اداره دادرسی ارتش
خلاصه پرونده
متن سند:
[تاریخ: 23 /5 /1344]
اداره دادرسی ارتش
خلاصه پرونده
1. مشخصات متهم یا متهمین شیخ عباس واعظ طبسی
2. موضوع اتهام یا اتهامات اقدام بر ضدامنیت داخلی مملکت
3. جریان پرونده و نتیجه تحقیقات گردش کار به این نحو بوده که سازمان اطلاعات و امنیت کشور اعلام نموده که (مشارالیه یکی از وعاظ مقیم مشهد بوده که از طرفداران آیتاله قمی است و در سالهای گذشته چندین بار به علت ایراد مطالب خلاف، با تصویب کمیسیون امنیت استان خراسان از رفتن به منبر منع گردیده بود تا اینکه در جریان تصویب لوایح ششگانه ملی به علت پیش گرفتن همان رویه سابق و توهین به مقامات دولتی وسیله ساواک محل دستگیر و با صدور قرار لازم به تهران اعزام و پس از مدتی بازداشت به مشهد اعزام و ساواک محل با اخذ تعهد کتبی از نامبرده مبنی بر عدم تکرار اقدامات گذشته و سپردن کفیل به مقامات ذیصلاح آزاد گردید. لیکن این شخص پس از چندی مجدداً شروع به سخنرانی و تبلیغات خلاف مصالح نموده که آخرین بار در تاریخ 25 /1 /43 دستگیر شده) و تحت تعقیب واقع که بالاخره منجر به صدور قرار منع پیگرد و ابلاغ گردیده است.
4. نظریه دادیار با توجه به محتویات پرونده و نامه ساواک چنین به نظر میرسد که خلاصه گردش کار ساواک مربوط به زمان گذشته و همان تاریخی است که بازپرس خراسان اعلام داشته است. در صورت تصویب مراتب به بازپرس مشهد اعلام چنانچه مربوط به همین موضوع باشد که منتفی است و در غیر این صورت قرار مقتضی صادر نماید.1
تاریخ و امضاء سرهنگ پرندیان2
به عرض میرساند . در صورت تصویب با تذکر و توجه لازم به جریان پرونده و نامه ساواک پرونده اعاده شود که مجدداً اظهار نظر نمایند. سرهنگ... 21 /5 /44
نتیجه پرونده با تذکار لازم اعاده شود. صدوقی 23 /5 /44
توضیحات سند:
1. براساس این نظریه، عین این گزارش برای بازپرسی یکم دادگاه 202 ارتش دوم (مشهد) ارسال گردیده است. بخش ضمائم
2. شهید عراقی در نقل خاطرات خود در جریان دادگاه اعضای هیئت مؤتلفه اسلامی، درباره غلامعلی پرندیان میگوید: «برعکس دادگاه بدوی، این دادستان به تمام معنی پدرسوخته بود. هر چه که فکر کنید در اطراف این، باز هم کم فکر کردهاید، اسمش هم پرندیان بود که بچهها رفتند و «پ» را «چ» کردند روی میز جلویش که پرندیان نوشته شده بود، شد «چ»، شد چرندیان. رئیس دادگاه هم که آن سرلشگر بود به نام صلاحی عرب. این صلاحی را هم «ح» بود که یک نقطه گذاشتند بالا، شد صلاخی عرب. خوب، اینها وقتی که آمدند توی دادگاه، متوجه این دو مطلب هم شده بودند. این آقای چرندیان، چون آن چهار نفری که تقریباً مطابق دادستان حکم دربارهشان صادر شده بود و به آن چهار نفر کاری نداشت دیگر، مسئله آمده بود روی بقیه که نه نفر دیگر را چرا زیر اعدام دادهاند و لب تیز حمله را گذاشتند روی بقیه، بخصوص به شخص آقای انواری، خیلی به حساب توهین کرد توی دادگاه. بعد از اینکه صحبتهایش تمام شد، وکلا صحبت کردند، وقتی که یکی از وکلا به نام رستگار ( یک سرهنگ دوئی بود که خیلی هم غد بود ) شروع کرد جواب پرندیان را دادن، رئیس دادگاه به او توپید و او هم در جواب گفت که حق من هست که دفاع کنم، گفت بیخود حقت است، زر هم نزن. خلاصه ما خندهمان گرفت و اکیپ زدیم به خنده. این طفلک هم جا خورد، چون یک سرهنگ دوی بازنشسته بود و طرفش هم یک سرلشگر بود دیگر، و ترسید نانش هم آجر بشود، گفت عرضی ندارم و نشست و زر هم نزد دیگر.»
به نقل از کتاب خشونت قانونی، ص 288
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک صفحه 189