی و انگلیسی، دولت
کودتا، مدتی تبعید گردید.
کاظمی، در سال 1329 نقش
فعالی در احیای جبهه ملی دوم
داشت و بدون وابستگی به هیچ
یک از احزاب عضو جبهه به
عضویت شورای مرکزی جبهه،
ملی برگزیده شد و به دلیل وابسته
نبودن به احزاب، جزو رهبران
اقلیت این تشکیلات به شمار
می رفت.
پس از اعلام انحلال
جبهه ملی دوم و تلاش برخی
گروهها برای احیای مجدد آن،
کاظمی، با اشاره و تأیید مصدق،
جبهه ملی سوم را در سال 1343
تأسیس کرد و به رهبری آن
برگزیده شد.
اما به دلیل برخورد
تند رژیم و دستگیری برخی
رهبران احزاب عضو، جبهه ملی
سوم، به سرعت در سال 1344
فرو پاشید.
پس از آن، کاظمی،
فعالیت سیاسی را به کنار نهاد و
در سال 1348، در تهران
درگذشت.
8ـ حزب نیروی سوم که بعدها
طبق تصمیم کنگره منعقده در
زمستان سال 1340 به جامعه
سوسیالیست های نهضت ملی
ایران تغییر نام پیدا کرد دارای
سازمانی نسبتا متشکلتر از کلیه
احزاب ملی به جز حزب توده
است که در تهران و بسیاری از
شهرهای مهم کشور تشکیلات
دارد.
در تهران تا قبل از اعلام
فرمانداری نظامی حوزه های
کارگری، کارمندی، دانشجویان
و جلسه عمومی بحث و انتقاد
حزب به طور علنی در محل
نشریه علم و زندگی تشکیل
می گردید.
ولی پس از اعلام
فرمانداری نظامی حزب به
فعالیت مخفی پرداخته است.
سازمان جامعه سوسیالیستهای
نهضت ملی ایران تشکیل می شود
از یک کمیته مرکزی مرکب از 15
نفر آقایان خلیل ملکی، مهندس
قندهاریان استاد هنر سرایعالی،
دکتر غلامرضا وثیق، مهندس
حسین ملک، رضا شایان کارمند
وزارت کار، منوچهر صفا، پاکزاد،
میرحسین سرشار، مساوات، آرائی
نژاد، غلامرضا شانسی، ابقاء،
شریعتمداری کارمند وزارت
کشاورزی، عباس عاقلی زاده،
دانشجوی حقوق، منوچهر رسا
دانشجوی پزشکی، یک هیئت
اجرائیه که عبارتند از عباس
عاقلی زاده، ضیاء ابقاء، منوچهر
رسا، منوچهر صفا و یکی دو نفر
دیگر.
مهندس حسین ملک و خلیل
ملکی در اروپا هستند و از افراد و
رهبران حزب در تهران شعاعی
کارمند بهداری شهرداری.
عباس
عاقلی زاده، هرمز همایون پور،
ضیاء ابقاء، منوچهر صفا، عاشوری
فعالیت جدی دارند و در تظاهرات
و پخش تراکت و غیره شرکت
می نمایند.
در شهرستانها تا آنجا که
اطلاع هست تبریز ـ اصفهان ـ
آبادان ـ رشت ـ ساری ـ جامعه
فعالیت نسبتا زیادی دارد و چند
شهرستان دیگر از جمله اهواز،
همدان، نقده، سولده، شیراز و غیره
فعالیت حزب عادی و کمتر است.
در تبریز زرینه باف.
در اصفهان
موسوق مدیر کل فرهنگ در زمان
درخشش جزء رهبران و
گردانندگان اصلی حزب به شمار
می رود.
تا آنجا که اطلاع هست در
شهرستانها هم مثل تهران
تشکیلات حزب حوزه ای و
تعلیمات از راه بحث و انتقاد در
حوزه ها صورت می گیرد.
کمیته
مرکزی به ندرت تشکیل می شود و
بار اصلی به دوش هیأت اجرائیه
است دستورالعمل ها در تهران تهیه
و به عنوان نشریه داخلی.
بیانیه.
تفسیر مخصوص شهرستانها و غیره
ارسال و در حوزه های مزبور
قرائت و بررسی می گردد در
صورت وجود امکان بیانیه ها و
نشریات در نسخ متعدد تهیه و به
وسیله مسافرین ارسال و بین
اعضای هر شهرستان فروخته و یا
رایگان توزیع می گردد.
تخمین
اعضاء حزب در تهران و شهرستانها
مشکل است و اگر توجه کنیم که در
درجه اول دانشگاه و سپس فرهنگ
وزارت کشاورزی و شهرداری و
تا اندازه ای هم بازار منطقه عمل
حزب است می توانیم احتمال بدهیم
که حزب دارای حداکثر 250 عضو
رسمی که آنکت (فرم) پر کرده
باشند و تقریبا 450 نفر سمپات
(هوادار) می باشند البته این
ارزیابی مربوط به بعد از 28 مرداد
1332 است.
شخصیتحزب
بستگی به شخصیت خلیل ملکی
دارد و اصولاً باید گفت که
استراتژی حزب داشتن افراد زیاد و
یا یک تاکتیک خیلی درست
حسابی نیست بلکه عامل تقویتی
مهم حزب نفوذ چند تن رهبران
حزب در ادارات و مؤسسات
می باشد و بس.
جامعه
سوسیالیستهای ایران تا این تاریخ
هیچگاه هدف ثابت و مشخصی
نداشته گو اینکه از زمان دکتر
امینی به بعد مهمترین تکیه کلام و
استخوان بندی مذاکرات حوزه ها
حمله به جبهه ملی و تخطئه سران
آن و اینکه دیگر سیاست آنها به
پایان رسیده و اصولاً فاقد
شخصیت می باشند بوده و نقل
اخبار صحیح و ناصحیح عینی بر
وجود اختلاف بین اعضاء شورای
جبهه ملی و به اصطلاح شانتاژ
نسبت به جبهه ملی از بارزترین
صفات حزب نیروی سوم است به
طوری که دیگر جنبه دیکته ای و
فرمایشی به خود گرفته در حالی که
حزب در فعالیتهای خارج از محیط
خود صد در صد دنباله رو جبهه
ملی است.
ولی این روزها عامل
حمله به جبهه ملی در درجه دوم
اهمیت قرار گرفته و عامل اول
همانا حمله به دستگاه و هیأت
حاکمه و به طور ضمنی شخص
شاهنشاه است.
چندی است که
مسأله ائتلاف یا اتحاد عمل با
دستجات مخالف راست به ویژه
روحانیون و ترجیح حکومتی از
نوع سپهبد بختیار بر رژیم فعلی
نقل مجلس در حوزه ها است.
نحوه
تبلیغات حزب نیروی سوم در
درجه اول انتشار اعلامیه ها،
بروشورها، نشریات و کتب است و
در مرتبه دوم همان بحث و انتقاد در
جلسات و حوزه ها کمی از
نحوه های اساسی تبلیغ حزب به
شمار می رود علاوه بر این عده ای
از افراد سازمانی حزب در دانشگاه
و بازار مأموریت دارند افراد دیگر
را به دور خود جمع کرده با آنان به
بحث و جدل بپردازند و مخصوصا
از این قبیل پارتیزانها و افراد
تعلیم دیده و مأمور در خانه رهبران
جبهه ملی و محل هایی که
اجتماعات سیاسی تشکیل می شود
فراوان وضع مالی حزب لااقل آن
طوری که ابراز می شود رضایت
بخش نیست اما از طرفی در اخذ و
دریافت حق عضویتها سستی و
اهمال می شود در حالی که مخارج
سر جای خود باقی است و کاری
معطل نمی ماند.
نشریات مرتبا
چاپ می شود و هزینه های تبلیغاتی
و غیره هم پرداخت می گردد.
در
زمان حکومت دکتر اقبال که دکتر
امینی تازه شروع به مخالفت با وی
کرده بود یکی از اعضاء از طرف
حزب مأموریت یافت با دکتر امینی
ملاقات و راجع به امکان کمک
نقدی وی به انتشار مجله علم و
زندگی ارگان حزب مذاکره نماید و
دکتر امینی هم استقبال نمود و آن را
موکول کرد به بعد از انتخابات
تابستانی و پس از آن دیگر خبری
نشد.
در حوزه های حزب به طور
جدی از دار و دسته بختیار و
روحانیون و فئودالها طرفداری
می شود و دکتر امینی هم مورد
تأیید قطعی حزب است.
ضمنا در
سال 1328 کمیته های دو و سه
نفری تعیین شد که به عنوان مأمور
و رابط علنی مرتبا با احزاب ملی
در تماس بودند و نظریات یکدیگر
را مبادله می کردند.
(اسناد
ساواک، پروندهموضوعی
(نیروی سوم) جامعه
سوسیالیستها).
9ـ دکتر عبداللّه معظمی در سال
1288 ش در گلپایگان متولد شد.
پدرش محمد معظمی معروف به
معظم السلطان بود.
عبداللّه پس از
اخذ دیپلم در کنکور اعزام محصل
به اروپا شرکت کرد در سال 1209
ش جزء دسته سوم دانشجویان
ایرانی عازم فرانسه بود.
در
مدرسه حقوق تحصیل را شروع و
پس از شش سال با درجه دکترای
حقوق به وطن بازگشت.
ابتدا در
وزارت کشور استخدام، مدتی
دانشیار دانشکده حقوق شد و به
تدریس حقوق مدنی پرداخت.
پس
از پنج سال توقف در دانشیاری
رتبه استادی گرفت و تدریس
حقوق بین الملل خصوصی به عهده
او واگذار گردید، ضمنا معاونت
دانشکده حقوق را نیز عهده دار
شد.
در سال 1332 در دانشکده
حقوق تدریس و به کار تألیف
مشغول بود.
با نهضت ملی شدن
نفت وارد مبارزه شد.
در دوره
چهاردهم از گلپایگان وارد مجلس
گردید.
در نیمه دوم نایب رئیس
شد.
در ادوار پانزدهم و شانزدهم
نیز هم چنان در مجلس باقی ماند و
در دوره شانزدهم نیابت اول
ریاست با او بود.
در دوره هفدهم
نیز به مجلس رفت و در آن ایام،
پس از استعفای آیت الله کاشانی
بین او و همکاران دیگرش، خاصه
دکتر شایگان بر سر احراز کرسی
ریاست مبارزه شدیدی درگرفت و
سرانجام دکتر معظمی پیروز شد و
بر کرسی ریاست نشست.
مدت
ریاست مجلس شورای ملی او
زیاد طولانی نشد و فقط یک ماه
طول کشید! پس از کودتای 28
مرداد 1332 مجلسین منحل و دکتر
معظمی از ریاست ساقط و مخفی
شد.
پس از مدتی دستگیر و تبعید
گردید.
و به کار دامداری و
دامپروری پرداخت و با مهندس
شریف امامی در کرج مؤسسه
بزرگی بوجود آوردند که از لحاظ
مادی قابل ملاحظه بود.
دکتر
عبداللّه معظمی در 62 سالگی در
سال 1350 درگذشت.
منبع:
کتاب
شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک صفحه 67