تاریخ سند: 28 مرداد 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0700 شنبه28/5/37 تا ساعت 0700 یکشنبه 29/5/37
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0700 شنبه28 /5 /37 تا ساعت 0700 یکشنبه 29 /5 /37
مهینی تماس گرفت و گفت: امری داشتید؟ 0528
صدوقی: میخواستم به این مهندس عدل1 بگویید که چرا نسبت به زرتشتیان اینقدر مهربانی و لطف دارد و مسلمانان را بیاعتنایی میکند و حتی مشاغل حساس را به زرتشتیان میدهد و خلاصه مسلمانان را مکدر کرده است و خلاصه بیشتر مراعات حال مسلمانان را بکند.
مهینی: چشم، البته من به برادرش محمد حسین میگویم، چون خودش هنوز بچه است.
صدوقی: خلاصه اوضاع و احوال حالا، اوضاع و احوال دیگری است.
مهینی: چشم. سپس خداحافظی کردند.
*****
اسداللهی تماس گرفت و گفت: من منزل هستم و نرفتم و هر کدام از رؤسای اتحادیه تلفن کردند به من که چی کار کنیم، گفتم نروید و من منزل هستم 23457 خواهش میکنم بگیرید ببینید من خانه هستم.
صدوقی: میدانم.2
اسداللهی: نه، خواهش میکنم بگیرید.
بعد سوژه قطع کرد و شماره را گرفت و گفت: خیلی خوب. سپس خداحافظی کردند.
*****
[محمدعلی]انصاری از رفسنجان تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه گفت: نامهای که من نوشته بودم به دستتان رسید؟
انصاری: بله.
صدوقی: تکثیر هم شد؟
انصاری: بله و پخش میشه. ما دیروز رفتیم کرمان، آقای کامیاب3 آنجا منبر میروند.
صدوقی: کامیاب کی هست؟
انصاری: از سادات است و شاگرد و دست پروردۀ آقای خامنهای و شنبه هم قرار است بیایند رفسنجان مسجد جامع منبر و کرمان هم فوقالعاده جمعیت.
صدوقی: آقای صالحی ناراحت نیستن؟
انصاری: چرا، دارند تحمل میکنند و قیافه شهر اصلاً به کلی عوض شده است، آقای کامیاب گفته بودند به آقای نظری که انصاری را وردار بیاور و دیروز هم خلخالی آمدند اینجا و رفتند بندرلنگه و منزل آقای شکرافشان بودند، ما بعد از ظهر رفتیم کرمان وارد مسجد شدیم، ایشان ما را دیدند و گفتن بیا جلو، رفتیم نزدیک محراب، آقای صالحی بود و چند تن دیگر از روحانیان و آخر منبرشان ایشان جریان رفسنجان و شهداء و جریان پسر من را گفتند و احساسات عجیبی در مردم به وجود آمد و مردم گفتند خود آقای انصاری را باید ببینیم و من ایستاده به طور فشرده مطالب را گفتم و مردم خیلی داد زدند و گریه کردند و من دیدم وضع، وضع دیگری است و تا میدان مشتاق مردم آمدند و ما به خاطر اینکه نظم به هم نخورد سوار ماشین شدیم و رفتیم و آقایان تقاضا داشتند که چهلم بگیریم و من گفتم بله، میگیریم البته با دستور آیتالله صدوقی اگر امر بفرمایند و گوشم به اوامر جنابعالی است.
صدوقی: اگر صلاح میدانید این جمله را به آن اعلامیه ملحق کنید، چه روزی میخواهید چهلم بگیرید؟
انصاری: روز پنج شنبه 26 که صبح مسجد جامع و عصری میرویم.
صدوقی: اضافه کنید ذیلاً به مناسبت چهلم شهدای رفسنجان، مسجد ختمی از ساعت ... الی ساعت ... برگزار میشود. شرکت آقایان در این مجلس، بابت خشنودی خداست.
انصاری: شماره تلفن من 2494(محمدعلی انصاری) است، ما را همیشه در جریان بگذارید، خبری از جاهای دیگری دارید؟
صدوقی: بله، خرم آباد در حدود 15 تا مقتول و 50 مجروح و اردکان هم در روز پنج شنبه 1 نفر مقتول و 5 نفر زخمی دارند. من از ناراحتی آقای صالحی، ناراحت هستم(با خنده).
انصاری: نه خیر، با آمدن کامیاب وضع اصلاً دگرگون شده است. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام رضایی از منزل سوژه با تهران با منزل شخصی به نام خوانساری تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، گفت: من رضایی که سردشت بودم و ما الان یزد هستیم و داریم میرویم جیرفت با آقا، منتقل کردن حاجی آقا را به جیرفت.
خوانساری: آقای ربانی املشی هم آنجا هستن؟
رضایی: بله.
خوانساری: سلام ما را به حاجی آقا برسانید.
رضایی: با خود حاجی آقا صحبت کنید.
بعد حاجی آقا با خوانساری احوالپرسی کرد و خوانساری گفت: بازار بسته بود و امروز باز کردیم، فردا هم بسته است و به عنوان اعتراض میرویم جلوی مجلس.
حاجی آقا: اعتراض به چی؟
خوانساری: اعتراض به حکومت نظامی.
حاجی آقا: حکومت نظامی کجا؟
خوانساری: حکومت نظامی در اصفهان.
حاجی آقا: ما میرویم به جیرفت.
خوانساری: همین امروز میروید به جیرفت؟
حاجی آقا: بله.
خوانساری: آقای ربانی املشی و آقای خامنهای هم آنجا هستن؟
حاجی آقا: بله، آقای حجتی هم میآید. سپس خداحافظی کردند. (حاجی آقا گمان کنم آقای طاهری باشه.)
*****
شخصی با منزل سوژه تماس گرفت. رجبعلی گفت: حاجی آقا نیستن.
ناشناس: این پیغام را به حاجی آقا بدهید.
رجبعلی: بفرمایید.
ناشناس: عرض شود همینطوری که ایشان دستور فرموده بودند، در مورد این جشن کذایی امروز مردم شرکت نکنند، درکارخانه آقا4 اسم عدهای را نوشته بودند که در جشن شرکت کنند و عدهای نرفتند و بعد از اینکه نرفتند، اسامی آن عده را نوشتند، تحقیق شود که واقعاً اسم آنها را نوشتهاند یا برای اینکه آنها را بترسانند میگویند. در ضمن حاجی آقا روی منبر تذکر بدهند که برای آن عدهای که نرفتهاند، تقویت روحی بشود و هم تشویق شوند که سایرین هم یاد بگیرند و درس عبرتی برای دشمنان باشد.
رجبعلی: چشم، به عرض حاجی آقا میرسانم.
ناشناس: اسم کسی که اسامی این عده را یادداشت کرده است، شخصی است به نام عباسعلی دهقان که سرپرست یکی از سالنهای کارخانه آقا است.
*****
شخصی به نام مهینی تماس گرفت. رجبعلی گفت: حاجی آقا نیستن، کار داشتید؟
مهینی: امروز ایشان در مورد کارخانه برق مهندس عدل صحبت کرده بودند و من با ایشان صحبت کردم، خواستم نتیجه را به ایشان بگویم.
رجبعلی: پس با شماره 24441 منزل آقای مناقب تماس بگیرید، حاجی آقا آنجا هستن.
توضیحات سند:
ـ
1. مهندس رضا عدل رئیس برق منطقهای یزد.
2. در روز بیست و هشتم مرداد که مصادف با سالگرد کودتای ننگین انگلیسی ـ امریکائی 28 مرداد سال 1332 ش بود، بر اساس رویهی معهود و دستورالعملهای سازمانی، ادارات و نیروهای نظامی و انتظامی مجبور به برگزاری مراسمی تشریفاتی بودند. این مراسم در این موقعیت از سوی ادارات یزد با استقبال همراه نشد؛ ولی نیروهای ژاندارمری مجبور به انجام رژهای در خیابان شدند که این رژه با عکس العمل نیروهای مذهبی همراه شد. گزارش این عکس العمل به شرح زیر ثبت شده است:
«در ساعت 1600 روز 28 /5 /37 که به مناسبت سالروز قیام 28 مرداد پرسنل ژاندارمری در خیابان پهلوی یزد رژه میرفتند و در حین حرکت سرود ژاندارمری را میخواندند، نامبرده بالا [شهید صدوقی] در مسجد حظیره روی منبر در حضور حدود 5 هزار نفر اظهار داشته چرا این سگها وغ وغ میکنند، بگوئید شهرداری به آنها سم بدهد که سپس تعدادی از مردم از مسجد بیرون ریخته و شعار زنده باد خمینی و صدوقی را داده اند. ضمناً یکی از کارمندان اطلاعاتی هنگ ژاندارمری که به منظور تأمین ستونها اعزام گردیده بوده؛ شخصی به نام شیخ محمود کلانتری و چند نفر دیگر قصد حمله به مأمور مذکور را داشته که با دخالت مأمورین متواری میگردند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 4 . سند شماره: 4124 /26 ﻫ - 9 /6 /37
3. شهید حجتالاسلام سید رضا کامیاب، در مرداد ماه سال 1329 ﻫ ش در روستای نود از توابع گناباد در خانوادهای کشاورز و روحانی دیده به جهان گشود. از 13 سالگی در حوزههای علمیه گناباد و مشهد به فراگرفتن علوم اسلامی پرداخت. در سال 1347 با حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای آشنا شد و این آشنایی باعث تحولی عظیم در فکر او گردید و از آن به بعد در نشستهای مخفی و خصوصی ایشان شرکت میکرد. پس از آشنایی با استاد مطهری، به صورت مبلغی برای آثار ایشان درآمد. در اثنای برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی به خاطر فعالیتهایش مورد شناسائی ساواک قرار گرفت، اما دستگیر نشد. شهید کامیاب نقش فعالی در پیروی انقلاب اسلامی داشت. او با سخنرانی های تند و کوبندۀ خود در سالهای 1356 و 1357 در کرمان، مردم آن خطه را به هیجان آورد و سپس مخفیانه به یزد رفت. در تاریخ 19 دی ماه 1356 چنان سخنرانی پرشوری در قزوین ایراد کرد که منجر به بسته شدن بازار و تعطیلی مساجد گردید و نامش جزو لیست سیاه ساواک قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب نیز همچون گذشته، خط امام(ره) را دنبال کرد و در نهادهای انقلابی جامعه شرکت نمود و با بیان رسا و گفتار شیوایش بیشترین بار تبلیغاتی را به دوش میکشید. وی عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی مشهد و مسئول واحد آموزش آن بود که پس از اجابت دعوت دوستان همفکرش از جمله شهید هاشمی نژاد جهت نمایندگی مجلس، با رأی قاطع مردم به عنوان نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.
شهید سیدرضا کامیاب در تاریخ 7 مرداد 1360 در حالی که از دفتر حزب جمهوری مشهد عازم منزل بود، توسط منافقین مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و از شربت پرفیض شهادت سیراب گردید. ر.ک: روزنامۀ خراسان، 8 مرداد 1363، ص 2 و خبرگزاری پارس، 7 مرداد 1360
عوامل ترور شهید کامیاب، ابوالقاسم مهریزی زاده و همسرش ثریا شکرانه، بودند که هر دو اعدام شدند.
4. ساواک در گزارشی پیرامون وضعیت این کارخانه نوشت: «کارخانه آقا زریسکار که حدود 370 نفر کارگر دارد، شیفت اول آن که حدود 200 نفر کارگر میباشند از حضور در کارخانه خودداری نموده اند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 4. سند شماره: 4414 /26 ﻫ - 24 /7 /57
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 229