بسمه تعالی شأنه
متن سند:
بسمه تعالی شأنه
تسلیم و تحیت وافر تقدیم میدارم و استمرار نعمت وجود مبارکتان را با تأییدات و الهامات غیبیه و عنایات ربوبیه خواستارم.1
رقیمه کریمه زیارت شد در موقعی که به کاتب دستور داده بودم مضمون اعلامیه را تنظیم نماید و بیاورد اصلاح نمایم و بفرستم در تهران یا تبریز به طبع رسد چون در مشهد مقدس مطابع محدود و فوق الحد در تحت سلطه سازمان [امنیت] است. باری اعلامیه را امضاء نمودم اینک چند جمله میپرسم اگر صلاح دانستید الحاق فرمایید.
الاول نام نامی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه برده شود که نوکران آن بزرگوار وظیفه دارند استمداد از ناحیه مقدسه شان بنمایند. الثانی تصریح شود به اینکه روحانیت با شورش و انقلاب ضدیت دارد چون علاوه بر اینکه کلیتاً این توهّم شده درباره حضرتعالی گویا بیشتر توهّم شده است که در این توقیف مجدد حضرت آقای قاضی طباطبائی2 به ایشان گفته شده شما به امر حضرت آقای خمینی به تبریز رفته بودید بلوا و آشوب برپا کنید.
الثالث تصریح شود به تأثر و تألم درباره مطلق محبوسین از علماء و اهل منبر و دانشمندان که هم فی حد نفسه خوب است و هم عواطف جریحهدار نشود و هم در آینده مملکت این اشخاص ذیدخالتند.
الرابع تصریح شود روحانیت حاضر نیست یک وجب از مملکت کم شود.
الخامس در رأس کارها کسانی که به نفع خود و فرقه و مسلک خودکار میکنند نباید باشند.
السادس این مملکت در پرتگاه فقر و فنا است بایستی فکر و تدبیری به سوی اقتصادیات بشود.
السابع آیا صلاح است شخصی را به نجف اشرف بفرستید از راه اهواز که آقایان در آنجا هم امضاء نمایند و آن شخص به تلگراف رمزی اعلام نماید امضایشان را و نیز آیا صلاح است حضرت آیتالله آقا سید علی بهبهانی رامهرمزی اهوازی و حضرت آیتالله محلاتی شیرازی و بعض آقایان تهران و اصفهان هم امضاء نمایند.
الثامن اگر اصرار کردند روز عاشورا حضرتعالی به منبر تشریف ببرید. استخاره نمایید و اقدام فرمایید و الحاصل الامر الیکم فانظروا ماذا تأمرون
تصور میکنم مجلس خصوصی دو نفری با حضرت آیتالله شریعتمداری3 فی احدالمنزلین قرار دهید و از جهات عدیده که میدانید یا مطلع بشوید مذاکره فرمایید.
دمتم و دامت برکاتکم والسلام علیکم
محمدهادی الحسینی المیلانی4
توضیحات سند:
1. این نامه توسط آیتالله العظمی میلانی خطاب به حضرت امام خمینی (ره) نوشته شده که در سال 1346 پس از یورش ساواک به منزل حضرت امام به دست ساواک افتاد. در گزارش خبر این نامه چنین آمده است:
از: اداره کل سوم
تاریخ: 11 /10 /1346
به: ریاست ساواک خراسان
شماره: 61737/ 316
موضوع: آیتالله سید هادی حسینی میلانی
بدین وسیله تعداد 6 برگ فتوکپی نامه نامبرده بالا را که ضمن بازرسی از منزل آیتالله خمینی بدست آمده و مفاد آنها قابل توجه میباشد جهت بهرهبرداری و ضبط در سوابق مربوطه به پیوست ایفاد میگردد. خواهشمند است دستور فرمائید کماکان نسبت به کنترل اعمال و رفتار و تماسهای مشارالیه و فرزند او (محمدعلی میلانی) اقدام و در صورت مشاهده هرگونه فعالیت مشکوک و مضرهای از آنان مراتب را به موقع اعلام دارند.
مدیرکل اداره سوم. مقدم
2. شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، فرزند حاج میرزا باقر در سال 1294 ﻫ ش در تبریز دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی علوم دینی را از پدر بزرگوار و عم گرامی خود میرزا اسدالله در مدرسه طالبیه تبریز آموخت و در سال 1308 در هنگام قیام مردم تبریز به اتفاق پدرش توسط رضاخان به تهران تبعید شد و پس از چند ماه توقف در تهران و ری به تبریز مراجعه کرد. در سال 1319 به حوزه علمیه قم مشرف و مشغول تحصیل علوم مذهبی شد. در دوران تحصیل از محضر مراجع عظام چون آیتالله حجت، آیتالله صدر و آیتاللهالعظمی بروجردی و امام خمینی (ره) کسب علم کرد. وی در سال 1329 از قم راهی حوزه علمیه نجف شد و در آنجا نیز از محضر علماء بزرگی چون آیتالله حکیم، عبدالحسین رشتی، میرزا باقر زنجانی و بجنوردی و علامه محمد حسین کاشف الغطاء کسب فیض کرد. در سال 1332 به ایران بازگشت و در تبریز اقامت گزید. در تبریز نماینده تامالاختیار امام(ره) بود و از این جهت مسئولیتی سنگین بر عهده داشت. آیتالله قاضی از هنگامی که مبارزه با حکومت پهلوی را بر خود فرض نمود، هیچگاه در این مورد کوتاهی نکرد. به ویژه بعد از سال 1341 همزمان با اوجگیری مبارزات مردم مسلمان، وی نیز فعال تر از گذشته به مبارزات علیه رژیم پرداخت، به همین دلیل در زندان قزل قلعه محبوس و سپس در شهرهای کرمان و زنجان تبعید شد و پس از اتمام دورهی تبعید در تبریز اقامت نمود و به مبارزات خویش ادامه داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مقام نمایندگی امام و امام جمعه تبریز خدمت میکرد. آیت الله قاضی در دهم آبان 1358 به دست گروهک فرقان چهره در خون کشید.
3. سیدکاظم شریعتمدارى، فرزند حسن، در سال 1283ﻫ ش در تبریز متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در تبریز شروع کرد و سطوح و فقه و اصول را از میرزا ابوالحسن انگجی فرا گرفت. سپس در سال 1305 به قم رفت و در حوزهی درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری حاضر شد.
بعد از مدتی به نجف اشرف رفت و از اساتید آنجا از جمله مرحوم نائینی، آقا ضیاء عراقی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی کسب علم کرد و سپس اجازهی اجتهاد یافت. در سال 1313 به تبریز مراجعت نمود. در ششم خرداد 1326 هنگامی که شاه به مدرسهی طالبیهی تبریز آمده بود، از شاه استقبال به عمل آورد. این موضوع ادامه کار وی در آذربایجان را دشوار ساخت، لذا راهی قم شد. از آن زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی ارتباط خود را به طور پنهانی با دربار حفظ کرد. اگرچه در بعضی موارد مخالفتهایی نیز با اقدامات رژیم مینمود. موسسهی دارالتبلیغ اسلامی، بنا به دستور وی در قم در سال 1344 افتتاح شد. به ادعای طرفداران این موسسه، دارالتبلیغ جهت احیای دین اسلام پایهریزی شد؛ اما مخالفان آن از جمله امام خمینی(ره) آن را با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی به نفع رژیم شاه میدانستند. اواخر سال 1345، مقامات ساواک با وی ملاقات کردند و طرح آزمایش طلاب و اعزام آنها را به سربازی مطرح کردند و شریعتمداری طرح را تایید کرد. بعد از درگذشت آیتالله حکیم، شاه در دوازدهم خرداد 1349 تلگرامی به همین مناسبت خطاب به وی ارسال داشت و وی در شانزدهم به تلگرام شاه پاسخ گفت. وی با عناصر رژیم شاه ارتباط داشت و رهنمودهایی را به رژیم ارائه میداد که چگونه با عناصر انقلابی برخورد کند و امام خمینی(ره) را محدود نمایند. وی بارها با بهبودی و انصاری به عنوان نمایندگان شاه ملاقات داشت. مدتی پس از انقلاب و اندکی پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی، حزب خلق مسلمان با تأیید و حمایت او شروع به فعالیت کرد. این حزب نظرات انتقادی نسبت به نظام داشت و در عوض آیتالله شریعتمداری را قبول داشتند. در 15 آذر سال 1358 رادیو و تلویزیون تبریز توسط حزب خلق مسلمان اشغال شد و با قطع خبر سال 2 صدای جمهوری اسلامی، اعلامیههای شریعتمداری و حزب خلق را قرائت کردند و ضمن آن خواستار آن شدند تا متجاوزان به خانهی شریعتمداری، دستگیر و مسئولان غیربومی تبریز اخراج شوند و انتصابات حتماً با تایید شریعتمداری باشد. سه روز بعد رادیو و تلویزیون از اشغال خارج شد و کار عادی خود را شروع کرد. روز 14 دی ماه دوباره رادیو و تلویزیون تبریز اشغال شد. در قم نیز طرفداران وی تظاهرات کردند و شعار «رهبر ما شریعتمدار، زنده باد شریعتمدار» را سر دادند و سپس با سپاه پاسداران و حزب الله درگیر شدند و در نهایت در ساعت 2 بعداز ظهر، معرکه را ترک کردند.
در پی این حادثه، جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم طی اعلامیهای از شریعتمداری انتقاد کرد. فردای آن روز مردم به کمک سپاه پاسداران، رادیو و تلویزیون را بعد از ساعتها درگیری خونین از دست طرفداران شریعتمداری خارج کردند. چندی نگذشته بود که پس از دستگیری توطئهگران کودتای نوژه اعتراف کردند که آیتالله شریعتمداری را در جریان کودتا قرار دادهاند و ضمن تایید متعهد شده است که از آنها حمایت کند. بعد از افشای این توطئه و جریان کودتای قطبزاده و همکاری شریعتمداری با آنان، وی در سال 1361 ش از طرف جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم از مرجعیت خلع شد و سرانجام در سال 1365 ش به دنبال یک بیماری سه ماهه از دنیا رفت.
4. آیتالله العظمى سید محمد هادى میلانى، از مراجع تقلید در 9 تیر 1274 ﻫ ش در خاندان بزرگ علمى در نجف به دنیا آمد. پدرش آیتالله سید جعفر میلانى بود. آیتالله میلانى در سنین کودکى پدرش را از دست داد. ایشان تا 12 سالگى مقدمات معارف دینى را نزد میرزا ابراهیم همدانى و ملاحسن تبریزى و دیگران خواند. دوره سطح را نزد شیخ ابراهیم سالیانى، سید جعفر اردبیلى، حاج میرزا على ایروانى و شیخ ابوالقاسم ممقانى فرا گرفت. آنگاه به درس خارج فقه و اصول آیات عظام شریعت اصفهانى، نائینى، محمدحسین اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقى حاضر گردید و به مرتبه اجتهاد نایل آمد. همچنین فلسفه و کلام را از محضر محمدحسین اصفهانى و شیخ جواد بلاغى آموخت. از جمله مشایخ اجازه روایت آیتاللَه میلانى، آیات سید حسن صدر، سید عبدالحسین شرفالدین، شیخ عباس قمى و آقا بزرگ تهرانى مىباشند. ایشان سالهاى متمادى در حوزههاى علمیه نجف و کربلا به تدریس پرداخت. در 1332 به مقصد زیارت مرقد حضرت امام رضا (ع) به مشهد سفر کرد و بر اثر درخواست مردم و روحانیان خراسانى در این شهر اقامت گزید و حوزه درس خود را دایر کرد و تا زمان رحلت هزاران نفر از طلاب علوم دینى از محضر ایشان بهرهمند شدند و به تدریج به مرتبه مرجعیت رسید.
مبارزه سیاسى آیتالله میلانى با مخالفت با لوایح ششگانه شروع شد و در ماجراى قیام 15 خرداد به اوج خود رسید. ایشان با انتشار اعلامیه تندى رژیم را به سبب کشتار مردم در روز 15 خرداد 1342 و دستگیرى حضرت امام (ره) مورد انتقاد قرار داد و به رغم محدودیتهایى که رژیم براى ایشان ایجاد کرده بود جهت آزادى امام (ره) به تهران سفر کرد. آیتالله میلانى سرانجام پس از پنج ماه بیمارى روز جمعه 17 مرداد 1354 در مشهد دارفانى را وداع و به سراى باقى شتافت. علاوه بر آثار خیریه چندین کتاب از ایشان به جاى مانده است که برخى از آنها هنوز طبع نشدهاند.
ر.ک: آیتالله العظمی سید محمد هادی میلانی به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک صفحه 37