تاریخ سند: 2 فروردین 1342
موضوع: درباره آقای شیخ طبسی
متن سند:
تاریخ: 2 /1 /1342
گزارش اطلاعات داخلی
موضوع: درباره آقای شیخ طبسی
از ساعت 15 /8 صبح در منزل آقای قمی شیخ طبسی منبر رفت و تا ساعت 15 /10 صبح صحبت میکرد و خطاب به مردم میگفت: اگر دستگاه ضبط صوت دارید مانعی ندارد، چرا که من پروا ندارم و از دستگاه خود استفاده نمائید. این بیت آیتاله مجاهد آقای قمی است، نه تنها امروز این بیت مجاهده است بلکه سوابقی از مجاهدت دارد. این بیت آیتاله مجاهد آقای قمی است. ای مردم، اگر در راه دین، بخواهد جان مردم در خطر باشد، برای من هیچ اشکالی ندارد، طبسی کشتن آسان است. امروز روز اتمام حجت است، در محضر مقدس خدمت تمام علماء و فضلاء و مدرسین، خدا را شاهد میگیرم، آقای آیتاله بخواهد در راه دین مقدس، به دست خود گوشت بدن مرا مقراض1 نماید، به خدا در مقابلش پایداری خواهم کرد تا به دست خودش گوشت بدن مرا بگیرد.
در این بین، شیخ نوغانی وارد شد، چون شلوغ بود، ایشان درب اطاق ورودی نشستند. چشم شیخ طبسی که به وی افتاد، حرارت خود را زیاد کرد و گفت: آقایان شاید زنده نماندم، شاید فردا نباشم، فعلاً به شما عرض مینمایم، شاهد بر عرض بنده جناب آقای واعظ محترم نوغانی است که 38 روز در خدمت ایشان بودم. چه ستمها که ندیدیم؛ ما مگر چه کرده بودیم، آیا همین آقای نوغانی نبود قبل از رفراندم در کرمانشاه پشتیبانی کرد. آیا بنده نبودم در زمانی که کشور ما در محاصره اجنبیها بود، چقدر خدمت کردم. آیا جزاء عمل ما بود که قریب 38 روز ما را ببرند در پست ترین نقاط، این نتیجه خدمت ما بود. آن روز که علماء خوب بودند و امروز بد شدند و ارتجاع سیاه2 شدند. آن روز که کشور ما رو به تزلزل گذاشته بود و درباریها و لشکریها و مأمورین دولت پرچم را انداختند، ولی همین علماء بودند علم داری کردند؛ امروز مورد حمله و محاصره دستگاه قضائی و انتظامی قرار گرفته اند، چون سرنوشت خود را میدانم باید بگویم امروز، روز انقلاب روحانیون نیست، بلکه همیشه خواهد بود؛ تا دولت دست از روش جابرانه خود برندارد، همین انقلاب هست. من به تمام دستگاههای حاکمه عرض میکنم، امروز شما تقلید از آمریکائیها و خارجیها میکنید، کشور ما مسلمان است، مذهب جعفری دارد، آیا در کشوری که به نام اسلام است، سزاوار است زنان ما در مجلس شورا و سنا شرکت کنند؛ اگرچه من برای شما در یک مجلس قبل از مسافرتم درباره نسوان و فکر و هوش و قدرتشان عرض کردم مقایسه با مردان ندارند از این جهات، ولی با مشکلات دیگری روبرو خواهند شد. دنیا از این دستگاهها و حکومتها زیاد دیده، چون دولت فرعون را در نظر بگیرید، خوب به عرایضم آشنا خواهید شد.ای آقایان! تهدید میکرد و میگفت اگر شما از اراده و خواهش من سربتابید، مسلّم شما را به شاخهای درخت میآویزم. چنانچه خداوند در قرآن کریم میفرماید (و لاصلبکم فی جذوع النخل)3 آنقدر از بنی اسرائیل کشت که خدا میداند، تا اینکه جبرائیل روزی آمد در مقابل فرعون گفت اگر بندهای از بندگان تو سر از فرمان تو بیرون کند، با او چه خواهی کرد. گفت او را به دریا غرق خواهم کرد. جبرائیل گفت بنویس، لذا نوشت و به دست فرعون داد. روزی که موسی و مردمش از دریا گذشتند، فرعون و جمعیتش وارد دریا شدند، دریا از هر طرف به هم آمد، جبرائیل همان نوشته را ارائه داد. بلی مردم طغیان بدینجا رسیده، این اجتماع و این روحانیت بر جای خود قرار نخواهند گرفت. حوضه[حوزه]علمیه مرکز، حوضه[حوزه]علمیه قم، حوضه[حوزه]علمیه نجف و مجاهدین دین به[با]این رویه مخالف هستند. ای مردم، درب مطبوعات را به روی ما بستند و چاپخانهها را سانسور کردند.
در پایان نامهای که به صورت ماده گذاری وضع شده بود، توسط یک نفر قرائت شد و امضاء دو نفر تشخیص داده شد به نام میلانی 4و قمی و پس از خواندن نامه، شیخ رضا نوغانی به منبر رفت.
توضیحات سند:
1. قیچی
2. اشاره به سخنان محمدرضا پهلوی در چهارم بهمن ماه سال 1341ش در شهر قم میباشد که گفت: « ما بساط مفتخوری را در ایران برچیدیم ... از ارتجاع سیاه، بیش از مخربین سرخ کینه دارم...»
در ادامهی این حرکت بود که در فروردین ماه سال 1342ش، مدرسه فیضیه قم مورد حمله قرار گرفت و طلاب علوم دینی و روحانیون مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفتند. امام خمینی(ره) در عصر روز سیزدهم خرداد ماه که مصادف با روز عاشورا بود، در مدرسه فیضیه به منبر رفت و در پاسخ به این هتاکیها فرمود:
« ... آقا! من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت مىکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند مىکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند. من یک قصهاى را براى شما نقل مىکنم که پیرمردهایتان، چهل سالههایتان یادشان است، سى سالهها هم یادشان است. سه دسته- سه مملکت اجنبى- به ما حمله کرد: شوروى، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا مىداند که مردم شاد بودند براى اینکه پهلوى رفت. من نمىخواهم تو این طور باشى؛ نکن. من میل ندارم تو این طور بشوى، نکن! این قدر با ملت بازى نکن! این قدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست مىگویند که شما مخالفید، بد فکر مىکنید. اگر دیکته مىدهند دستت و مىگویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را مىزنى؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو مىگویى؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را مىبوسد؟ دست حیوان نجس را مىبوسد؟ چرا تبرک به آبى که او مىخورد، مىکنند؟ حیوان نجس را این کار مىکنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احترازکند»، مرادت علما نباشند و الاّ تکلیف ما مشکل مىشود و تکلیف تو مشکل مىشود. نمىتوانى زندگى کنى؛ ملت نمىگذارد زندگى کنى. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال دارى، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یک قدرى تفکر کن، یک قدرى تأمل کن! یک قدرى عواقب امور را ملاحظه بکن! یک قدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن این طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علماى مذهب؛ اینها صلاح ملت را مىخواهند؛ اینها صلاح مملکت را مىخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردى؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردى آقا؟ چرا این قدر مردم را اغفال مىکنید؟ چرا نشر اکاذیب مىکنید؟ چرا اغفال مىکنى ملت را؟ والله، اسرائیل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد...» صحیفه امام، ج 1، ص 246
3. قال آمنتم له قبل أن آذن لکم إنّه لکبیرکم الّذی علّمکم السّحر فلأقطعنّ أیدیکم و أرجلکم من خلاف و لاُصلّبنّکم فی جذوع النّخل و لتعلمنّ أیّنا أشدّ عذاباً و أبقی . سوره مبارکه طه . آیه 71
[فرعون] گفت: آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ قطعاً او بزرگِ شماست که به شما سحر آموخته است، پس بىشک دستهاى شما و پاهایتان را یکى از راست و یکى از چپ قطع مىکنم و شما را بر تنههاى درخت خرما به دار مىآویزم، تا خوب بدانید عذاب کدام یک از ما سختتر و پایدارتر است.
4. آیتالله العظمى سید محمدهادى میلانى، از مراجع تقلید، در 9 تیر 1274 ﻫ ش در خاندان بزرگ علمى در نجف به دنیا آمد. پدرش آیتالله سید جعفر میلانى بود. آیتالله میلانى در سنین کودکى پدرش را از دست داد. ایشان تا 12 سالگى مقدمات معارف دینى را نزد میرزا ابراهیم همدانى و ملاحسن تبریزى و دیگران خواند. دوره سطح را نزد شیخ ابراهیم سالیانى، سید جعفر اردبیلى، حاج میرزا على ایروانى و شیخ ابوالقاسم ممقانى فرا گرفت. آنگاه به درس خارج فقه و اصول آیات عظام شریعت اصفهانى، نائینى، محمدحسین اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقى حاضر گردید و به مرتبه اجتهاد نایل آمد. همچنین فلسفه و کلام را از محضر محمدحسین اصفهانى و شیخ جواد بلاغى آموخت. از جمله مشایخ اجازه روایت آیتالله میلانى، آیات سید حسن صدر، سید عبدالحسین شرفالدین، شیخ عباس قمى و آقا بزرگ تهرانى مىباشند. ایشان سالهاى متمادى در حوزههاى علمیه نجف و کربلا به تدریس پرداخت. در 1332 به مقصد زیارت مرقد حضرت امام رضا (ع) به مشهد سفر کرد و بر اثر درخواست مردم و روحانیان خراسانى در این شهر اقامت گزید و حوزه درس خود را دایر کرد و تا زمان رحلت، هزاران نفر از طلاب علوم دینى از محضر ایشان بهرهمند شدند و به تدریج به مرتبه مرجعیت رسید.
مبارزه سیاسى آیتالله میلانى با مخالفت با لوایح ششگانه شروع شد و در ماجراى قیام 15 خرداد به اوج خود رسید. ایشان با انتشار اعلامیه تندى رژیم را به سبب کشتار مردم در روز 15 خرداد 1342 و دستگیرى حضرت امام (ره) مورد انتقاد قرار داد و به رغم محدودیتهایى که رژیم براى ایشان ایجاد کرده بود، جهت آزادى امام (ره) به تهران سفر کرد. آیتالله میلانى سرانجام پس از پنج ماه بیمارى روز جمعه 17 مرداد 1354 در مشهد دارفانى را وداع گفت و به سراى باقى شتافت. علاوه بر آثار خیریه، چندین کتاب از ایشان به جاى مانده است که برخى از آنها هنوز طبع نشدهاند.
ر.ک: آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک صفحه 50