تاریخ سند: 16 آذر 1347
درباره: سید محمد حسن نبوى
متن سند:
شماره: 6074 /16ﻫ 1 تاریخ: 16 /9 /1347
از: ساواک بنادر و جزایر خلیج فارس
به: مدیریت کل اداره سوم 316
درباره: سید محمد حسن نبوى
عطف به 67524/ 316- 21 /7 /47
در مراقبتهاییکه در اطراف اعمال و رفتار نامبرده بالا در ظرف این مدت معمول گردیده عمل خلافی به جز مفاد گزارش خبریهای شماره 5605 /16/ ﻫ 1- 27 /6 /47و5650 /16/ ﻫ 1-2 /7 /47 مورد دیگری مشاهده نشده است و آنچه که تا به حال معلوم گردیده این است که مشارالیه عضو هیچ یک از احزاب سیاسى نمیباشد ولى سابقاً از طرفداران آیتاله خمینى بوده که هنوز هم به وى اقتدا مینماید. ضمناً به طور غیر محسوس کلیه کلاسهاى دبیرستان داریوش کبیر که یاد شده فوق ریاست آن را به عهده دارد مورد بازرسى قرار گرفت که فقط در کلاس اول الف داراى تمثال رضا شاه کبیر1 و در سالن سخنرانى و همچنین در اطاق دفتر دبیرستان تمثال شاهنشاه آریامهر وجود دارند و سایر کلاسها فاقد تمثال میباشند و در ثانی با توجه به گزارش خبریهای شماره 6492 /16/ ﻫ 1-8 /8 /46 و 6536 /16/ ﻫ 1-14 /8 /46 منبع در محل حادثه نبوده بلکه مراتب را از جانب دانشآموزى به نام غلامرضا نعمتىزاده گزارش نموده است که نتیجتاً در تحقیقاتیکه این ساواک در مورد صحت وسقم مفاد گزارش مینماید. معلوم میگردد کلاس پنجم ادبی فاقد تمثال شاهنشاه آریامهر است و آقای نبوی هنگامی که از دانشآموزی به نام الهکرم رفیعی نژاد سوال مینماید قوه مقننه و مجریه در دست چه کسى است و محصل مزبور پاسخ را نمیدانسته لذا آقاى نبوى عصبانى شده و ضمن اشارهایکه با شصت دست راست خود به سمت طاق اطاق مینماید میگوید پس این مردیکه چیکاره است که منظور وى شاهنشاه آریامهر بوده زیرا که قوه مقننه و مجریه در دست معظمله میباشد که بدینوسیله به مقام شامخ سلطنت اهانت مینماید البته در بازجوییهاى معموله از دانش آموزانى به نامهاى حسین صداقت- عبدالنبى خردمند و حتى الهکرم رفیعى نژاد که اوراق بازجوییهاى مزبور قبلاً طى شماره 4729 /16/ ﻫ 1-5 /3 /47 تقدیم گردیده مراتب اهانت وى به مقام شامخ سلطنت بدان صورت که فوقاً به عرض رسیده مورد تایید واقع که سرانجام امریه شماره 31112 /316ـ 10 /5 /47 مبنى بر مراقبت از اعمال و رفتار و سپس احضار مشارالیه به ساواک ابلاغ گردید که در حین تحت نظر گرفتن اعمال و رفتار وى گزارشات خلاف دیگرى از او واصل میگردد که مراتب طى گزارش خبریهاى شماره 5605 /16/ ﻫ 1-27 /6 /47 و 5640 /16/ ﻫ 1-13 /7 /47 به عرض رسیده و وصول گزارشات مزبور مانع از احضار وى به ساواک میگردد.
ضمناً در اجراى امریه معطوفى به طور غیرمحسوس با چند تن از محصلین دبیرستان داریوش کبیر2 تماس حاصل گردید که مشارالیهم اظهار داشتند کلیه وسایل پخش اعم از رادیو و غیره به دبیرستان آورده شده بود ولى به علت اینکه یکى از دانشآموزان مشغول خواندن نیایش به درگاه پروردگار بوده لذا پیام شاهنشاه آریامهر از رادیوپخش نمیگردد. البته در کمیسیونی که در بعد از ظهر روز 31 /6 /47 در اداره فرهنگ بوشهر تشکیل میگردد لزوم اجراى و پخش پیام شاهنشاه آریامهر وسیله رئیس اداره فرهنگ بوشهر به کلیه رؤساى دبیرستانها ابلاغ که نتیجتاً در کلیه دبیرستانهاى بوشهر پیام شاهنشاه آریامهر از رادیو پخش و فقط در دبیرستان داریوش کبیر چنین وضعى به وجود میآید. البته دانشآموزان مزبور که از چگونگى امر بىاطلاع بودند این اقدام آقاى نبوى را غیره عمد میدانستند ولى این ساواک که با روحیه و طرز فکر این شخص آشنایى کامل دارد و تاکنون بیش از ده مورد عمل خلاف از وى مشاهده گردیده که مفاد نامه شماره 4729 /16/ ﻫ 1-5 /3 /47 شمهاى از آن میباشد به خوبى مطلع است که این اقدام او به خاطر نقض دستور صادره و خوددارى از پخش پیام شاهنشاه آریامهر بوده چنانچه در هیچ یک از سایر دبیرستانها چنین وضعى پیش نیامده است در مورد گزارش خبرى شماره 5605 /16/ ﻫ 1-27 /6 /47 که حاکى از موضوع افتادن تمثال شاهنشاه آریامهر و اینکه آقاى نبوى گفته است روزى هم خودش از تخت به زیر خواهد آمد به ترتیبى که احیاناً موجب سوخت منبع نگردد محسن خرمائى پور به ساواک احضار که در مصاحبه معموله اظهار داشته است در دو سال و نیم قبل در جریان برگزارى جشن میلاد مسعود حضرت حجۀابنالحسن(ع) که همه ساله در دبیرستان داریوش کبیر انجام میگیرد چنین صحبتى در بین دانشآموزان و در افواه شایع بود ولى از اینکه چه کسى ناظر جریان حادثه بوده اطلاعى ندارد و از آقاى نبوى نیز بعید نیست که چنین عملى انجام داده باشد. در پایان با توجه به گزارش خبرى اخیرالذکر به مشارالیه هیچگونه اظهار اضافى که احیاناً در مورخه 14 /6 /47 هنگامی که در مغازه مطهرى حضور داشته خود را ناظر جریان افتادن تمثال قلمداد کرده است نگردیده زیرا که این امر موجبات سوخت منبع را فراهم مینمود. ولى آنچه که مسلم است و مورد تایید این ساواک میباشد چنین عملى از آقاى نبوى سرزده است علیهذا با عرض مراتب فوق ابقاى شخص مزبور در پست ریاست دبیرستان داریوش کبیر از نظر این ساواک به مصلحت نمیباشد. در خاتمه چنانچه احضار مشارالیه به ساواک و انجام بازجویى مورد احتیاج آن اداره کل میباشد ابلاغ فرمایند تا اقدام لازم معمول گردد.
رئیس ساواک بنادر وجزایرخلیج فارس ـ داور 17 /9/
توضیحات سند:
1. رضاخان (رضاشاه)، فرزند عباسقلی خان سوادکوهی، مشهور به داداش بیک، در سال 1256 ﻫ ش در قصبه آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد. در دوران کودکی فاقد سرپرست بود و در نتیجه از کسب معلومات و سواد معمولی زمان خویش محروم ماند. رضاخان ابتدا در فوج سوادکوه، وارد خدمت شد و بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق به خدمت قزاقخانه درآمد. هنگامی که جنبش مشروطه خواهی در ایران پا گرفت، علیه آزادیخواهان میجنگید. پس از واقعهی به توپ بستن مجلس در سال 1287 خورشیدی توسط محمدعلیشاه قاجار و مقاومت تبریز در برابر قوای دولتی، رضاخان فرمانده یکی از دستههای قزاق بود که تحت فرماندهی عینالدوله، برای سرکوب قیام تبریز به آن شهر رفت. در مدتی که در قزاقخانه خدمت میکرد، مناصب و درجاتی را طی کرد و در سال 1294 رئیس آتریاد همدان شد. در سال 1299 با زمینهچینی دولت انگلیس، در روز سوم اسفند توسط رضاخان و به همدستی سید ضیاءالدین طباطبایی، کودتایی به وقوع پیوست که تاریخ ایران را دگرگون ساخت. دربارهی چگونگی روی کار آمدن رضاخان، خود وی در محافل بسیاری اعتراف کرد که این کودتا به وسیله دولت انگلیس اتفاق افتاد. پس از کودتا در روز چهارم اسفند 1299 فرمان ریاست وزرایی سید ضیاءالدین طباطبایی از طرف احمد شاه قاجار صادر شد و رضاخان نیز به سمت فرماندهی کل قوا و رئیس دیویزیون قزاق منصوب گشت. هنوز چند ماهی از عمر کابینهی سید ضیاءالدین نگذشته بود که تحت فشار عناصر آزادیخواه و از طرف دیگر زیر فشار دربار و با تحریک رضاخان کابینه سقوط کرد و سید ضیاء به حالت تبعید از ایران خارج شد و رضاخان که در کابینهی سید سمت وزارت جنگ را در اختیار داشت، در کابینههای قوام السلطنه، مشیرالدوله و مستوفی الممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. او با دسیسه و توطئه چینی هر کابینهای که روی کار میآمد، را ساقط میکرد تا پست رئیس الوزرایی را به چنگ آورد. یکی از کارهایی که رضاخان انجام داد تا افکار عمومی را جلب کند، سرکوبی ملوک الطوایف و ایجاد حکومت مقتدر مرکزی بود. هنگامی که رضاخان وزیر جنگ بود، اقدام به سرکوبی نهضت جنگل و عشایر لرستان و سایر مناطق کرد. این اقدامات جهت ایجاد رعب و وحشت در دل آزادیخواهان و کسب اقتدار نظامی و سیاسی صورت میگرفت.
سرانجام رضاخان سردار سپه در تاریخ 1302 فرمان رئیس الوزرایی را گرفت و در سال 1303 مقدمات به سلطنت رسیدن رضاخان با ترور و تهدید و تطمیع فراهم شد. در سال 1304 به اشاره و تحریک وی سیل تلگراف از شهرستانها به مجلس سرازیر شد که طی آن تلگراف کنندگان خواستار عزل احمدشاه و انتصاب رضاخان به سلطنت بودند. با تلاش نزدیکان رضاخان مانند تیمورتاش و علیاکبر داور در آبان 1304 این موضوع به تصویب مجلس شورای ملی رسیده و رضاخان در اردیبهشت 1305 رسماً تاجگذاری کرد. رضاخان عنصری وابسته و مستبد بود که در طی دوران زمامداریاش از هیچ جنایتی فروگذاری نکرد. زورگویی، فحاشی، مشروبخواری، اعتیاد به مواد مخدر و توهین و اهانت به زیردستان از ویژگیهای شخصی وی بود. با شروع سلطنت وی بسیاری از خواستههای استعمار تحقق قطعی یافت و دوران بدبختی مادی و معنوی ملت ایران شروع شد. دورهای که زجر، شکنجه، تبعید، قتل، چپاول اموال مردم، اختناق و خفقان شدید، مبارزه قهرآمیز با روحانیت، اسلام زدایی، غرب گرایی، تغییر لباس و کشف حجاب، تملق و چاپلوسی، زبونی و حقارت و همه کاره بودن مشتی نظامی و … به اجرا درآمد و ملت را به روز سیاه نشاند.
در سال 1320 به دنبال ورود قوای متفقین به خاک ایران، رضاخان پس از واگذاری سلطنت به فرزندش محمدرضا، توسط متفقین به خارج از کشور تبعید شد و به همراه خانوادهاش ایران را به سوی جزیرهی موریس ترک گفت و پس از مدتی به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفت. سرانجام خبر مرگ رضاخان پهلوی در روز چهارشنبه 4 مرداد ماه سال 1323 در شهر ژوهانسبورگ اعلام و جنازهاش در همان سال به قاهره انتقال یافت. در اردیبهشت 1329 هیاتی به ریاست شاهپور علیرضا پهلوی عازم قاهره شد و جسد رضاخان را به ایران منتقل کرد. بسیاری از جمله اعضای فدائیان اسلام نسبت به این موضوع شدیداً اعتراض داشتند. ر. ک: زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 2، صص 181 تا 188
2. دبیرستان داریوش کبیر این دبیرستان در مرکز شهر بوشهر رو به روی پارکینگ مرکزی شرکت اتوبوسرانی بوشهر قرار داشته و ساختمان آن هنوز پابرجاست. در سالهای آخر رژیم پهلوی این دبیرستان جای خود را به مدرسه راهنمایی سعدی داد و از سال 59 مدرسه راهنمایی امیرکبیر به جای آن منتقل شد.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان بوشهر، کتاب 1 صفحه 115