تاریخ سند: 8 دی 1357
ساری
متن سند:
از: بابل تاریخ: 8 /10 /1357
به: ساری شماره: 6304 /2ﻫ ب
از ساعت 16:00 جاری عدهای متجاوز از 200 نفر از عناصر اخلالگر در گروههای کوچک سازمان یافته در بابل دست به تظاهرات خیابانی و آتش افروزی و با بریدن درخت در خیابان شاه ایجاد راهبندان و سدّ معبر و دادن شعارهای ضدملّی نمودند که با دخالت نیروهای انتظامی اقدامات آنان خنثی و متفرّق گردیدند.
ساعت 16:30 چند نفر از متظاهرین از کوچه مقابل این سازمان به سوی مأمورین محافظ مقابل ساواک سنگ پرتاب و متواری شدند برابر گزارش تلفنی همکار حرمیعناصر آشوب طلب قصد حمله به این سازمان و پائین آوردن مجسمههای شهر را داشتند که مراتب به موقع به منظور پیش بینیهای لازم به شهربانی بابل اعلام گردید. ساعت 17:40 سه نفر از مأمورین (یک درجهدار ژاندارمری و دو سرباز) در حالی که با دستگاه پیکان مقابل سهراه فرهنگ متوقف و قصد خریدن نان از نانوائی را داشتند عناصر متظاهر با گفتن الله اکبر به آنان حمله مأمورین جهت اختفای خود متواری و اخلالگران اتومبیل موصوف را به آتش کشیدند که متعاقب این امر با دخالت مأمورین و تیراندازی هوائی و پرتاب گاز اشکآور متظاهرین متفرق گردیدند. ساعت 15: 19 عناصر اخلالگر منزل مسکونی سرپاسبان فلاح مأمور شهربانی بابل را در بیدآباد کوی به آتش کشیدند که اقدامات اطفاء [به] وسیله مأمورین آتش نشانی بابل انجام گرفت. گزارش شهربانی متعاقباً [اعلام خواهد شد.]1 تقیزاده
گوینده: مرکّباتی
گیرنده: طالقانی
ساعت:20:45 روز 8 /10 /1357
توضیحات سند:
1. امروز( 8 /10 /1357) شهید غلامرضا شکری در بابل به شهادت رسید. وی به سال 1339ش در شهرستان کردکوی پا به عرصه گیتی نهاد. خانوادهاش که از طبقات محروم جامعه بود به منظور بهبود معیشت به شهرستان بابل تغییر مکان داد. غلامرضا در هفت سالگی وارد دبستان گردید و ابتدا در دبستان سعدی و بعدها در دبستان حاج ایمانی (مطهری ) مشغول به تحصیل گردید.در سال 1356 هنگامیکه 17 سال از زندگی اش سپری میشد از آنجا که وضعیت مالی خانواده را نابسامان دید بر آن شد تا با اشتغال به کار به بهبود وضعیت مالی پدرش کمک کند به همین خاطر تصمیم گرفت روزها کار کند و در مدارس شبانه به تحصیلاتش ادامه دهد. زمزمههای شروع انقلاب به گوش میرسید و شهید ازجمله اولین کسانی بود که با دیدگاه انقلابی حضرت امام آشنا گردید و خیلی زود وارد عرصه مبارزه با رژیم پهلوی شد. در این زمان در شرکت آراگو به عنوان فروشنده فرش و موکت اشتغال به کار داشت و از آنجا که دارای شخصیتی وارسته بود و همگان به امانتداریاش معترف بودند در محیط کار بسیار خوش میدرخشید. همزمان با فراگیر شدن شعلههای انقلاب در نزد اکثریت مردم فعالیتهای سیاسی شهید نیز به اوج خود رسید. علاوه بر حضور مستمر در راهپیماییها درتکثیر کردن نوار پیامهای حضرت امام و پخش نوارها و تصاویر آن حضرت نوشتن شعار الصاق کلیشه بر دیوار معابر عمومیتوزیع اعلامیه و نوارو عکس خستگی ناپذیر جلوه میداد. شهید از گردانندگان مراسم سیاسی مذهبی مسجد کاظم بیک شمرده میشد. قبل ازآن که به توفیق شهادت نائل آید کسانی که با او حشرو نشر و مراوده داشتند با تغییرات قابل توجهی در رفتار و سکناتش مواجه شده بودند. گویی به شهید الهام شده بود که زمان زیادی تا رسیدن به آرزویش نمانده است و از دوستان و همرزمانش میخواست که در صورت شهادت او را در آرامگاه روستای نوشیروانکلا در جوار مزار پدر بزرگش به خاک بسپارند. در هشتمین روز از دی ماه سال 1357 پس از اتمام کار به خانه آمد و بعد از ده دقیقه در ساعت 8 شب به بهانه خرید نان خانه را ترک کرد و عازم تظاهرات گردید و در همان شب بود که در اثر اصابت تیر مستقیم به قلب به جرگه شهیدان پیوست. برگرفته از بایگانی بنیاد شهید استان مازندران.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان مازندران (بابل)، جلد 2 صفحه 607