تاریخ سند: 28 دی 1356
موضوع: مذاکرات فرد ناشناس با خانم داریوش فروهر
متن سند:
از: 20 ﻫ 12 تاریخ: 28 /10 /2536[1356] 13561028
به: 312 شماره: 25249 /20 ﻫ 12
موضوع: مذاکرات فرد ناشناس با خانم داریوش فروهر
شخص ناشناسی ضمن تماس با خانم داریوش فروهر (پروانه) اظهار داشت برنامه دیروز دکتر سنجابی چطور شده چون جلسه داشتند. خانم فروهر گفت من نمیدانم چون نویسندگان را کمیته خواسته و تهدید به کتک زدن کرده و نگذاشته جلسه تشکیل بدهند. ناشناس گفت نویسندهها را شهربانی از این رو اجازه نداده که شما مجوز قانونی ندارید ولی مانع تشکیل جلسه دکتر سنجابی نشدهاند. خانم فروهر گفت از جریانهای وحشتناک اخیر خبر دارید؟ ناشناس جواب داد مربوط به همان مقاله اطلاعات بوده. خانم فروهر گفت چه مقاله کثافتی و تازه دیروز رستاخیز همان مطالب را دنبال کرد البته نه به آن شکل اهانتآمیز ولی در هر صورت به جای التیام و دنبال نکردن مقالهای تحت عنوان حرکتهایی در جهت مقابله با پیروزی نوشته و جریان مخصوص قم نبوده و در کاشان. اصفهان. شیراز و مشهد هم خبرهایی بوده اما هیچ کدام به شدت و وحشیگری قم نبوده در قم تعدادی از طلاب به خانه مراجع تقلید جهت گوش کردن به سخنرانی آنان میرفتند ولی طبق معمول تعدادی ساواکی در بین آنها بوده و با چوب میافتند به جان شیشهها و پلیس از موقعیت استفاده کرده و تیراندازی میکند و در بیمارستانهائی که این زخمیها بستری هستند اجازه خون دادن هم نمیدهند و افرادی را که مراجعه میکنند بازداشت مینمایند یعنی درست مثل یک مملکت اشغال شده. ناشناس گفت بالاخره خمینی کار دست همه میدهد و عکس العمل روی آن اعلامیه تندی است که یک ماه پیش داده و در آن روی یک شخص بخصوص (اعلیحضرت همایونی) تکیه کرده. خانم فروهر گفت خمینی همیشه این کار را کرده. ناشناس جواب داد لطف روحانیت ایران در این بود که در عین اینکه یک نیروی سیاسی بود هیچوقت از دستگاه نمیبرید با این شدت زیرا معلوم نیست بعداً چه میشود این عمل مانند پرواز در خلأ میباشد زیرا با این روش تند حکومت خلفا که نمیخواهند به وجود آورند. خانم فروهر گفت تازه خمینی خودش بارها اعلام کرده نمیخواهد در این کارها دخالت کند. ناشناس گفت لحن موضوع خمینی مرا متعجب کرده یک جا لیبرال و درجای دیگر جور دیگر و این یک بدبختی برای مملکت شده زیرا این نهضت مذهبی که همیشه یک نیروی سیاسی مطلق بوده به این ترتیب پاشیده میشود و یواش یواش جامعه روحانیت که یک نیروی سیاسی متعادلی بوده نیروئی میشود که قابل کنترل نخواهد بود مثلاً مردم متعصب کاشان (که از همشهریهای خودم هستند) میریزند توی بازار و تظاهرات به راه میاندازند اگر این جریان باز شود تمام این لیبرالها و جبهه ملیها و کانون نویسندگان دشمن آنها میشوند و الان دو نیروی سیاسی در کشور وجود دارد یکی خمینیزم که با مارکسیستهای اسلامی نزدیک شده و دیگری تودهایها و جبهه ملیها. خانم فروهر گفت اینها هیچکدام وجود ندارد واقعاً دستگاه آنها را ساخته. ناشناس گفت لحن خمینی یک حالت انقلابی دارد. خانم فروهر گفت دستگاه متأسفانه جلو یک مبارزه اصیل همراه با متانت را وقتی به شکل کاروانسرا سنگ میگیرد آیا افرادی که در آن بودند میخواستند چریک شوند که این اقدام را با آنها کرد و این مزخرفی که به نام مارکسیسم اسلامی که اصلاً به عقل آدم جور نمیآید به آنها نمیچسبد و فقط دارند تمام راهها را میبندند. ناشناس گفت درست است اما نیروی مقاوم نباید از حدش تجاوز کند از خمینی و جنبش وی چیزی که منجر به آزادی اندیشه در ایران شود به وجود نخواهد آمد او که نباید مقابله کند او باید حرفش را به عنوان یک پیشوای دینی بزند مگر او میخواهد باعث پاشیدن حکومت و یا جمهوری اسلامی در ایران بشود، کدامیک را. خانم فروهر گفت اینها نیست او میخواهد هر کسی در همان حد که قانون اجازه میدهد کارش را انجام دهد. ناشناس گفت لحنی که در این چند سال و در مورد یک نفر بوده بیهوده بود و تدبیردیگری لازم بود تا به نتیجه برسد در تمام ادوار روحانیت با دستگاه مخالفت داشته اما قطع رابطه با دستگاه نکرده بریدن یک فکر فرنگی و مارکسیستی میباشد و در مشرق زمین مخالف یعنی دشمن و علمای بزرگ شیعه با کارهای خمینی سخت مخالف هستند وقتی روحانیت اعلامیه میدهد این چه ربطی به آن مفهوم عرفانی مذهب که جلوگیری از خشونت و ایجاد برابری و برادری دارد میباشد. خمینی و شریعتی مذهب را بهانه قرار داده و در لباس مذهب فعالیت سیاسی
میکنند. خانم فروهر گفت ولی خمینی عکس این را اعلام میکند زیرا بارها گفته با سیاست کاری ندارد این مذهب و خدای من به من فرمان میدهد در برابر استبداد ایستادگی کنم. ناشناس گفت ما میتوانیم حرف بزنیم و غیر مستقیم به دولت فشار بیاوریم.
آیتالله کاشانی شعار نداد مگر دو روز قبل از مرگش ولی من میدیدم که همیشه بد میگفت معهذا ارتباطش با دستگاه قطع نمیشد ایشان به[وسیله] آقای سلیمان بهبودی به شاه پیغام میداد که این کار را نکن و راه اصولی را انجام بده. خانم فروهر گفت آن وقت یک حرف شنوی داشتند اما حالا چی. ناشناس گفت به علت مقابله با دستگاه گروههای مبارز در ایران به نتیجه نخواهند رسید زیرا رژیم ایران - شاه ایران - سیستم دفاعی ایران حالت واقعی پیدا کرده و افراد که آنقدر روی کارتر حساب میکردند چه نتیجه گرفتند آیا کارتر به خاطر نفت و موقعیت سوق الجیشی و به خاطر اینکه ایران در دهن گرگی چون روسیه قرار دارد حاضر است که برای مخالفین ایران که مخالف دستگاه سلطنت میباشند گامی مؤثر بردارد او در ورشو به خاطر جلب رضایت چندین میلیون لهستانی مهاجر در آمریکا از حقوق بشر صحبت میکند اما در ایران مخالف با دستگاه و شاه باشد که چه شود چه کسی را روی کار آورد که این همه به او اطمینان داشته باشد اصلاً این موضوع که آشکار است و هیچ کار دستگاه نبوده او مستقیماً در تلویزیون میگوید آمدم ایران تا از تجربیات 37 ساله شاه ایران و عقل و درایت ایشان که قیمتی میباشد بهرهمند گردم زیرا من سابقه یک سال ریاست جمهوری بیشتر ندارم و این آقایان کانون نویسندگان میگفتند ما کانونی میخواهیم که با یک هویت سیاسی مخالف دستگاه انتقادآمیز آیا به این ترتیب قابل قبول حکومت خواهد بود من آن روز در حضور هما ناطق و سیمین دانشور گفتم شما که این اعلامیههای تند را امضاء میکنید در طول چند سال کدامیک از کتابهای شما را سانسور کردند و به چاپ نرساندند و گفتم هما خانم شما که استاد دانشگاه هستید نه تنها جلو چاپ کتابهایت را نگرفتهاند بلکه هزینه چاپ آنرا هم دستگاه داده پس چرا تندروی میکنید یک مقدار معتدلتر باشید شما که مثل سلطانپور1 تودهای که تازه از زندان آزاد شده نیستید بعضیها اعلامیه امضاء کردهاند که ماهی هفتاد هشتاد هزار تومان پول میگیرند و اینها چون به اصطلاح خودشان را از غافله[قافله] عقب نگذارند با گروه همراهی میکنند و این باعث موفقیت دستگاه است. خانم فروهر گفت به هر حال یک ملت زیر سلطه همه این مراحل را باید طی کند و بفهمند که به یک شخص نباید این همه میدان داد که هر کاری میخواهد انجام دهد. ناشناس گفت در حال حاضر پیشرفت تودهایها در دستگاه چشمگیر است و به تودهای عجیب میدان داده شده و آنها شاه را به جای استالین قرار دادهاند افرادی نظیر رضا براهنی2 و شاملو و جعفریان که آن همه عربدهجویی میکنند باید از رهبران طراز اول باشند براهنی به زور در تلویزیون حاضر میشود و غلط کردم میگوید آن وقت در آمریکا با تشکیل کنگره رهبری گروهی را به دست میآورد حتی فعالیت قبلی دکتر بقائی را در حزب جبهه ملی ببینید و حالا هم ملاحظه کن و اگر به دقت توجه داشته باشید تشکیل شده از رسوبات مصدق. کریم پورشیرازی و ارسنجانی و بقایای حزب توده و در پایان اضافه نمود اگر داریوش از وضع جلسه دکتر سنجابی اطلاعی داشت ما را در جریان امر قرار دهید.
نظریه یکشنبه: خانم داریوش فروهر (پروانه) دنبالهرو فعالیتهای داریوش فروهر میباشد و به شدت تحت تأثیر افکار وی قرار گرفته و اغلب اوقات در غیاب داریوش فروهر با افراد مختلف تماس گرفته و مبادله اخبار مینماید حتی با روزنامه آسوشیتدپرس تماس گرفته و با آقای بیل در مورد واقعه قم صحبت نموده و به نظر میرسد ناشناس دکتر احسانالله نراقی بوده است.
نظریه سهشنبه: خبر فوق جالب و قابل ملاحظه و در خور بررسی و تعمق بیشتر نیز میباشد. دهر
نظریه چهارشنبه: نظریه سهشنبه مورد تایید است. آرزو
محترماً به استحضار میرساند 1 /11 /36
موضوعی 122117 بایگانی شود روحانی 9 /11 /36
توضیحات سند:
1. سعید سلطانپور: فرزند ناصر، در سال 1319 ش در شهرستان سبزوار به دنیا آمد. در سال 1326 به مدرسه رفت و در سال 1337 دیپلم گرفت. مشارالیه در معرفى خود به ساواک، چنین مىگوید:
« ... در دوران دبیرستان به تئاتر علاقمند بودم و نمایشنامههاى کمدى یا اخلاقى اجرا مىکردم. تا اینکه به تهران آمدم و به شغل آموزگارى پرداخته و در سال 45 وارد دانشگاه شدم و با عشق وافر، به تحصیل تئاتر پرداختم... ابتدا در کنکور طب شرکت کرده که مردود شدم؛ بعد در سال 9 ـ 38 در انتخابات پذیرش آموزگار شرکت کردم، قبول شدم ... »
سعید سلطانپور که در رشته تئاتر، در دانشکده هنرهاى زیبای دانشگاه تهران تحصیل مىکرد، ضمن سرودن شعر، نویسندگى، بازیگرى، کارگردانى تئاتر و تصحیح نمایشنامهها، در دبیرستانهاى تهران نیز تدریس مىنمود. وى در سال 1346، با سفارت بلغارستان، ارتباط برقرار کرد که علت آن را، کسب اطلاعاتى درباره هنر تئاترى بلغارستان ذکر کرد و در سال 1349 نمایشنامه آموزگاران را که نویسنده آن محسن یلفانى بود، در انجمن فرهنگى ایران و امریکا روى صحنه برد، که به علت انتقادى بودن آن، در دى ماه 49 دستگیر و به دو ماه حبس تأدیبى قابل ابتیاع، محکوم شد. سلطانپور که به همراه رحمن هاتفى، حسین زندهدل و امیر پرویز پویان، داراى فعالیتهاى کمونیستى بود، در سال 1351 به علت نوشتن کتاب «نوعى از هنر، نوعى از اندیشه» به ساواک احضار گردید و به علت اینکه، این نوشته مربوطه به سال 48 بود، تبرئه شد.
در بررسى صلاحیت مشارالیه به علت مسافرت به کشور انگلستان در سال 1352، آمده است:
«گزارشات واصله در سال 50 حاکى است که وى با اعضاى یک گروه کمونیستى در ارتباط بوده که به علت عدم توافق فکرى با اعضاى گروه، از ادامه شرکت در جلسات آنان خوددارى کرده است.» در این تاریخ، مشارالیه به ساواک احضار گردید و با سپردن تعهد همکارى با مسافرت وى موافقت شد. در سال 1353 به علت انتشار کتاب شعر «آوازهاى بند» که در تمجید از عاملین حادثه سیاهکل بود، دستگیر و به سه سال حبس جنحهاى محکوم گردید و در تاریخ 21 /4 /56 با سپردن تعهد آزاد شد و در تاریخ 18 /10 /56 با موافقت ساواک به لندن رفت و در آنجا و شهرهاى مختلف آلمان، خیمهشببازى «کمیته از زندان تا تبعید» را رهبرى کرد. سلطانپور که پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به ایران مراجعت کرده بود، به سازمان چریکهاى فدایى خلق پیوست و همراه دیگر گروههاى چپگرا، فعالیتهاى خود را در کردستان متمرکز و براى جدایى آن از خاک ایران، تلاش نمود که به همین علت نیز دستگیر و به اعدام محکوم شد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادى)
2. رضا براهنى: فرزند محمّدتقى، در سال 1314 ش در تبریز به دنیا آمد. ساواک، سوابق تحصیلی و شغلی وی را به این شرح ثبت نموده است: «در دبیرستان تعاون و فردوسى تبریز درس خوانده و دیپلم طبیعى گرفته است. از بدو ورود به دانشگاه با مستشاران امریکائى مقیم تبریز مشغول کار شد و مدت سه سال و نیم به سمت مترجم مستشاران امریکائى در تبریز بود. وى در دانشگاه ترکیه با دخترى یونانى به نام آنجلا آشنا مىشود و پس از کش و قوسى که داشتهاند به همراه وى به تهران مىآید و در اثر فشار خانواده با او ازدواج مىکند، حاصل این ازدواج دخترى به نام اُلگا مىباشد... دوران سربازى را در دانشکده زبان دانشگاه تهران به تدریس زبان پرداخت. بعد از سربازى، یکسال در هنرسراى عالى تهران، تدریس زبان داشت و حدود 10 ماه در سال 42 در اداره اطلاعات امریکا سمت مترجمى داشت و در سال 43 با سمت استادیار به استخدام دانشگاه تهران درآمد. از سال 45 تا 48 سرپرست دانشکده ادبیات و علوم انسانى بود. به علت فساد اخلاقى، آنجلا از وى طلاق مىگیرد... ازدواج مجدد وى نیز به همین علت پس از 6 ماه به جدائى مىانجامد. سال 51 پس از آمدن دعوتنامه براى تدریس در دانشگاه تگزاس با موافقت رئیس دانشگاه به امریکا مىرود.»
و در گزارشی به تاریخ11 /6 /52 دربارهی او نوشته اند: « نامبرده به منتقد آتشپاره تهران، شهرت یافته. اهل آذربایجان و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس مىنماید. وى دیر شروع کرده و مىخواهد زود به مقصد برسد و چون آدم شهرتطلبى است، سعى مىکند به هر طریق و به هر حیله که شده در دل خلق اثر گذاشته و راهى براى جاهطلبى خود بیابد. سالهاى پیش که شعر نو مورد توجه قرار گرفت و طرفدارانى پیدا کرد، این آدم به این مسئله توجه داشت و در حال حاضر به سینما و تأتر مىپردازد. مشارالیه اخیراً با ریشى انبوه از امریکا مراجعت کرده... وى در زمان تأسیس کانون نویسندگان، روابط حسنهاى با جلال آلاحمد داشت و با تعریف و تمجید از جلال، سعى مىکرد براى خود موفقیتى دست و پا کند و حتى پس از مرگ جلال نیز، براهنى به خیال اینکه از خود، جانشینى براى جلال بسازد، مدتى پا جاى جلال مىگذاشت، امّا خیلى زود فهمید که به قول معروف: کار هر بز نیست خرمن کوفتن. لذا زن گرفت و به کمک دکتر فلاح، کارگزار شرکت نفت، بورس امریکا براى خود دست و پا کرد... او فقط در فکر این است که به نوعى خودش را مشهور سازد... و خلاصه افکار دکتر براهنى مجموعهاى است از مارکسیسم، کاپیتالیسم، اگزیستانسیالیسم، انترناسیونالیسم، کاسموپولتیسیم، در وجود این آدم، سارتر را کنار مارکس خواهید یافت و کافکا را در کنار لنین و در بغل دست صادق هدایت و شجاعالدین شفا...»
در آبان ماه سال 1355، نظر هوشنگ نهاوندى که در سفر به کابل همراه او بوده، به این شرح بیان گردیده است: « در مسافرت سه ماه اخیر که دکتر نهاوندى به اتفاق چند نفر از جمله عزتالله نگهبان، رئیس دانشکده ادبیات به افغانستان مىنمایند. بنا به اظهار آقاى عزتالله نگهبان، با دکتر نهاوندى درباره رضا براهنى صحبت مىشود (آن هم در هواپیما و در آلمان). دکتر نهاوندى با تعجب به ایشان مىگوید: نمىدانم اولاً مىگویند براهنى در امریکا شلوغ مىکند و اعلامیه مىدهد و برعلیه دستگاه فعالیت مىکند[!!] بعد فشار مىآورند که با تمدید مأموریت او موافقت شود و من هم مجبور شدم، این کار را کردم...»
و در نهایت محمدرضا پهلوى از این چهره پرده برگرفته و مىگوید:
«شاهنشاه آریامهر، در مصاحبه مطبوعاتى با خبرنگاران امریکائى که همراه وزیر خارجه امریکا به ایران آمده بودند، به طور غیرمستقیم، بدون ذکر نام، یادآور شدند که وى[رضا براهنى] عامل مخفى ایشان در پلیس ایران بوده است.»
رضا براهنى که از دانشگاه تبریز، لیسانس ادبیات و زبان انگلیسى و از دانشگاه بینالمللى استانبول در ترکیه، دکتراى ادبیات انگلیسى گرفته بود، از ابتداى شروع به کار در دانشگاه تا سال 1348 به طور علنى با ساواک همکارى کرد و سپس در پرده قرار گرفت و به امریکا رفت. مشارالیه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، به انفصال دائم از خدمات دولتى و مؤسسات تابعه محکوم شد. آثار قلمى او شامل شعر، رمان، نقد و ترجمه است.
منبع:
کتاب
احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 451