تاریخ سند: 26 مرداد
متن سند:
قربانت گردم
با توجه به مذاکرات دو روز قبل و تقاضای اینجانب مبنی بر تعویق انتخابات
آبادان جناب آقای فولادوند تمام نبوغ و لیاقت خود را به مصرف تعجیل در امر
انتخابات آن ناحیه نمود.
امیدوارم که شخصا از طرف اینجانب کدورتی حاصل نفرمایید ـ چون از ناحیه
آقای فولادوند و آقای دکتر
اقبال1 نه مرا امیدی است و
نه بیمی ـ من به جنابعالی
قول می دهم که با کمال
متانت و با ابراز احترام مثل
همیشه نسبت به
اعلیحضرت همایونی دارم
مبارزه انتخاباتی شوم ـ
دروغ دشمنان را هم باور
فرمایید.
اطلاع حاصل شده که در
حدود 10 نفر از افرادی که به
من کمک می گردند و (اغلب
بختیاری بودند) توقیف
شده اند ـ در صورتی که
خداوند شاهد و گواه است که
این مردم جز با متانت و تحمل هزار فحش در روز وظیفه ملی و وجدانی خود را
فقط انجام می دادند.
راجع به تضمین هایی که شخصا داده ام جنابعالی می توانید به قول من مثل همیشه
اطمینان داشته باشید ـ باز تکرار می کنم که شخصا به سلطنت مشروطه و
اعلیحضرت همایونی وفادار خواهم بود ـ ولی نباید قسمت من هم همیشه زجر و
جور بی عنایتی باشد در هر حال امیدوارم که جنابعالی به عنوان رئیس سازمان
امنیت مثل یک فرد بی طرف و همان طوری که مثلاً با آقای صالح رفتار
می فرمایید عمل کنید.
و نسبت به روابط شخصی و خانوادگی با شما مثل همیشه
قبلی پر از محبت و تحسین دارم ـ برای من و به جهت عمل من شما خود را
ناراحت نکنید ـ اگر هم روزی خدمتی از دستم برآید حساب جان و مال با شما
نخواهم کرد.
زیاده سلامتی شما را خواهانم.
ثریا
اداره کل سوم 13 /6 /39
بایگانی شود 16 /6 /39
توضیحات سند:
1ـ دکتر منوچهر اقبال فرزند
حاج مقبل السلطنه در هفتم
مهرماه سال 1288 شمسی برابر
با 1327 هجری قمری در
خراسان متولد گردید.
پدرش
معروف به «اقبال التولیه» در
آذرماه 1304 نماینده مجلس
مؤسسانی شد که انتقال سلطنت
از قاجار به رضاخان را تسجیل
نمود.
هر چند مقبل السلطنه چهره
درجه اولی نبود که به حسب
رعایت ظواهر، حضور او در
مجلس ضروری باشد ولی
انتخاب او شاهدی بر
پیوندهایش با دستگاه رضاخان
بود و بدین ترتیب خانواده اقبال
در ردیف 40 خاندان برجسته
ایران قرار گرفته بود.
منوچهر اقبال در سال 1305 با
هزینه شخصی عازم اروپا شد و
در سال 1312 به عنوان
متخصص امراض عفونی از
دانشکده پزشکی پاریس
فارغ التحصیل گردید و در همان
سال با یک دختر فرانسوی
ازدواج کرد.
پس از بازگشت به
ایران در مهرماه 1312 به
خدمت سربازی رفت و در
بیمارستان لشکر 8 شرق
(خراسان) به کار پرداخت.
در
سال 1313، رضاشاه در سفری
به خراسان دچار زنبور گزیدگی
شد و اقبال درد او را التیام
بخشید و مورد محبت شاه قرار
گرفت.
پس از پایان سربازی،
در سال 1314 رئیس بهداری
شهرداری مشهد شد و مدتی بعد
به تهران آمد و در شهریور
1315 ریاست بخش
بیماری های عفونی بیمارستان
رازی را به دست گرفت.
وی در
سال 1318 دانشیار دانشکده
پزشکی دانشگاه تهران و سپس
استاد کرسی بیماری های
عفونی در این دانشکده شد.
ورود اقبال به صحنه سیاست با
شهریور 1320 و سقوط
دیکتاتوری رضاخان مقارن
بود.
او در آغاز در زمره
اطرافیان احمد قوام قرار گرفت.
در دولت اول قوام (مرداد ـ
بهمن 1321) به معاونت
وزارت بهداری رسید و این
سرآغاز مشاغل دور و دراز
دولتی او بود.
در شهریور
1323 در کابینه محمد ساعد
کفیل وزارت بهداری شد و در
دولت قوام (بهمن 1324 ـ آذر
1326) به وزارت بهداری و
وزارت پست و تلگراف رسید.
در زمان ورود وزرای توده ای
به کابینه قوام (ایرج اسکندری،
دکتر فریدون کشاورز و دکتر
مرتضی یزدی)، به منظور ایجاد
توازن در قبال آنان، اقبال در
نقش «جناح راست» کابینه ظاهر
شد و به همراه سپهبد احمد
امیراحمدی (وزیر جنگ)،
ذکاءالدوله (سهام الدین) و
غفاری (وزیر پست و تلگراف)
به اتخاذ مواضع تند علیه حزب
توده و دولت خود
مختارپیشه وری در آذربایجان
دست زد.
در این سناریو، قوام
می بایست نقش «میانه رو» ایفاء
می نمود.
منوچهر اقبال در دولت
عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان
1327)، علیرغم رقابت هائی که
با وی برای تصاحب پست
نخست وزیری داشت، وزیر
فرهنگ شد و به عنوان رئیس
«سازمان شاهنشاهی خدمات
اجتماعی» نفوذ خود را گسترده
ساخت.
اقبال در سمت وزیر
فرهنگ دولت هژیر به اقداماتی
دست زد که برای وی شهرت
گسترده ای به عنوان یک «چهره
مرتجع» به ارمغان آورد.
مهم ترین این اقدامات، پیگیری
تز «سیاست را از فرهنگ جدا
کنید»، به منظور سیاست زدایی
مدارس و دانشگاه ها و مصوبه
ضد مطبوعات شهریور 1327
بود.
طبق این مصوبه دولت هژیر
با اعتراض شدید مطبوعات
مواجه شد که به توقیف تعدادی
از آنها انجامید.
منوچهر اقبال
در دولت دوم محمد ساعد
(آبان1327 ـ فروردین 1329)
ابتدا وزیر راه شد و مدت
کوتاهی بعد (21 آذر 1327)
وزیر بهداری و سرپرست
وزارت کشور گردید و در 21
اسفند به وزارت کشور رسید.
دکتر اقبال در جریان انتخابات
این زمان با وساطت دکتر هادی
طاهری (وزیر مشاور) مبلغ
500 هزار تومان رشوه دریافت
داشت.
در این دوران اقبال به
عنوان یک چهره وابسته به
استعمار بریتانیا و دربار شهرت
یافت و اوج آن زمانی بود که
وی به بهانه ترور نافرجام شاه
در 15 بهمن 1327، اجرای یک
سلسله اقدامات سرکوبگرانه، از
جمله توقیف و تبعید آیت الله
کاشانی و انحلال برخی احزاب و
توقیف جرائد را به مجلس
پانزدهم اعلام داشت.
او در
دولت رجبعلی منصور
(فروردین ـ تیر1329) نیز وزیر
راه بود.
با صعود رزم آرا به
صدارت، اقبال به علت شهرت
سوئی که پیدا کرده بود، به کابینه
راه نیافت و توسط شاه به عنوان
استاندار آذربایجان راهی این
خطه شد.
در مرداد 1329 با
اعلام لیست کارمندان مشمول
«بند ج» توسط دکتر محمد
سجادی، رئیس هیئت تصفیه، نام
اقبال در این لیست به چشم
می خورد.
مشمولین این
لیست صلاحیت خدمت در
دستگاه دولتی را نداشته و باید
اخراج می شدند.
اقبال در
آذربایجان ریاست دانشگاه
تبریز را نیز به عهده داشت.
در
دوران دولت مصدق، اقبال
متصدی شغلی نبود و تنها در
دانشگاه تدریس می کرد.
او
مدتی بعد، در سال 1331، عازم
اروپا شد و در فرانسه به
عضویت فراماسونری درآمد.
در سال های بعد، وی در رأس
لژهای تابع تشکیلات
فراماسونری فرانسه قرار
داشت.
پس از کودتای 28 مرداد
1332، منوچهر اقبال به تهران
بازگشت و به دستور شاه سناتور
شد و در 18 دی ماه 1333
ریاست دانشگاه تهران و
ریاست دانشکده پزشکی را به
دست گرفت و در 12 خرداد
1335 وزیر دربار گردید.
اوج
موفقیت اقبال از همان زمان
آغاز گردید و رقابت شدید و
کینه توزانه ای میان او و اسداللّه
علم آشکار شد.
اقبال در این
دوران عالیترین روابط را با
محمدرضا و اشرف پهلوی
داشت و می کوشید تا از خود
یک چهره کاملاً خاضع و تابع
نشان دهد.
دختر بزرگ اقبال،
مریم اقبال، پس از جدائی از
محمودرضا پهلوی، عروس
اشرف (همسر شهریار شفیق) شد
و در نتیجه این روابط بود که
وی در شمار دوستان نزدیک
اشرف درآمد و در 15 فروردین
1336 به نخست وزیری رسید.
دولت اقبال به سرعت به عنوان
یک دولت مطیع شاه و وابسته به
بریتانیا شهرت یافت و به تدریج
نارضائی مقامات آمریکایی از
آن مشاهده شد و این عدم
رضایت در نیمه دوم سال
1336 به اوج خود رسید.
دولت
وی پس از 3 سال و 4 ماه مقابله
با دشوارترین تنش های سیاسی
در شهریور 1339 سقوط کرد و
مدت کوتاهی بعد، در 6 اسفند
1339، دکتر منوچهر اقبال ـ
رئیس دانشگاه تهران، رهبر
حزب ملیون و نماینده مجلس
بیستم ـ در ساختمان دانشکده
پزشکی دانشگاه تهران مورد
حمله و توهین «دانشجویان»
قرار گرفت و اتومبیل وی به
آتش کشیده شد.
منوچهر اقبال
در آبان ماه سال 1342 توسط
شاه به عنوان مدیرعامل «شرکت
ملی نفت ایران» منصوب شد و
در خردادماه 1343 نام وی در
زمره مؤسسین لژ «خورشید
تابان» و رئیس هیئت مدیره این
لژ قرار گرفت.
او تا آخر عمر در
سمت مدیرعامل شرکت نفت
باقی ماند، اما عملاً در سیاست
جاری کشور نقشی نداشت و
حتی در امور سیاسی مربوط به
نفت و اوپک هم که جمشید
آموزگار تحت نظر مستقیم شاه
آن را اداره می کرد، مورد
مشورت قرار نمی گرفت.
در
واپسین دوران زندگی اقبال،
تحقیر مداوم و توطئه های
آشکار و نهان علم علیه او تداوم
یافت و مقابله ها و ابراز
حسادت های اقبال، وی را در
موضعی مطرود و حقیر در نزد
شاه قرار داد.
دکتر منوچهر اقبال
در 4 آذرماه سال 1356
درگذشت.
منبع:
کتاب
شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک صفحه 151