تاریخ سند: 26 مرداد 1357
اظهارات على امینى نخستوزیر اسبق
متن سند:
سرى 13570526
اظهارات على امینى نخستوزیر اسبق
روز 26 /5 /37 على امینى نخستوزیر اسبق در مذاکرات خصوصى که با یکى از دوستان خود در منزلش واقع در الهیه تهران داشته، مطالبى به صورت زیر عنوان نموده است:
بسیار خسته شدهام، از صبح دستجات مختلف و طبقات مردم به دیدن من مىآیند و از اوضاع فعلى اظهار نگرانى نموده و تقاضا دارند فکرى در این زمینه بشود من (امینى) هم با توجه به اینکه سوابقى دارم، تصمیم گرفتهام واقعاً به این اوضاع آشفته سر و صورتى بدهم.
البته این موضوع منوط به اراده اعلیحضرت است. اینکه گفتهاند من سنم 84 سال است، خلاف بوده و 72 سال بیشتر ندارم و مىبینید که بنیه کار هم دارم. قریب سه ماه است مشغول مطالعه شدهام که چه باید کرد و برنامهها را از کجا شروع نمود.
بیش از هر چیز من نگران آموزش و پرورش هستم، کلیه فرهنگیان اصیل را یا بازنشسته کرده و یا به علت تکدر خاطر کنار کشیدهاند و فعلاً در آموزش و پرورش جز هوچىگرى و دادن آگهىهاى مختلف به جراید که آنهم باعث عصبانیت مردم است، کارى صورت نمىگیرد. نظام آموزشى خوب است، ولى اجراى آن صحیح انجام نگرفته است. محمد درخشش هم فعلاً مردى نیست که بتواند به آموزش و پرورش سر و صورتى بدهد، باید فرد زبدهاى پیدا کرد.
دکتر صدیق اعلم و دکتر سیاسى هم به علت کهولت قادر نیستند کارى انجام دهند ولى ممکن است به عنوان مشاور از وجود آنها استفاده کرد.
على امینى در ادامه اظهارات خود گفته:
به اندازهاى در انتخاب اشخاص براى مشاغل مختلف از جمله وزارت بدسلیقگى به کار رفته است که دیگر افرادى که واقعاً استحقاق دارند و خدمتگزارند، رغبت به قبول مشاغل ندارند. مثلاً مىگویند رئیس فعلى سازمان برنامه چند سال پیش کارمند آنجا بود و به سرعت او را معاون وزارتکشور، استاندار خوزستان، وزیر راه و رئیس برنامه کردند. تمام این کارها ظرف دو سال انجام گرفت و در نتیجه مدیران سازمان برنامه در حال حاضر کاملاً دلسرد و بعضى از آنها نیز مانند شاپور راسخ که مرد دانشمندى است، استعفاء دادهاند.
على امینى افزوده:
در حال حاضر از ذخیرههاى مملکت کسى باقى نمانده است، جز چند تن مانند عبداله و نصراله انتظام و سرورى و نجمالملک و عامرى.
گرچه از این افراد کارى ساخته نیست، ولى باید به عنوان دکور هم که شده آنها را به بازى گرفت.
نامبرده سپس اضافه نموده:
در سال 1321 که مرحوم قوامالسلطنه به ریاست دولت رسید، من (امینى) معاون نخستوزیر بودم، در حالی که مرحوم قوام مردى ورزیده و سیاستمدار بود، باز هم در کابینه خود از رجال صدر مشروطیت استفاده کرد و حکیمالملک و مستشارالدوله صادق را به وزارت مشاور و بهاءالملک قره گوزلو را به وزارت عدلیه و امینالملک را به وزارت بهدارى رسانید.
من (امینى) در جلسات هیأت دولت شاهد بودم که مشورت دادن برخى از آنان در کار مملکت مفید بود.
یادشده آنگاه ضمن ابراز نگرانى از انتخابات دوره آینده مجلسین، گفته: من تمام مراحل را طى کردم و به عنوان نخستوزیر سابق در مراسم شرکت مىکنم، بنابراین هیچگونه جاهطلبى و احراز مقام براى من مؤثر نیست، فقط انگیزه من از اینکه مجدداً وارد سیاست شدهام، درد وطن است و اخبارى که روزانه براى من مىرسد، خیلى ناراحتکننده است و از آشوبهائى که در گوشه و کنار شهر اتفاق مىافتد، سخت نگرانم.
در این روزها که اسمى از من سر زبانها افتاده است، عدهاى اتهاماتى به من وارد مىکنند مثلاً مىگویند او (امینى) داماد وثوقالدوله است و وثوقالدوله فلان قرار داد را بست1 و یا پدرم امینالدوله مشروطهخواهان را به محمدعلى میرزا تحویل داد. اولاً اینها به هیچ وجه به من ارتباطى ندارد و ثانیاً عارى از حقیقت است.
على امینى در این موقع به مقایسه نخستوزیران سابق پرداخته و اظهار داشته:
اقبال با تمام یکدندگى که داشت: گاهى معتقد به مشورت بود و بعضى از مسائل را با دوستان خود مورد مشورت قرار مىداد. هویدا در مردمدارى بىنظیر بود و در بین مردم ظاهر مىشد و با آنها سخن مىگفت و به درد دل مردم مىرسید.
نخستوزیر فعلى متأسفانه ارتباط خود را با مردم قطع کرده است و نه در اجتماعات ظاهر مىشود و نه رادیو و تلویزیون سخن مىگوید. در نخستین روزهاى زمامدارى خود، چند صحبت کرد که جنبه حماسى و ادبى داشت. راستى مگر مىشود با شعر مملکت را اداره کرد؟ هزار سال پیش گفتهاند، بنى آدم اعضاى یکدیگرند، باز هم ما تکرار کنیم. باید کار سیاسى را از طریق سیاسى پیش برد.
على امینى سپس با اشاره به عضویت خود در کابینه سپهبد رزمآرا و مسئله نفت، گفته: من وقتى وارد مذاکره در مورد مسئله نفت شدم، آیتاله کاشانى مرتباً با تلفن مرا تهدید مىکرد که استعفاء بدهم و من (امینى) به او مىگفتم تا زمانى که مسئله نفت را حل نکنیم و فعلاً از نظر اقتصادى نیز نیاز به پول آن داریم، کنار نمىروم.
او (آیتاله کاشانى)2 مىگفت تو را مثل رزمآرا3 مىکشند، من گفتم اگر مرا بکشند یک دکتر امینى دیگر پیدا مىشود. من قصد نداشتم پس از کار نفت عضویت دولت را ادامه دهم و مادرم اصرار داشت کنار باشم، ولى حس وطنخواهى مرا ملزم کرد عضویت کابینه را در دولت علاء هم ادامه دهم.
نامبرده اضافه نموده:
در حال حاضر امور تبلیغاتى ما در دست اشخاص مشکوک است. اخبار روزنامهها غالباً تحریککننده بوده و گاهى خبرهائى از رادیو و تلویزیون پخش مىشود که مصلحت نیست. باید فوراً دست اشخاص مشکوک را که مصلحت مملکت را تشخیص نمىدهند، از مطبوعات کوتاه کرد.
یاد شده همچنین گفته:
من از لحاظ قدرت جسمانى، امینى هفده سال پیش نیستم که بتوانم روزانه چند بار با مردم حرف بزنم، ولى باز این امکان هست که به میان مردم بروم و با آنها صحبت کنم، خیلىها این روزها فعالیت سیاسى مىکنند ولى مردم رویهمرفته آنها را قبول ندارند.
على امینى در خاتمه اظهارات خود به نارسایىهاى موجود در وزارتخانهها اشاره و اظهار داشته:
من در مورد کلیه وزارتخانهها مطالعاتى کردهام و سازمان بعضى از این وزارتخانهها جوابگوى احتیاجات مملکت نیست. بعضىها در این روزها فقط انتقاد مىکنند ولى انتقاد کافى نیست، راه حل باید نشان داد. در دوره هیجدهم که من (امینى) با سمت وزیر دارایى از قراردادهاى نفتى در مجلس دفاع مىکردم، آقاى حائرىزاده به عنوان مخالف، سخت به من حمله کرد.
من در جواب او اظهار کردم آقاى حائرىزاده روزى که من بچه بودم و به عنوان تماشاچى به مجلس مىآمدم تا به امروز که وزیر دارائى هستم، جنابعالى را همیشه به عنوان انتقاد کننده مىبینم، معلوم نیست چطور شما که همیشه انتقاد مىکنید، همیشه هم سرکار هستید و این معمایى است که دم شما به کجا بند است؟
ارزیابى خبر:
اظهار مطالب فوق توسط نامبرده صحت دارد.
اقدامات انجام شده:
مراتب به نخستوزیرى اعلام گردیده است.
توضیحات سند:
1ـ قرارداد استعمارى 1919:
میرزا حسنخان وثوقالدوله پس از تشکیل دومین کابینه خود در سال 1297، با گرفتن رشوه از انگلستان تن به بزرگترین خیانت داد و با دولت انگلیس قرارداد 1919 را منعقد کرد. با این قرارداد، ایران به طور غیرمستقیم تحت استعمار کامل انگلستان درمىآمد و قروض فراوانى به بهانه تشکیل نیرو براى دفاع از ایران و استخدام مستشاران انگلیسى به ایران تحمیل مىگشت که سالیان دراز باید به دولت انگلیس پرداخت مىشد. مرحوم مدرس از جمله کسانى بود که با این قرارداد مخالفت نمود. در این مدت احمدشاه در فرنگ به سر مىبرد اما بوى ننگین خیانت آن چنان تند بود که سلطان همیشه در سفرایران نیز از شرم سکوت نکرد و به مخالفت پرداخت. در نهایت، احمدشاه وثوقالدوله را مجبور به استعفا و مشیرالدوله را مأمور تشکیل کابینه نمود. مشیرالدوله بلافاصله قرارداد 1919 را ملغى اعلام نمود. وثوقالدوله یک میلیون تومان از انگلیس رشوه گرفته بود که این مبلغ را بین خود و اعضاى کابینه تقسیم کرده بودند.
دایرهالمعارف بزرگ زرین، ج 2
2ـ آیتاللّه سید ابوالقاسم کاشانى:
آیتاللّه کاشانى فرزند آیتاللّه سید مصطفى در سال 1303 ه.ق در خانواده مذهبى و اهل علم در تهران پا به عرصه وجود نهاد، وى تحصیلات ابتدائى را در تهران به پایان رساند و در شانزده سالگى همراه پدرش براى ادامه تحصیل به عراق عزیمت کرد. وى در نجف اشرف از محضر پدرش، آیتالله حاج میرزا حسن خلیل تهرانى، آیتالله آخوند ملاکاظم خراسانى تلمذ نموده و در 25 سالگى به درجه اجتهاد نایل شده است.
مبارزات ضد استعمارى آیتاللّه کاشانى با شروع جنگ جهانى اول آغاز شد. در جنگ جهانى اول انگلستان به بهانه جلوگیرى از نفوذ آلمان به عراق و با حمله به این کشور، بصره و اطراف آن را به تصرف خود درآورد. آیتالله در سالهاى جنگ جهانى اول و پس از آن از رهبران نهضتهاى ضدانگلیسى در عراق محسوب مىشد و از چهرههاى فعال قیام اسلامى و شیعیان عراق علیه انگلستان بود. ایشان در سىام بهمن 1299 به دلیل آنکه در عراق تحت تعقیب قواى انگلیس بود، مخفیانه و با لباس مبدل وارد ایران شد و به مدت چهارده ماه در تهران به طور مخفى زندگى نموده و سرانجام مأموران رضاخان وى را در خرداد 1323 در باغى واقع در امامزاده قاسم شمیران دستگیر و به پایگاه ارتش انگلستان در اراک تبعید کردند.
او پس از پایان جنگ و در پى اعتراض شدید مردم در پاییز 1324 آزادى خود را به دست آورد و وارد قم شد. وى براى بار دوم به دستور نخستوزیر وقت (قوامالسلطنه) به مدت یک سال به قزوین تبعید شد.
همچنین آیتالله کاشانى با دولتهاى هژیر و ساعد مخالفت و آنها را نوکر دربار مىنامید. مشارالیه مدتى بعد به مدت شانزده ماه به لبنان تبعید گردید. مشارالیه که در هر وضعیت ارتباط محکمى با مردم داشت، توسط مردم در انتخابات مجلس شوراى ملى (دوره شانزدهم) به عنوان نماینده انتخاب گردید و با استقبال مردم وارد کشور شدند. با راه یافتن گروهى از نمایندگان واقعى مردم به مجلس موضوع ملى شدن نفت در سراسر ایران مطرح شد. و سرانجام در بیست و نهم اسفند 1329 قانون ملى شدن صنعت نفت مورد تصویب نهایى مجلس شوراى ملى قرار گرفت. در زمان حکومت دکتر مصدق، آیتالله کاشانى ضمن حمایت از مصدق، رهبرى مبارزات ملت را بر عهده گرفت و در پى تهدید دولت مصدق به مداخله نظامى توسط انگلیس، آیتالله کاشانى مسئله جهاد را مطرح و از ملل مسلمان خواست که در صورت بروز چنین مسئلهاى مسلمانان ایران را یارى دهند و در پى بروز اختلاف بین دکتر مصدق و آیت الله کاشانى پس از قیام سىام تیر سرانجام در 28 مرداد 1332 کودتاى آمریکایى علیه دولت مصدق به وقوع پیوست.
پس از آن کاشانى با محکوم کردن تجدید رابطه ایران با انگلیس، مبارزاتش را از سرگرفت و با صدور اعلامیهاى قرارداد نفت با کنسرسیوم را بىاعتبار خواند و دولت زاهدى را دست نشانده بیگانه شمرد. در مقابل اقدامات حقطلبانه آیتالله کاشانى، دولت وابسته مشارالیه را دستگیر و محاکمیه و به اعدام محکوم نمود. اما اعتراضات یکپارچه روحانیت به ویژه آیتالله بروجردى باعث شد که اعدام وى منتفى شود. سرانجام آیتالله کاشانى در حالى که از شکست نهضت و گرفتارىهاى مردم توسط خود فروختگان رنج مىبرد، در 23 اسفند سال 1340 وفات یافت.
ضمناً آیتالله کاشانى چندین سال اداره بزرگترین حوزه علمیه را در تهران بر عهده داشت.
ر.ک. مشاهیر سیاسى قرن بیستم
آیتاللّه سید ابوالقاسم کاشانى به روایت اسناد ساواک / تهران/ مرکز بررسیهاى اسناد تاریخى /3 جلد
احمد ساجدى ص 237
3ـ سپهبد حاج على رزمآرا:
على رزمآرا فرزند محمد خان (سرهنگ ارتش) و در سال 1280 ﻫ .ش در تهران متولد شده و پس از تحصیل در مدرسه نظام مشیرالدوله با درجه ستوان دومى وارد خدمت قشون شده و در کودتاى 1299 در بریگارد مرکزى خدمت مىکرده و پس از سرکوبى میرزا کوچک خان به درجه ستوان یکمى ارتقا یافته و آجودان هنگ پهلوى شده است.
وى در سال 1318 به درجه سرتیپى و در شوراى عالى جنگ اشتغال داشته و بعد از شهریور 1320 فرمانده لشکر یک تهران و در سال 1322 به عنوان رئیس ستاد ارتش برگزیده شده و در 1329 به نخستوزیرى منصوب شده و در زمان نخستوزیرى حامى منافع شرکت نفت ایران و انگلیس بوده و از میان دو رقیب خود (دولتهاى انگلیس و آمریکا)، انگلستان را برگزیده است.
وى همچنین قراردادى بین ایران و آمریکا براى استفاده از کمک مالى آمریکا منعقد نموده است.
رزمآرا سرانجام در روز شانزدهم اسفند 1329 به وسیله خلیل طهماسبى (عضو جمعیت فدائیان اسلام) مورد اصابت گلوله واقع و به هلاکت رسیده است.
ر.ک. زندگى سیاسى رزمآرا، جعفر مهدىنیا
ص 13ـ11
منبع:
کتاب
علی امینی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 407