صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: وضع زندانیان ضدامنیتی

تاریخ سند: 9 فروردین 1352


موضوع: وضع زندانیان ضدامنیتی


متن سند:

به: 311 شماره: 8025 /9ﻫ
از: 9/ﻫ تاریخ: 9 /1 /1352
موضوع: وضع زندانیان ضدامنیتی

1- در تاریخ 10 /12 /51 برنامه‌ای برای یادبود اعدام یکی از مسلمین برگزار شد1 و مقاله‌ای توسط ابریشم‌چی2 خوانده شد که دستگاه زندان نیز مطلع شدند.
2- حوزه‌های مختلف مارکسیست‌ها و مسلمانها مرتب تشکیل می‌شود و مخصوصاً برای افرادی که زندانی کم دارند و اغلب سعی در این است افراد تبلیغ شده‌ای از زندان آزاد گردند برنامه و صحبت برای این افراد خیلی وسیع است.
3- تعدادی جزوات و نوشتجات توسط عده‌ای از سردمداران در اختیار زندانی‌ها گذاشته می‌شود و شاید در بازرسی‌هائی که توسط پلیس به عمل آید امثال آن دیده شود.
4- عده‌ای سعی دارند که با افراد ناراحت زندان تماس بگیرند که شاید به وسیله‌ای دست یابند مثلاً ملا رضائی و احمدرضا شعاعی نائینی با قاچاقچی‌ها سعی داشته‌اند تماس بگیرند و بنا به قولی در بازرسی که شده از یک نفر مبلغ هزار تومان پول و ارّه آهن‌بر کشف شده بود.
5- در تاریخ 24 /12 /51 در مراسم دیگری به عنوان یادبود اعدامیان با بیان بیوگرافی آنها و خواندن اشعاری توسط بیژن چهرازی3 انجام پذیرفت.
6- زندانیان تصمیم گرفته‌اند به ملاقات نروند و خانواده‌ها را تحریک کرده‌اند که دستجمعی به شهربانی و ساواک و دادستانی برای ملاقات حضوری زندانیان‌شان مراجعه نمایند، گردانندگان این بساط از داخل زندان سیدی کاشانی، بهزاد آدرم، بیژن چهرازی، رضا شلتوکی،4 علیرضا تَشَیُّد، احمد کابلی هستند،
7- احمد کابلی مثل همیشه سعی می‌کند عده‌ای را دور خود جمع نموده و اغلب در مراسمی که برگزار می‌شود، شرکت می‌کند.
8- محمدعلی سلیقه عراقی که از دست پرورده‌های رضا شلتوکی است همیشه سعی دارد با خارجی‌ها تماس گرفته و اخبار و با خواسته‌هائی که دارد در خارج منعکس نمایند و ضمناً سعی در تبلیغ آنها می‌نماید و یکی از افرادی که تماس زیاد با محمدعلی سلیقه عراقی و گروه کمونیست‌ها دارد عبدالحمید شیخ است که بنا به اظهار خودش معتقد به مبارزات مسلحانه و ترور و وحشت است.
9- نامه‌ها گاهی سانسور اساسی نشده و توسط باباپور سعادت و محمد کلاهدوزیان به ستوان جلالی می‌دهند و رد می‌شود.
10- سروان زمانی‌پور در تاریخ 29 /12 /51 به بند ضدامنیتی‌ها آمد و سه نفر به نام سیدی کاشانی و شعاعی نائینی، ابریشم‌چی مشغول نوشتن مطالب حوزه‌ای بودند که به علت عدم استرداد آن به سروان زمانی‌پور و آگاهی سایر زندانیان سر و صدائی راه افتاد که پس از خاتمه کار عده‌ای از زندانیان سرود خواندند.
11- شب عید برنامه نمایش و شعرخوانی و تصنیف‌های بدل شده به شعار خوانده شد و بازیگران نمایش و همچنین تنظیم کننده به ترتیب اصغر رستگار، حسن عزیزی، کرمانشاهی، آلات [آلاد] پوش بوده‌اند، محمود خوافی مقاله‌ای خواند که حاکی از اشارات و استعارات بود، بیژن چهرازی شعرهائی خواند که تمامش مخالف گوئی و مسخره بود که البته در پناه طنز گفته می‌شود ولی کاملاً روشن بود.
12- اصغر مصدق رشتی به تهران رفته و ترجمه‌های بنی‌طُرفی را نیز با خود برده است.
13- گودرز بیدلی اغلب برای زندانیان سرود می‌سازد و در اختیار آنها می‌گذارد.
14- مهندس پیروزی مرتب برای عده‌ای کلاس می‌گذارد و افراد را تحت تعلیم اصول مارکسیستی قرار می‌دهد.
15- از افرادی که ممکن است خانواده‌ها را در خارج از زندان تحریک کنند خانم بیژن چهرازی، دانش‌دوست، خانواده اسماعیل‌زاده و کابلی می‌باشند.
16- در نمازهای جمعی که روزانه خوانده می‌شود حبیب‌اله عسگراولادی آیه‌هائی بنا به میل خود تنظیم و ابریشم‌چی و آلات‌[آلاد] پوش و احمد کروبی می‌خوانند.
17- دو کمون موجود سعی دارند یکی شوند، کمونی که در طبقه سوم موجود است، هیئت اجرائی‌اش ذوالقدر، شلتوکی، خادم، باباپور سعادت و دست‌پرورده می‌باشند، و هیئت اجرائی طبقه پائین علیرضا تَشَیُّد بیژن چهرازی، بهزاد آدرم، سیدی کاشانی و بازرگانی می‌باشند.
18- دکتر مهدی محصل و دانش‌دوست نیز کلاس‌هائی گذاشته‌اند و مشغول تبلیغ می‌باشند و روزی که ضمن بازرسی جزوه‌ای را جمع؛ به نقشه و نقاط ضعف زندان گرفته شده بود.
19- بیژن کرمی کتابهای مورد لزوم عده‌ای را در زندان تأمین می‌کند و یوسف اسدیان نیز احتیاجات و اخبار را از خارج وارد می‌کند.
20- دکتر غلامحسین روانخواه مقدم به طور خصوصی اظهار می‌داشت که دکتر جلیل مختاری آسیستان اعصاب چندی قبل اسلحه‌ای خریداری کرده بود.
21- بنی‌طُرفی از تسلیتی که توسط برادر بنی‌طُرفی (به اسم هاشم بنی‌طُرفی) جهت کشته شدن پسر شیخ بنی‌طرف در کیهان آگهی شده، سخت ناراحت بود و نامه به برادرش نوشته بود که اغلب توهین و حاکی از نفرت شدید نسبت به این مسئله بود و این نامه نیز توسط باباپور سعادت در نگهبانی ستوان جلالی رد شد.
22- رضا شلتوکی اظهار داشته در تهران همیشه روابط وی با زندانبان‌ها به شکلی بوده که اگر بازرسی قرار بود بشود به او گزارش می‌دادند.
نظریه شنبه: 1- اغلب زندانیان از طریق مختلف می‌خواهند ریسک‌هائی بنمایند و امکان عمل هم هست، مثلاً بارها مطرح شده تعداد هفت یا ده قلاده سگی که در محوطه زندان وجود دارد از سوراخی وارد زندان می‌شوند و این موضوع جلب توجه کرده و شاید به دنبال این راه نیز می‌گردند و یا به دنبال ... زندان.
2- تصمیم گرفته‌اند راجع به ملاقات حضوری چه در داخل زندان و چه در خارج مقاومت نمایند و اگر ملاقات غیرحضوری باشد و با طبق خواسته‌شان نباشد به ملاقات نروند و تا تصمیمات بعدی گرفته شود و این هم از طریق شلتوکی، بهزاد آدرم، سیدی کاشانی، چهرازی به اجرا گذاشته می‌شود.
3- رضا شلتوکی امکان دارد در زندان مشهد نیز طرح نزدیکی با زندانبان‌ها را اجرا و از تضادهائی استفاده نماید.
نظریه یکشنبه ـ 1ـ ستوان جلالی، باباپور سعادت و محمد کلاهدوزیان همشهری می‌باشد، امکان دارد افسر نامبرده به خاطر همشهری بودن با زندانیان موصوف تحت تأثیر آنان واقع و نامه‌های آنان را بررسی نکرده، رد کند.
2- تاکنون اطلاعی از اجتماع خانواده‌های زندانیان به دست نیآمده و به ساواک نیز مراجعه نکرده‌اند.
3- امکان دارد اصغر مصدق‌رشتی نوشته‌های بنی‌طُرفی را به برادر وی در تهران تحویل داده باشد ـ خ
بردیا


در پرونده حبیب‌اله شهرت عسگراولادی بایگانی و ارائه شود. شرف‌الدین 28 /1 /52

توضیحات سند:

1. اعدام دو مبارز و برگزاری مراسم یادبود در زندان مشهد : محمد مفیدی و محمدباقر عباسی از اعضای سازمان مجاهدین خلق و عاملان ترور سرتیپ سعید طاهری، در تاریخ 21 /10 /1351 اعدام شدند. به همین مناسبت در تاریخهای 21 و 24 اسفند 1351 زندانیان بند سیاسی مشهد دو مراسم یادبود برگزار نمودند. آقای عسگراولادی در این باره می¬گوید «... بعدها ما را تبعید کردند به زندان مشهد ... بزرگداشت یک مبارز شهید اتفاق افتاد و در این جریان، اختلاف کمونیستها و منافقین و اختلاف ما با هر دو دسته آشکار شد. در این مجلس ختم، کمونیستها گفتند: ما حاضر نیستیم در مجلس، قرآن خوانده شود، ما باید سرود خودمان را بخوانیم و برویم. منافقین با این که اکثریت داشتند با آنها موافقت کردند. آنها سرود خواندند و رفتند. خود منافقین در آن جا گفتند: ما هم قبل از قرآن باید سرود خودمان را بخوانیم، چون بعضی از بچه¬های ما حاضر نیستند، بنشینند پای برنامه قرآن! تعدادی از آنها سرودی را خواندند و رفتند. معدودی شاید به اندازه انگشتان دست ماندیم که برای آن شهید قرآن بخوانیم. در این اثنا، آنها حمله کردند به مجلس ختم شهید و قرآن خواندن ما را به هم زدند. شهید لاجوردی بلند شد و یقه سرهنگی را که رئیس زندان بود گرفت و او را به دیوار زد و گفت: من هر چه را تحمل کنم، اهانت به قرآن را نمی¬توانم تحمل کنم. اگر بخواهید به قرآن اهانت کنید، کسی که یک لحظه شما را تحمل نمی¬کند من هستم. رئیس زندان با دستپاچگی گفت: من صبر کردم که این یک آیه آخر تمام شود، بعد آمدم تو. بعد هم عذرخواهی کرد.، ولی از آن جا که رفت ما را تبعید کرد به بندهای زندان عادی...»
شهید لاجوردی در خاطرات خود می¬گوید: «وضع زندان مشهد این بود که همه با هم ائتلاف داشتند. وقتی یکی از مذهبی-ها یا کمونیستها را اعدام می¬کردند؛ یک سرود، چپی¬ها می¬خواندند؛ یک سرود، هم مجاهدین می¬خواندند... محمد مفیدی که اعدام شد یک جلسه هماهنگی گذاشتند. گفتیم ما که کمونیست و فدائی و غیره را قبول نداریم، سرود آنها را هم ابدا نمی‌خوانیم ولی سرود مجاهدین را اگر خواسته باشید می¬خوانیم در ضمن باید قرآن خوانده بشود. گفتند: نه نمی¬شود... خلاصه یکی را گذاشتیم قرآن بخواند... اول هم سرود فدائی¬ها را خواندند. ما ایستادیم فقط نگاه کردیم. بعد هم سرود مجاهدین را خواندند. بعد نوبت قرآن شد و ما نشستیم. کمونیستها هم رفتند. حالا چند نفر آمدند؟ فکر می¬کنم از جمع صد و چهل، پنجاه نفری کمونی که آنها داشتند، هفت، هشت نفر آمده بودند و ما یازده نفر که در مشهد بودیم در ختم باقی مانده بودیم. صدای سرود که بلند شده بود، تا پلیس آمد داخل بند وقت تلاوت قرآن بود. اول که آمد اخطار داد و گفت: نخوان. من گفتم: نخیر بخوان... رفت قرآن را از دست آن کسی که تلاوت می¬کرد با زور گرفت، در این بین جلد قرآن پاره شد. ما هم این را الم شنگه کردیم که بَه! قرآن پاره می¬کنی!... خلاصه زندانی¬ها داد و فریاد راه انداختند که قرآن پاره می‌کنی! ضد خدا، ضد مذهب! من رفتم دستم را گذاشتم روی سینه سرهنگه و هولش دادم... این ماجرا به گوش زندانیان بندهای دیگر هم رسید که این چند نفر(من، حیدری و عسگراولادی) طلیعه¬دار شده و مراسم ختم را برپا کرده¬ایم... (ماهنامه شاهد یاران، یادمان شهید اسدالله لاجوردی، شماره 28، اسفند 1386، صفحه 7 و نگاه گرم حق بر شبنم، صفحه 111 تا 113)
2. مهدی ابریشمچی: در سال 1326 در تهران متولد شد. در سال ١٣٤٨ به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمد و تحت نظر محمد حنیف نژاد آموزش دید. وی به دلیل تخصص مهندسی شیمی در گروه شیمی مشغول به کار شد و در تهیه مواد منفجره مسئولیت داشت. وی در آبان ٥٠ دستگیر شد و با اعمال نفوذها و فعالیت¬های پدرش تنها به ٧ سال زندان محکوم شد. مهدی ابریشمچی با نام¬های تشکیلاتی اسد و شریف از اعضای قدیمی و اولیه سازمان مجاهدین خلق می¬باشد که در زمان شاه مدتی را در زندان¬های مشهد و اوین تهران در حبس بوده است. بعد از ٢٢ بهمن ١٣٥٧ مهدی ابریشمچی یکی از چند مسئول اصلی و ارشد سازمان مجاهدین خلق محسوب می¬شد که در مصاحبه¬های مطبوعاتی و سخنرانی¬ها و میتینگ¬های عمومی سازمان شرکت می¬کرد. پدر مهدی ابریشمچی از کارخانه داران تهران بود و به لحاظ اقتصادی وضعیت بسیار خوبی داشتند. وی بعد از انقلاب با مریم عضدانلو ازدواج کرد و دارای دختری به نام اشرف می-باشند... از نکات جالب و تاریخی سازمان مجاهدین، اطلاعیه سیاسی و نظامی سازمان در ٢٨ خرداد ١٣٦٠ می¬باشد که سازمان دلیل شروع ”مبارزه مسلحانه“ را ”حمله چماقداران به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابریشمچی“ اعلام می¬کند و تصریح می¬کند که از این پس از اعضای خود مسلحانه دفاع خواهد کرد که نشان دهنده یک طرح از پیش برنامه¬ریزی شده برای ٣٠ خرداد ١٣٦٠ بوده است. ابریشمچی و همسرش مریم عضدانلو بعد از ٣٠ خرداد ١٣٦٠ به پاریس رفتند و بعد از مطرح شدن ”انقلاب ایدئولوژیک“ در سال ١٣٦٤، وی و مریم عضدانلو به دستور سازمان و مسعود رجوی از یکدیگر طلاق گرفتند. مریم به عقد مسعود رجوی در آمد و مهدی ابریشمچی نیز در تاریخ 15 /1 /64 با مینا خیابانی، خواهر کوچکتر موسی خیابانی ازدواج کرد. مینا خیابانی 17 سال از مهدی ابریشمچی کوچکتر بود و ازدواج اول مینا خیابانی نیز محسوب می¬شد. مهدی ابریشمچی هنگام رفتن رجوی به عراق، همراه وی بود و در تمامی ملاقات‌های صدام حسین دیکتاتور سرنگون شده عراق با مسعود رجوی، حضور و مشارکت فعال داشته است. وی در بغداد مسئول روابط سازمان با عراق شد و کلیه حمایت¬های مالی و تدارکاتی و تسلیحاتی صدام حسین به سازمان از طریق وی صورت می¬گرفت. ضمناً وی رئیس کمیسیون صلح! شورای ملی مقاومت نیز بود که به اصطلاح قرار بود بین صدام حسین و ایران صلح برقرار کند. جالب این است که هنوز این کمیسیون صلح! بعد از سرنگونی صدام حسین در شورای ملی مقاومت وجود دارد و ریاست آن کماکان با مهدی ابریشمچی است. ابریشمچی قبل از سرنگونی رژیم صدام حسین به همراه ٢٥٠ الی ٣٠٠ تن از مسئولین مورد اعتماد رجوی به پاریس آمد. وی در ١٧ ژوئن ٢٠٠٣ توسط پلیس فرانسه به همراه مریم رجوی و ١٦٠ تن دیگر از اعضا و مسئولین سازمان دستگیر و سپس با قید ضمانت تا تشکیل دادگاه از زندان آزاد شد. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، جلد سوم، صفحه 29 و 30)
3. بیژن چهرازی فعالیت سیاسی خود را از نوجوانی آغاز کرد. یک بار در ١٣ سالگی به خاطر پخش اعلامیه¬های حزب توده اصفهان دستگیر شد ولی به دلیل کمی سن آزاد گردید. پس از اخذ دیپلم متوسطه به اتریش رفت و به ادامه تحصیل در رشته اقتصاد پرداخت. پس از اصلاحات ارضی و تائید شوروی از این اصلاحات و ارتجاعی خواندن قیام 15 خرداد و شدت گرفتن اختلافات ایدئولوژیک چین و شوروی، انشقاق حزبی در بین اعضای حزب توده به وجود آمد و عده‌ای از رهبران حزب توده به سمت چین تمایل یافتند و زمینه ایجاد سازمان انقلابی حزب توده فراهم شد. با هماهنگی به عمل آمده از طرف فریدون کشاورز از رهبران سابق حزب توده، عده‌ای برای گذراندن دوره به چین سفر کردند که از جمله آنها بیژن چهرازی بود. او در سال 1346 مخفیانه وارد ایران شد و در سال 1350 دستگیر و به ده سال زندان محکوم شد که بخشی از آن را در زندانهای تهران و مشهد گذراند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و به سازمان کومله (گروه کمونیستی افراطی کُرد که به مبارزه مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی روی آوردند) پیوست و به صورت مسلحانه رو در روی جمهوری اسلامی و تمامیت ارضی کشور ایستاد. در آذر سال 1361دستگیر شد و پس از محاکمه در شهریور 1362 اعدام شد.
4. رضا شلتوکی در 1305 در کرمانشاه به دنیا آمد. در دوران دبیرستان به همراه پسرخاله¬اش(محمدعلی عمویی) جذب سازمان جوانان توده در کرمانشاه شد و سپس به همراه او برای ادامه تحصیل در دانشکده افسری به تهران رفت و پس از چندی به عضویت سازمان نظامی حزب توده درآمد. سه ماه پس از عضویت، با کشف سازمان نظامی حزب توده (مرداد 133) ستوان دوم هوائی رضا شلتوکی دستگیر و در دادگاه نظامی به حبس ابد محکوم شد. شلتوکی مانند سایر زندانیان توده¬ای بارها ابراز ندامت کرد و تقاضای عفو نمود از جمله در نامه مورخ 13 /8 /1335 به شاه چنین نوشت:
«پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی
مفتخراً به شرف عرض همایونی می¬رساند: جان نثار ستوان دوم هوائی سابق رضا شلتوکی که به جرم عضویت در سازمان نظامی وابسته به حزب منحله توده محکوم و زندانی می¬باشم، صادقانه اعتراف می‌نمایم که مدت کمی(سه ماه) همان‌طور که در پرونده منعکس است، فریب تبلیغات گمراه کننده سازمان مزبور را خورده، ولی خدای متعال را شکر که علاوه بر این که قدمی در راه منافع حزب مزبور برنداشته در اولین گامهای خود پی به مقاصد خیانتکارانه آن برده و دریافتم که معصومانه در چنگال آنها افتاده و از حس غرور ملی و شاه‌پرستانه من سوءاستفاده نموده‌اند. اینک ضمن اقرار صریح به خطاهای گذشته از پیشگاه آن پدر تاجدار استدعای عفو و بخشودگی نموده و همان‌طور که به قرآن مجید سوگند یاد کرده¬ام دو مرتبه تجدید سوگند نموده که تا آخرین قطره خون در راه شاهنشاه بزرگ و ایران عزیز فداکاری نموده و با هر نوع تبلیغات بر علیه مقام شامخ سلطنت مبارزه نمایم.
زنده باد شاهنشاه، پاینده باد ایران.
ستوان دوم سابق هوائی - رضا شلتوکی»
با وجود این ابراز ندامتها، شلتوکی تا اوجگیری انقلاب اسلامی در زندان به سر برد و در سال 1357 به همراه سایر زندانیان سیاسی آزاد شد. علیرغم این، شلتوکی از گذشته پند نگرفت و به مردمی که زندگی مجدد خود را مدیون آنان بود پشت کرد و به حزب توده پیوست. او در تجدید حیات حزب توده در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران نقش اساسی ایفا کرد. وجهه او به عنوان «زندانی سیاسی رژیم شاه» سهم قابل توجهی در جذب معدود جوانان ناآگاه چپ زده به حزب توده داشت. شلتوکی از نظر معلومات تئوریک در سطح متوسط و از نظر شخصیتی کاملاً مطیع و تابع بود. به دلیل همین خصوصیات مورد توجه کیانوری قرار گرفت. او در پلنوم شانزدهم(اسفند 1357) غیاباً به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب شد و سپس با سرعت رشد کرد و عضو هیأت سیاسی و مسئول شعبه اطلاعات و دبیر کمیته مرکزی حزب گردید. در پی افشای جاسوسی حزب توده، شلتوکی در 17 بهمن 1361 دستگیر و زندانی شد. وی در سال 1365، به علت سرطان پروستات در بیمارستان درگذشت. (حزب توده از شکل¬گیری تا فرو¬پاشی، صفحه 480 و 481)

منبع:

کتاب حبیب‌الله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 354





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.