صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه

تاریخ سند: 23 اسفند 1341


پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه


متن سند:

پس از ادای عرض سلام و احترامات لازمه با کمال ادب به عرض می رساند.
چنانچه در این نامه خود را معرفی می نمایم به نشانی مستعار نوشته ایم برای آن است که اگر به مواردی که ذیلاً در نوزده (19) ماده با دلایل روشن به عرض می رسد رسیدگی نفرمایید بعدها برای ما دچار اشکال خواهد کرد و چنانچه بوسیله عناصر مورد اعتماد محرمانه و فوری تحقیق و مصاحبه فرمایید و به بینید حقیقت دارد یا خیر بعدا ملاحظه خواهید فرمود لزومی به شناسائی ما نداشته و حقایق و اسراری از شما پنهان است.
افسری است بنام سرتیپ پرویز خسروانی فرمانده ناحیه ژاندارمری تهران خیانتی که به شاهنشاه عظیم الشأن خود و تظاهرات و هو جنجال و عوام فریبی هایی که نسبت به مردم پایتخت و حوالی آن نموده باعث تأسف عموم اشخاصی که وی را می شناسند شده و ناراحتیم از اینکه چراتاکنون عرایض زیر را که اکثر مردم تهران می دانند به عرض [ناخوانا] نرساندند.
تصور نفرمایید در منطقه آسیب دیده بوئین زهرا در حالی که متأثر و گریان بودید زیر بغلتان را می گرفتم و یا در کاخ سلطنتی افسر نگهبان می شود تعظیم و تملق و یا در روزنامه ها مطالبی به دروغ و اگر راست باشد مربوط به رؤسا و مأمورین پاسگاهها است که به حساب خود می گذارد انتشار می کند بیشمار است می گوید به خدا قسم و به روح پاک و مقدس پدرتان رضاشاه کبیر1 دروغ می گوید و همه را آلت دست خود قرار داده است خدا می داند اگر سرتیپ خسروانی را استیضاح نمایید لذتی نمی بردیم فقط ناراحتیم چرا به شما و همه خیانت کرده و می کند و چرا دوستداران شما این حقایق را به شما نمی گویند ممکن است خیانت هایی که این شخص به شما و به ملت کرده برادرانش از این اعمال عاری باشند و آنها مرتکب چنین جنایاتی نشده باشند و حساب برادرانش با او جدا باشد بلکه از موقعیت آنها هم حداکثر استفاده را کرده باشد اینک به عرض می رسد.
الف ـ قبول داریم سرتیپ خسروانی چون نهم اسفند ملاحظه نمود که اوضاع و احوال کشور به نفع و بر وفق مراد اعلیحضرت همایونی است از شاهنشاه طرفداری می کرد و حتی زندانی و محاکمه هم شده بعدا می گویند خلیل ملکی2 و یا یکی از مجلاتی ها را نزد دکتر مصدق3 واسطه فرستاد و اظهار ندامت و توبه کرد تا اینکه او را از زندان آزاد کردند ولی از تاریخ 25 مرداد مشاهده نمود وضع شاهنشاه و سلطنت ایران در خطر است تاریخ 26 مرداد ماه بود که در غیاب اعلیحضرت همایونی که از کشور ایران خارج شده بودند برای تعمیر ساختمان پان ایرانیستها4 واقع در میدان بهارستان خیابان صفی علیشاه رفته و در آنجا مبلغ پنج هزار تومان چک جهت تعمیر ساختمان داده و ضمنا سخنرانی کرده و گفت آقایان اجازه بفرمایید من کلمه تاج را از روی باشگاه ورزشی خود بردارم و باشگاه را بنام دکتر مصدق ثبت کنم در این مجلس خلیل ملکی و منصور افشار ساکن خیابان شاهرضا کوچه سرشار و علی کیان تاش معروف به علی تیک تیک مدیر باشگاه ورزشی کیانتاش واقع در خیابان ری دو راه مهندس و مهدی نجم مدیر باشگاه ورزشی دیهیم تاج و مرتضی مظفری که فعلاً از طرف وزارت امورخارجه در برن انجام وظیفه می نماید حضور داشتند و توسط همین اشخاص به آدرس سایر کسانی که حضور داشتند مراجعه و سؤال فرمایند تا ملاحظه خواهید فرمود دروغ عرض نمی کنم در باشگاه تاج هم علیه اعلیحضرت مطالبی ایراد کرد و بعدا تابلوی باشگاه را که کلمه تاج داشت پایین آورد و هنوز تابلوی باشگاه مصدق تهیه و آماده نصب نشده بود که جریان قیام 28 مرداد5 ماه پیش آمد و چون دید اوضاع و احوال کشور به نفع شاهنشاه ایران است تیمسار زاهدی6 (فضل اللّه زاهدی) و ایادی او و قوای نظامی کشور به نفع شاهنشاه اقدام می نمایند فورا تغییر عقیده داده و به مقتضیات زمان با طرفداران اعلیحضرت ملحق شد و به خانه دکتر مصدق هجوم آورد که سرتیپ خسروانی در مواقعی که شما به علت وخامت اوضاع ایران از کشور خارج شده بودید چندین بار به شعبان جعفری7 معروف به شعبان بی مخ گفته بود که جعفری شاه رفته و دیگر به ایران بر نمی گردد مصدق مرد اصلاح طلب و خدمتگزار است بیا با ما به نفع مصدق همکاری کن خواهش داریم از شعبان جعفری مدیر باشگاه ورزشی جعفری هم سؤال فرمایند از موقعی که سرتیپ خسروانی در غیاب اعلیحضرت یک چنین عملی کرده آنهایی که حضور داشته و یا بعدا اطلاع حاصل کردند وی را لعنت و تمسخر کرده و از اعمالش می خندند و از پرروئی او تعجب می کنند.
ب ـ ستوان سوم تاجدینی رئیس پاسگاه نارمک از ساکنین منزلی را که مأمورین شهربانی از آنجا تریاک کشف کرده بودند یک ماشین محتوی با مقدار زیادی هروئین که داخل داشبرد ماشین بوده با اطلاعاتی که قبلاً به او می دهند کشف و سرنشینان ماشین را که مسلح و از قاچاقچیان معروف بودند دستگیر می نماید در این مواقع ایادی آنها فورا به سرتیپ خسروانی مراجعه می نمایند سرتیپ خسروانی به رئیس پاسگاه تلفنی اظهار می کند سپهبد عزیزی وزیر وقت کشور دستور داده آزادش کنید و اقدام قانونی ننمایید بعدا رئیس پاسگاه مزبور را در ستاد ناحیه احضار و اظهار می کند تیمسار عزیزی به گردن من خیلی حق دارد لذا مجبور بودم صرفنظر کنم وگرنه مبلغ زیادی حق الکشف داشت که از دست دادیم خواهش داریم از رئیس پاسگاه ستوان تاجدینی و سروان تازه بهار فرمانده گروهان تهران نو و افسران و درجه داران ستاد ناحیه سئوال فرمایند.
پ ـ اخیرا مأمورین ژاندارمری تهران مقدار یک خروار تریاک کشف کردند بدون آنکه قبلاً از جریان اطلاع داشته باشد بیشتر مزایا و حق الکشف مأمورین را بنام و به حساب خود منظور کرده و حق مأمورین را خورده همه شکایت دارند و مثل همیشه در روزنامه ها و مجلات بنام خود به حساب آورده است خواهش دارم از همه درجه داران و افسران و افراد ستاد ناحیه و مأمورین شعبه 42 بازرسی دادسرای تهران سئوال فرمایند.
ت ـ بوسیله گروهبان عباس آچاریان اطاق دار خود مقداری تریاک داخل ماشین فیات قاچاق فروشی بنام حسن کوچیله گذاشته تا ماشین را تصاحب و آجودانش از ماشین مزبور برای انجام کارهای شخصی تیمسار استفاده کند از همه کارکنان ستادی ناحیه و غیرنظامی اکبر گوسفندی که حضور داشته و مأمورین شعبه 42 بازپرسی دادسرای تهران که بعدا اطلاع حاصل کردند سئوال فرمایند زیرا اطاق دارش این عمل را نتوانست خوب انجام دهد لذا همه فهمیدند منتهی از ترس سرتیپ خسروانی حرفی نزد و حال آنکه ماشین مذکور هر دانگش به یک زن و یا مرد بدبختی تعلق دارد و مربوط به قاچاق فروش نبوده است.
ث ـ گروهبان یکم مظلومی رئیس پاسگاه سابق ونک حضورا دستور می دهد و اصرار می نماید یک قطعه زمین را در ونک بنام سرتیپ خسروانی کند و چون رئیس پاسگاه نتوانست این کار را انجام دهد وی را از ونک به کرج منتقل کرده بعدا در کرج استوار حمزه زاده را محرمانه وادار می کند مقداری تریاک داخل کیف دستی گروهبان مظلومی می گذارد تیمسار که برای بازدید به کرج رفته بود بلافاصله کیف رئیس پاسگاه را تفتیش می کند و صورت مجلس می کنند که از کیف او تریاک کشف شده گروهبان مظلومی را به اتهام داشتن تریاک از ژاندارمری اخراج و خانواده ای را بیچاره می نماید در صورتی که رئیس پاسگاه قبلاً اطلاع داشت که سرتیپ خسروانی برای بازرسی به کرج خواهد آمد چطور می شود در کیفش تریاک بگذارد بعدا معلوم می شود رفتن تیمسار به کرج برای انتقام از رئیس پاسگاه و تریاک گذاردن در کیف او بوده تا به صاحب اصلی زمین بفهماند پدر رئیس پاسگاه را درآورده است.
تمام درجه داران و افسران ستاد ناحیه اطلاع دارند و همگی از این عمل ناجوانمردانه سرتیپ خسروانی متأثر و نگرانند.
ج ـ از بودجه ژاندارمری مبالغی در ماه به دو نفر از مخبرین روزنامه های کیهان8 و اطلاعات9 می دهد تا آنها مطالب دروغی نوشته و زحمات رؤسا و مأمورین پاسگاهها را به حساب سرتیپ خسروانی بگذارند و اسم ایشان را در روزنامه درج نمایند و توسط مخبر اطلاعات که به تمام مجله ها می فرستند مخبرین اطلاعات و کیهان در همه جا می گویند باعث سرتیپ شدن خسروانی ما شده ایم او را بوسیله روزنامه ها به جامعه خدمتگزار و زحمت کش و کارکن معرفی نموده ایم هیچ کدام از نواحی دیگر ژاندارمری و یا شهربانی و کلانتری ها کشفیات مأمورین را به حساب رؤسا نگذاشته و اینقدر هو و جنجال به راه نمی اندازند زیرا وظیفه آنهاست و لزومی به تعریف و تمجید ندارد ولی سرتیپ خسروانی راه ترقی خود را از این طریق یعنی تبلیغات و انتشارات می داند و از این طریق هم کلاه سر همه گذاشته و موفق هم شده است.
چ ـ همیشه به عناوین مختلف برای سپهبد نصیری و سرلشکر ایزدپناه و سرتیپ مبصر و سپهبد مالک10 و سرهنگ وثیق و سرهنگ بهزادی نامه پرانی و تبلیغ می نماید تا شغل آنان را اشغال کند.
ح ـ زمین های حاجی علی اکبر زمانی ساکن طرشت را آقای خرم11 می خواست تصاحب کند حاجی علی اکبر به سرتیپ خسروانی مراجعه کرد سرتیپ خسروانی کارگران خرم را از ملک او خارج کرد و در ازاء این کار حاجی علی اکبر زمانی مقدار دو هزار متر مربع از زمین های طرشت خود را به عنوان رشوه بنام سرتیپ خسروانی قباله کرده و بوی داده است خواهش داریم از خود حاجی علی اکبر و برادرش حاج محمد و اهالی طرشت سئوال فرمایند.
خ ـ خلاصه سر همه را کلاه می گذارد و افسری است دروغگو گدافطرت گمراه خدانشناس و هوچی گر متظاهر و خود جنایتکار.
بی سواد.
دزد.
نالایق.
طماع.
به تصدیق کلیه درجه داران و افسران ستاد ناحیه و بین باشگاه داران به چاخانی معروف است این شخص اگر به شاهنشاه راست می گفت اینقدر در روزنامه ها اراجیف و دروغ نمی نوشت و در غیاب اعلیحضرت با دکتر مصدق همکاری و به نفع او سخنرانی نمی کرد و باشگاه ورزشی خود را هم بنام مصدق نمی کرد تمام هدفش این است که در مدت فرماندهی [منافع] خود از قسمت مالی تأمین کند و هیچ توجهی به نارضایتی و ناراحتی درجه داران افسران و افراد نداشته و همه چیز را برای خود می خواهد.
د ـ مقدار زیادی زمین در وحیدیه تهران نو تصاحب کرده و بنحوی که سروان سرداری فرمانده قبلی گروهان تحمل سوءاستفاده های او را نداشته و خود را منتقل کرده است اعلیحضرتا اگر سرتیپ خسروانی مدعیست این همه زمین هایی که دارد از پدر و مادر و یا از زن خود گرفته بنابراین باید سایر برادران اوهم از پدر و مادر خود سهمی برده باشند خواهش داریم قباله هایشان را بررسی کنند و موضوع زمین ها را از کجا آورده اید را مطرح نمایید تصور نمی کنم برادران سرتیپ خسروانی مثل ایشان خائن به شاه و ملت و دو ـ رو و زمین خوار باشند و از موقعیت های خودو سازمان و عناصری که بعهده آنهاست سوءاستفاده نمایند.
ذ ـ از رئیس پاسگاه مهرآبادشمالی گروهبان خاموشان بخواهند تا اقدامات و زمین خوارهایی که سرتیپ خسروانی در کوی داودیه و مجاور پپسی کولا و همچنین رئیس پاسگاه در بعضی قسمت ها که به او دستورهای خلاف میدهد زیر بار نرفته را برای مأمور تحقیق توضیح دهد.
یکنفر ستوان سومی را که هیچگونه اطلاعاتی ندارد آجودان خود کرده تا مثل گماشته ها کارهای منزل و شخص تیمسار را انجام دهد و یکدستگاه ماشین فولکس واگن مسروقه و جیپ [ناخوانا] را در اختیار او گذاشته و هر ماهه مبلغ سیصد تومان از بودجه ژاندارمری بعنوان پاداش به اومیدهد تا بابت بنزین و روغن بپردازد خواهش دارم از نزدیک مشاهده و از تمام افسران و درجه داران ستاد ناحیه سئوال فرمایند.
ز ـ همیشه در پاسگاه برای ورزشکاران تعریف می کرد که در این مملکت باید زد و بند کرد و حقه باز و شارلاتان بود تا پیشرفت و ترقی کرد همینطور هم است زیرا سرتیپ خسروانی نه دانشگاه دیده نه در طول خدمتش تیراندازی کرده و نه چای تلخ خدمت را خورده نه به شاهنشاهش راست گفته و نه در غیاب شاهنشاه او را حفظ کرده سواد هم ندارد و با هو و جنجال و زد و بند و تبلیغ در جراید و غیره سرتیپ شده و اگر می گویند ورزشکار است نه هیکل نه قیافه ورزشکارانه و نه سابقه ورزشی دارد و تمام زحمات مأمورین ژاندارمری حتی هنگ قم را که به آن دسترسی نداشته بحساب خود میگذارد و بنفع خود تمام می کند اگر سایر نواحی ژاندارمری و یاکلانتری های شهربانی بخواهند اقدامات روزانه خودرا همه در روزنامه بنویسند و با اینکه وظایف روزانه خود را به این طریق بزرگ جلوه دهند روزنامه ها دیگر جای خالی و محلی برای نوشتن سایر مطالب ندارند.
ژ ـ چون بر اثر مبارزات و ترس تیمسار عزیزی و تیمسار مالک نمی تواند از فرمانده هان گروهابانها حق حساب و مستمری بگیرد از طریق زمین خواری و رد کردن مواد مخدر بپول برسد و اگر در ژاندارمری اصلاحاتی شد.
براثر زحمات و مراقبت های تیمسار عزیزی و تیمسار مالک و مأمورین مخفی آنها می باشد وگرنه سرتیپ خسروانی خودش مظهر فساد است چه میفهمد مبارزه چیه منتها همه زحمات مأموران رابدون آنکه به آنها آموزش داده و راهنمائی نماید و سرمشقی باشد بحساب خود در جراید منعکس می کند.
و روزی بیش از سه یا چهار ساعت در اداره حاضر نمی شود.
س ـ در تهران شایع است که تیمسار خسروانی از لباس و موقعیت خود برای حمل هروئین استفاده می کند و حتی یکروز در همین زمینه تلفنی با یکنفر صحبت میکرد و تلفن اتصالی داشت زن آقای علی آبادی که گوشی دستش بود شنیده خواهش دارم جریان مشروح را محرمانه از سرهنگ بازنشسته ژاندارمری دانش رضوی سئوال فرمایند.
ش ـ راضی نمی شود کمی کار کند فعالیت نماید پاسگاهها و هنگ های تابعه را بازرسی کند و مانند سایر فرمانده هان نواحی زحمت بکشد و برای سازمان مفید باشد و منویات عالیه اعلیحضرت همایونی را انجام دهد اما سرتیپ خسروانی از لحاظ مدیریت و سواد و فهم و ابتکار و وفاداری بشاه، صداقت با سایر امرای ارتش و ژاندارمری قابل مقایسه است؟ ص ـ قریب دو ماه قبل ستوان یکم اردلان افسر ژاندارمری سمنان را به تهران آورده و وی را وادار کرد تا درباره سرتیپ اردوبادی فرمانده ناحیه خراسان مطالب ناروائی به مقامات و به دربار بنویسد که ماشین نویس از درجه داران ستاد ژاندارمری کل که دارای قد بلند بود و عینک هم میزند آوردند و در داخل اطاق معاون ناحیه بطوریکه ورود به اطاق را برای همه ممنوع کرده بودند محرمانه مطالبی نوشته تمام افسران و درجه داران و اطاقداران از کار آنها پی بردند.
ض ـ در ماه حقوق و فوق العاده و در سال دو بار پاداش میگیرد ولی هنوز نشده یکروز رأس ساعت اداری و یا بعدازظهرها باداره حاضر شود تمام کارهایش را یک عده افسران ارشد که از ترس اعلیحضرت همایونی تابع مقررات و زور هستند و حرف نمی زنند تحمیل مینماید و در روز بیش ازدو سه ساعت به اداره حاضر نمی شود.
و کار نمی کند فقط ماشین امضاء می باشد نه دلش بحال مملکت و نه بحال سازمان می سوزد و فقط فهمیده که از راه تظاهر و هوچی گری ترقی کرده و بمقتضای زمان رئیس شد اگر از سرتیپ خسروانی سئوال کنید چرا اداره نمی آیی اظهار میدارد کار باشگاه هم زیاد است در صورتی که شخصا در حال حاضر باشگاه ورزشی کار اجتماعی ندارد.
باشگاه قبلی او هم محل عیش جوانان هرزه بوده است خواهش داریم در این مورد تحقیق فرمایند.
ط ـ از وضع نارضایتی ستاد ناحیه سئوال بفرمایند که همه از ترس اعلیحضرت و اینکه سرتیپ خسروانی آجودان هستند اقدامی نمی کنند تصور می کنم بندگان اعلیحضرت همایونی از جریانات بی اطلاع باشند خواهش دارم بازرس دقیق و مطمئنی بفرستید تا از نزدیک شاهد و ناظر جریان باشند.
ظ ـ کارکنان منطقه آسیب دیده بوئین زهرا چندین بار تعداد زیادی پتو و اموال آسیب دیده از منزل مردم تهران بدست آورده ودر ستاد ناحیه سرتیپ خسروانی تحویل داده اند اکنون که کار منطقه آسیب دیده خاتمه یافته معلوم نیست این اموال را به چه کسی تحویل داده و در آن زمان که در منطقه زلزله زده بوده چه کار می کرده چطور با حضور ایشان این همه حیف و میل شده است از کلیه درجه داران، افسران، اطاقداران ستاد ناحیه سئوال بفرمایند که آقا اخیرا پتوی اموال آسیب دیده کشف شده و در اطاق فرمانده ناحیه بوده یا خیر و اکنون به کی سپرده اند.
ع ـ چون اعمال و تظاهرات خائنانه سرتیپ خسروانی در تاریخهای 25، 26 و 27 مرداد ماه علیه اعلیحضرت همایونی محمدرضاشاه پهلوی ناپسند ناجوانمردانه بود از آن تاریخ به بعد هر وقت در هر مجلسی از شاهنشاه ایران اسم برد آنهایی که در جریان بودند و ویرا می شناسند مخصوصا اعضای نیروی سوم و پان ایرانیستها از پرروئی و دوروئی وی صحبت و تمسخر کرده و از مجلس خارج و ناراحت می شوند مردم با هم می گویند مگر اعلیحضرت همایونی از جریان گذشته سرتیپ خسروانی اطلاع ندارند و بعرضشان رساندند و اگر می دانند چرا به چنین شخصی درجه سرتیپی مرحمت فرموده اند بعضی ها می گویند اعلیحضرت از تمام جریانات خبر دارند ولی سیاست ایجاب می کند تا به این بوقلمون صفتها ترقی داده بعدا با سربکوبند اما اعلیحضرتا دیگر برای عبرت سایرین عمری برای ما باقی نمانده تا انتقام بگیرند والا امثال سرتیپ خسروانی که تعدادشان بسیار قلیل است به ریش اجتماع می خندند و دوستداران شاهنشاه را که از سرکوبی امثال اینها عاجز نیستنند رنج می دهد.
غ ـ اعلیحضرتا مطالبی را که به عرضتان رسیده حقیقت دارد نام و نشان خودمان را مستعار نوشتیم تا بدست مبارکتان برسد و گرنه بعضی ها با ایشان تماس نزدیک دارند و ممکن است به عرضتان نرسانند خواهش دارم [ناخوانا] و نشانهای دروغی که با فریب و ریا گرفته بچاپلوسیها و تملق سرتیپ خسروانی توجه نفرمایند تحقیق کنید و برای حفظ جان و سلامت خودتان از این قبیل اشخاص مزدور و دورو دوری و احتیاط فرمایید زیرا این همان کسی است که کلمه تاج را از باشگاه خود برداشت و تابلوش را پائین آورد بعدا ملاحظه کرد که شما به ایران مراجعه فرمودید به نفع شما تظاهرت کرد جانثار شما هستیم زنده باد شاهنشاه پاینده ایران.
جناب سرهنگ اسدی تیمسار ریاست از مفاد این گزارش (گرچه بی امضا می باشد) مستحضر گشتند فرمودند در اطراف آنچه که نوشته شده بررسی های دقیق معمول و نتیجه بعرض برسد.
عینا جهت رسیدگی و اعلام چگونگی صحت و سقم گزارش به ساواک تهران ایفاد دستور فرمائید نتیجه را باعین مرقومه اعلام دارند.
مدیر کل اداره سوم ب.
[ناخوانا] 7 /1 /42

توضیحات سند:

1ـ رضاخان پهلوی فرزند عباسقلی خان سوادکوهی مشهور به دادش بیک در 24 اسفند 1256 / 14 مارس 1878، در آلاشت از توابع سوادکوه مازندران به دنیا آمد.
او، در 22 سالگی وارد بریگاد قزاق شد و تا درجه میرپنجی پیش رفت.
سپس در 1299، به کمک انگلیسها و نیروهای مستقر آنها در ایران، به اتفاق سیّدضیاءالدین طباطبائی ـ که مدیر روزنامه رعد بود ـ علیه سلطنت احمدشاه ـ اقدام به کودتا کرد.
رضاخان، در 1304، عملاً به رغم مخالفت عده ای از روحانیان آگاه چون آیت الله حسن مدرس، قدرت مطلق را در دست گرفت و حکومت قاجاریه را رسما منقرض کرد.
وی، در اردیبهشت سال 1305، در تهران تاجگذاری کرد و از این تاریخ، خدمت سربازی را در ایران اجباری نمود.
او ـ که مجری قلدر سیاستهای استعماری فراماسونهائی چون محمّدعلی فروغی و کمیسیونی از غربزدگان مورد حمایت انگلیس بود ـ از هیچ جنایتی و خیانتی علیه ملت، رویگردان نبود و طی 17 سالی که در ایران سلطنت کرد، به شدت با مذهب و روحانیون مبارزه نمود.
او، تحت تاثیر فرهنگ غرب و به تقلید از آتاترک دیکتاتور کشور ترکیه، مبارزه وسیعی با حجاب اسلامی زنان ایران آغاز کرد.
رضاخان، در سال 1305، تاجگذاری نمود و از این تاریخ، شاه ایران خوانده شد.
پیش از آن، به نام سردار سپه یاد می شد.
در شهریور 1320،زمانی که جنگ دوم جهانی به اوج خود رسیده بود، رضاخان، به توصیه انگلیس و برای ممانعت از مداخله شوروی سابق در ایران ـ که در آن زمان، با آلمان نازی متحد بود ـ به دولتهای محور و بویژه به آلمان نازی تمایل نشان داد.
او، اگر چه ظاهرا موضع بی طرفی اتخاذ کرده بود، لیکن عملاً به صدها مستشار آلمانی و انگلیسی به طور همزمان اجازه فعالیت در ایران داده بود.
با وجود بستن قرارداد استعماری صدور نفت به انگلیس، متفقین، او را ـ که در نزد عموم مردم، منفور بود ـ در 25 شهریور 1320، از مقام خود برکنار کردند.
رضاخان، بناچار از طریق بندرعباس، با یک کشتی انگلیسی به جزیره سن موریس در آبهای شرق ماداگاسکار تبعید شد و انگلیسها، محموله جواهرات همراه او را ضبط کردند.
او، سپس از آنجا به بندر دوربان در غرب آفریقای جنوبی و پس از آن، به ژوهانسبورگ، پایتخت آن کشور تبعید گردید.
رضاخان، سه سال بعد، پس از طی یک دوره طولانی بیماریهای سخت جسمانی و روانی، در چهارم مرداد 1323 در تبعید درگذشت.
گفته می شود: او، هنگام مرگ، تنها 35 کیلو وزن داشته است.
جنازه رضاخان، به مصر برده شد و 6 سال در آن کشور نگاه داشته شد.
در آن زمان، به علت نفرت شدید مردم ایران از رضاخان، امکان انتقال جسد وی به ایران، وجود نداشت.
جنازه او، در 1328، به تهران انتقال داده شد.
رضاخان، در تمام طول حکومتش، فقط یک بار به خارج از کشور سفر کرد و آن هم به ترکیه و دیدارش با آتاترک بود.
دارایی او هنگام تبعید عبارت بود از 44 هزار پارچه آبادی، 360 میلیون دلار پول نقد در بانک های خارج، 68 میلیون تومان سپرده داخلی، و مراکزی چون کارخانه حریربافی چالوس و چندین کارخانه برنج پاک کنی، پنبه پاک کنی، کارخانجات سنگبری، کارخانه پارچه بافی علی آباد، هتلهای آبعلی، گچسر، رامسر، دربند شمیران، فردوسی و مجتمع ویلایی مبارک آباد و غیره.
یکی از نمایندگان مجلس انگلیس که از نزدیک با رضاخان آشنا بود، نوشته بود: «رضاخان راههای ایران را از دزدان و راهزنان پاک کرد و مردم ایران را آگاه ساخت که از این پس در ایران فقط یک راهزن وجود دارد!».
این پادشاه قبل از اینکه سر کار بیاید دیناری نداشت و وقتی که از مملکت رفت غیر از پولهایی که در بانک لندن ودیعه گذارده بود 58 میلیون تومان پول به دست شاه فعلی داد.
2ـ خلیل ملکی فرزند فتحعلی در 1280 ه ش در تبریز متولد شد و بعد از فوت پدرش به همراه مادرش به اراک رفت و از آنجا پس از گذراندن دوره ابتدائی و متوسطه راهی تهران شد و در مدرسه صنعتی آلمان به تحصیل پرداخت.
وی تحصیلات دانشگاهی خود را در آلمان در سال 1307 ش شروع و به انجام رسانید و در زمان رضاشاه همراه با دیگر یارانش به فعالیتهای سیاسی پرداخت و تا سال 1320 بارها دستگیر و به زندان افتاد پس از آزادی به همراه دیگر دوستان حزب توده را بنیاد نهاد در سال 1330 در دوران نخست وزیری مصدق، همراه با دکتر مظفر بقایی حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کردند.
این حزب که در مدت کوتاهی رشد و توسعه یافت از نهضت ملی و جبهه ملی پشتیبانی می کرد.
حزب زحمتکشان با گرایش سوسیالیستی از طرح ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق جانبداری می کرد و در عین حال با حزب توده که به دنبال پشتیبانی از امتیازخواهی شورویها، طرفداری از رژیم جدایی طلب پیشه وری و مخالفت با دکتر مصدق اعتبار خود را از دست داده بود همچنان در ستیز بود.
خلیل ملکی و مظفر بقایی تا اوایل مرداد 1330 رهبری حزب زحمتکشان ملت ایران را به عهده داشتند ولی پس از فاش شدن ملاقات پنهانی دکتر عیسی سپهبدی ـ یکی از دوستان دکتر بقایی ـ با قوام السلطنه ـ در دوره زمامداری پنج روزه اش، پس از استعفای مصدق در 26/ تیر ماه 1331 بین خلیل ملکی و همفکران او که خواهان رسیدگی به این موضوع بودند با مظفر بقائی اختلاف نظر شدیدی بروز کرد و منجر به انشعاب در حزب زحمتکشان گردید.
یکی به نام حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) به رهبری خلیل ملکی و یارانش و دیگری حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری مظفر بقائی و همراهانش.
اکثریت افراد و دانشجویان، فعالین روشنفکران و کارگران حزب در کنار خلیل ملکی ماندند.
حزب زحمتکشان مظفر بقایی نیز همراه جمعی دنباله روان او، به مخالفت و مبارزه علیه جبهه ملی و دکتر مصدق پرداختند.
روز 28 مرداد جمعی از افراد حزب بقایی همراه کودتاچیان در حمله و غارت به خانه دکتر مصدق شرکت کردند.
دلیل نامگذاری نیروی سوم، این بود که در برابر دو ابرقدرت آمریکا و شوروی نیروی دیگری که می توانست مستقل از آن دو ابرقدرت عمل کند، «نیروی سوم» است.
جدا شدن ملکی و تأسیس نیروی سوم آنها را قدرتمندتر ساخت و حزب جدید به عنوان یک نیروی مترقی، ضمن انتقاد سالم از جبهه ملی از حکومت دکتر مصدق پشتیبانی کرد.
مجله علم و زندگی به عنوان ارگان فکری و تئوریک حزب عمل می کرد.
نشریه «نیروی سوم» نیز ارگان خبری حزب بود که بطور منظم تا کودتای 28 مرداد انتشار یافت.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 بیشتر رهبران و فعالان سازمانهای سیاسی دستگیر یا فراری و مخفی شدند.
خلیل ملکی نیز در شهریور همان سال دستگیر و در قلعه فلک الافلاک خرم آباد زندانی شد.
در همین اوان اختلافات درون حزب نیروی سوم شدت یافت و گروهی به رهبری دکتر محمدعلی خنجی از آن جدا شدند.
در سال 1339 خلیل ملکی حزب «جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران» را به جای نیروی سوم بوجود آورد.
3ـ دکتر محمد مصدق ملقب به مصدق السلطنه فرزند میرزا هدایت در سال 1261 شمسی به دنیا آمد.
وی در سن 17 سالگی مستوفی خراسان شد.
تحصیلات مقدماتی را در تهران به انجام رسانید و در سال 1287 برای تحصیلات عالیه به پاریس رفت.
بعد از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی پاریس، به دانشگاه توشاش سوئیس وارد شد و در سال 1293 با اخذ درجه دکتری در حقوق، به ایران بازگشت.
چون مخالف قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود، در بهار 1298 به سوئیس بازگشت و قصد داشت در آنجا مشغول کار شود که کابینه مشیرالدوله برای تصدی وزارت دادگستری از وی دعوت کرد.
در حین مراجعت به ایران در پائیز 1299 به حکومت فارس منصوب شد.
با این همه در همان سال از شناسایی کودتای سیدضیاءالدین طباطبائی امتناع ورزید.
پس از سقوط سید ضیاءالدین در سال1300 به وزارت دارایی منصوب شد و به اصلاحات در این وزارتخانه پرداخت.
در سال 1301 به حکومت آذربایجان دست یافت و بعد از چندی به علت عدم موافقت دولت مرکزی با نظریات او از این سمت استعفا داد.
در سال 1302 وزیر امور خارجه شد در سال 1303 در دوره پنجم قانونگذاری به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی انتخاب گردید و در این دوره با واگذاری سلطنت به سردار سپه مخالفت کرد.
در دوره ششم مجددا به وکالت مجلس از طرف مردم تهران انتخاب شد و ضمن مخالفت با تشکیل مجلس مؤسسان، پس از اتمام این دوره چون دولت در انتخابات مجلس دخالت کرد، از سیاست کناره گرفت و در قریه احمدآباد در غرب تهران اقامت گزید.
با اینکه به کلی از سیاست کناره گرفته بود، در چهارم تیرماه 1319 به وسیله شهربانی تهران توقیف شد و پس از اعزام به بیرجند، تا آذرماه همان سال در زندان عمومی آن شهر محبوس بود.
سپس مجددا به احمدآباد تبعید شد.
پس از وقایع شهریور 1320 در دوره چهاردهم و شانزدهم بار دیگر از طرف مردم تهران به وکالت مجلس شورای ملی انتخاب گردید.
در این دوره برای استیفای حفاظت ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان جبهه ملی را تشکیل داد و به مبارزه پرداخت و در 29 اسفند 1329 قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب مجلس شورای ملی گذراند در اردیبهشت 1330 برای اجرای این قانون و خلع ید از شرکت نفت سابق، نخست وزیری ایران را قبول کرد.
موفقیت مصدق در جریان نهضت ملی شدن نفت، مرهون حمایتها و پشتیبانیهای روحانیون و نیروهای مذهبی بود که در رأس آنها آیت الله کاشانی قرار داشت.
اما بروز اختلاف میان آیت الله کاشانی و مصدق که با تفکرات لیبرالیستی و ملی گرایی همواره مدافع جدایی دین از سیاست بود، موجب گردید که حکومت شاه با همکاری سیا، نقشه هایی را برای سرنگونی حکومت مصدق طرح ریزی کنند.
در تیرماه 1331 با اینکه مجلس جدید (دوره هفدهم) به نخست وزیری او رأی تمایل داده بود، به سبب اختلاف نظر با محمدرضا پهلوی برای تصدی وزارت دفاع ملی، از تشکیل دولت جدید استنکاف کرد و شاه، قوام السلطنه را به نخست وزیری منصوب نمود، ولی ملت با قیام سی تیر به رهبری آیت الله کاشانی مجددا او را به نخست وزیری برگزید.
در 28 مرداد 1332 دولت مصدق سقوط کرد و او پس از محاکمه در یک دادگاه نظامی، به 3 سال زندان محکوم شد.
در شهریور 1335 از زندان آزاد شد و در احمدآباد تحت نظر قرار گرفت.
مصدق در 14 اسفند 1346 بر اثر بیماری درگذشت.
4ـ حزب پان ایرانیست در ابتدا از احزاب طرفدار ناسیونالیسم (ملی گرایی) و دولت مصدق بود ولی بعد از چند سال به شاه دوستی روی آورد و رهبران آن مثل محسن پزشکپور، در آخرین دوره مجلس شاه بطور غیر قانونی حضور داشتند.
5ـ کودتای 28 مرداد 1332 (19 اوت 1953) و بازگرداندن محمدرضا شاه از رُم به ایران، سرآغاز ظهور رژیم استبدادی برای اجرای مقاصد سیاسی و اقتصادی ایالات متحده امریکا و متحدین غربی او بود و انجام این امر، ابتدا به عهده فضل اللّه زاهدی (که پس از کودتا سپهبد شد) نخست وزیر منتخب امریکا و انگلیس واگذار گردید.
زیرا شایستگی و صلاحیت محمدرضا شاه پس از کودتای 28 مرداد و فرار شتابزده اش به بغداد و سپس به رُم، مورد تردید لندن و واشنگتن قرار گرفته بود.
اسامی اعضای کابینه و کابینه ترمیم شده فضل اللّه زاهدی بدین شرح بود: وزیر دادگستری: جمال الدین اخوی، دکتر فخرالدین شادمان - وزیر جنگ: سرلشکر عبداللّه هدایت - وزیر دارائی: دکتر علی امینی - کفیل وزارت فرهنگ: رضا جعفری - وزیر راه: غلامعلی میکده، سرلشکر عباس گرزن - وزیر اقتصاد ملی: دکتر علی اصغر پورهمایون، دکتر فخرالدین شادمان - وزیر کشاورزی: احمد حسین عدل - وزیر کار: ابوالقاسم پناهی، مسعود ملکی - وزیر خارجه: عبداللّه انتظام ـ وزرای مشاور: محمد نمازی، علی اصغر حکمت، امیرحسین ایلخان بختیار، دکتر محمد سجادی ـ معاونان اداری: غلامرضا فولادوند، موسی سرابندی.
وزارت کشور را، خود نخست وزیر به عهده داشت و سرتیپ محمدحسن جهانبانی به معاونت وزارت کشور اشتغال داشت.
«رابرت گراهام» نقش سازمان سیا در طراحی کودتای 28 مرداد را چنین می نویسد: «شاه که در عرض چند ماه گذشته خود را برای احتمال فرار از کشور آماده کرده بود دقیقا همین کار را کرد اول به بغداد گریخت و بعد به رُم».
روز بعد مجسمه های شاه در تهران سرنگون شد امّا در عرض سه روز مسیر حوادث علیه مصدق برگردانده شد.
ترکیبی از کمک خارجی در صورت سیا، نیروهای وفادار داخلی و اوباشی که با پول استخدام شده بودند تهران را با استفاده از حالت شک و گیجی که بر اثر فشار شاه سابق ایجاد شده بود تحت کنترل درآوردند.
شاه سابق از حالت تبعیدی که در رُم زنش را همراهی می کرد و در بوتیک های آنجا خرید می کرد به تهران به صورت یک فاتح برگشت.
(رابرت گراهام ـ ایران سراب قدرت ترجمه فیروز فیروزنا، ص 77.
(نجاتی - سرهنگ غلامرضا تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران).
ـ نقش سیا در کودتای 28 مرداد 6ـ فضل اللّه زاهدی فرزند بصیر دیوان همدانی در 1271 شمسی در همدان تولد یافت.
در کودکی خواندن و نوشتن را فرا گرفت.
چندی نیز در مدارس جدید به تحصیل اشتغال ورزید و سپس وارد مدرسه صاحب منصبی قزاقخانه شد و دوره آنجا را در رسته سواره نظام پایان داد و در 1293 ش به آتریاد قزاق همدان معرفی شد و زیر دست افسران روسی به فرا گرفتن فنون عملی جنگی پرداخت.
پس از یکسال خدمت به درجه سروانی رسید.
در رکاب رضاخان سوادکوهی در جنگ با احسان ا...
خان و میرزا کوچک خان شرکت نمود و پس از شش سال با آنکه هنوز جوان بود سرهنگ شد.
پس از کودتای 1299 درجه سرتیپی گرفت در سالهای جنگ اول جهانی به صفوف قشون قزاق ها پیوست مدتی افسر تیپ همدان بود و در جریان نهضت جنگل عامل سرکوب و در کودتای 1299 همراه رضاخان بود.
در سال 1302 ریاست قشون فارس و در قضیه شیخ خزعل مأمور حل موضوع و نیز مدتی استاندار خوزستان بود.
سال 1308 فرمانده ژاندارمری مأمور خاموش کردن شورش عشایر فارس شد پس از جنگ جهانی دوم با هدایت انگلیسها به حزب ملیون نزدیک شد بعد از شهریور 1320 ناگهان اعلام شد که انگلیسها سپهبد زاهدی را دزدیده اند و او سه سال در فلسطین ماند و سپس به ایران بازگشت و مدتی بیکار بود تا آنکه در مسافرت محمدرضاشاه به کشورهای اروپائی سپهبد رزم آرا رئیس ستاد ارتش شد.
دکتر اقبال وزیر کشور وقت برای آنکه در مقابل رزم آرا شخص نیرومندی تراشیده باشد او را به سمت ریاست شهربانی منصوب کرد.
از ابتدای نخست وزیری دکتر مصدق زاهدی به او نزدیک بود و در کابینه اول مصدق به وزارت کشور رسید ولی بعدها عشق به مقام باعث شد که در آن زمان خود را کاندیدای نخست وزیری کرد و هسته مرکزی مخالفت با دولت را تشکیل داد و سپس با وقایع 28 مرداد بر روی کار آمد.
در مورد نقش اساسی و رسالت زاهدی سه مشخصه را مطرح کرده اند.
1ـ امضاء قرارداد نفتی با کنسرسیوم 2ـ قتل عام و سرکوب مخالفین سلطنت 3ـ باز کردن دست آمریکا در ایران.
چنانچه بعضی از مورخین معتقدند که سیا، زاهدی را به عنوان جاشین شاه در نظر گرفته بود.
در طرح آمریکا قبل از روی کار آمدن امینی، زاهدی مطرح بود.
ولی شاه وی را سال 1324 راهی اروپا نمود در جریان کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 مجری برنامه کودتا به نخست وزیری رسید در 17 فروردین 1334 از سوی شاه برکنار و به سوئیس تبعید شد.
در اردیبهشت 1337 به ایران بازگشت.
سپس از سوی شاه به عنوان نماینده دایمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل مجددا عازم ژنو شد.
وی تا پایان عمرش در آنجا ماند و در سال 1348 درگذشت.
وی به قول فردوست در زمان رضاخان پست مهمی نداشت و بیشتر به شکار ثروت و عیاشی می پرداخت تا اینکه به دستور انگلیسی ها رُل آمریکایی بازی کرد و علیه مصدق کودتاکرد.
مدتی پس از کودتا مجبور به استعفا شد و در اروپا سفیرالسفراء گردید فرزندش اردشیر را انگلیس ها به آمریکایی ها معرفی کردند و عامل آمریکایی شد (فردوست ـ ج 1 ص 77) (رجال عصر پهلوی، دکتر منوچهر اقبال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 339ـ340.
7ـ شعبانعلی جعفری فرزند غلامعلی در سال 1300 در تهران متولد شد.
معروف به «شعبان بی مخ» از سردستگان اوباش تهران بود.
او در تظاهرات ضد دولتی سالهای 32 ـ 1331 و نیز سرکوب مخالفان شاه و زاهدی پس از کودتا دست داشت و جنایات زیادی مرتکب شد.
پس از پیروزی انقلاب در سال 1357 از ایران فرار کرد و در حال حاضر در امریکا مقیم است.
از آغاز حکومت دکتر مصدق تا دیماه 1331، شعبان جعفری با دار و دسته اش در سخنرانیها و تظاهرات خیابانی با جبهه ملی همکاری داشت و بعضی اوقات کنار دکتر فاطمی به عنوان محافظ دیده می شد.
اوایل بهمن ماه، شعبان جعفری خط خود را عوض کرد و در جریان نهم اسفند 1331 به اتهام حمله به خانه نخست وزیر بازداشت و محاکمه گردید.
ماجرا از این قرار بود که در 9 اسفند 1331 مصدق که بی خبر از همه جا مشغول انجام تشریفات سفر شاه به عتبات بود، گروهی از اوباش و چاقوکشان به سر دستگی شعبان بی مخ (که بعد از انقلاب توسط آیت الله خلخالی به دلائلی غیر از این، غیابا به اعدام محکوم شد) با همراهی یک واحد کوچک ارتشی، بیرون در اصلی کاخ شاه گرد آمدند و با شعارهائی بر ضد مصدق و به نفع شاه انتظار شکار خود را می کشیدند.
مصدق موفق شد از در پشتی کاخ خارج و خود را به منزل مسکونی اش برساند.
طرفداران شاه خود را به خانه مصدق رساندند و با جیپ در خانه وی را شکستند اما با شلیک نیروهای ارتشی محافظ، در محاصره افتاده و حرکت آنها شکست خورد و شعبان بی مخ که پس از 28 مرداد به لقب «سرهنگ تاج بخش» مفتخر گردید دستگیر شد.
شعبان جعفری از قهرمانان کشتی بود و سالهای زیادی از عمر خود را در زورخانه گذارند.
وی باشگاهی به اسم «باشگاه جعفری» تأسیس کرده بود و خود مدیر آن بود.
در جریان انتخابات مجلس هجدهم که در فروردین ماه 1333 انجام گرفت، چاقو کشان شعبان بی مخ دوش به دوش پاسبانان و ماموران فرمانداری نظامی جلوی شعبه های اخذ رأی ایستاده و رای کسانی را که می خواستند رای دهند می گرفتند و اگر از جبهه ملی کسی را نوشته بود او را زده و یا بازداشت می کردند و رهگذران را به زور وادار می کردند اسم نامزدهای دولت را به صندوق بریزند.
این جریان در روزنامه های غربی منعکس شد و حتی مجله تایم مطلبی تحت عنوان «ژنرال بی مخ» چاپ کرد و بر بی آبرویی دولت زاهدی و شاه افزود.
8ـ روزنامه کیهان به صاحب امتیازی عبدالرحمن فرامرزی و مدیر مسئولی و سردبیری مصطفی مصباح زاده به صورت روزنامه از سال 1325 در تهران منتشر می شد.
فهرست روزنامه های موجود در کتابخانه ملی ایران تهیه و تنظیم کننده: بیژن سرتیپ زاده با همکاری کبری خداپرست صفحه 170 9ـ روزنامه اطلاعات به صاحب امتیازی عباس مسعودی و فرهاد مسعودی و سردبیری بنی احمد به صورت روزانه از سال 1311 از طرف مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات در تهران منتشر می شد.
فهرست روزنامه های موجودر در کتابخانه ملی ایران : تهیه و تنظیم کننده: بیژن سرتیپ زاده با همکاری کبری خداپرست صفحه 35 10ـ مظفر مالک سالها فرماندهی ژاندارمری کل کشور را عهده دار بود و به «امیر مرغ دزد» معروف بود و از هر پاسگاه، گروهان، گردان و هنگ ژاندارمری بابت دزدی ها و چپاولهایشان حق و حساب می گرفت و به اصطلاح با عنوان آزاد مردان و آزاد زنان رعایای فقیر را با زور و جبر ژاندارم هایش به کنگره شه ساخته در تهران گسیل می کرد و پس از مدتی وی به سفارت در آلمان منصوب گردید که همواره انتصاب وی به سفارت موجب اعتراض ایرانیان مقیم آلمان بویژه دانشجویان بود.
11ـ رحیم علی خرم معروف به مهندس خرم، فرزند «بیک علی» در سال 1300 در روستای کوهپایه زبیر از توابع ساوه متولد شد.
رحیم علی، فردی بی سواد بود.
مدتی مقاطعه کار در شهرداری تهران و بعدا مدیر عامل شرکت آسفالت راه و صاحب بوستان خرم در تهران و هتل و کاباره در رامسر و صاحب روستائی بزرگ در دماوند، شد.
از نزدیکان شاهپور حمیدرضا و محمودرضا پهلوی بود و به منزل دکتر امینی، نخست وزیر، رفت و آمد می کرد.
خرم، فردی بسیار خوشگذران و عیاش و شاه دوست بود.
در پی شکایات متعدد مردم، نامبرده در مهرماه سال 1357 هنگام مراجعت از خارج از کشور، در مرز پاکستان توسط ساواک دستگیر و توسط بازرسی شاهنشاهی اعلام شد: «درباره گزارش ساواک مبنی بر این که رحیم علی خرم به قسمتی از اراضی دریای خزر(9800 متر مربع حریم دریا) و اراضی اوقاف در غرب تهران(شمال جاده تهران ـ کرج) تجاوز و در وارد کردن کالا از خارج مرتکب تخلفاتی شده است.
نتیجه تحقیق حاکی است، نامبرده با احداث هتل و کاباره در رامسر، قسمتی از اراضی ساحلی دریا را متصرف و از سال 1325 به اراضی موقوفه واقع در طرشت (شمال جاده تهران ـ کرج) از طریق دیوارکشی و ایجاد تأسیسات، تصرفات غیرمجاز داشته است و سازمان اوقاف در سال 51 دادخواستی مبنی بر خلع ید هشت قطعه اراضی موقوفه به مساحت 226831 متر مربع به دادگاه تقدیم که در نتیجه در دادگاههای بدوی و پژوهشی محکوم گردیده است.
» گفته می شود که او در دهها قتل و تجاوز و هتک نوامیس مردم مشارکت داشت.
ر.ک: اسناد ساواک، پرونده های انفرادی.

منبع:

کتاب پرویز خسروانی به روایت اسناد ساواک صفحه 11







صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.