تاریخ سند: 20 آبان 1334
پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
متن سند:
تاریخ: 20 /8 /1334
پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
گزارش
درباره: 1 . استدعای بررسی حکم دادگاه (سند بیگناهی جاننثار). 2 . تحصیل اجازۀ شرفیابی
مفتخراً به شرف عرض مبارک عالی میرساند.
غلام جاننثار چندین عریضه دائر به خدمتگزاری بیشائبه و فداکاری بیریای خود در راه عظمت و بقاء مقام شامخ سلطنت تقدیم و دلایل زباندار و شواهد زندهای که هر یک به تنهایی بهترین سند بیگناهی خانهزاد بیمقدار بود، چه در متن عرایض و چه پیوست آنها، از نظر مرحمت اثر ذات مبارک شاهانه گذرانید و در آخرین گزارش که وسیله یکی از بزرگترین شخصیتهای مذهبی و مورد اعتماد مقام مفخم سلطنت تقدیم داشت، حکم دادگاه بدوی اقوی مدرک خدمتگزاری جان نثار پیوست بود که استدعای عاجزانه گردید برای استحضار از وضعیت پرونده غلام، که در پیشگاه مبارک، عنصری خاطی معرفی گردیده است، 10 دقیقه وقت مبارک را صرف قرائت آن فرموده و بالنتیجه از سرنوشت شوم یکی از خدمتگزاران صدیق، که در تمام آن جز پایداری و بقای سلطنت و اعتلاء و عظمت میهن هدفی نداشته است، از روی دلایل کتبی موجود مستحضر گردند؛ که شاید بدینوسیله به امید خداوند رفع شبهه به عمل آمده و اگر کوچکترین تکدری در خاطر خطیر ملوکانه باقی مانده است، انشاءالله به کلی مرتفع گردد و چون تاکنون نتیجهای به دست نیامده، عذاب روحی غلام را بر آن داشت که با کمال عجز و انکسار، استدعای عاجزانه خود را برای قرائت حکم مزبور از پیشگاه مبارک همایونی تجدید نماید. اعلیحضرتا، کسانی که روی عدم دقت (یا اعمال غرض) و یا سوءتفاهم، گزارشاتی علیه غلام به شرف عرض رسانیدهاند، ناچار ساعتها اوقات شریف مبارک را تضییع نمودهاند؛ چه میشود کرد پدر تاجدار به یکی از حقیرترین رعایای خود اجازه فرمایند 5 دقیقه افتخار آستانبوسی یافته و با بیان نارسای خود، ماوقع را به پیشگاه شاهنشاه محبوب معروض، تا از شدت آلامی که مدام روح و جسم غلام را آزار میدهد کاسته شود.
اعلیحضرتا، غلام وقتی مراحم ملوکانه و عواطف بزرگوارانه اعلیحضرت همایون را نسبت به مشتی عناصر خائن، که قصور آنان اظهرمنالشمس بوده، میبیند؛ چگونه میتواند به عواطف کریمانه ذات مبارک شاهانه امیدوار نباشد. نگشته محروم کسی از این در . که جای حرمان نباشد اینجا.
منوط به اراده سنیه ملوکانه است. غلام بیمقدار . دکتر مهندس حسین فرخندهپی
منبع:
کتاب
سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک - کتاب اول صفحه 185