صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

از کار ادارى متنفر هستم!؟

از کار ادارى متنفر هستم!؟


متن سند:

از کار ادارى متنفر هستم!؟
صبح جمعه بود، تعدادى از بچه‌هاى [فدائیان اسلام] رفتند خانه مصدق. در حدود ساعت 9 بود که مصدق از اطاقش خارج شد... نزدیک 5 یا 7 نفرى تقریبا جمعیت بود. وقتى مصدق آمد، یک فردى شروع کرد به شعار دادن و صلوات فرستادن. مصدق گفت :
سکوت شعار ماست. هرکسى که سکوت نکند از ما نیست. توجه داشته باشید شعار هیچ ندهید! ما از اینجا به طرف دربار مى‌خواهیم برویم. برویم صحبت‌هایمان را با شاه تمام کنیم، از اینجا حرکت کردیم، فقط سکوت. اگر کسى سکوت نکرد و شعارى داد فورا او را بگیرید. از پله‌ها آمد پایین و یک دستش عصا بود، یک دستش هم توى دست مرحوم امامى، حرکت کردند جلو، جمعیت هم به دنبال ایشان آمدند تا دم دربار، وقتى آمدیم دم کاخ، آن افسرى که مأمور کاخ بود آمد جلو، گفت اینجا چه کار دارید؟ مصدق گفت: اینجا خانه ملت است، ملت آمده در خانه خود. رفت تو و برگشت، هژیر آمد و گفت چه کار دارید؟ مصدق به هژیر گفت: اى هژیر تو هژیر نیستى، تو اجیرى. بروید به شاه بگویید که اینجا خانه ملت است، ملت مى‌خواهد بیاید داخل. هژیر رفت تو و برگشت و آمد، گفت شاه سلام رساند و گفت: درست است که اینجا خانه ملت است، اما خانه‌اى نیست که از همه ملت بتواند پذیرایى کند.
نماینده‌هاى ملت را انتخاب کنید و بفرستید بیایند تو. مصدق گفت: نه، اینها هم که همه ملت نیستند و تعدادى از ملت هستند، برو بگو که اینها همه‌شان باید بیایند تو، او گفت نمى‌شود. امامى یک نهیبى به او داد، گفت: مرتیکه مگر به تو نمى‌گوید برو تو، بگو چشم... هژیر رفت و باز دو مرتبه برگشت، گفت همانى که اول گفتم، شاه گفته نماینده‌هاى خود را انتخاب بکنید. که آنجا در حدود 2 نفر انتخاب شدند. مصدق، شایگان، حائرى‌زاده، عبدالقدیر آزاد، مکى، عمید نورى، جلالى نائینى و یک تعدادى دیگر بودند. و قرار شد که یک چند نفرى هم رابط باشند بین متحصنین و بیرون، که بیایند ببینند کارى، چیزى اگر داشته باشند آنجا [انجام دهند].
حاج ابوالقاسم رفیعى مدیر انتظامات فداییان اسلام بود، قرار شد با یکى از بچه‌هاى دیگر ساعت 5 بعدازظهر بیایند و با اینها تماس بگیرند. ساعت 5 ایشان مى‌آید، مى‌گویند بروید ساعت 6 بیایید. وقتى یک ساعت، یک ساعت و نیم دیگر مى‌آید، مینوت تأسیس جبهه ملى را از آن تو مى‌آیند مى‌دهند به دست حاج ابوالقاسم رفیعى، که با موافقت شاه جبهه ملى در ایران بوجود مى‌آید...
وقتى این مینوت را که آوردند و دادند دست نواب که ببرند و چاپش بکنند، ایشان ناراحت شد و منع کرد بچه‌ها را از این کار و گفت: تشکیلات و حزب و جبهه‌اى که با موافقت پسر رضاخان بوجود آمده باشد، براى ما ارزش ندارد. هر چه بدبختى است از اینجاست.کانون فساد اینجاست.1
آنچه در بالا آمد، سرگذشت چگونگى تشکیل جبهه ملى است، که ناقل آن، از نزدیک، در ماجراى آن شرکت داشته است، هر چند بعضى از محققین بدون ارائه سند قائل به «تحصن نافرجام» متحصنین در دربار هستند و اعلام موجودیت جبهه ملى را، حاصل مذاکرات مفصل و تشکیل کمیسیون‌هاى مختلف و تدوین اساسنامه در آبان 1328، در منزل مصدق مى‌دانند.
به هر تقدیر، جبهه ملى از گردهم آمدن مدیران برخى جراید و سران احزاب و گروههاى سیاسى ـ با حفظ تشکل حزبى خود ـ به وجود آمد. این افراد عبارت بودند از: دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمى، دکتر مظفر بقایى، حایرى‌زاده، حسین مکى، دکتر کریم سنجابى، مهندس زیرک‌زاده، محمود نریمان، عبدالقدیر آزاد، عمیدى نورى، سیدعلى شایگان، شمس‌الدین امیرعلایى، یوسف مشار، دکتر کاویانى، عباس خلیلى، سیدمحمود غروى و...بعدها افرادى مانند: اللهیار صالح، غلامحسین صدیقى، امیر تیمور کلالى و داریوش فروهر به آنها ملحق شدند.
سند این بخش، گزارشى است از یکى از جلسات هفتگى منزل دکتر غلامحسین صدیقى، که در آن به شروع مجدد فعالیتهاى سیاسى، تلاش براى رفع اختلافات بین وى و اللهیار صالح، اختلافات سران جبهه ملى در زندان در ایام خرداد 1342 و مسائل دیگرى اشاره شده است.
به همین بهانه، ضمن بررسى چگونگى شکل‌گیرى جبهه ملى که در فوق به آن اشاره شد، به معرفى غلامحسین صدیقى که آخرین کاندیداى نخست‌وزیرى رژیم پهلوى در سال 1357 بود، پرداخته و سپس خوانندگان محترم را به مطالعه اصل سند، دعوت مى‌نماییم.
غلامحسین صدیقى در آذر ماه 1284 ه ش، در خانواده‌اى که پایگاه مهم اجتماعى نداشت.2 در شهر تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در مدارس اقدسیه، الیانس فرانسه و دارالفنون سپرى کرد و در سال 138، جزو دومین گروه دانشجویان اعزامى به اروپا، به کشور فرانسه رفت. در سال 1311 از دانشگاه شهر «آن گولم» دانشنامه گرفت و در سال 1315 از دانشسراى عالى سن کلو در شهر «ورساى» ونیز و در سال 1316 از دانشگاه پاریس، موفق به دریافت دکترى شد.
او پس از بازگشت به ایران، ابتدا به‌عنوان دانشیار، در دانشگاه تهران، مشغول به کار شد و در سال 1322 به درجه استادى ارتقا یافت و یک سال بعد مدیرکل دبیرخانه آن دانشگاه شد.
غلامحسین صدیقى که به‌عنوان نماینده ایران، چندین بار در کنفرانس‌هاى بین‌المللى تعلیم و تربیت یونسکو، شرکت کرده بود، در سال 133 به‌عنوان وزیر پست و تلگراف، در کابینه مصدق، منصوب شد.
وى علت انتخاب خود به سمت وزیر پست و تلگراف را على‌رغم تنفر از کار ادارى و نداشتن تخصص فنى، چنین بیان مى‌نماید:
«دکتر مصدق بنده را خواست و گفت باید در امور ادارى به من کمک کنى و من تو را خوب شناخته‌ام پدرت را هم مى‌شناختم و با او مکاتبه هم داشته‌ام. من اظهار داشتم، قلبا به شما ارادت دارم و هر امرى بفرمایید مطیع هستم ولى به دلایلى من از کار ادارى متنفر هستم و از تدریس خوشم مى‌آید، ولى دکتر مصدق گفت : باید بروى وزیر پست و تلگراف بشوى. گفتم: من از کارهاى فنى سر رشته ندارم. دکتر مصدق تأکید کرد: اشکالى ندارد. من بیشتر شما را براى این مى‌خواهم که به خاطر دقت‌نظر و وطن‌پرستى که دارید، در مقام وزارت پست و تلگراف مى‌گذارم و اکنون که انتخابات در شرف انجام است، ترتیبى بدهید و مراقب باشید که از تلگرافخانه براى انتخاب و تحمیل وکلاى غیرقانونى استفاده نشود[!!؟ ]
غلامحسین صدیقى که تا پایان زمامدارى مصدق 5 بار وزیر فرهنگ و یک بار وزیر کشور بوده است، در سال 1332 با حفظ سمت، ریاست شهربانى کل کشور را به‌عهده داشت، که قتل افشار طوس در همین دوره اتفاق افتاده است. وى در سال 1332 با سایر همکاران مصدق، دستگیر و در زندان لشکر 2 زرهى تحت‌نظر قرار گرفت. وى در دادگاه، درخصوص شکستن مجسمه‌هاى محمدرضا پهلوى گفت :
«من به هیچ‌وجه با این اعمال دکتر مصدق موافق نبوده‌ام، به‌علاوه چون من استاد فلسفه هستم، معتقدم که سلطنت مشروطه براى ایران لازم و ضرورى است.»
غلامحسین صدیقى که در سال 1339 از رهبران تراز اول جبهه ملى معرفى شده و در آذر همان سال، به همراه کریم سنجابى، مهندس بازرگان، شاپور بختیار، و کشاورز صدر به همراه تیمور بختیار ـ رئیس ساواک ـ با نخست‌وزیر وقت ـ امیراسداللّه‌ علم ـ ملاقات نموده است، در تیر ماه 1341 در منزل اللهیار صالح، ضمن ملاقات با گراتیان یاتسویچ ـ رئیس سیا در ایران ـ خطاب به وى، چنین گفت :
«شما به جاى هر کمک، به مردم ایران آزادى و حقوق فطرى بشرى را بدهید، اطمینان داشته باشید، مردم هم با همکارى شما مقابل کمونیست‌ها خواهند ایستاد، در غیر این صورت شما باید به همان چند نفر سپهبد و سرلشکرها تکیه کنید و مردم را به آغوش روس‌ها رها کنید.»
و ارزیابى سفارت آمریکا در ایران، از شخصیت، جایگاه، پایگاه و نظرات غلامحسین صدیقى، در مقاطع مختلف، به شرح زیر است :
«سه نفر از اساتید دانشگاه هستند که معروف به «سه تفنگدار» مى‌باشند و به دلایل مختلف و از نقطه نظرهاى متفاوت با کنترل دولتى دانشگاه مخالفت کرده‌اند. دکتر على‌اکبر سیاسى، دکتر غلامحسین صدیقى، فیلسوف برجسته و زمانى وزیر کشور مصدق و دکتر یحیى مهدوى... این سه تن داراى نقطه‌نظرهاى سیاسى مشترک نیستند. اما با یکدیگر نزد شاه رفتند تا به بى‌رحمى دولت در اقدامات سرکوبگرانه 134 در دانشگاه اعتراض کنند.»
«شاید برجسته‌ترین مغز متفکر در دانشگاه استاد غلامحسین صدیقى باشد که یک فیلسوف و مورخ است و نه تنها مورد احترام، بلکه مورد علاقه دانشجویان مى‌باشد و با آنها ارتباط نزدیکترى از آنچه در آنجا متداول است، دارد. او از رهبران جبهه ملى است، ریاست مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى اجتماعى با دکتر غلامحسین صدیقى است ولى مدیریت آن را دکتر احسان نراقى یک عضو سابق حزب توده و عامل معروف ساواک به عهده دارد. همه اعضاى دیگر این مؤسسه از اعضاى جبهه ملى هستند.
«امروز احتمالاً اگر مصدق فوت کند و یک کشمکش براى رهبرى بوجود آید [غلامحسین صدیقى ]در قویترین مقام در مقابل هر کدام از رهبران فعلى جبهه ملى خواهد بود. علاوه بر این او در خارج از محفل‌هاى ناسیونالیستى به خوبى شناخته شده نیست، زندگى خالى از جنجال و روش حرفه‌اى وى، مانع از آن شده که او نیز مانند صالح و بختیار، پیروانى داشته باشد... صدیقى در عین حال که میهن‌پرست واقعى و طرفدار قانون اساسى است ولى چهره‌اى مردمى نیست، علاوه بر دانشگاه، تنها حمایت توده‌اى از وى در میان رهبران سنتى‌تر بازار مى‌باشد... طبق یک تحلیل منبع کنترل شده آمریکایى او قادر خواهد بود که 12 رأى شوراى مرکزى را جمع‌آورى نماید در حالى که نزدیکترین رقیب او، سنجابى فقط 8 رأى خواهد داشت.»
دکتر غلامحسین صدیقى در سال 1357، در زمانى که انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام خمینى «قدس سره» مراحل پایانى خود را طى مى‌کرد، کاندیداى آخرین دوره نخست‌وزیرى رژیم پهلوى شد و با محمدرضا پهلوى نیز ملاقات کرد ولى شاهپور بختیار، گوى سبقت را از وى ربود. او در روز دوشنبه نهم اردیبهشت ماه سال 137 درگذشت و در ابن‌بابویه «شهررى» به خاک سپرده شد.
سند مور نظر این بحث به شرح زیر است :
رونوشت گزارش خبر 27934 /2 ه 2 ـ 2 /2 /48
موضوع : حضور چند تن از عناصر جبهه باصطلاح ملى سابق در منزل دکتر غلامحسین صدیقى روز دوشنبه 15 /2 /48 شکور عبداللهى ـ محمود صمدى ـ افتخار آیت‌اللهى ـ جمشید به‌رام. حسین‌میر محمد صادقى در مغازه محمدحسن گلزار مقدم حضور داشتند. این افراد قصد داشتند به منزل دکتر غلامحسین صدیقى بروند و گلزار هم از حسن میرمحمدصادقى خواست که او هم به اتفاق آنان به آنجا بیاید ولى حسن میرمحمد صادقى قبول نکرد و سایر افراد مذکور به غیر از نامبرده به منزل دکتر صدیقى عزیمت نمودند. ابتدا گلزار از صدیقى پرسید : آیا توانگر خدمت شما رسیده است؟
دکتر صدیقى در پاسخ متذکر گردید: توانگر چند بار به منزل تلفن کرده ولى من نبوده‌ام و من هم دو مرتبه تلفن کردم ایشان تشریف نداشتند. سپس گلزار گفت توانگر در نظر داشته خدمت شما بیاید و راجع به شروع مجدد فعالیت‌هاى سیاسى مذاکره نماید و ترتیبى داده شود که بعدا زنجانى از شما و اللهیار صالح دعوت به مذاکره و ملاقات نماید و به این واسطه اختلاف موجود بین شما و صالح بررسى و مرتفع گردد. گلزار اضافه نمود: خدمت آقاى صالح هم رسیده‌ایم و از دوستان گلایه داشته‌اند که چرا از او خبرى نمى‌گیرند. دکتر صدیقى اظهار کرد: من ایشان را به اتفاق امیر علایى در منزل دکتر سپهبدى ملاقات کردم. پس، از عرض ادب و ملاقات با وى کوتاهى ننموده‌ام و اما در مورد شروع مجدد فعالیت سیاسى به نظر من در این مورد باید قدرى به عقب برگردیم. از زمان تشکیل جبهه ملى دوم به این طرف در زمان انتخابات بود که اعلیحضرت فرمودند انتخابات آزاد است و احزاب و دستجات سیاسى مى‌توانند و باید فعالیت کنند. صدیقى ادامه داد: من به اتفاق چهار نفر دیگر و زنجانى و صالح از این مسئله استقبال کردیم و اولین جلسه جبهه ملى دوم را در منزل ما تشکیل دادیم، در جلسه دوم هفده نفر شدیم و در منزل صالح تشکیل شد و بالاخره عده از 2 نفر بیشتر شد و به تدریج زیادتر شدیم. فعالیت شروع شده بود و گسترش مى‌یافت و این صحبت مربوط به قبل از 12 محرم و 15 خرداد کذایى است. تیمسار پاکروان نزد ما آمد و گفت شما چه مى‌خواهید.
شاهنشاه مى‌خواهند از نظرات شما با اطلاع شوند. دکتر صدیقى اضافه نمود در زندان شورایى تشکیل دادیم و اکثر آقایان صاحب‌نظر و مسئولین که در زندان بودند تصمیم گرفتیم و پیغام دادیم ما سه چیز مى‌خواهیم که دو تاى آن یکى حکومت قانونى دوم اینکه قانون محترم باشد ولى در این ایام جریانات 15 خرداد پیش آمد و یک دودستگى بین زندانیان جبهه ملى که اکثرا از مسئولین بودند رخ داد. یک عده مثل مجانین طالب زدن و کشتن بودند و مرتب نامه‌هایى مبنى بر فحش مى‌نوشتند و از زندان بیرون مى‌فرستادند. یک عده هم بسیار محافظه‌کار شده بودند و از ترس کلمه‌اى بر زبان نمى‌آوردند و من با هر دو دسته مخالف بودم از طرفى ضمن این چند سال خاصه در مدت زندان بعد از 28 مرداد بسیار ندانم کارى از مسئولین جبهه ملى دیدم و حتى بعضى از افراد پست که متأسفانه مسئولیتهایى هم داشتند به زندان این محیط مقدس مشروب الکلى مى‌آورند و مى‌آشامیدند و به این و آن بدوبیراه مى‌گفتند. دکتر صدیقى اضافه نمود : همه این مسائل اشتباهات بزرگ مسئولین جبهه ملى عدم شایستگى و صلاحیت کار سیاسى آنها، اختلافات بین آنها، محدوداندیشى ایشان همه و همه موجب گردیده بود تا من بتدریج از ادامه فعالیت سیاسى دلسرد شوم ولى از آنجا که ترک آقایان را دفعتا آن هم در زندان جایز نمى‌دانستم در زندان به آنها متذکر شدم من تا خلاصى از زندان با شما کار مى‌کنم و به محض خروج از زندان فعالیت سیاسى با شما را مى‌بوسم و کنار مى‌گذارم و همین‌طور هم کردم یعنى در زندان با آقایان همکارى نمودم و به مجرد خلاصى از زندان فعالیت سیاسى خود را متوقف نمودم و حالا هم اعلان مى‌کنم که با آنها (هیئت اجرایى و مسئولین جبهه ملى) فعالیت نخواهم کرد. آن گاه گلزار گفت : آقاى دکتر شما متعلق به خودتان نیستید و مردم از شما انتظار دارند که فعالیت کنید. دکتر مصدق هم در احمدآباد گفته بود که فعالیت جبهه ملى نباید متوقف شود.
در این ضمن گلزار دو نامه به دکتر صدیقى داد و متذکر شد این دو نامه را دکتر مصدق براى من فرستاده بود و تأکید به ادامه فعالیت داشته است. سپس «به رام» شمه‌اى در مورد لزوم فعالیتهاى سیاسى و توجیه امکانات دکتر صدیقى براى انجام فعالیت و اینکه رسالت تاریخى براى این کار دارد سخن گفت. دکتر صدیقى در پاسخ او و گلزار گفت من به دکتر مصدق بسیار علاقه داشتم و دارم و تأکید کرد بعد از تیراندازى‌هاى ایام 28 مرداد ساعت 7 هفده نفر بودیم که در منزل دکتر مصدق حضور داشتیم. در همین ساعت قصد خروج کردیم. مهندس معظمى و دکتر مصدق جلو مى‌رفتند به قصد رفتن به منزل معظمى و بعد معرفى به شهربانى یا حکومت نظامى. مهندس احمد رضوى و مرحوم نریمان هم زیر بغل زیرک‌زاده را گرفته بودند چون زیرک‌زاده از جاى بلندى پرت شده بود و پایش ناراحت بود. من و دکتر شایگان و سایرین هم از عقب حرکت مى‌کردیم. دکتر شایگان از من پرسید شما چه مى‌کنید؟ من گفتم این پیرمرد را (اشاره به مصدق) تنها نمى‌گذارم. در خوشى با او بوده‌ام در ناخوشى هم با او خواهم بود. هر جا برود با او خواهم رفت و بالاخره حوادثى گذشت که همه مى‌دانید. دکتر صدیقى تأکید کرد: منظورم این نیست که من واقعا به آن مرحوم اعتقاد داشته و دارم و در مورد آشنایى خود با دکتر مصدق اظهار نمود من دو سال مدیرکل دانشگاه بودم و به خاطر جریاناتى از کار ادارى بیزار بودم تا اینکه روزى دکتر مصدق بنده را خواست و گفت باید در امور ادارى به من کمک کنى و من تو را خوب شناخته‌ام. پدرت را هم مى‌شناختم و با او مکاتبه هم داشته‌ام. دکتر صدیقى گفت من اظهار داشتم قلبا به شما ارادت دارم و هر امرى بفرمایید مطیع هستم ولى به دلائلى من از کارى ادارى متنفر هستم و از تدریس خوشم مى‌آید ولى دکتر مصدق گفت باید بروى وزیر پست و تلگراف بشوى. گفتم من از کارهاى فنى سررشته ندارم. دکتر مصدق تأکید کرد اشکالى ندارد من بیشتر شما را براى این مى‌خواهم که به خاطر دقت‌نظرى و وطن‌پرستى که دارید در مقام وزارت پست و تلگراف مى‌گذارم و اکنون که انتخابات در شرف انجام است، ترتیبى بدهید و مراقب باشید که از تلگرافخانه براى انتخابات و تحمیل وکلاى غیر قانونى سوءاستفاده نشود. صدیقى افزود این بود مبناى آشنایى و همکارى من و دکتر مصدق. و ضمن کار با او بسیار ارادت پیدا کردم ولى بعد از 28 مرداد و شروع فعالیت مجدد جبهه ملى متأسفانه همکاران ما (هیئت اجرایى و شورا) درایت لازم نشان ندادند و من هم به خاطر این عدم درایت آنها بر تصمیم پا برجا هستم «به رام» به دکتر صدیقى گفت شما فعلاً در مورد پیشنهاد ما در مورد شروع فعالیت سیاسى مطالعه بفرمایید تا جلسه دیگرى خدمت برسیم و بفرمایید در بین هیئت اجرایى کدام نفر را مناسبتر براى فعالیت مى‌دانید که ما جهت مذاکره نزد او برویم. دکتر صدیقى قدرى فکر کرد و اظهار نمود حقیقت این است که هیچ کدام را و اضافه کرد اینها افرادى امین، صدیق و پاک هستند ولى متأسفانه شایسته فعالیت سیاسى نیستند؛ چون کار سیاسى کارى است بسیار دقیق، ظریف و حساس و این آقایان فاقد بینش سیاسى هستند. بالاخره این افراد به دکتر صدیقى گفتند جهت مذاکره مجددا خدمت مى‌رسیم شما هم مطالعه کنید و با دیگر آقایان هم تماس خواهیم گرفت.
دکتر صدیقى یادآور شد ما نمى‌خواهیم جبهه چهارمى درست کنیم چون جبهه سوم را داریوش فروهر و محمدعلى کشاورز و دیگران درست کردند و بى‌نتیجه ماند و در عین حال موجب اختلافات بسیار شد. بعد از خروج این افراد از منزل دکتر صدیقى قرار شد مجددا در فرصتى مناسب به ملاقات او بروند. و بین راه، گلزار و سایرین گفتند دکتر صدیقى حاضر به انجام فعالیت هستند ولى منتظر است صالح و دیگران مجدانه از او بخواهند و تأکید شد که ترتیب این کار را هم بدهند و گفته شد زنجانى و توانگر این کار را خواهند کرد. ضمن صحبت و اظهارنظر، گلزار گفت ملاقات امشب در عین ماهیتى که داشت امیدوارکننده بود چرا که ما انتظار مخالفت بیش از این از دکتر صدیقى داشتیم و قرار شد این افراد مجددا گلزار را ملاقات کنند و او هم متذکر شد ترتیبى خواهد داد که طى این روزها دکتر صدیقى و صالح یکدیگر را ملاقات کنند.
نظریه منبع : احضار این افراد به هیچ‌وجه به صلاح نیست.
نظریه رهبر عملیات:
1ـ یادشدگان احمد توانگر بختیاریها و سیدرضا فرید مى‌باشند.
2ـ نظریه منبع مورد تأیید است.
3ـ نظریه 2 ه‍ 3 ـ نظریه منبع و رهبر عملیات مورد تأیید مى‌باشد.
رونوشت برابر با اصل و اصل در 121117 مى‌باشد.

توضیحات سند:

پی‌نوشت‌ها:
1. ناگفته‌ها ـ خاطرات شهید حاج مهدی عراقی ـ مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 39 ـ 40.
2. ارزیابی ساواک در سال 1339 ه‍ ش




منبع:

کتاب اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 263




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.