صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: سخنرانی ناصر مکارم شیرازی در مسجد ارک

تاریخ سند: 19 مرداد 1351


موضوع: سخنرانی ناصر مکارم شیرازی در مسجد ارک


متن سند:

به: 312 شماره: 13635 /20 ه‍ 12 از: 20 ه‍ 12 نامبرده بالا در ساعت 2030 روز 11 /5 /51 در مسجد ارک به منبر رفت و درباره چگونگی پیدایش مذهب سخنرانی نمود و گفت بعضی از دانشمندان غربی نوشته‌اند که استعمارگران به نام مذهب به اذهان طبقه محروم و ضعیف اجتماع رسوخ کرده و به آنها تلقین کرده‌اند که اگر در برابر ظلم صبر کنند اجر جزیل و پاداش نصیب آنها خواهد شد ولی این فرضیه غلط است زیرا هر قوم و ملتی شعاری دارند که کلمات مختصری است به نام پدیده و یا مذهب.
علی ابن ابی‌طالب از قول حضرت محمد می‌گوید قوم و ملتی که در برابر ظلم و ستم سکوت کند درهای سعادت و خوشبختی به روی آنان بسته خواهد شد.
استعمارگران در هر عصر و زمانی سعی‌شان بر اینست که از هر چیزی به نفع خود استفاده کنند کما این‌که در زمان پیغمبر عده‌ای از ثروتمندان مکه و مدینه به آن حضرت پیشنهاد کردند ما به شرطی دین اسلام را می‌پذیریم که افرادی که هم تیپ ما نیستند و فقیرند و از بدن آنها بوی بد به مشام می‌رسد از دور خود پراکنده سازید در آن موقع آیه‌ای نازل شد که ای پیغمبر دست از بینوایان و فقرا1 برندار بنابراین اسلام زائیده استعمار نیست و یکی از برنامه‌های اسلام مخالفت با تراکم سرمایه است و سرمایه مسلمانان بایستی در بازار مسلمین به کار افتد و مورد استفاده قرار گیرد و به همین جهت است که اسلام دستور داده است چنان‌چه مسلمانی سرمایه‌اش را به کار نیانداخت باید سالیانه دو و نیم درصد آن را بابت زکات به بیت‌المال مسلمین بپردازد و خداوند به اشخاصی که سرمایه‌های خود را به کار نمی‌اندازند وعده عذاب داده است بعضی‌ها از من می‌پرسند چرا مسلمانان صدر اسلام پیشروی کردند ولی ما عقب‌مانده هستیم و به سوی قهقرا می‌رویم علتش این است که ما از دین اسلام چیزی را نمی‌دانیم فقط در ممالک اسلامی به دنیا آمده‌ایم و به طور موروثی می‌گوییم مسلمانیم و برای پیشرفت باید احکام اسلام را خوب یاد بگیریم و به آن عمل کنیم سخنرانی مکارم در ساعت 2130 خاتمه یافت و مجلس ختم شد تعداد شرکت‌کنندگان حدود سه هزار نفر بودند.
نظریه یکشنبه: یکشنبه نظری ندارد.
آمال نظریه سه‌شنبه: نظری ندارد.
سپاهی نظریه چهارشنبه: نظری ندارد.
پاد

توضیحات سند:

1ـ بینوایان و فقرا: اشاره آیت‌الله مکارم شیرازی به آیه 52 سورۀ انعام و شأن نزول این آیه شریفه است قرآن کریم می‌فرماید: «ولا تطرد الذین یدعون ربهم بالغدوۀ والعشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شی‌ء و ما من حسابک علیهم من شی‌ء فتطردهم فتکون من‌الظالمین» یعنی: «آنها را که صبح و شام خدا را می‌خوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها اگر آنها را طرد کنی از ستمگران خواهی بود.
» در شأن نزول آیات فوق روایات متعددی نقل شده که با هم شباهت زیاد دارند از جمله این‌که: در تفسیر «درّ‌المنثور» چنین نقل شده که جمعی از قریش از کنار مجلس پیامبر (ص) گذشتند در حالی‌که «صهیب» و «عمار»، و «بلال» و «خباب» و امثال آنها از مسلمانان کم بضاعت و کارگر، در خدمت پیامبر بودند.
آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند (و از آن‌جا که شخصیت را در مال و ثروت و مقام می‌دانستند نتوانستند عظمت مقام روحی این مردان بزرگ، و نقش سازندۀ آنها را در ایجاد مجتمع بزرگ اسلامی و انسانی آینده درک کنند) گفتند ای محمّد (ص) آیا به همین افراد از میان جمعیت قناعت کرده‌ای؟ اینها هستند که خداوند از میان ما انتخاب کرده؟ ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هر چه زودتر آنها را از طرف خود دور کن، شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروی کنیم.
آیات فوق نازل شد و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.
بعضی از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده «المنار» حدیثی شبیه به این نقل کرده و سپس اضافه می‌کند «عمربن خطاب» در آن‌جا حاضر بود، و به پیامبر پیشنهاد کرد چه مانعی دارد که پیشنهاد آنها را بپذیریم؟ و ما ببینیم اینها چه می‌کنند آیات فوق پیشنهاد او را نیز رد کرد.
ذکر این نکته در اینجا لازم به نظر می‌رسد که در پاره‌ای از روایات نقل شده هنگامی که پیامبر پیشنهاد آنها را نپذیرفت از او خواستند که میان اشراف قریش و فقرای یارانش تناوب قائل شود، یعنی روزی را برای اینها وروزی را برای آنها قرار دهد، تا با هم در یک جلسه ننشینند،‌ پیامبر این پیشنهاد را پذیرفت شاید وسیله‌ای برای ایمان آوردن آنها شود، آنها گفتند باید این مطلب به عنوان یک قرارداد نوشته شود پیامبر (ص)، علی (ع) را مأمور نوشتن قرارداد کرد که آیه فوق نازل شد و از این کار نهی کرد.
ولی این روایت علاوه بر این‌که با روح تعلیمات اسلام سازگار نیست و در هیچ مورد در مقابل این‌گونه تبعیضها انعطافی نشان نداده، بلکه در همه‌جا سخن از وحدت جامعه اسلامی است، با آیه قبل که می‌فرمود «ان اتبع الا ما یوحی الی»: «من همواره پیرو وحی الهی هستم» سازگار نیست، چگونه می‌توان باور کرد پیامبر (ص) بدون انتظار وحی تسلیم چنین پیشنهادی شده باشد.
به‌علاوه جمله «و لا تطرد» که در آغاز آیه مورد بحث می‌خوانیم نشان می‌دهد که آنها پیشنهاد طرد مطلق آن دسته از یاران پیامبر (ص) را داشته‌اند نه پیشنهاد تناوب، زیرا تناوب با طرد فرق بسیار دارد و این نشان می‌دهد که شأن نزول همان است که در آغاز آوردیم.
در این آیه به یکی دیگر از بهانه‌جوئیهای مشرکان اشاره شده و آن این‌که آنها انتظار داشتند پیامبر امتیازاتی برای ثروتمندان به نسبت طبقه فقیر قائل شود، و معتقد بودند که نشستن آنها در کنار یاران فقیر پیامبر (ص) برای آنها عیب و نقص بزرگی است، بی‌خبر از این‌که اسلام آمده تا به این‌گونه امتیازات پوچ و بی‌اساس پایان دهد، لذا آنها روی این پیشنهاد اصرار داشتند که پیامبر (ص) این دسته را از خود براند، اما قرآن صریحاً و با ذکر دلائل زنده پیشنهاد آنها را نفی می‌کند نخست می‌گوید: «کسانی را که صبح و شام پروردگار خود را می‌خوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند، هرگز از خود دور مکن» (و لا تطردالذین یدعون ربهم بالغداوۀ والعشی یریدون وجهه) از آیات مختلف قرآن استفاده می‌شود که مشرکان ثروتمند و خودخواه این نخستین و آخرین بار نبود که چنین پیشنهادی را به پیامبر (ص) کردند، بلکه کراراً این ایراد را داشتند، که چرا پیامبر (ص) جمعی از بینوایان را گرد خویش جمع کرده است، و اصرار داشتند آنها را طرد کند.
در حقیقت آنها روی یک سنت دیرین غلط امتیاز افراد را به ثروت آنها می‌دانستند، و معقتد بودند باید طبقات اجتماع که براساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آئین و دعوتی بخواهد زندگی طبقاتی را بر هم زند، و این امتیازات را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیرقابل قبول است.
در حالات نوح پیامبر (ع) نیز می‌خوانیم که اشراف زمان او به او می‌گفتند،‌ (و ما نراک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرأی): «ما نمی‌بینیم کسانی از تو پیروی کرده باشند، جز جمعی از فرومایگان و افراد خام» (هود آیه 26) و این را دلیل بر بطلان رسالت او می‌دانستند.
یکی از نشانه‌های عظمت اسلام و قرآن و به طور کلی عظمت مکتب انبیا این است که با سرسختی هر چه بیشتر، در برابر این‌گونه پیشنهادها مقاومت کردند، و در جوامعی که اختلاف طبقاتی یک مسأله جاویدان شمرده می‌شد، به کوبیدن این امتیاز موهوم پرداختند تا معلوم شود افراد پاکدل و با ایمان و هوشمندی هم‌چون سلمان و ابی‌ذر و صهیب و خبّاب و بلال به خاطر نداشتن مال و ثروت کمترین نقصی ندارند، و ثروتمندان بی‌مغز و کور دل و خودخواه و متکبّر به خاطر ثروتشان نمی‌توانند از امتیازات اجتماعی و معنوی برخوردار گردند.
(تفسیر نمونه، زیرنظر آیت‌‌الله ناصر مکارم شیرازی، جلد پنجم صفحه 251 تا 254، انتشارات دارالکتب ‌الاسلامیه، سال 1356)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 448

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.