نام: مصطفی الموتی نیا
نام پدر: محمد حسین
متن سند:
نام: مصطفی الموتی نیا
نام پدر: محمد حسین
شش: 2 بخش 4 تهران
تت: 136 تهران (در اصل متولد نور مازندران)
نام همسر: عفت عمیدی نوری متولد 135 فرزند محمدرضا ش ش 4514 دارای 4 فرزند، 1 دختر و 3 پسر
تحصیلات الموتی: دکتری اقتصاد و لیسانس رشته قضایی (حقوق) از دانشگاه تهران آشنایی به زبانهای انگلیسی و فرانسوی
مشاغل گذشته: روزنامه نگار، سردبیر روزنامه داد (مازندران)، مدیر مجله صبح امروز، مدیر مجله دانشمند، بازرس دولت در بنگاه عمران، عضو هیئت مدیره شرکت معاملات خارجی، معاون نخستوزیر و سرپرست بازرسی کل دولت اقبال، نماینده مجلس شورای ملی از سال 39 از رودبار الموت قزوین در 21 و 22، 2 سال عضو هیئت رئیسه مجلس شورای ملی، 5 سال رئیس کمیسیون برنامه مجلس شورای ملی، قائم مقام و لیدر فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین، عضو هیئت رئیسه سومین مجلس مؤسسان، وزیر اسبق دادگستری،1 دبیرکل انجمن قلم، بازرس شیر و خورشید.
از دوستان و معاشرین مؤثر وی: دکتر اقبال رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت، مهندس ریاضی رئیس مجلس شورای ملی، مهندس ارفع، سرتیپ صفّاری – پرتو – ارتشبد اویسی2
تألیفات: دکترین آریامهر (یک جلد)، داستانهای واقعی (5 جلد)، مجله دانشمند، مجله صبح امروز
مدالها: نشان درجه 3 همایون، سپاس تاجگذاری اصلاحات ارضی، نشان درجه 3 تاج
سوابق سیاسی: از اعضای جمعیت یاران وابسته به دکتر اقبال، عضو جمعیت فراماسونری، رهبر جناح فراماسون مجلس شورای ملی و لیدر فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین، قبلاً عضو حزب ملیون بوده است. رئیس کلوپ روتاری مرکز، عضو باشگاه ورزشی شاهنشاهی از 45 الی 49، قبل از قیام 28 مرداد به اتفاق صدراله پاشا فرزند محمود از مازندارن به نفع حزب منحله توده فعالیت مینموده است وی در غیاب صدراله پاشا رهبر حزب پیشه از مازندران حزب مذکور را اداره مینموده از زمان دکتر مصدق در جریان تحصن روزنامهنگاران در مجلس جز متحصنین بوده و با مخالفین دکتر مصدق همکاری داشته است.
با اشرف پهلوی روابط صمیمانه و نزدیک داشته است و گفته میشود اعطای پست معاونت نخستوزیری نیز به پیشنهاد اشرف بوده است.
برخی از گفتارها و عملکردهای دکتر الموتی:
در سال (43) به دعوت مجلسین یوگسلاوی به قید قرعه از طرف مجلس شورای ملی برای این سفر انتخاب شده است.
در سال (43) در جلسه 11 /11 مجلس، الموتی ضمن تسلیت به شاه و خانواده منصور نخستوزیر معدوم افزود:
ملت ایران راه و هدف خود را پیدا کرده و طرحکننده این هدف شاهنشاه هستند ما به آقای هویدا اطمینان میدهیم که پشتیبان دولت وی هستیم.
در سال 45 به عضویت حزب ایران نوین درآمده و ادعا میکند به دستور مستقیم شاهنشاه این کار را کردم.
در اوایل کار مجلس جلسهای خصوصی در منزل سلیمان انوشیروانی مدیر روزنامه سحر تشکیل میشود که در آن الموتی مهندس والا و یکی دو نفر دیگر حضور داشتند و انوشیروانی هدف از تشکیل این جلسه را تشکیل یک شرکت محرمانه (کارچاقکنی) برای انجام کارهای اشخاصی که به سازمانها و ادارات دولتی کار دارند ذکر میکند و میگوید: مثلاً اگر شخصی کار در شرکت نفت داشته باشد دکتر الموتی چون با آقای دکتر اقبال دوست است انجام میدهد و پولی که میگیرد بین هم تقسیم میشود.
گزارش 6 /12 /51 ساواک حاکی است دکتر الموتی و آقایان فرماندار و شهردار و اعضای انجمن شهر قزوین تحت یک گروه زمینخوار حزبی و به نام حزب دولت زمینهای مردم را از دستشان درمیآورند و احتکار کرده تا بعدها آنها را با قیمتهای گزاف به مردم بفروشند.3
در جلسه لژ دانش (فراماسونری)4: 9 /2 /52 مصطفی الموتی از مهندس عبداله ریاضی رئیس مجلس و استاد اولیه لژ دانش تجلیل فراوان کرد و گفت: حقاً بایستی گفت که ما نمایندگان حزب اکثریت که افتخار داریم که ماسون هستیم در زیر سایه رئیسی چون برادر مهندس ریاضی در خانه ملت انجام وظیفه میکنیم.
..... ما نمایندگان ملت افتخار داریم قبل از آنکه نمایندگان پارلمان باشیم ماسون هستیم و این خود افتخار است برای ما (در برنامه استقرار مهندس سناتور حیدر علی ارفع)5
معاونت 11 – گروه کار 111 – (ناخوانا) کد 16185.
توضیحات سند:
1. مصطفی الموتی وزیر دادگستری نبود، ظاهراً با نورالدین الموتی اشتباه شده است.
2. ارتشبد غلامعلی اویسی: فرزند غلامرضا، در سال 1297ﻫ ش در قم به دنیا آمد. در سال 1315 دورهی شش ساله دبیرستان نظام مرکز را طى کرد و در سال 1317 دورهی دانشکدهی افسرى را به پایان رسانید. اویسى در سالهاى 1331 تا 1337 در مشاغل گوناگون و فرماندهى گروهان و گردان و آموزشگاه گروهبانى لشکر 2، ریاست شعبهی بازرسى دژبان مرکز و فرماندهى هنگ 52 دژبان قرار داشت و در سال 1332 فرمانده هنگ 16 تیپ کازرون شد. پس از کودتاى 28 مرداد 1332 اویسى به دریافت نشان درجه 2 رستاخیز نایل شد و به تدریج در هرم دیوانسالارى نظامى ترقی کرد. پس از طى دورهی دانشگاه جنگ در تهران و دورهی ستاد فرماندهى در آمریکا، در سال 1339 به ریاست ستاد گارد و در سال 1341 به فرماندهى لشکر یک گارد رسید و در همین سمت بود که به عنوان فرماندار نظامى تهران به قتل عام قیامکنندگان 15 خرداد 1342 دست زد. او در سال 1348 فرماندهى ژاندارمرى کشور و در سال 1351 فرماندهى نیروى زمینى ارتش را عهدهدار بود. اویسى در جریان انقلاب اسلامى بار دیگر در سمت فرماندار نظامى تهران قرار گرفت و به علت موقعیتش در رأس نیروى زمینى فرماندارى نظامى سایر شهرها را نیز تحت کنترل داشت. او در دیماه 1357 به بهانهی معالجه از ایران خارج شد و تقاضاى بازنشستگى کرد. اویسى در زمرهی نخستین افسران عالیرتبه متوارى رژیم پهلوى بود که با سرمایهی سرویسهاى اطلاعاتى غرب فعالیت تروریستى علیه نظام نوپاى جمهورى اسلامى را از خاک عراق و ترکیه آغاز کرد. او در تاریخ 18 /11 /1362 توسط افراد ناشناسى در پاریس به قتل رسید. اسناد موجود، موارد متعددى فساد مالى و اخلاقى غلامعلى اویسى، همسر و پسرش (محمدرضا) را نشان مىدهد. در سند مورخ 13 /3 /1340 سازمان ضد اطلاعات ستاد ارتش چنین آمده است: « اطلاعیه واصله حاکى است که ساعت 30 /11 صبح روز سه شنبه 9 /3 /1340 سى نفر از اهالى یکى از دهات قم به اداره روزنامه اطلاعات مراجعه و با متصدى روزنامه مذکور که از طرف هیئت تحریریه مأموریت داشت مصاحبه نموده و اظهار مىدارند که ما اهالى ده اطراف قم و از رعایاى سرتیپ اویسى هستیم. ما از دست این افسر ارتش به تنگ آمدهایم. ما را تنبیه بدنى کرده و اظهار مىنماید که من نماینده شاه هستم و با شاه به گردش مىروم و با شاه آمد و رفت دارم. اگر شما حرف من را گوش ندهید شما را با قدرتى که دارم از بین خواهم برد»
ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، جلد 2، نشر اطلاعات، صص 445 و 446.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
3. گزارش موردنظر در میان اسناد یافت نشد.
4. کلمه «فراماسون» کلمهای است با ریشه فرانسوی (فراماسونی) که در زبان انگلیسی (فراماسون) گفته میشود. این عبارت معنای لفظی بنّای آزاد دارد و در تشریح بیشتر آن گفتهاند «افزارمند یا بنّایی که آزاد بوده و با ابزارهایی مانند تبر، چکش، گرز و اسکنه روی سنگهای تراش بردار کار میکرده. با توجه به این که چنین سنگی در زبان انگلیسی (جای خالی اسم لاتین) فرستین نام دارد، فریمیسین نامیده میشده است. نیز احتمال دادهاند که بدین گونه به افزارمندان «آزاد» (فرا) میگفتند، زیرا که در روزگار حاکمیت نظامهای فئودالی آنان آزاد بودند که به هر نقطهای از کشور که خدماتشان مورد نیاز بوده سفر کنند و به کار پردازند.»
از آنجا که این افزارمندان از هنری پراهمیت و مورد نیاز جامعه بهرهمند بودند، اسرار حرفه و هنر خود را در میان خویش نگاه میداشتند و از طریق نشانهها و علامتهای قراردادی میان خود ارتباط بر قرار میکردند. این شرایط خود به خود موجب تشکیل انجمنهای صنفی مخفی میان ایشان میشد. در تاریخ جهانی فراماسونری از این گونه انجمنها با لقب «فراماسونری عملی» یاد میکنند. این گروههای صنفی از آنجا که دارای تخصصهای ویژه بودند و از این راه درآمدهای خوبی میاندوختند، اندک اندک در زمره اقشار مهم و با نفوذ اجتماع درآمدند و هم اینان در پایهگذاری تمدن بورژوازی اروپا پس از رنسانس تأثیر بسیار داشتند. قدرت نفوذ جایگاه بنّایان آزاد در جامعه اروپا تا آنجا رسید که بسیاری از ثروتمندان و قدرتمندان اروپا با آن که بنّا و معمار نبودند در انجمنهای این صنف عضو میشدند و با ایشان ارتباط بر قرار میکردند. رفته رفته انجمنهای مخفی بنّایی به انجمنهایی بدل شد که بنّایان در آن در اقلیت بودند و بیشتر اعضای آن را ثروتمندان و قدرتمندان تشکیل میدادند. با گسترش روز افزون انجمنهای فراماسونری (که در اصطلاح «لژ»های فراماسونری خوانده میشدند) ضرورت ایجاد یک تشکیلات منظم و منسجم که محصول اتحاد لژهای مختلف باشد، احساس شد. از این رو در سال 1717 م (1096 ش) چهار لژ مهم انگلستان طی یک گردهمایی مهم که در لندن برگزار شد با اتحاد خویش لژ اعظم انگلستان را تشکیل دادند. همچنین در این گردهمایی مواد مهمی نیز به تصویب رسید. از جمله این که حقوق فراماسونری از این تاریخ به بعد فقط به گروه بنّایان عملی محدود نخواهد بود، بلکه هر فردی که لیاقتش در لژهای قانونی به اثبات برسد میتواند به سلک ماسونی در آمده و از حقوق آن استفاده کند. و این اعلام رسمی آغاز دورهای جدید در تاریخ فراماسونری بود که اصطلاحاً فراماسونری نظری یا نمادین خوانده میشود.
بعدها لژهای اعظم دیگری در کشورهای مختلف اروپا از جمله فرانسه، اسکاتلند، آلمان و اسپانیا تشکیل شد. لژهای فراماسونری که متأثر از افکار دوره رنسانس اروپا و برابر با نیازهای روزگار خود شعار «آزادی، برابری و برادری» را برگزیده بودند، در اروپا قدرت فراوانی یافته و در صدر قوای استعمارگر اروپایی به کشورهای پیرامونی و مستعمره نیز راه یافتند. در کشورهای مستعمره لژهای فراماسونری با جذب اقشار مختلف مردم خصوصاً روشنفکران و نخبگان جامعه از ایشان برای تثبیت نفوذ و قدرت استعماری خود بهره میجستند.
در کشور ما نخستین تشکیلات فراماسونری به نام فراموشخانه توسط میرزا ملکم خان به دستور انگلستان تأسیس و لژ فراماسونری در سال 1324 ق مطابق با 1907 م تحت عنوان «لژ بیداری ایران» در تهران شکل گرفت. پیش از این تاریخ بسیاری از ایرانیان در خارج از کشور به عضویت لژهای فراماسونری در آمده بودند و حتی برخی از ایشان چون میرزا ملکم خان ناظم الدوله به تلاشهایی نافرجام برای تشکیل یک لژ فراماسونری در ایران دست زده بودند. اما لژ بیداری ایران نخستین لژ وسیع و قانونی فراماسونری بود که به شکل مخفیانه در ایران آغاز به کار کرد. این لژ ماهیتی فرانسوی داشت و تحت نظر لژ شرق اعظم (گرانداوریان) فرانسه فعالیت میکرد. بعدها در دورۀ حکومت پهلوی پدیدۀ فراماسونری در ایران گسترش بسیاری پیدا کرد و لژهای متعددی با هویتهای فرانسوی، انگلیسی، اسکاتلندی، آلمانی و احتمالاً آمریکایی در شهرهای مختلف تأسیس و فعالیت میکردند. از آغاز شکلگیری رسمی پدیده فراماسونری در ایران تا پیروزی انقلاب اسلامی، بیشتر دولتمردان و سیاستمداران ایران وابسته به لژهای فراماسونری بودند و به عبارت دیگر بخش مهمی از سیاست و دولت در ایران توسط ماسونها اداره میشد.
فراماسونها معمولاً در ظاهر بر موازین اخلاقی و انسانی بسیار تأکید میکنند و لژهای خود را انجمنهایی علمی ـ اخلاقی به شمار میآورند. لکن در عمل برای دستیابی به اهداف خود که از اهداف لژهای مادر ـ در کشورهای استعمارگر ـ جدا نیست، دست به هر عملی میزنند. تشکیلات سازمانی فراماسونری در کشورهای پیرامونی به گونهای عمل میکنند که اعضای آنها خواسته یا ناخواسته به مهرههایی برای پیشبرد اهداف بیگانگان در کشور خود بدل میشوند.
پدیده فراماسونری با پدیده صهیونیسم و تفکرات یهودی رابطهای تنگاتنگ دارد و تأثیر این رابطه در قوانین و آداب و سنن فراماسونری به وضوح مشهود است.
5. حیدرعلى ارفع: فرزند زین العابدین، فراماسونر و نماینده دورههاى21 و 22 مجلس شوراى ملى از داراب، در سال1297ﻫ ش در شیراز متولد شد. در دانشکدههاى حقوق، ادبیات و کشاورزى تحصیل کرد، آنگاه عازم آمریکا شد و از دانشکده کشاورزى یوتا در رشته دفع آفات نباتى فارغالتحصیل شد. مدتى رئیس دانشگاه شیراز بود تا اینکه در دوره ششم مجلس سنا از همدان انتخاب و به عضویت هیئت رئیسه و کارپرداز آن منصوب شد. ریاست سازمان حفاظت جنگل و جنگلبانى ایران، بازرس وزارتى، ریاست هیئت مدیره و مدیر عامل سازمان تهیه مسکن کارمندان وزارت کشاورزى، عضو عامله اصلاحات ارضى، ریاست دادگاه ادارى و دانشکده کشاورزى شیراز، نایب رئیس مجلس شوراى ملى، سناتور انتخابى دوره ششم مجلس سنا از همدان، عضویت در کانونهاى مهندسین و مترقى و کلوپ روتارى، ریاست جامعه تحصیلکردههاى کشاورزى، بازرس کل جمعیت شیر و خورشید سرخ، مؤسس و عضو شوراى مرکزى دفتر سیاسى هیئت اجرائى و رهبر فراکسیون پارلمانى حزب ایران نوین، عضو حزب مردم و تشکیلات فراماسونرى (استاد ارجمند لژهاى ژاندارک، دانش و سالاران لژ و سیرتا درجه 13 و 14 در لژ جویندگان کمال سقراط و عطار نیشابورى) از مهمترین مشاغل و منصبهاى وى بود. او همچنین نشانهاى درجه 3 و 4 همایون و درجه 2 اصلاحات ارضى و تاجگذارى را دریافت کرد. برخى او را از طراحان لایحه اصلاحات ارضى مىدانند. حیدرعلى ارفع در سال 1354 بر اثر سکته قلبى درگذشت.
ر.ک: سالنامه کشور ایران، سال 1350، ص 774
اطلاعات، شماره 14901، سال 1354
منبع:
کتاب
مصطفی الموتینیا به روایت اسناد ساواک صفحه 167