محیط آموزشی و دوران تحصیلی در حوزه علمیه
متن سند:
محیط آموزشی و دوران تحصیلی در حوزه علمیه
انگیزه الهی است که به روش، منش و حرکت یک طلبه جهت میبخشد و تهذیب را زیرساخت رفتار و فراگیری علوم و فعالیتهای دیگر اجتماعی قرار میدهد.
در نظام حوزه، طلبه بهموازات فراگیری علوم از استاد، مراحل کمال معنوی را با تهذیب نفس و تهجد در پیش میگیرد. او از استاد خود از هر دو بعد علمی و اخلاقی بهره میبرد و بیشترین بهره معنوی را از محیط ملکوتی آن کسب مینماید. بهگونهای که میتوان بهصراحت اذعان داشت این تنها رمز بقای این آموزشگاه علم و معرفت در طی قرون و اعصار گذشته تا به امروز بوده و هست.
عدم نگرش و اعتقاد مهدی هاشمی به رسالت داشتن حوزه و مکتب انسانساز آنکه در وهله نخست نشأت گرفته از نداشتن انگیزه برای ورود به حوزه است، او را بر آن داشت که در همان آغاز ورود به محیط حوزه، نگاهش را تنها معطوف به جنبه علمی آن نماید و با نادیده گرفتن محیط معنوی این مکان، عملاً بر بعد اخلاقی و عرفانی، پس از دورهای بسیار کوتاه خط بطلان کشد و بهسرعت از آن فاصله گیرد.
در کنار این عامل، صفت عجب و خودمحوری نیز در گریز او از این دایره را نمیتوان بیتأثیر به شمار آورد؛ چرا که اولین نمود عینی خودمحوری و استبداد به رأى خود را در «ان قلت» زدن در رفتار بزرگان، نادیده گرفتن رهنمودها و نقطهنظرهای این گنجینههای علم و معرفت و سرانجام در الهام نگرفتن از آنان، به ظهور میرساند:
«... ما از شخصیتها، الگوی شخصیت اخلاقی که در دسترس ما بودند، باهاش در تماس بودیم، الهام نمیگرفتیم بااینکه پیش اینها درس میخواندیم و اینها را قبول داشتیم به طور صد درصد؛ ولی در قیدوبند اینکه از اخلاق آنها، از گفتار آنها، الهام بگیریم و تأسی بکنیم، در ما نبود. این حالت که خوب کل اساتید ما در قم که زیاد بودند آنهایی که بیشتر باهاش محشور بودم همان آقای آیتالله منتظری بود. آیتالله ربانی و آیتالله سعیدی ولی خوب درس فقه میگفتند... مخصوصاً این چند تا بزرگواری که باهوشان حتی ارتباط خانوادگی هم داشتیم. رفتوآمدهای خیلی این شکلی هم داشتیم فقط در خودمان حس میکردیم که باید از بحث اینها استفاده بکنیم. در مبارزات مثلاً از وجود اینها استفاده بکنیم و رهنمودهای سیاسی و مبارزاتی و علمی [بگیریم]. بیش از این دیگر از بعد اخلاقی، اول اینکه در خودم احساس نکردم که حالا ضعف اخلاقی وجود دارد. آن حالت غرور و خودبینی یک مقدار آن زمان در ما بود، کمی این ضعفها را هم احساس نمیکردم. خوب براثر این بیاحساسی خوب نمیرفتیم دنبال اینکه حالا خوب ما عرضه بکنیم به آن شخصیت و از وجودش، از اخلاقش از رهنمودهای اخلاقیش هم مثلاً استفاده بکنیم. اینکه آن زمان ما درس آقای مشکینی هم میرفتیم درس آقای مشکینی بود تا حدی هم خوب مؤثر بود در من؛ منتهی درس بود جنبه علمی داشت، اما مثلاً اگر ما اهل تأسی و الگو گرفتن از اینها بودیم مخصوصاً آقای ربانی که خیلی به ما عنایت داشت و یادم است منزلش میرفتم برای بحث و درس و مشورت و اینها خیلی استفادههای زیادی میتوانستیم بکنیم که متأسفانه در قیدوبندش نبودیم و آن استفاده لازم و را نداشتیم ازش بکنیم.»1
مهدی هاشمی در اعترافی دیگر روحیه استقلال و انفعال از همه را از عوامل مهم عرضه نکردن خویش به بزرگان برمیشمارد و مینویسد:
«... رشد حالت استقلال و انقطاع از همه: در این رابطه یک لحظه در اندیشه عرضه کردن خودم و افکارم و اعمالم بر یک شخصیت صالح و آگاه نرفتم و خودسرانه مشی غلط خویش را ادامه دادم.»2
محیط و نقش آن در شکلگیری شخصیت هر فرد مقولهای است غیرقابلانکار، که بحث و گفتگو پیرامون آن خارج از اهداف و سیاستهای نگارش این نوشتار به شمار میرود. ازاینرو تنها در این بخش کوتاه و گذرا به محیطهایی اشاره میکنیم که مهدی هاشمی از آنها به عنوان محیطهای تأثیرگذار در شکسته شدن جدار تقوی یاد میکند.
مهدی هاشمی در اعترافات خود به محیطی در اوایل طلبگی اشاره میکند که متأسفانه با قدمت چند صد ساله تهذیب و تهذب در حوزههای علمیه به دلایلی گوناگون ازجمله نفوذ بعضی از عناصر ناسالم و منحرف و ورود آنها به برخی مدارس علمیه موجب گردیده تا حریم و حرم معلمان اخلاق شکسته شود. مهدی هاشمی از این دوره از زندگی خود به عنوان یکی از زمینههای لغزش و شکستن جدار تقوا یاد میکند و میگوید:
«... ما در اصفهان بودیم که خوب خوشبختانه کم هم بود مدتش، چون آن زمآنهم من نمیفهمیدم زیاد. بعد که آمدم قم فهمیدم که چقدر محیط فاسدی بوده اصفهان. در اصفهان متأسفانه زمینههای لغزشپذیری در من خیلی پیدا شد. میگفتم مثلاً من قبلاً در اول طلبگی یک طلبه خیلی مقدس حتی مقید به نماز شب و دعا و اینها بودم وقتی آمدم... خیلی جو فاسدی بود و شاید همان زمان بتوانم بگویم که یک مقدار آن جدار تقوی و جدار دین شکسته شد؛ یک مقدار. منتهی اثر محسوسی آن زمان کم داشت در حوزه اصفهان و بعد که رفتیم قم مثلاً شاید همان یک سری دروغهایی یا غیبتهایی که میگفتیم و میکردیم که معلول شکستن سد مثلاً تقوی بوده در اصفهان»
مهدی هاشمی در این برهه از زندگی بجای قرار گرفتن در فضای نورانی حوزه اصفهان3 و اساتید بزرگ اخلاق، فقه و اصول و همگام شدن با اکثریت طلاب فاضل و جوان این حوزه در طی مراحل سیر و سلوک و تهذیب نفس متأسفانه به طیفی پیوست که یا با خط بطلان کشیدن بر تعبد و تزکیه نفس در مسیر افراط در تعقلگرایی و روشنفکری نسبت به روحانیت سنتی بدگمان بودند و یا به حوزه به چشم مکانی که دارای رسالت انسانسازی و آموزشگاه معرفت و خودسازی است، نمینگریستند. مهدی هاشمی در این خصوص میگوید:
«چون در خود اصفهان من یادم هست که من یک مدت کمی که آنجا بودم درس میخواندیم و اینها؛ حال نمیگویم در بین همه، اما در بین یک طیفی از طلبههایی که آمده بودند نه مربی اخلاق داشتند و نه اهل مطالعه بودند و نه حتی در درسهای خودشان پیشرفتی داشتند. خیلی ضعیف بودند گعده و شوخی و مزه و نمیدانم متلک به هم میانداختند و یک سری... و در این وادیها خیلی پیشرفت میکردند، خیلی؛ یک زمینههای مناسبی متأسفانه بود که اینها را هی تحریک میکرد. با اینکه اعاظم آن زمان علمای معمر آن زمآنهم مرحوم آقای عالمی که از علمای خیلی متقی و پرهیزگار آن زمان درس اخلاق توی مدرسه میداد برای ما؛ منتهى اکثر طلبهها مسخره میکردند این درس اخلاق را. در غیاب همان استاد هی ادای آن را درمیآوردند توی درس گفتن و فلان و مسخره میکردند. خلاصه جو، یک جو اخلاق نبود، جو ضد اخلاق بود و این جو ضد اخلاق به طور ناخواسته در من خیلی اثر کرد که چون آن زمان خوب هم پدرم خیلی حساس بود که در این جو قرار نگیرم و هم برادرم ولی خوب ناچار درس میرفتیم و مباحثه میکردیم. مینشستیم برخاست داشتیم با بچهها؛ [لذا] تأثیراتی داشت در من...»4
توضیحات سند:
1. کالبد شکافی انحراف، نوار ۵.
2. پرونده مهدی هاشمی ج متفرقات ص ۲۵.
3. کالبد شکافی انحراف، نوار ۵.
4. کالبد شکافی انحراف، نوار ۵.
منبع:
کتاب
بنبست - جلد دوم / مهدی هاشمی مبانی اخلاقی صفحه 55