تاریخ سند: 1 تیر 1357
موضوع: سازمان آزادگان متحد
متن سند:
از: 20 ﻫ 11 تاریخ: 1 /4 /2537[1357] 13570401
به: 311 شماره: 12484 /20 ﻫ 11
موضوع: سازمان آزادگان متحد1
اخیراً عدهای از نویسندگان و روشنفکران موافق با رژیم شاهنشاهی کشور مبادرت به تشکیل گروهی نمودهاند به نام سازمان آزادگان متحد با نام مخفف سام و بدینوسیله خواستهاند نسبت به سایر افراد مخالف که احتمالاً تشکیل گروههائی خواهند داد پیش دستی نمایند و در روزنامه کیهان مورخ 28 /3 /37 نیز راجع به این سازمان خبری به چاپ رسیده بود که افراد تشکیل دهنده سازمان عبارتند از:
احسان نراقی. علیرضا میبدی. دکتر هوشنگ افراسیاب. دکتر لاهیجی2. فرخ تمیمی3. دکتر محمد جهان فر4. دکتر شاپور زندنیا5. ناصر برهان آزاد6. سیروس شرف شاهی7. احمد کریمی8. مسعود بهنود. دکتر منوچهر رزم آرا9. دکتر کورش شمیمی. محمد اسدی. حمید سرتیپی10. دکتر پرویز ورهرام و سپهر.
هدفهای سازمان:
حفظ نظام شاهنشاهی.
حراست از قانون اساسی.
مبارزه با ارتجاع داخلی.
مبارزه با غربزدگی.
مبارزه بیرحمانه با فساد.
مبارزه با توطئههای امپریالیست.
بودجه سازمان :
بودجه سازمان را به مبلغ 50 میلیون ریال دکتر افراسیابی11 و دکتر لاهیجی تقبل نمودهاند و درحال حاضر هیچگونه کمک و چشم داشتی از دولت و مقامات مملکتی ندارند و به طور مستقل فعالیت خواهند کرد.
انتشارات:
چاپخانه مستقلی به وجود خواهند آورد و یک نشریه یومیه نیز منتشر خواهند نمود.
نکات قابل توجه درباره گروه سام و برنامههای آن:
1. گروه در نظر داشت هرچه زودتر فعالیت خود را شروع نماید لیکن پس از علم کردن حزب پان ایرانیست12 به وسیله محسن پزشکپور13 کمی ساکت شدهاند.
2. فعالیت گروه خارج از حزب رستاخیز خواهد بود.
3. محل دفتر در شهرک غرب خواهد بود و فعلاً جلسات به طور غیررسمی تشکیل و در انتظار فرصت مناسب برای اعلام موجودیت خود هستند.
4. این گروه در نظر دارد برای جلب مردم شدیداً و بیرحمانه به افراد فاسد در مملکت حمله کرده و حتی راضی هستند که برای نفوذ بیشتر بین مخالفین میانه رو یکی دو شماره از نشریه آنها توقیف گردد.
5. این گروه در نظر دارد طبقات روشنفکر و نویسندگان و روزنامهنگاران را به گروه جذب و با در اختیار گرفتن این افراد راه خود را ادامه دهد.
6. پس از اعلام موجودیت یک گروه به یزد و میبد خواهند رفت و افراسیابی به شیراز و استان ساحلی و بقیه به شهرهای دیگر خواهند رفت تا عدهای را وادار به ابراز همبستگی و همکاری در سطح کشور نمایند.
نظریه شنبه: خبر صحت دارد. ضمناً اگر صلاح دانسته شود برای جذب بیشتر مخالفین میانه رو خود را سازمانی متمایل به چپ معرفی خواهد نمود.
نظریه یکشنبه. 1. نظریه شنبه تأیید میگردد. 2. شنبه بدین وسیله نظر ساواک را در مورد اعلام موجودیت و ادامه فعالیت سازمان آزادگان متحد را که هدف آن فقط حفظ نظام شاهنشاهی است و فعالیت آن خارج از حزب رستاخیز خواهد بود استعلام کرده است تا اگر ساواک نظر مساعد داد اعلام موجودیت کنند و اگر ساواک نظر مخالف داد هرچه زودتر جلوی تشکیل این گروه گرفته شود. 3. چون شنبه تقریباً مسئولیت اصلی را در گروه عهدهدار شده در صورت نیاز به مذاکره مستقیم با وی شنبه آماده است درباره سازمان تازه تشکیل به تنهائی یا به وسیله ستیر[؟]مسئولین توضیحات لازم را در اختیار بگذارند ضمناً برخی از افراد در آن اداره کل دارای سابقه میباشند.
نظریه سهشنبه. نظریه یکشنبه مورد تأیید میگردد.
نظریه چهارشنبه. نظریه سهشنبه تأیید میگردد. مستدعی است سریعاً درباره سازمان مورد بحث نظریه اعلام نمایند تا شنبه در مورد ادامه و یا قطع فعالیت سازمان توجیه شود در ضمن با توجه به شایعات موجود درباره فساد فعلاً مخالفت با این تشکیلات به صلاح و مصلحت نمیباشد اصلح است فعالیت این گروه در اختیار گرفته شود.14
رهبر عملیات. بهنام
رئیس دایره. براتی در مرخصی است
رئیس بخش 11. رنجبران
رئیس اداره یکم. ... 1 /4
محترماً به استحضار میرساند. 1 /4
سازمانهای چپ با اولین هدف نمیتوانند موافق باشند و با این ترتیب ماهیت اصلی آنها پس از مدتی روشن میگردد. نظریه شنبه با این ترتیب قابل تعمق خواهد بود. اداره کل سوم 1 /4
ارسال گردد. 1 /4
توضیحات سند:
1. تشکیلات سازمان آزادگان متحد: با نام اختصاری «سام»، ترفندی بود که از سوی احسان نراقی، برای نجات رژیم شاهنشاهی طراحی شد تا با دعوت از نویسندگان و روشنفکرنماهای داخلی، این هدف را تأمین نماید و مسعود بهنود را به عنوان یکی از اعضای مؤسس آن به خدمت گرفت.
2. عبدالکریم لاهیجی: فرزند سیدمحمدعلی، در سال 1318 ش متولد شد. از دانشکده حقوق دانشگاه تهران لیسانس گرفت و سپس به فرانسه رفت و در همین رشته دکترا دریافت کرد و پس از بازگشت، به عنوان وکیل دادگستری به کار مشغول شد.
دیگر فعالیتها و مشاغل او چنین است: عضو برجسته کانون وکلای دادگستری. عضو جبهه ملی. عضو و دبیر جمعیت حقوقدانان ایران. عضو جمعیت دفاع از حقوق بشر در ایران. مسئول کمیته دفاع از حقوق بشر در ایران.
عبدالکریم لاهیجی، که با اعضای گروهک منافقین نیز ارتباط داشت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تسخیر لانه جاسوسی، مدتی به صورت مخفیانه زندگی کرد و سپس از طریق ترکیه به فرانسه گریخت و به عضویت شورای ملی مقاومت (منافقین) درآمد و پس از آن نیز، در کسوت فعالیتهای حقوقی، علیه نظام اسلامی، در خدمت سازمانهای بیگانه قرار گرفت.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
3. فرخ تمیمى: فرزند میرزامحمدخان طالقانی، در سال 1312ش در نیشابور به دنیا آمد. پدرش، از اهالی طالقان و در جریان مشروطیت، از نویسندگان کمیته مشروطیت در رشت بود و از زمان حکومت محمدولی خان تنکابنی، با سران نهضت جنگل ارتباط داشت.
فرخ تمیمی دو ساله بود که پدرش از دنیا رفت و تحت نظر مادرش (نصرت السلطنه مقدم مراغهای) در تهران بزرگ شد. دوران ابتدایی و متوسطه را در مدارس تمدن و دارالفنون گذراند و سپس در رشته حسابداری ادامه تحصیل داد و از سال 1336ش، به مدت سه سال در سدّ کرج به عنوان حسابدار کارکرد و مدتى هم در هفت تپه اهواز بود و پس از آن به استخدام شرکت بىاف گودریچ درآمد و سرپرست حسابدارى کارخانه شد و در سال 1344 به عنوان کارشناس مالى به بانک اعتبارات صنعتى رفت.
فرخ تمیمی که در کنار فعالیتهای شغلی به ترجمه شعر، مقاله و کتاب هم اشتغال داشت، در سال 1340ش، به عضویت کلوپ ادبى انجمن ایران و آمریکا درآمد و در سال 1353 در حالى که مدیر قسمت حسابرسى داخلى سیستمها در شرکت «کریر ترموفریک» بود، براى طى دوره آموزشى به آمریکا رفت. او، على رغم این که در سال 1357، ذیل اعلامیههاى کانون نویسندگان را امضا کرده بود، به همراه احسان نراقى، علیرضا میبدى و... اعلامیه تشکیل سازمان آزادگان متحد (سام) را نیز امضا کرد که در کیهان مورخه 28 /3 /57 درج گردید. فرخ تمیمی در سال 1381ش در تهران از دنیا رفت.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
4. محمد جهان فر: در سال 1312ش در اصفهان متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتی، مدتی در مدارس: نو و صدر اصفهان به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و پس از آن، دوران متوسطه و دانشسرایعالی را نیز به صورت متفرقه سپری کرد. از سال 1330ش، به تدریس پرداخت و در شهرهای: شهرکرد. اصفهان و تهران به دبیری اشتغال یافت. در سال 1335ش، به دانشگاه تهران رفت و لیسانس فلسفه و علوم تربیتی گرفت و سپس در مؤسسه مطالعات و علوم اجتماعی ادامه تحصیل داد و در سال 1340ش، فوق لیسانس علوم اجتماعی دریافت نمود. در این موقع، با استفاده از بورس تحصیلی، پس از مسافرت به چند کشور، در مرکز جمعیتشناسی دادار هندوستان و همچنین دانشگاه بمبئی شرکت کرد و در سال 1342ش، درجه تخصصی گرفت و پس از آن نیز، چند دوره تحصیلی را در انگلستان گذراند و در نهایت در سال 1351ش، از دانشگاه کارل مارکس در بوداپست مجارستان، دکترای جمعیت شناسی دریافت کرد و از همان سال، ضمن تدریس در دانشسرایعالی، به عنوان کارشناس ارشد تألیف کتب درسی دانشگاهی، در وزارت علوم و آموزش عالی نیز فعالیت کرد. در سال 1352ش، به دانشگاه تهران منتقل شد، که ضمن تدریس، دارای چند سمت اجرائی نیز بود.
برخی دیگر از مشاغل او، به این شرح است: «مرکز آمار عمومی وزارت کشور آمار عمومی. مدیریت آموزش و تشکیلات ثبت احوال کشور و ...»
دکتر محمد جهان فر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، ضمن تدریس، در طرحهای مختلف تحقیقی و پژوهشی فعالیت و مدیریت داشت که نمونهی آن، تحقیق پیرامون: «چگونه جوانان را به مساجد جذب کنیم» در سال 1374ش میباشد.
ایشان همچنین، مشاغل اجرایی مختلفی را پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عهده داشت که از آن جمله است: « سرپرست سمعی و بصری دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران. مسئول امور ایثارگران دانشگاه تهران. هماهنگ کننده امور بیمارستاهای دانشگاه تهران طی 8 سال جنگ تحمیلی. تشکیل ستاد بهداشت جنگی دانشگاه تهران. مشاور آموزش استثنایی کشور. مشاور آموزش دانشگاه تهران در تألیف کتب درسی و ارزشیابی تدریس. همکاری با هیئت تحریریه نامه علوم اجتماعی تا سال 1385»
مشارالیه که در انجمنهای مختلفی چون: انجمن اسلامی دانشگاه تهران. جامعه اسلامی اساتید دانشگاه تهران. انجمن جامعهشناسی ایران. انجمن فرهنگی مطالعات بینالمللی زبان فارسی و انجمن جمعیت شناسی ایران عضویت داشت، در طول دوران خدمت، تقدیرنامههای متعددی نیز دریافت نمود.
5. امیر شاپور زندنیا: فرزند جلال، در سال 1306ش به دنیا آمد. پس از تحصیلاتی مقدماتی، در دانشکده حقوق تهران ادامه تحصیل داد و همزمان در خبرگزاری پارس و رادیو نیز به فعالیت مشغول گردید. در دوران تحصیل در دانشکده حقوق، با محسن پزشکپور، داریوش فروهر و داریوش همایون ارتباط داشت و به عضویت حزب سومکا، به رهبری داود منشیزاده درآمد.
وی در سال 1330 لیسانس حقوق قضایی گرفت و پس از دایر شدن دورهی دکترا در دانشگاه تهران، ادامه تحصیل داد و دکترای علوم سیاسی دریافت نمود.
زندنیا که در کنسرسیوم نفت شاغل شده و زمانی هم به نمایندگی از سویِ ایران، یکی از رؤسای اوپک و در خارج از کشور بود، در سال 1341ش، در شهر نیس فرانسه و ژنو سوئیس، به تیمور بختیار نزدیک شد و اعتماد او را جلب کرد و همراه او به عراق رفت. پس از جدّی شدن برنامهی تیمور بختیار در مقابله با رژیم شاه، زندنیا نیز در سال 1347ش، به لبنان رفت که در موقع ورود، به علت همراه داشتن تعدادی اسلحه بازداشت گردید. فردای آن روز، تیمور بختیار به لبنان آمد و اعلام نمود که اسلحههای کشف شده، متعلق به اوست و همین مسئله، موجب آزادی زندنیا گردید.
در این موقع، رضا فلاح، که از بستگانِ سببی او (شوهر دختر خاله زندنیا) بود، به همراه همسرش و یکی از مأموران ساواک به لبنان رفت و او را به تهران آورد. نزدیک به 6 ماه در بازداشت صوری بود و پس از همکاریهای تشکیلاتی، به شغل خود بازگشت. در سال 1353ش، در عضویت در حزب رستاخیز، پیشقدم و مسئولیت ادارهی روزنامهی حزبی را به عهده داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی روزنامهای به نام « رویداد » منتشر نمود و بعد به شغلِ وکالت دادگستری روی آورد.
امیرشاپور زندنیا که دارای تألیفاتی در زمینههای سیاسی، مدیریتی و روانشناسی میباشد، در سال 1377ش، در تهران درگذشت.
باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 2، ص 763.
سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 2، صفحات مختلف.
6. ناصر برهان آزاد: که در رشته سینما و فیلم تحصیل کرده بود، ضمن تدریس در دانشگاه، به تهیه کنندگی و کارگردانی نیز اشتغال دارد و یکی از منتقدان جدّی جریان صهیونیستی حاکم بر سینما و جشنوارههای آن به شمار میرود. وی در اظهار نظری پیرامون این مسئله، میگوید: «از جشنوارههای سینمایی در آمریکا، مانند شیکاگو و اسکار گرفته تا جشنوارههای اروپایی، متأثر از نگاه سیاسی گروهی خاص هستند که از این تریبونها، برای بیان سیاست خارجی خود بهره میبرند. باید توجه داشت که لزومی ندارد سیاست داخلی یک کشور تطابق محض با سیاست خارجی آن داشته باشد.» و در جایی دیگر دربارهی برگزارکنندکان جشنواره کن، گفته است: « کسی هست در دنیا که برادران کوئن را بشناسد و ارادت آنها را به اربابان صهیونیست خود نداند! با این رویکرد، به راحتی میتوان نتیجه گرفت که سکان هدایت کن، در دستان صهیونیست هاست، نه ژیل ژاکوب!»
مشارالیه دارای تألیفاتی در رشته تخصصی خود نیز میباشد.
7. سیروس شرفشاهی: مدیرمسئول روزنامه رستاخیز و از همکاران احسان نراقی در تشکیلات مرکزیت سام بود. او یکی از کارگزاران مطبوعاتی رژیم پهلوی بود که از ابتدای تحرکات انقلابی مردم مسلمان ایران، علیه آن موضع گرفت و کوشش فراوانی برای نفی خصلت اسلامی آن مبذول داشت. شرفشاهی پس از پیروزی انقلاب به آمریکا گریخت و با حمایت مالی و لجستیکی کانونهای قدرت وابسته به امپریالیسم و با حمایت صهیونیستها و بهائیان گریخته از ایران، روزنامهای با نام «صبح ایران » در لوسآنجلس انتشار داد. او رابط روزنامه نگاران مقیم آمریکا با آژانسهای جاسوسی و بنیادهای صهیونیستی است و کمکهای مالی این سازمانها را بین روزنامهنگاران مقیم آمریکا توزیع میکند.
8. احمد کریمی آشتیانی: فرزند علی، در سال 1305 ش در آشتیان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در آشتیان بود و سپس برای تحصیل علوم دینی به قم رفت و به مدت هفت سال به تحصیل علوم دینی اشتغال یافت. در پایان سال 1328ش به تهران آمد و حدود شش ماه در مدرسه مروی ادامه تحصیل داد و سپس، در مدارس ملی مانند: مدرسه جعفری به تدریس پرداخت. در سال 1330ش در محلهی جوادیه، دبستان ملی دیانت را تأسیس نمود که امتیاز آن، به نام محمد خمسی، پدر همسرش بود. در سال 1331 دبستان ملی دخترانه علوی و در سال 1337 دبیرستان ملی دیانت را تأسیس کرد و در سال 1341 با اخذ امتیاز محضر رسمی شماره 441 در جوادیه، به محضرداری اشتغال ورزید. از سال 1329 تا بعد از کودتای 28 مرداد 1332ش، به منزل آیتالله کاشانی(ره) رفتوآمد داشت و در سال 1331 در حدود دو ماه، مدیر داخلی روزنامه هفتگی روح آزاد، به صاحب امتیازی ابراهیم حکمت، بود. عضویت در حزب ملیون را پذیرفت و در آن حزب مشغول به فعالیت شد. از سال 1344ش، همزمان با تشکیل حزب ایران نوین، به آن پیوست و با هیئتهای اعزامی حزب، به شهرستانها رفت و در تشکیل شعبات فعالیت کرد. در 20 /7 /1347 از طرف حزب ایران نوین، به انجمن شهر رفت و زمانی هم عضو هیئت مدیره انجمن محلی جوادیه بود و در سال 1348ش با موافقت ساواک، به عضویت هیئت منصفه مطبوعات درآمد.
در سال 1349 در پی جعل اسناد رسمی و استفاده از اسناد مجعول و معاملات معارض، کلاهبرداری و خیانت در امانت و صدور چک بیمحل، فراری شد که پس از چندی، دستگیر و زندانی گردید.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
9. منوچهر رزمآرا: برادر کوچکتر سپهبد رزم آرا بود که در فرانسه، در رشته پزشکی تحصیل کرد و متخصص قلب و عروق شد. در دوران اوج گیری انقلاب اسلامی، که شاپور بختیار، به نخستوزیری رسید، در کابینهی او، وزیر بهداشت شد و پس از پیروزی انقلاب به فرانسه رفت و همراه با همسر فرانسوی خود به زندگی مشغول شد.
10. حمید سرتیپی: فرزند قره خان (قراء) در سال 1313ش در گرمسار به دنیا آمد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و برادرش مجید سرتیپی، در زمانی که فرخ رو پارسای، وزیر آموزش پرورش بود، ریاست دفتر او را به عهده د اشت.
حمید سرتیپی، تحصیلات ابتدایی را در گرمسار و متوسطه را در شهرهای: دماوند، ری و تهران سپری نمود و در سال 1335ش، به استخدام آموزش و پرورش درآمد. مدتی در گرمسار، معلم بود و در سال 1338 به خمین فرستاده شد و سپس به تهران آمد.
مشارالیه که همزمان با تدریس، در دانشکده حسابداری نیز تحصیل مینمود، در سال 1348ش، لیسانس حسابداری گرفت و پس از چندی، به وزارت کشاورزی منتقل شد. حمید سرتیپی که از حمایت برادرش مجید بهره میبرد، خود نیز به عضویت حزب ایران نوین درآمده بود.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
11. هوشنگ افراسیابی: فرزند ابوالقاسم، در سال 1303ش در شیراز به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی، در سال 1325ش، به عنوان تقریرنویس انجمن شهر، در شهرداری شیراز مشغول به کار شد و با حمایت فردی به نام «فانی» که از اعضای حزب توده بود تا معاونت شهردای ارتقاء یافت و خود نیز با حزب توده رفت و آمد داشت. در دوران حکومت مصدق، با جبهه ملی تماس گرفت و به نفع آنان فعالیت کرد. در سال 1343ش، در رشته مدیریت تحصیل نمود و در سال 1345ش، که پیرنیا استاندار شیراز شد، با سمت مشاورت استاندار، با او همکاری نمود. علی رغم اینکه در ارزیابی ساواک، مردمدار و خوشمعاشرت معرفی شد، ولی در عین حال به عنوان فردی ناصالح و ابن الوقت مورد ارزیابی قرار گرفت.
عضویت در حزب مردم و همکاری با روزنامه عدل، از دیگر فعالیتهای او بود و این درحالی بود که عضویت در حزب ایران نوین را نیز دارا بود. در سال 1352ش، به انگلستان رفت و در همین سال، متقاضی عضویت در سندیکای نویسندگان و خبرنگاران استان فارس شد، که مورد موافقت قرار گرفت. در جریان همین موافقت بود که در معرفی خود به ساواک گفت: «عضو شورای حزب مردم در استان شدم.... در زمان معاونت شهرداری عضو حزب ایران نوین شدم... درحال حاضر عضو روتاری شیراز هستم، در هیئت رئیسه (رئیس تشریفات روتاری)... در کلوپ لاینز نیز عضویت داشتم.»
و چون گزارش شده بود که با قشقائیها ارتباط دارد، نوشت: عمویم به نام احمد افراسیابی (منتصرالدیوان) با قشقائیها ارتباط داشته... برادر خانمم به نام جواد قهرمانی نیز با قشقائیها مرتبط بوده... من در حال حاضر روزنامه عدل (ناشر افکار حزب مردم) را منتشر میکنم.»
هوشنگ افراسیابی که در سال 1356ش، به حزب رستاخیز پیوسته بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کشور آمریکا سکنی گرفت.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
12. حزب پان ایرانیست: این حزب، در سال 1326ش، با نام «مکتب پان ایرانیسم» و به رهبری محسن پزشکپور، فعالیت خود را آغاز کرد. پس از انتشار دیدگاههای این تفکر، تحت عنوان «بنیاد مکتب پان ایرانیسم» در سال 1329ش، یکی از افرادی که به آن پیوست، داریوش فروهر بود. در سال 1330ش، حزب پان ایرانیسم اعلام موجودیت کرد و همواره جانب دربار را نگه داشت؛ همین مسئله، موجب جدایی داریوش فروهر از آن شد. پان ایرانیست، در جریان اصلاحات آمریکایی شاه، از حامیان آن بود و تا پایان عمر تشکیلاتی خود، در زمان شکلگیری حزب رستاخیز بود، همواره از مبانی سلطنت و شاه دفاع میکرد. همزمان با انحلال حزب رستاخیز در جریان اوج گیری انقلاب اسلامی، محسن پزشکپور که در این موقع، به عنوان نماینده خرمشهر به مجلس شورای ملی آمده بود، دوباره موجودیت حزب پان ایرانیست اعلام و تلاش کرد تا با نطقهای تند در مجلس، چهرهی ملی و مستقلی از خود ارائه دهد، که موفق نبود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، محسن پزشکپور، تحرکاتی را علیه انقلاب اسلامی آغاز نمود، که ثمری نداشت و منجر به خروج او از کشور شد، ولی در اردیبهشت سال 1370ش، دوباره به ایران بازگشت.
13. محسن پزشکپور: در سال 1306ش به دنیا آمد. در رشته حقوق درس خواند و از دانشکده حقوق دانشگاه تهران، لیسانس قضایی گرفت. فعالیت مطبوعاتی را از سال 1329ش آغاز نمود و در سال 1330ش در تأسیس «حزب پان ایرانیست » ایفای نقش کرد. او که با نشریات ساسان و ندای پان ایرانیسم همکاری داشت، مدتی نیز مدیر خاک وخون، ارگان حزب پان ایرانیست، بود. محسن پزشکپور، که از محمدرضا پهلوی، نشان اصلاحات ارضی دریافت کرده، در دورههای 22 و 24، به مجلس شورای ملی فرستاد شد. او که عضو هیئت مدیره کانون وکلای دادگستری نیز بود، زمانی که حکومت پهلوی، حزب رستاخیز ملت ایران را، تنها حزب قانونی شناخت و حزب پان ایرانیست منحل شد، به حزب رستاخیز پیوست، ولی در سال 1356ش، که جریان حرکتهای مردمی رو به گسترش بود، به عضویت کمیته پارلمانی دفاع ازحقوق بشر درآمد و به انتقاد از دولت مشغول شد!
در سال 1357 او با این ادعا که حزب رستاخیز مسئول بسیاری از «بحرانهایجامعه ایرانی» است، از حزب رستاخیز استعفا کرد و تجدید فعالیت حزب پان ایرانیست را اعلام نمود و این در حالی بود که حزب پان ایرانیست به رهبری محسن پزشکپور، پس از سیام تیرماه 1331 به طور علنی جانب شاه را گرفت و پس از کودتای 28 مرداد 1332 با انتشار روزنامه خاک و خون همکاری با حکومت را گسترش داد. پزشکپور که در زمان جدایی ایران از بحرین، در مخالفت به این مسئله نطقی را ایراد نموده بود، در جریان اوج گیری انقلاب اسلامی نیز در سخنرانیهای خود در مجلس شورای ملی به مخالفت با رژیم شاهنشاهی مشغول شد، ولی مورد توجه هیچ یک از جناحهای ملی و مذهبی قرار نگرفت. وی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به مخالفت با انقلاب اسلامی روی آورده بود، در دی ماه سال 1389ش، پس از یک دوره بیماری طولانی، در تهران از دنیا رفت و در گورستان بهشت سکینه کرج دفن شد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
14. براساس این گزارش، دستور بررسی فیش اسامی افراد مندرج در آن، به بخش بایگانی داده شده است.
منبع:
کتاب
احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 475