تاریخ سند: 5 آذر 1357
اجتماعی در مسجد اعظم جهت سخنرانی سید عزیز محمدی بر پا بود که خلاصه آن به شرح زیر میباشد
متن سند:
تاریخ:5 /9 /1357
اجتماعی در مسجد اعظم جهت سخنرانی سید عزیز محمدی بر پا بود که خلاصه آن به شرح زیر میباشد:
درباره قانون و قانونگذار که کسی که قانون وضع میکند نباید به نفع اطرافیان خود باشد ما این قانون را نمیخواهیم این فقط به درد خودشان میخورد پس قانون را باید خدا تعیین کرده و از طریق قرآن به ما شناسانده که هیچ نقطه اشتباهی نداشته باشد ما همه قبولش داریم. مسلمان باید از قانون قرآن اطاعت کند نه از قانونهای مزخرف که متأسفانه اجرا کرده و به ضرر همه تمام میشود باری گاهگاهی حرف قرآن را به پیش کشیده تظاهر از شعارهای اسلامی میکند منظور از این فقط به پیش بردن مقاصد سیاست خود میباشد نه اینکه واقعاً طرفدار قرآن هستند نه دیگر مردم مسلمان این همه زیر دروغهای از خود ساخته نخواهند رفت و حالا هم بیدار شدند تا این موقع هم در زیر شکنجه هر چه گفتند این مردم زجر کشیده عمل کردند. دیگر بس است هیچ کس از این به بعد زور قبول نخواهد کرد و همینطور که با توپ و تفنگ و گاز اشکآور و یا دیگر سلاحها نمیتوانند جلوی این مردم را بگیرند و نخواهند گرفت. این مردم میخواهند از این بعد هم خودشان بگویند و زندگی آزاد داشته باشند. باری میگویند ما کمر بسته امام رضا میباشیم و از این طرف حرم مطهر امام بزرگ را به مسلسل میبندند و مردمی که پناهنده به آنجا شده بودند با بستن گلوله از بین میبرند و جای گلوله به خود حرم باقی مانده پس کسیکه این کار را میکند اگر دوازده امام و چهارده معصوم هم زنده بودند با کشتن آنها برای اینکه خودشان در صدر باشند این کار را میکردند چه برسد به مردم بیگناه که هر روز چند تن کشته و از بین میروند و زخمی میشوند اما باز هم مردم دست بردار نخواهند بود و گفته تا حال که این همه اتفاقات افتاده اشتباه کردیم و از این به بعد هیچ اتفاقی نخواهد افتاد پس شما تا حال بشر نبودید که این همه اشتباه کردید و به اشتباهات خود پی نبردید. آخر چند ماه، چند سال، یک دفعه، دو دفعه، صد دفعه، یک سال، دو سال و پنج سال و ده سال، چهل سال است که شما در اشتباه هستید و تازه میخواهید اشتباهات گذشته را جبران کنید و با گرفتن چند تا دزد مثلاً فلان وزیر را گرفتیم، فلان دزد را گرفتیم اینها همش کلاهبرداری است دروغ1 است که میخواهند به مردم بقبولانند که از این به بعد کارهایتان خوب خواهد شد. نه دیگر بس است از این به بعد مردم قبول نخواهند کرد و به دروغهای2 شماها گوش نخواهند کرد. باری یک مثال در مورد بهرام گور به میان کشید و اینطور گفت بهرام گور یک شکارچی بود و روزی به شکار رفته بود و یک چوپانی را دید که مشغول چراندن گوسفندها است، جلو رفت با چوپان سلام علیک نموده و دید که چوپان مشغول خوردن نان [و] پنیر و یک پوست سگ را از بالای درختی آویزان کرد. چوپان به بهرام گور گفت از نان و پنیر بخور بهرام گفت به شرطی خواهم خورد که به من بگویی این پوست سگ را برای چه از درخت آویزان [کردهای]. چوپان گفت این سگ از گوسفندان من مواظبت میکرد من شخص پولداری [بودم] و گوسفندان زیادی داشتم و حالا میبینی که چوپان شدم تقصیر این سگ است. این سگ، با چند تا گرگ برابر بود اما روزی تصمیم میگیرد با ماده گرگی پیمان ببندد که اگر با من عشقبازی کنی از گوسفندان به تو هم خواهم داد این گرگ قبول کرده و هر شب پس از عشق بازی یکی از گوسفندان را میخورد و من روزی دیدم که گوسفندها دارند تمام میشوند و بالاخره فهمیدم که کار این سگ لعنتی است که مرا ورشکست کرده و حقش این بود که آن را کشته و از درخت آویزان کردم3 و حالا ای مردم دیگر در ایران چه مانده همه سرمایهها و همه پولها با خارجیها با کارترها تقسیم شده است.
توضیحات سند:
1. در اصل: دورغ
2. دراصل: دروغهای
3. این داستان در کتاب سیاستنامه خواجه نظامالملک فصل چهارم: اندر اموال عمال و بر رسیدن پیوسته از حال ایشان (وزرا) آمده است. نک: سیرالملوک (سیاستنامه)، تألیف خواجه نظامالملک؛ به اهتمام هیوبرت دارک، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378، صفحات 32 ـ 33؛ خواجه در این فصل، ذیل فصلالوزراء آورده است: چون وزیر بد روش باشد، در مملکت آن خلل تولد کند که در نتوان یافت و همیشه پادشاه سرگردان و رنجوردل بود و ولایت مضطرب. حکایت فوق با این مقدمه و رد نظر داشتن وزیر بدروش و مقایسه آن با نخستوزیر وقت (ارتشبد غلامرضا ازهاری) قابل فهم است.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مساجد، مساجد استان آذربایجان غربی- جلد دوم صفحه 210