نامۀ حضرت نائب الامام آیهالله العظمی خمینی دامظله به مردم شریف آذربایجان
متن سند:
نامۀ حضرت نائب الامام آیهالله العظمی خمینی دامظله به مردم شریف آذربایجان
19 ربیع الاول 58 1
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام براهالی شجاع و متدین «آذربایجان» عزیز درود بر مردان برومند و جوانان غیرتمند «تبریز » درود بر مردانی که در مقابل دودمان بسیار خطرناک پهلوی قیام کردند و با فریاد «مرگ برشاه » خط بطلان بر گزافهگوئیهای او کشیدند. زندهباد مردم مجاهد عزیز «تبریز » که با نهضت عظیم خود مشت محکم بر دهان یاوهگویانی زدند که با بوقهای تبلیغاتی، انقلاب خونین استعمار را ـ که ملت شریف ایران با آن صدردصد مخالف است ـ انقلاب سفید شاه و ملت مینامند و این نوکر اجابت و خود باخته مستعمرین را نجات دهنده ملت میشمارند. مردکی نجاتدهندۀ کشور است که مخازن بزرگ ثروت این ملت مظلوم را دودستی تقدیم اجانب نموده و آن پول ناچیز را که میگیرد تقدیم میکند و در مقابل آهنپارههایی میگیرد که هیچ دردی از ملت دوا نمیکند. آن شخص نجاتدهنده است که با مصونیت دادن اتباع اجانب کشور را از حیثیت ساقط و به شکل مستعمرۀ عقب افتاده در آورده است. مردکی حافظ آزادی ملت است که در سرتاسر کشور احدی را حق یک کلمه حقگوئی و انتقاد نمیدهد و پلیس ننگینش برسر این ملت مظلوم سایه افکنده «شاهی» عدالت گستر است که با قتل عام ملتی را به عزا مینشاند.
من نمیدانم با چه زبانی با اهالی محترم تبریز و به مادران داغدیده و پدران مصیبت کشیده تسلیت بگویم و با چه بیان این قتل عامهای پیدرپی را محکوم کنم؟ من از مقدار جنایات و عده مقتولین و مجروحین اطلاع صحیح ندارم ولی از بوقهای تبلیغاتی معلوم میشود که جنایتها بیش از تصور ماست با این وصف شاه، افراد پلیس را که به قتل عام به دلخواه او دست نزدهاند به محاکمه میخواهد بکشد.
خاطره بسیار اسفانگیز قم هنوز ما را در رنج داشت که فاجعه بسیار ناگوار تبریز پیش آمد که هر مسلمان را رنج داد و ما را به سوگ نشاند من به شما اهالی محترم آذربایجان نوید میدهم. نوید پیروزی نهایی، شما آذربایجانیان غیور بودید که در صدر مشروطیت برای کوبیدن استبداد و خاتمه دادن به خودکامگی و خودسری سلاطین جور بپا خاستید و فداکاری کردید. «استبداد» محمدرضا خان پهلوی و پدر روسیاهش روی سلاطین مستبد را سفید کرد.
تاریخ ایران بیاد ندارد این چنین سفاکی و قتل عام پیدرپی را که بدست این یاغی سفاک انجام میگیرد. تاریخ مشروطیت بیاد ندارد این چنین مجلس سنا و «شورا» را که اهالی محترم متدین آذربایجان را مشتی اوباش و بیدین معرفی کند. از مجلس که دست نشانده شاه است بیش از این توقع نیست. اکنون بعد از آنهمه کشتار و جنایات تبریز و آنهمه خونخواریهای شاه مشتی سازمانی را با کارگران مجبور با سرنیزه در گوشه و کنار کشور براه انداخته تا با عربده کشیدن و به نفع دستگاه جنایت و خیانت تظاهرات براه انداختن میخواهند لکههای ننگ را از سروصورت این مستبد خونخوار شستشو کنند غافل از آنکه با آب زمزم و کوثر هم محو نخواهد شد تاریخ رنجهای ملت و ستمکاری و جنایات این پدر و پسر را ضبط کرده و در فرصتی مناسب منتشر خواهد کرد من اکنون که مشغول نوشتن این غمنامه هستم نمیدانم که به برادران عزیز تبریز ی ما چه میگذرد؟ آیا شاه به جنایات خود ولو موقتاً خاتمه داده است یا نه؟ و یا میخواهد پس از آن قتلعام بازماندگان را چنان سرکوبی کند که نفسها قطع شود؟ لکن باید بداند که دیر شده ملت ایران راه خود را یافته و از پای نمینشیند تا جنایتکاران را به جای خود بنشاند و انتقام خود و پدران خود را از این دودمان سفاک بگیرد باخواست خداوند قهار اکنون در تمام کشور صداهای ضدشاهی و ضدرژیمی بلند است و بلندتر خواهد شد و پرچم اسلام بردوش روحانیون ارجمند برای انتقام از این ضحاک زمان به اهتزاز خواهد درآمد و ملت اسلام یکدل و یک جهت بپاس از مکتب حیاتبخش قرآن آثار این رژیم ضداسلامی و مروج زردشتی را محو خواهد کرد «الیس الصبح بقریب؟» اهالی معظم و عزیز آذربایجان (ایدهم الله تعالی) بدانند که در این راه حق و استقلال و آزادی طلبی و در حمایت از قرآنکریم تنها نیستند. شهرهای بزرگ چون شیراز ـ اصفهان ـ اهواز و دیگر شهرها و مقدم از همه قم ـ مرکز روحانیت و پایگاه حضرت صادق سلام الله علیه و تهران بزرگ با آنها همصدا و هم مقصد و همه و همه در بیزاری از دودمان پلید پهلوی شریک شمایند. امروز شعارها در کوچه و برزن هر شهر و ده «مرگ برشاه» است و هر چه عمال کثیف کوشش میکنند جنایات را از مرکز اصلی که شاه است منحرف و به دولت یا مأموران متوجه کنند کسی نیست که باور کند. عجب آنکه از قرار مسموع هیئتی از دستگاه به آذربایجان آمده است که بیخبری شاه را از این جنایات اعلام کند و آنکس که احتمال آن را بدهد کیست جز سازمانیها و اعضاء مجلسین که آنها هم احتمال نمیدهند و تظاهر بخلاف میکنند. از خداوند تعالی اصلاح امور مسلمین و رفع اشرار و محو آثار این دودمان را خواهانم
والسلام علیکم و رحمهالله
روحالله الموسوی الخمینی
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 05 صفحه 425