تاریخ سند: 10 آذر 1347
[موضوع:] هوشنگ گرمان
متن سند:
شماره: 2271
هوشنگ گرمان روز چهارشنبه 13 نوامبر 1968 از رساله دکترای خود در رشته فیزیک دفاع کرد.
وی اکنون چهل سال دارد و از سال 1956 از طریق چکسلواکی به آلمان شرقی مهاجرت کرد.
ابتدا در لایپزیک به فرا گرفتن زبان آلمانی پرداخت و سپس در دانشگاه برلین در رشته فیزیک تحصیل نمود و پس از پایان دانشگاه وارد آکادمی علوم شده و رساله دکترای خود را موفقیت آمیز به پایان رساند.
وی با یک خانم آلمانی به نام "هانه لوره" ازدواج نموده ولی فرزندی ندارد و خانمش نیز امسال دانشکده شرق شناسی را به پایان خواهد رساند و لیسانس شرق شناسی خواهد شد خانم نامبرده خیل خوب به زبان فارسی صحبت می کند.
هوشنگ گرمان در خانواده متوسطی در تهران به دنیا آمد و بنابراین از کودکی در محیط پرجوش و خروش و آمیخته با تضادهای اجتماعی پرورش یافت.
محیط خانوادگی و اجتماعی وی را آدمی باهوش- زیرک و صاحب شامه ای قوی بار آورد و وادارش نمود که همیشه حساب زندگی را داشته باشد.
او پس از پیوستن به سازمان جوانان و سپس به حزب توده هیچگاه فعالیت همه جانبه و درخشانی نداشته است ولی از آغاز کار همیشه با رهبران توده ای تماس نزدیک داشت.
همین تماسهای دائمی موجب آن گردید که گرمان از روحیه و اخلاق بسیاری از رهبران با خبر باشد و حتی محرم اسرارشان شود.
وی نسنجیده کاری را انجام نمی دهد.
به رهبران توده ای اعتماد ندارد.
اعتیادش به سیگار زیاد است.
آدم عیاش و ولخرجی نیست از لحاظ روحیه تا حدود درویش مسلک است و تا حدود زیادی از بدجنسی به دور است.
گمان نمی رود با بازگشت به وطن برای رهبران توده ای کاری انجام بدهد.
وی در دوران تحصیل در دبیرستان همت همشاگردی آقای اردشیر زاهدی وزیر خارجه کنونی بود و با وی دوستی داشت.
در موقع اقامت خود در لایپزیک یعنی اوایل ورودش به آلمان هم منزل آقای منوچهر آزمون معاون وزارت اطلاعات بود.
آقای آزمون نیز در همان سال در لایپزیک به تحصیل اقتصاد اشتغال داشت ولی موفق به دفاع از رساله دکترایش نشده است.
آقای گرمان موفقیت آقای آزمون را مرهون خانوادهاش می داند که از خانواده های سرشناس تهران هستند.
در عین حال مدعی است که وی بر اثر جلب حسین یزدی بکار برای سازمان امنیت و بردن صورتحساب حوزه های حزبی در لایپزیک ترقی کرده است.
هوشنگ گرمان مایل به برگشت به ایران است ولی می ترسد وی را راحت نگذارند.
او میگوید که اگر از همین آلمان استخدام بشود تامین بیشتری دارد.
ناراحتی وی بیشتر بر اثر اطلاعات فراوانی است که وی از تماس دائمی با رادمنش- ایرج اسکندری و جودت دارد.
گویا توسط برادرانش در ایران اقدام می نماید تا شاید با شرایط مساعدی به کشور بازگردد.
او مدعی است که اگر سازمان امنیت با وی کاری نداشته باشد به ایران برمی گردد تا به وطنش خدمت کند.
وی از چهار سال پیش به کمک تیمسار سرلشگر شقاقی از سفارت ایران در سوئیس پاسپورت ایرانی دارد و گذرنامه اش نیز سال به سال تمدید می شود.
از خانواده اش نیز مرتباً پول دریافت می نماید و با همین پول توانست اتومبیل بخرد.
زندگی اش در برلین شرقی نسبتاً خوب است و گاهگاهی نیز به خواهر و خواهرزادههایش در شهر رم سری می زند.
منبع:
کتاب
چپ در ایران - حزب توده در آلمان شرقی به روایت اسناد ساواک صفحه 218