صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : آیت اله گلپایگانی

تاریخ سند: 7 تیر 1348


موضوع : آیت اله گلپایگانی


متن سند:

از : 21 به : 316 شماره : 1692 /21 بعدازظهر روز 5 /4 /48 طلبه ناشناسی که از اهواز به قم آمده با گلپایگانی در منزل وی ملاقات و نامه ای به او از جانب شیخ محمد طاهر نامی می دهد و به گلپایگانی اظهار می کند که یک نامه هم برای آیت اله شریعتمداری برده ام گلپایگانی نامه را آهسته مطالعه می کند و می گوید مربوط به اوضاع عراق است.
طلبه حامل نامه اظهار می کند که وضع علمای نجف خیلی بد است و قائم مقام کشته شده و دو نفر طلبه یکی افغانی و دیگری پاکستانی کشته شده اند و آب و برق آقای حکیم قطع شده و هر کس دیدن آقای حکیم برود در موقع مراجعت از وی بازجوئی می کنند طلبه ناشناس افزود که از اهواز یک تلگراف شده و حالا قصد دارند شیوخ و عشایر را جمع آوری کنند و تلگراف دیگری بشود.
گلپایگانی از طلبه ناشناس سئوال می کند وقتی نامه شریعتمداری را دادید چه گفت نگفت چه می کنیم طلبه مزبور می گوید آیت اله شریعتمداری گرفت و مطالعه کرد آیت اله گلپایگانی اظهار کرد که از تهران آیت اله احمد آشتیانی پیغام داده است چکار کنم ما گفتیم فعلاً یک نفر فرستاده ایم نجف که از خود آقای حکیم اجازه بگیرد که چه کار صلاح و به نفع است ما انجام دهیم ضمنا اوضاع را هم از نزدیک مشاهده تا معلوم شود چه اندازه این حرفها صحیح است گلپایگانی افزود البته اگر ما بدانیم حکیم در فشار است هر اقدام که ممکن باشد می کنیم و تا شنبه ـ یکشنبه موضوع روشن می شود زیرا آن شخص که ما فرستاده بودیم به عراق آمده و فعلاً تهران است و مهدی هم تهران است و تا چند روز دیگر به اتفاق می آیند و نتیجه کار ما روشن می شود و به طلبه می گوید که شنبه سری به منزل وی بزند.
طلبه ناشناس اظهار می کند به قرار این تلگرافها به دست آقای حکیم نمی رسد گلپایگانی می گوید خیر آیت اله شریعتمداری در جریان اربعین گذشته تلگراف به آقای حکیم کرد و به دست او رسیده بود طلبه ناشناس افزود در اهواز عبدالرسول قائمی با عشایر تماس گرفته و قرار شد اقدامی به نفع حکیم بکند گلپایگانی می گوید معلوم نیست این نحو اقدام به نفع حکیم باشد زیرا ممکن است دولت بعثی1 عراق لجبازی کند و بگوید هر کاری که می خواهید بکنید.
گلپایگانی افزود اصل مطلب این است که دولت عراق به دولت ایران بدبین است و این بعثیها بهانه دارند که ایران کمک به اسرائیل می کند و این تلگرافها که به عراق می شود مثل این می ماند که اعوان اسرائیل تلگراف کرده اند و در واقع به حکیم می گویند دولت ایران با اسرائیل است و این تلگرافها که به شما می شود از ایران و مثل این است که اسرائیل تلگراف کرده نتیجتا ممکن است این اقدامات به ضرر آقای حکیم باشد.
گلپایگانی افزود که خیلی نزد من آمده اند که تلگراف بکنم ولی چون نمی دانم تا چه حد این حرفها درست است نکردم و برای اینکه نگویند گلپایگانی با حکیم مخالف است چندی قبل که روزنامه نوشته بود حال آقای حکیم بد است و به شدت مریض است من یک تلگراف کردم به این مضمون (به طوری که روزنامه ها نوشته بودند حال شما خوب نیست و مریض هستید و بعد هم جوابش آمد.
گلپایگانی به طلبه ناشناس که عازم خروج از منزل بود گفت به هر حال ما یک اقدامی می کنیم منتها منتظر هستیم شخصی که از عراق آمده با مهدی بیاید به قم بعد تصمیم بگیریم سپس آقای صافی نزد گلپا[یگانی ]می آید گلپایگانی اظهار می کند که نامه ای از اهواز آمده و در آن نوشته شده که قائم مقامی کشته شد با دو نفر طلبه افغانی و پاکستانی و اضافه می کند که مردم دروغ هم خیلی می گویند زیرا در جریان مدرسه فیضیه به نجف نوشته بودند که (سبعین نفر) کشته شده (70 نفر) در صورتی که من خودم در مدرسه فیضیه داخل حجره بودم می گفتند آقا کشته شد و حال اینکه در مدرسه فیضیه یک نفر هم کشته نشد البته دو نفر کشته شد یکی شخصی و دیگری طلبه اما در مدرسه نبود و بعد از چند وقت که از جریان فیضیه گذشته بود این دو نفر مردند و بعد گفتند لابد در اثر کتکهایی بوده که در مدرسه خورده اند گلپایگانی اضافه کرد فقط در مدرسه فیضیه یک نفر کشته شد که این هم از دولتیها بود گلپایگانی گفت (الخبر تحمل الصدق و الکذب).
گلپایگانی خطاب به صافی اظهار می دارد تعجب است که چرا دولت ایران این تلگراف بختیار را که به رئیس جمهور عراق کرده چاپ کرده صافی گفت (ابدا رادیوها گفتند دولت هم مجبور شد بگوید و بنویسد) گلپایگانی گفت نه خیلی تعجب است که این تلگراف بختیار2 چاپ شد و افزود اینها سیاست است و سیاستهای مرموزی هم می باشد به نظر من این کار بختیار یک قدری خوب نبود و اما در قدیم مرسوم بود هر دولتی روی کار می آید قدری با دین و مردم سازش می کرد حالا به عکس شده اول فورا با دین مخالفت می کنند معلوم نیست چه سیاستی است شاید این دولت عراق هم برود دولت بدتری بیاید و شاید روسها خواسته باشند عراق را کمونیستی کنند لذا علما را در فشار قرار داده اند به هر حال دولت بعثی عراق خیلی نادونه زیرا این کارها به ضرر تمام اعراب است و این علمای عراق نماینده شیعیان هستند و اگر اینها با اعراب خوب باشند به نفع اعراب هست.
صافی گفت ایران دیگر اسمی از کردها نمی برد عربها را داغشان کرد و بعد ول کرد و دیگر حرف نمی زند.
گلپایگانی در خاتمه در مورد وضع بیمارستان به صافی گفت بیمارستان ماهی ده هزار تومان برای من خرج دارد و جواز هم نداریم دولتیها می خواهند از ما نقطه ضعف بگیرند ما هم جواز نداریم لذا باید متوجه باشیم و آهسته اضافه کرد اصلاً سازمان هم با ما مخالف است.
نظریه منبع : نظری ندارد.
نظریه رهبر عملیات : نظری ندارد.
مرشد نظریه امنیت داخلی : مفاد گزارش صحیح است.
گلپایگانی تصمیم دارد با آمدن سیدمهدی از تهران به قم همراه فردی که از عراق آمده تصمیمات خود را اتخاذ نماید.
روحانی آقای شکوری ساواک قم در جریان باشد ضمنا بهره برداری شود.
11 /4 6 نسخه تکثیر شده است.
بهره برداری شد 9292

توضیحات سند:

1ـ روز 14 ژوئیه 1958 عبدالکریم قاسم و افسران دارودسته او که از افراطیون نظامی پان عربیستی و بعثی بودند در یک کودتا خاندان هاشمی (پادشاه وقت عراق) را که ستمگر و جنایتکار بود سرنگون کرده و دست به یک سلسله انتقام جوییها علیه حکومت پادشاهی و خاندان سلطنت زدند که وحشیانه و حیرت انگیز بود جسد نوری سعید را به پشت اتومبیل جیپ بستند و در خیابانها کشاندند.
آنها کودکان و زنان خاندان سلطنت را هم کشتند.
به همین دلیل عبدالکریم قاسم و همفکران بعثی او نتوانستند مشروعیت لازم را در حکومت جدید که بر پا کرده بودند به دست آورند به ویژه آنکه حکومت جدید گرایشی به سوسیالیزم و ناسیونالیزم عربی داشت و آمیخته ای خطرناک در دنیای عرب به شمار می آمد که تا آن زمان نمونه آن دیده نشده بود.
چیزی نگذشت که این افراد به جان یکدیگر افتادند و همکار عبدالکریم قاسم یعنی ژنرال عبدالسلام عارف که در کودتای نخست همراه او بود، روز 8 فوریه 1964 علیه عبدالکریم قاسم به پا خاست و با کودتای دیگری حکومت بعثی و سوسیالیستی قاسم را ساقط کرد.
گفتنی است ـ سرنوشت عبدالکریم قاسم و یاران بلامنازع او در این کودتا، کم شباهت به سرنوشت خاندان سلطنت و نوری سعید نبود ـ یعنی ـ با قاسم هم همان معامله شد و سر بریده او در خیابانها کشانده شد.
سیاستهای عارف چرخش بسیار محسوسی در گرایشهای سیاسی عراق بوجود آورد و نشان داد که متمایل به سیاست ناسیونالیزم عراقی است اما با وجود افسران سوسیالیست، پان عربیست و کمونیست در ارتش، این وضعیت نمی توانست چندان دوام یابد و سرانجام در سال 1966 عبدالسلام عارف در یک سانحه هوایی به قتل رسید و پس از آن عبدالرحمان عارف رئیس جمهوری عراق شد تا آن که در 17 ژوئیه 1968 حکومت عبدالرحمان عارف با یک کودتای بعثی جدید سرنگون شد و عارف توانست در این کودتا خود را به آنکارا رسانده و به ترکیه پناهنده شود.
رهبری این کودتا را احمد حسن البکر با معاونت صدام حسین تکریتی و جمعی از افسران عراقی به عهده داشتند.
کودتاگران در این کودتا اندیشه های جدید بعثی را که آمیخته ای از ناسیونالیزم عربی (پان عربیسم) و سوسیالیزم استالینی بود مطرح ساختند.
بعد از گذشت یک سال از عمر این کودتا، با به قدرت رسیدن صدام حسین تکریتی گرایشات پان عربیستی و سوسیالیزم استالینی رفته رفته آشکار می شد.
همکاری با حزب کمونیست عراق و شرکت دادن برخی از اعضای آن در دولت بعثی و گماردن چند تن از آنان را به پست وزارت، تصور یکی بودن ماهیت واقعی تفکر بعثیها و کمونیزم در افکار عمومی را تقویت می نمود.
البته نباید فراموش کرد ـ که کابینه تنها مجری تصمیمهایی بود که در شورای فرماندهی انقلاب گرفته می شد و در آنجا از کمونیستها خبری نبود ـ بدین ترتیب ـ رهبران عراق تحت لوای «حزب سوسیالیست بعث عرب» امیدوار بودند توجه اعراب را به این فلسفه جلب نمایند که: «سوسیالیزم بعث به صورت ارایه شده در عراق در واقع همان چیزی است که اعراب بدان نیاز دارند» و بر این باور بودند که ـ آنچه ـ حزب بعث سوریه ـ در یک حکومت متفاوت از آن دم می زند، جز گونه نادرستی از سوسیالیزم بعث نیست» ـ بعثی ها در عراق معتقد بودند ـ نظام پارلمانی مفهومی ندارد و جمهوری تنها در قالب شورای فرماندهی انقلاب، مفهوم خود را نمایان می سازد ـ به سخن دیگر ـ حزب بعث اصولاً دموکراسی پارلمان را باور ندارد و معتقد است هیچ حزب بعثی محلی قادر به دست یافتن به قدرت از راه صندوق رأی نیست.
سیاست حزب بعث بر تعلق پست فرماندهی عالی نیروهای مسلح به ریاست جمهوری قرار داشت و در این صورت لزوما رئیس جمهوری باید دارای درجه عالی نظامی باشد.
بر همین اساس پس از درگذشت احمد حسن البکر در 16 ژوئیه 1979 صدام حسین که در آن زمان معاون رئیس جمهور و معاون ریاست شورای فرماندهی انقلاب بود.
حتی بدون داشتن هرگونه پیشینه نظامی گری خود را به درجه سپهبدی منصوب کرده برای آنکه آمادگی لازم را برای بدست گرفتن پست ریاست جمهوری و به همراه آن، پست فرماندهی نیروهای مسلح را عنداللزوم داشته باشد.
با همه درنده خویی های بعثیان در عراق برای ملت آن کشور، همسایگان کشور عراق نیز از تجاوزات بعثیان در آرامش نبودند.
با روی کار آمدن عبدالکریم قاسم در 1961 درست شش روز پس از اعلام استقلال کویت نیروهای عراقی به منظور الحاق کویت به عراق در مرزهای کویت صف آرایی نمودند و تا زمان جنگ خلیج فارس این کشمکش را ادامه می دادند و در سال 1980 و روی کار آمدن جمهوری اسلامی ایران و با پیش آمدن این استنباط که ایران که به ناتوانی نظامی و دفاعی افتاده است حمله نظامی به خاک ایران را آغاز کردند، جنگی که بعثیان با یاری و حمایت بی دریغ صهیونیستها و غربیها بر ایران تحمیل کردند هشت سال طول کشید و پی آمد آن خسارتهای غیرقابل جبران برای دو کشور ایران و عراق بود.
سرانجام ماجراجوییهای بعثیان منجر به دخالت نیروهای بین المللی به رهبری آمریکا و انگلستان و سرنگونی بعثیان در سال 2003 برابر فروردین 1382 گردید.
ر.ک: ایران سال 5، صص: 31 /19.
2ـ پس از بازگشت دوباره محمدرضا پهلوی به قدرت بر اثر کودتای 28 مرداد سال 1332 رژیم شاه درصدد تحکیم پایه های اطلاعاتی خود در جهت سرکوب قیامها و حرکتهای آزادیبخش برآمده و با همکاری عوامل سازمان جاسوسی آمریکاC.
I.
A و موساد اسرائیل ساواک را در سال 1336 تأسیس نمود و تیمور بختیار زمامدار خون آشام نظامی تهران در آن دوران را به ریاست این سازمان برگماشت.
پس از اینکه شاه امینی را مأمور تشکیل کابینه کرد تیمور بختیار که فردی جاه طلب و قدرت پرست بود بر اثر عدم موافقتی که با روی کار آمدن امینی داشت به عنوان اعتراض از ریاست ساواک کناره گرفت و مدتی به صورت یک نیروی نسبتا معترض و مخالف دولت عمل می کرد.
پس از حادثه اول بهمن سال 40 (سوءقصد به شاه در دانشگاه) از کشور گریخت و چون امیدی به بازگشت دوباره بر مسند قدرت در ایران نمی دید در عراق با تأسیس یک رادیو به فعالیت تبلیغی و سیاسی علیه رژیم شاه پرداخت و با توجه به اطلاعاتی که از درون رژیم داشت دست به افشاگری زد.
شاه چون نتوانست تبلیغات مخرب وی را تحمل کند و با اعزام چند مأمور اطلاعات دست پرورده سازمان امنیتی که خود او ایجاد کرده بود سعی در نفوذ در تشکیلات بختیار نمود و سرانجام طی نقشه ای ماهرانه در مرداد سال 1349 وی را به قتل رسانید.
پس از تبعید امام به عراق هر چه تیمور بختیار سعی کرد طی ملاقاتی به خدمت ایشان برسد امام دست رد بر سینه او زدند و او را نپذیرفتند.
رجوع شود به : تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسیهای اسناد تاریخی ـ وزارت اطلاعات، 1378، 3 مجلد و تاریخ سیاسی ایران : سید جلال الدین مدنی.

منبع:

کتاب آیت‌الله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 293



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.