گره «چهارقد خانم باجى» یا صندوق «بانک»
متن سند:
گره «چهارقد خانم باجى» یا صندوق «بانک»
روز دوشنبه بیست و چهارم خرداد ماه بسال 5 پس از خوردن نهار، دوستان براى نوشیدن چاى دور هم جمع شده بودند، من هم «مسئول روز» بودم، وقتى سفره را با کمک یکى از رفقاى همکارم جمع کردم و هر چیز را بجاى خودش در آشپزخانه قرار دادم، برگشتم، و بزیر «آلاچیق» بجمع دوستان پیوستم.
بحثى پیرامون ربا جمع دوستان را گرم کرده بود. نشستن من همان و نگاههاى معنا دار بعضى از دوستان همان، بالاخره از نگاههاى پر معنا فراتر رفته بزبان آمده و گفتند: «چرا بیکار نشستهاى چرا کما فى السابق که هم چون نخود در هر آشى بودى در گفتگوى برادران مداخله نمیکنى؟
با این کنایهها و تعریضها میخواستند بگویند تا کى این خوى ناپسند را ترک نخواهى نمود. بالاخره بحث چنین بود که یکى از رفقا با اصرار فراوان میگفت: «سودى که بانکها بصاحبان پس انداز میدهند داخل در حکم ربا است.»
استاد با خونسردى هر چه تمامتر ـ که یکى از صفات بارز و پسندیده و مخصوص بشخص خودشان است ـ گفته: «خیر، در حکم ربا نیست؛ چه که اگر سود از ناحیه قرض دهنده معّین نشود و قرض گیرنده با رضایت خود چیزى بمبلغ قرض گرفته شده بیافزاید و به وام دهنده بپردازد، اشکال که ندارد هیچ! بلکه پسندیده و مستحب هم هست، و پسانداز هم تقریبا نظیر قرض در حکم آن است.
در اینجا مسئله بسه صورت تصویر دارد:
1ـ شخص پس انداز کننده براى اینکه پولش در محّلى مطمئن ذخیره شود و براى روز نیاز از آن استفاده کند به بانک میسپارد و اصلاً نمیداند یا توجهّى به سودی که بانک باو میپردازد ندارد.
2ـ پس انداز کننده میداند که بانک سودى باو میدهد ولى آنچنان نیست که اگر فرضا سود را نپردازد از بانک مطالبه نماید؛ در این دو صورت چه میگوئید؟ باز بعقیده شما چنین سودى در حکم ربا است یا نظیر آنجا است که قرض گیرنده با رضایت خود بدون درخواست طلبکار چیزى باصل وام میافزاید؟
اشکال کننده: خیر، ربا نیست!
استاد: صورت سوّمش اینست: پس انداز کننده علاوه بر اینکه علم دارد بانک سودى باو میپردازد از زمره چنان اشخصاصى است که اگر فرضا بانک سود پولش را نپردازد یا در محاسبه سود اشتباهى کند از بانک مطالبه میکند و رفع اشتباه را میخواهد اینصورت حکم درباره این شخص حکم کسى است که در حقیقت بهنگام پس انداز با بانک... 6% سود باو میدهد. بنابر این سود حاصله مسلّما ربا و حرام است.
گرچه چندین بار خواستم به وسط بحث بپرم ولى بحث گرم بود و مرا ببازى نگرفتند و شاید با این بىاعتنائى خواستند بگویند «خفه» شو! چقدر مداخله؟ بس است! در هر صورت سخنان همچنان در همین زمینه ردّ و بدل میشد، و نظیر همه بحثها که غالبا در اثر عدم توجّه طرفین، بجوابهاى یکدیگر است، مطالب تکرارى فراوان یافت میشد. اشکال کننده از غیر استاد هم جوابهائى دریافت میکرد و گفتگو بسى بدرازا کشید و من هم بگوشهاى از محفل همچنان آرام و ساکت. اوّلاً براى توجیه سودى که قرض گیرنده بدون قرار داد میپردازد و ثانیا لزوم وجود بانکها در جامعه به فکر نشستم و با فکر ناقص و بیمار خویش چنین اندیشیدم:
با روابط گستردهاى که در جوامع کنونى بشر وجود دارد و تمام یا اکثر کشورهاى جهان در ایجاد روابط اقتصادى ناگزیر، آیا ممکن است مبادلات از غیر مؤسساتى از قبیل بانکها صورت گیرد؟ خیلى دور نرویم مگر در روابط اقتصادى مردم یک کشور حتّى یک شهر امکان انجام معاملات بدون بانکها میّسر است؟
مگر میتوان همچون «خاله خانم باجیها» که بگوشه چهار قد خود پولشانرا نگهدارى میکردند و بهنگام لزوم گره را گشوده و استفاده مینمودند، پولرا نزد خود نگه داشت و بوقت نیاز بکار بست؟
مگر میشود هر روز چندین بار از این سوى شهر بآنسوى براى دریافت و پرداخت در رفت و آمد بود؟ و هزاران اشکالات دیگر.
مضافا در یک جامعه اسلامى که توزیع ثروت بسى عادلانه است و کمتر کسى محتاج خواهد شد، باز احیانا اگر فردى پولیرا که نتیجه کار اضافه متراکمش بود و ذخیره کرد و در کنارش مسلمانى پیدا شد که بعللى احتیاج موّقتى پیدا نمود، اسلام با ترغیب و تشویقهاى زاید الوصفى پس انداز کننده را وادار کرده که بآن مسلمان محتاج بوسیله وام بدون بهره (قرض الحسنه) کمک نماید و در مقابل بوام گیرنده هم گوشزد کرده که بهتر است بهنگام پرداخت چیزى بیافزائى، و از اینراه خواسته که احیانا اگر پول و سرمایهاى راکد است بکار افتد و براى تشویق به چنین وامى از دو راه استفاده کرده: یکى از راه ثوابهاى اخروى و اثرات معنوى آن. دیگرى از طریق تشویق وام گیرنده به افزودن که در وام دهنده ایجاد رغبت شود.
جالب اینجا است که همانطور که بر وام گیرنده مستحب است بیافزاید بر وام دهنده نیز مستحب است که اضافه را نپذیرد!
از هنگام طفولیّت خاطرهاى دارم؛ وقتى معلّم شرعیّات این حکم را بیان میکرد که: مستحب است وام گیرنده بیافزاید و وام دهنده قبول نکند؛ من دستم را بعنوان اجازه خواستن بلند کردم و گفتم: «آخه آقا دعواشون میشه» معّلم خندید و گفت: آن صفا و صمیمیت علاوه بر آنکه مانع از برخورد خواهد بود. در تحکیم روابط دوستانه آنها هم مؤثر خواهد افتاد.
باز همانطور که فکر میکردم، متوجه شدم، اسلام براى جلوگیرى از تنبلى و تن پرورى احتمالى به وام دهنده دستور مىدهد اگر وام بدون بهره دهى اجر و ثوابش از اینکه کمک بلا عوض کنى بیشتر است؛ که اجر و ثواب صدقه در مقابل هر یک ریال معادل 1 ریال و پاداش قرض الحسنه مساوى با 18 ریال است.
شاید یکى از علل برترى قرض بر صدقه این باشد که قرض گیرنده خود را ناگزیر از پرداخت میداند و بالاجبار بفعالیت و کوشش خود مىافزاید تا وامی را که گرفته مسترد دارد؛ بعکس صدقه و کمک بلا عوض که معمولاً روح تنبلى و تن آسائى را در صدقه گیرنده میپروراند، با اینکه وقتى از امام صادق (علیهالسّلام) از مورد مصرف صدقه سئوال میشود مىفرماید: به بچّهها، بانوان، آنها که مبتلا بمرضى مزمن شدهاند، ناتوانان و سالمندان باز نشسته کمک کنید، در انتهاى همین حدیث از کمک کردن به «جمّانین» ـ نظیر بیتلها، دراویش کلاّش بىبند و بار و کَلّ بر جامعه. این زمان که در اثر بىبندو بارى موى سرشان تا بناگوششان آمده و معمولاً دنبال کار و کوشش نمیروند ـ نهى فرموده و پیغمبر آنها که کَلّ (سربار) بر جامعهاند لعنت کرده.
وقتى از امام صادق (علیهالسّلام) راجع به معناى فقیر در آیه «واطعموا البأس الفقیر» سئوال میشود مىفرماید: مریضى است که دچار مرضى مزمن شده و مدّت مدیدى بطول انجامیده. پیدا است چنین شخصى معمولاً توانائى کار و کوشش خود را از دست داده و جزو باز نشستگان جامعه در آمده.
قرآن هم آنجا که مصرف صدقات را بیان میکند غیر از مواردی که مربوط به مخارج حکومت یا پیش برد اهداف و تبلیغ مردم است ـ نظیر: تألیف قلوب و مامورین جمع زکاۀ ـ فقیران و عاجزان، آزادى بندگان، قرض داران و براه درماندگان را نام میبرد که همه کسانى هستند که نمیتوانند کار کنند و باز مىبینیم وقتى قرآن فقیر را توصیف میکند چنین میفرماید: صدقات مخصوص فقیرانى است که در راه خدا ناتوان و بیچارهاند و توانائى آنکه کارى پیش گیرند ندارند و از فرط عفاف چنان که هر کس از حال آنها آگاه نیست پندارد غنى و بىنیازند.
بالاخره همان رفیق بحث کننده بسخنان خود چنین ادامه داد:
اگر مسلمین پولهاى خود به بانکها نسپارند ـ حتّى بصورت حساب جارى ـ این ثروتهاى کلان و بىحساب رویهم انباشته نگردد. با بیانى دیگر، این سپردهها موجب میشود که آنها وام با بهره دهند و بازار رباخوارى رواج یابد.
چون طرف صحبت، دیگر برادران بودند، و من طرف صحبت اشکال کننده نبودم بهنگام گفتگوى آنها در همین زمینه قدرى باندیشه فرو رفتم و بنزد خود چنین پنداشتم:
اگر مسلمانها بدستورات اسلام عمل کنند و با بانکها یا دیگران معاملات ربوى انجام ندهند، بانکها ناچار میشوند براى بدست آوردن سود راههاى مشروع به پیمایند؛ مثلاً بوسیله کمک به صاحبان صنایع یا کشاورزان، ضمن انعقاد قرار دادى، از راه مضاربه یا شرکت، سودى پاک و مشروع تحصیل نمایند. یا با اجازهایکه بانکها از صاحبان پول دارند میتوانند خود رأسا در تأسیس کارخانجات صنعتى یا کشاورزى و غیره مبادرت ورزیده و بجاى ترویج ربا خوارى و ربا دادن که روح تنبلى و حالت انگلى و بدتر از همه تمرکز ثروت نزد افرادى خاصّ ایجاد میکند، در پیشرفت وضع اقتصادى جامعه کوشا باشند.
مضافا براى جلوگیرى از رکود پول و بجریان انداختن سرمایههاى نهفته میتوان بوسیله قرار دادن جایزه بکسانیکه پولشان را بچنین مؤسسات میدهند، آنها را تشویق و ترغیب نمود.
منبع:
کتاب
شهید سید اسدالله لاجوردی صفحه 342