صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

جنبه‌های اولیه و صفات شخصی مهدی ‌هاشمی

جنبه‌های اولیه و صفات شخصی مهدی ‌هاشمی


متن سند:

جنبه‌های اولیه و صفات شخصی مهدی ‌هاشمی
بی‌گمان بسیاری از کنش‌های هر فرد در برخورد با جامعه و مسایل سیاسی و اجتماعی آن، بازتابی‌ از خصلت‌های درونی و ژرفای وجودی او به شمار می‌رود که از آن خصلت‌های درونی به جنبه‌های اصلی و یا اولیه «شخصیت» یاد می‌شود.
در شکل‌گیری جنبه‌های اصلی شخصیت هر فرد به همان ‌اندازه که عوامل متعدد و مختلفی نقش محوری و غیرقابل‌انکاری را ایفا می‌کنند، در شدت و ضعف این جنبه‌ها نیز عوامل دیگری بی‌تأثیر نیست که می‌تواند جنبه‌های اولیه را در مسیر غلط و یا درست، جهت بخشد.
ازاین‌روست که دین مبین اسلام با اهتمام به مسئله تعلیم و تربیت از زمان قبل از جنین تا مقطع شکل‌گیری شخصیت فرد، مراحل و برنامه‌های خاصی را ارائه داده است که هر مرحله آن از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است که در ارزیابی ‌این جنبه‌ها و تقسیم‌بندی علمی آن، روانشناسان، شخصیت افراد را به «درون‌گرا» و «برون‌گرا» «موافق» «مخالف» «سلطه‌جو» و «مطیع» تقسیم و از یکدیگر متمایز می‌کنند.
«صفات شخصیت» یا همان اجزای شخصیت هر فرد، متأثر از جنبه‌های اصلی و اولیه هر فرد است که مکتب حیات‌بخش اسلام با برنامه‌های خاص خود و قرار دادن هر روحیه در مجرای خاص «جنبه‌های اولیه شخصیتی» و به فراخور وضعیت روحی و جسمی هر فرد، و نیز برنامه‌های اخلاقی برای جهت‌بخشی درست «صفات شخصیتی»، هر انسانی را در مسیر تعالی روح هدایت می‌نماید.
گرچه از «صفات شخصیتی» هر فرد می‌توان به «جنبه‌های اولیه» وی دست یافت اما از نظر بسیاری از روانشناسان کشف شخصیت درونی هر فرد به دلیل پیچیدگی شخصیت، کاری مشکل و دستیابی ‌و کشف آن از ژرفای درون آدمی کاری بس دشوار است. مهدی ‌هاشمی در اعترافات خود به‌صراحت، هم از جنبه‌های اولیه شخصیت خود سخن به میان آورده و هم انگشت بر صفات شخصیتی خود نهاده است.
بیان این نکته در اینجا ضروری است که خداوند متعال فطرت هر انسانی را الهی و در راستای نیل به تعالی آفریده است و در وجود هریک قابلیت‌هایی را به ودیعه سپرده است که در اثر عوامل مختلف این قابلیت‌ها به «جنبه‌های اولیه» و «ملکات نفسانی» زشت و یا خوب مبدل می‌گردد و خصلت‌های الهی و انسانی و یا هواهای نفسانی و شیطانی خود را بروز می‌دهند. مهدی ‌هاشمی در یکی از اعترافات خود هم به ملکات نفسانی و جنبه‌های اولیه شخصیتی و هم صفات شخصیتی خود، تحت عنوان خصلت‌های شیطانی و نفسانی ‌اشاره می‌کند و آن‌ها را اساس و منشأ همه بدبختی‌های خود برمی‌شمارد و می‌نویسد:
«انتخاب قهدریجان به‌ عنوان یک پایگاه علنی در شرایط خفقان بود ... خصلت‌های شیطانی مانند قدرت‌طلبی‌ که نتیجه غرور و عجب بود و خودمحوری و استبداد فکری، ریا، تکبر، خودبزرگ‌بینی، مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیاری از برخوردهای عملی‌ام در قتل‌ها، انباشتن اسلحه و مهمات و... از این خصلت شیطانی سرچشمه گرفته بود...»1
عجب
اعتراف مهدی ‌هاشمی به خصلت شیطانی قدرت‌طلبی ‌و بیان صفات رذیله‌ای چون عجب و غرور و خودمحوری به‌ عنوان ریشه‌های اصلی و اساسی ملکه شدن این خصلت که به بروز همه جرایم وی منتهی شد، چگونگی سیر سقوط اخلاقی مهدی ‌هاشمی و شکل‌گیری شخصیت او را بیش از پیش فرا روی مخاطب جوان و انقلابی‌ قرار می‌دهد. مهدی ‌هاشمی در تبیین ریشه‌های این خصلت خطرناک که هم فرد و هم جامعه را به مرز دهشتناکی سوق می‌دهد به صفتی ‌اشاره می‌کند که سرآغاز همه لغزش‌های اخلاقی و سیاسی او به شمار می‌آید. صفتی به نام عجب، که انحراف از مسیر حق را جهت می‌بخشد و به‌ موازات رشد علمی، زمینه رسوخ و افزایش خودمحوری و خودمعیاری را نیز فراهم می‌سازد.
وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) در روایتی عُجب را از صفاتی برمی‌شمارد که زمینه هلاک فرد را فراهم می‌کند.2
عجب، یا همان صفت بالیدن به کمال، یا نعمتی که خداوند متعال آن را در نهاد آدمی قرار داده است3 در زندگی و اعترافات مهدی ‌هاشمی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و در مسایل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به گونه‌های مختلف خود را نمایان می‌سازد. مهدی ‌هاشمی در اعترافاتی به منشأ صفت رذیله عجب و مراحل رشد آن ‌اشاره می‌کند.
«... من یادم هست که از همان اوایل زندگیم که وارد مبارزات شدیم یک سلسله کارهای مثبت خیلی مختصری که آن زمان داشتیم مثل پیشرفت‌هایی که توی درس خواندن و توی مسائل علمی برایم حاصل شده بود و اولین قدم عجب مرحله عجب همان زمان، دچار من شده و به دنبال مرحله ضعیف از عجب تدریجاً آنچه آمدیم تا آخر زندگی مبتلا شدیم. مسایل و مطالبی ‌بودند که نکات مثبتی بود در زندگی ما به همان نسبت هم موجب شد که ما دچار عجب و غرور شویم و روی هم رفته این حالت عجب از یک نقطه خیلی ضعیفی شروع شد و همواره ریشه می‌کرده در زندگی ما و همین، منشأ یک سلسله بدبختی ما شد آن اوائل طلبگی خوب من چون هوش و حافظه خوبی ‌داشتم و درسم را جدی می‌خواندم، توی درس‌هایم پیشرفت خوبی‌ کرده بودم به‌ طوری‌که همان سال‌های اول و دوم طلبگی‌ام می‌توانستم به عربی ‌چیزی بنویسم و یک بار که امتحانات شروع شد قرار بود امتحان بدهیم و این‌ها، من به عربی ‌نوشته‌ام که همین نوشتنم به عربی ‌باعث شد که مردود بکنند مرا توی امتحان که تقلب کرده و این‌ها...»4
با نگاهی به اسناد ساواک می‌توان رگه‌های عجب و غرور را در اعترافات مهدی ‌هاشمی و در بیوگرافی که او از زندگی خویش به ساواک ارائه می‌دهد به خوبی‌ مشاهد کرد. او از دو سال تحصیل خود در حوزه به‌ عنوان «ترقیات ژرف در همه زمینه‌های علمی» یاد می‌کند و می‌گوید: «در اثر عشق و علاقه وافری که به ترقی علمی داشتم و در مدت یکی دو سال ترقیات ژرفی در همه زمینه‌های علمی نصیبم گشت»
مطالعات خارجی، قدرت بیان، مقبولیت کاذب در بین جوانان و جذب آنان، تکیه بر نوگرایی و نواندیشی و سایر مؤلفه‌های سیاسی و اجتماعی دیگر که وی را از سایر دوستان متمایز می‌ساخت، موجب گشت که مهدی ‌هاشمی از همان اوان جوانی خود را بر برج عاج نظاره کند و با مطلق کردن برداشت‌ها و ‌اندیشه‌های خام خود تا آنجا خود را در مسیر تندباد مرگبار عُجب قرار دهد که ضمن طرد تفکر سالخوردگان و معمّرین و انتقاد از سنت‌های دینی، فرهنگی و اجتماعی جامعه، حتی خود را از پدر و استاد عاقلتر و برتر بیابد و در ‌اندک زمانی از چاله عجب به چاه تکبر و غرور سقوط نماید. در متن کیفرخواست دادسرای اصفهان علیه گروه «هدفی‌ها» به استناد گواهی محمد علی جعفرزاده برخورد او با نسل گذشته و پدر خود این‌گونه ظهور می‌کند:
«ما در منزل رمضان جمالی بودیم. در آنجا جلسه‌ای بود که سید مهدی ‌هاشمی هم بود. کتاب شهید جاوید را برای مردم تبلیغ می‌کرد. در آن جلسه حاج اصغر شیخی که با سواد بود حضور داشت گفت: کتاب را قبول نداریم، ولی سید مهدی ‌هاشمی می‌گفت: قدیمی‌ها نمی‌فهمند.
حاج اصغر گفت: ما هر چه داریم، پدر تو هم قدیمی است. ‌هاشمی گفت: پدر من هم نمی‌فهمد لذا سه نفری از آن جلسه رفتیم.»
صحه گذاردن مهدی ‌هاشمی بر نقطه نظرها، تحلیلها و برداشت‌های خود در مسایل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی ‌و فرهنگی در کنار عدم روحیه انتقادپذیری، لجاجت و استبداد رأی او را می‌توان، نمودی از عجب درونی وی و از شاخصه‌های اصلی درگیری او با دوایر دولتی و ارگان‌های نظام جمهوری اسلامی به شمار آورد. شاخصه‌هایی که وی خودبینی خود را بدان به منصه ظهور می‌رساند و خود را در قالب‌هایی چون کارشناسان و متخصصین اصلی در همه زمینه‌های سیاسی اجتماعی و... دانستن است؛ تا آنجا که در این خصوص می‌گوید:
«در زمینه مسایل فکری این حالت را من داشتم، هم در مسایل سیاسی و مسایل خارجی فکر می‌کردم ما دیگر کارشناسان و متخصصین اصلی این قضیه هستیم و هیچ‌کس از ما بهتر نیست و نمی‌شود بهتر باشد و تنها ما هستیم که لیاقت برای این کارها را داریم و هم اینکه ما به خودمان حق دادیم که با وزارت خارجه و اطلاعات مخالفت بکنیم، ناهماهنگ بشویم...»5
خودبینی مهدی ‌هاشمی و عنوان کردن خویش به‌ عنوان تنها کارشناس و متخصص اصلی در همه امور فرهنگی سیاسی و اجتماعی و پافشاری او بر ایده‌ها و اندیشه‌های خاص و غیرعملی خود- چون دیگر همفکران و همراهانش - تنها به صفت رذیله عجب بازنمی‌گردد چرا که در کنار این مؤلفه درونی عوامل دیگری چون مسایل سیاسی و نگرش خطی و صحه گذاردن بر برداشت‌هایی که با خط فکری خاصی منطبق بود وی را به تنگ‌نظری و تعصب کورکورانه‌ای سوق داد که بی‌شک این مؤلفه نیز در کنار مؤلفه‌های دیگر در ملکه شدن این صفت رذیله در نهاد او دخیل بوده است. وی درجایی دیگر می‌گوید:
«... تجزیه و تحلیلی که از مسایل سیاسی و اجتماعی داشتیم، یعنی خطی مسایل را بررسی می‌کردیم. این هم یک عامل بوده که ما را روی آن نظریات خودمان بیشتر متعصب می‌کرد و حالت تنگ‌نظری برایمان به وجود می‌آورد.»6

توضیحات سند:

1. پرونده مهدی ‌هاشمی، ج ۹ ص ۲۸.
2. قال رسول‌الله(ص): «ثلاث مهلکات: شحٌ مطاع و هواء متبع و اعجاب المرء بنفسه.»
(محجه البیضاء، ج ۶، صص ۲۷۲ - ۲۷۳).
3. معراج السعاده، باب صفت عجب.
4. کالبد شکافی انحراف، نوار ۵.
5. کالبد شکافی انحراف، نوار ۵.
6. همان.

منبع:

کتاب بن‌بست - جلد دوم / مهدی هاشمی مبانی اخلاقی صفحه 13
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.